خواب صوفيه و تجلي آن در مثنوي مولانا (3)

به عقيده مولانا ،خداوند هر شب ارواح را از دام تن مي رهاند و ارواح از حکم و گفتار و قصه کسي فارغ و خلاص مي شوند به مانند زندانياني که هنگام شب با فرورفتن رد خواب از زندان و حبس بي خبر مي شوند و نيز سلاطين به هنگام خواب از دولت و قدرت بي خبر مي شوند و در حالت رهايي از قفس تن در غم سود و زيان نيستند
يکشنبه، 9 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خواب صوفيه و تجلي آن در مثنوي مولانا (3)

خواب صوفيه و تجلي آن در مثنوي مولانا (3)
خواب صوفيه و تجلي آن در مثنوي مولانا (3)


 

نويسنده:ناصر ناصري




 
خلاص و رهايي ارواح از زندان تن به هنگام خواب
به عقيده مولانا ،خداوند هر شب ارواح را از دام تن مي رهاند و ارواح از حکم و گفتار و قصه کسي فارغ و خلاص مي شوند به مانند زندانياني که هنگام شب با فرورفتن رد خواب از زندان و حبس بي خبر مي شوند و نيز سلاطين به هنگام خواب از دولت و قدرت بي خبر مي شوند و در حالت رهايي از قفس تن در غم سود و زيان نيستند
هر شبي از دام تن ،ارواح را
مي رهاني مي کني الواح را
مي رهند ارواح ،هر شب زين قفص
فارغان از حکم و گفتار و قصص
شب ز زندان بي خبر زندانيان
شب ز دولت بي خبر سلطانيان
ني غم و انديشه سود و زيان
ني خيال اين فلان و آن فلان .دفتر اول ،ابيات 391-388
مولانا خواب را به منزله رهايي از تنگي مي داند و با ذکر مثالي ابراز مي کند که دنيا به ظاهر بياباني فراخ و گسترده است اما تو گويي کفشي تنگ بر پاي کرده اي در نتيجه صحرا با آن همه وسعت براي تو تنگ و زندان مي شود و وقتي آزاد مي شوي که کفش را از پا بيرون کني و روح در زندان تن چنين حالتي دارد که با رفتن به خواب از اين تنگنايي رهايي مي يابد .
خواب تو آن کفش بيرون کردن است
که زماني جانت آزاد از تن است
اولياء را خواب ،ملک است اي فلان
همچو آن اصحاب کهف اندر جهان
خواب مي بيند و انجا خواب ،نه
در عدم در ميروند و باب ،نه دفتر سوم ،ابيات 3553-3552
يعني تا روح را از جسم تنگ و تاريک آزاد نساخته اي همواره در اضطراب و تضويق هستي و خواب در نظر عارفان در مفهوم عدم توجه به کششهاي مادي و جاذبه هاي زودگذر دنيوي است و اوليا بي آنکه بخوابند خواب مي بينند يعني در عالم بيداري صورتهاي ملکوتي و حقيقي موجودات را مشاهده مي کنند .
آدميان در خواب از اسارات عناصر اربعه و عالم محسوسات رهايي مي يابند و از اين خوابگاه دنياي محسوس به چراگاه روح پرواز مي کنند و شير روزهاي پيشين را از دايه خواب مي چشند و لذت حضور در عالم ملکوت را در اين دنيا به هنگام خواب احساس مي کنند .
مي رهم زين چار ميخ چار شاخ
مي چهم در مسرح جان زين مناح
شير آن ايام ماضي هاي خود
مي چشم از دايه ي خواب ،اي صمد دفتر ششم ،ابيات 223-222
وقتي که روح از جسم رها مي شود بدون کمک پاي جسم ،با پرو بال دل پرواز مي کند به مانند فرد زنداني که در خواب گلستان و جنت را مي بيند و دوست ندارد از خواب بيدار شود روح هم هرگز دوست ندارد به عالم تن رجوع کند و در واقع چنين فردي بدون ملاقات مرگ به بهشت مي رود و کسي که در قعر چاه طبيعت زنداني شده ،اگر صحنه اي کوتاه از آن جهان را مشاهده کند ديگر دوست ندارد به اين جهان باز گردد چنانکه عبدالقدوس گنگهي از مشايخ طريقت هندوستان مي گويد :«سوگند به خدا اگر من همچون پيامبر (ص)به معراج مي رفتم ديگر به زمين باز نمي گشتم »(*)
جان مجرد گشته از غوغاي تن
مي پرد با پردل ،بي پاي تن
همچون زنداني چه ،کاندر شبان
خسبد و بيند به خواب او گلستان
گويد اي يزدان مرا در تن مبر
تا در اين گلشن کنم من کر و فر
گويدش يزدان دعا شد مستجاب
و امرو والله اعلم بالصواب
اينچنين خوابي ببين ،چون خوش بود
مرگ ناديده به جنت در رود
هيچ او حسرت خورد بر انتباه
بر تن با سلسله در قعر چاه دفتر پنجم ،ابيات 1726-1721
گرتن من همچو تنها خفته است
هشت جنت در دلم بشکفته است همان ب1737
«مولانا عافان را از اين جهت که در جمال الهي مستغرق و مست ديدار هستند به سبب غلبه ي مشاهده به غير حق التفات ندارند و از خود و غير ،بکلي فارغ هستند و نقش غير و غيريت از وجود آنها گسترده مي شود و از اين رو مانند کساني هستند که خفته اند و حواس آنها از ادراک امور دنيوي فرومانده است و همچنانکه مستي و تشويق و بسياري از احوال نفساني انسان را متحمل و براي کارهايي آماده مي سازد که در غير آن حالت صورت نمي پذيرد عشق حق و مستي مشاهده ،وظايف و تکاليف سلوک و انواع معامله را بر صوفي سهل و آسان مي گرداند »(*).و در واقع عارف حقيقي بي انکه بخوابد روحش از تعلقات آزاد است و گرچه به ظاهر به نظز مي رسد که بيدارند ولي در حقيقت از قيد اين عالم رها شده و در خواب هستند .(*)و عارف حقيقي ،شب و روز از احوال و دگرگونيهاي دنيا خفته است و از اين عالم و تعلقات آن چشم پوشيده است و در دست تقليب پروردگار است مانند قلمي که در دست نويسنده است .به اين معني که همچنانکه اختيار قلم در انگشتان نويسنده است اختيار عارف نيز در دست قدرت الهي است و منقاد و تسليم است .
حال عارف اين بي خواب هم
گفت ايزد هم رقود زين مرم
خفته از احوال دنيا روز و شب
چون قلم درپنجه ي تقليب رب
آنکه او پنجه نبيند در رقم
فعل پندارد به جنبش از قلم دفتر اول ،ابيات 394-392
چاشني يي دان تو حال خواب را
پي محلولي حال اوليا
اوليا اصحاب کهف اند عنود
در قيام و در تقلب هم رقود
مي کشدشان بي تکلف در فعال
بي خبر ذات اليمين ،ذات الشمال دفتر اول ،ابيات 3186،3188
مولانا مي گويد :خود را از انديشه ها و تفکرات پوچ و بي اساس و فرسوده دنيا در خواب کن تا از اين خواب به بيداري حقيقي وارد شوي .اين خواب ،خواب غفلت نيست بلکه خوابي است که به بيداري جاودانه مي انجامد همچنانکه اصحاب کهف ديري خوابيدند و بيداري هميشگي دست يافتند .
خويش را در خواب کن زين افتکار
سرزير خواب در يقظت بر آر
همچو آن اصحاب کهف ،اي خواجه زود
رو به ايقاظاً که تحسبهم رقود دفتر ششم ،ابيات 462-463
خواب اندر خواب :
دنيا خوابي بيش نيست بطوريکه اگر رويا دست و پاي آدمي را ببرند يا بندش را دو نيم کنند وقتي از خواب بيدار مي شود مي بيند خبري از آن بريدن و دو نيم کردن نيست .
اين جهان خواب است اندر ظن مه ايست
گر رود در خواب دستي ،باک نيست
گر به خواب اندر ،سرت ببرند گاز
هم سرت بجاست ،هم عمرت دراز
گر ببيني خواب در ،خود را دو نيم
تندرستي چون بخيزي ،ني سقيم
اين جهان را که بصورت قايم است
گفت پيغمبر که حلم نايم است
روز در خوابي مگو کاين خواب نيست
سايه فرع است اصل جز مهتاب نيست
و حتي در پاسخ اين سؤال که بيداري در اين دنيا عين خواب است پس خواب اين دنيا چيست ؟مولانا با ذکر مثالي جواب مي دهد خواب و بيداري تو همانند اين است که شخص در خواب ،خواب ببيند که به خواب فرو رفته است که در واقع در خواب دوم يا خواب اندر خواب است .خواب اول خوابي است که آن شخص ،نخستين بار خواب رفته و خواب دوم همان است که در ميان خواب ،مي بيند که خوابيده است .
خواب و بيدار آن دان اي عضد
که ببيند خفته کو در خواب شد
او گمان برده که اين دم خفته ام
بي خبر زان کوست در خواب دوم دفتر سوم .ابيات 1737-1736
رفتن پيران کامل به خواب درويشان و ارشاد کردن آنها :
وقوف ب روياهاي دگران و خواندن ضمير اشخاص براي بعضي افراد ميسر مي گردد ولي صاحب نعمت به کمک نفوذ روحي خود بر خواب اشخاص مطلع مي شود و پيران کامل سجاده ب دوش به خواب صوفيان مي روند و سخنان گرانبها و معجزه آسا باي آنها مي گويند و ارشاد و دلالت مي کنند .
گربگويد صوفيي ،ديدي تو دوش
در ميان خواب ،سجاده به دوش
من بدم آن و آنچه گفتم خواب در
با تو اندر خواب در شرح نظر
چون تو را ياد آيد آن خواب ،اين سخن
معجز نو باشد و زر کهن دفتر دوم ،ابيات 3589-3586
شخصي هر شب دهانش را با ذکر الله شيرين مي کرد تا اينکه شيطان بر وي ظاهر مي شود و مي گويد در قبال اين همه ذکر تو ،پاسخ و لبيکي از بارگاه الهي به تو ترسيده است چرا که اين همه ذکر مي گويي ؟آن شخص دلشکسته شده و سر بر زمين نهاد و خواب رفت در خواب حضرت خضر را در سبزه زاري ديد که به درويش گفت چر از از ذکر حق فرومانده اي ؟درويش گفت چون از بارگاه الهي لبيک و پاسخي نمي شنوم .خضر از قول حق تعالي فرمود :آن الله گفتن تو همان لبيک ماست و آن درد و سوز تو پيکي از ما به سوي توست اين همه تدبير و چاره که در راه وصال ما انجام داده اي همگي از جذبه ماست و کشش ما بود که تو را در سلوک ما آورد و دوباره گفت ترس و عشق تو به منزله کمندي است که الطاف ما را صيد مي کند و در زير هر يا رب گفتن تو بسي لبيک مانهفته است .
او شکسته دل شد و بنهاد سر
ديد در خواب از خضر را در خضر
گفت همين از ذکر چون وامانده اي
چون پشيماني از آن کش خوانده اي ؟
گفت لبيکم نمي آيد جواب
زان همي ترسم که باشم رد باب
گفت آن الله تو لبيک ماست
وان نياز و درد و سوزت پيک ماست
حيله ها و چاره ها حوييهاي تو
جذب ما بود و گشاد اين پاي تو
ترس و عشق تو ،کمند لطف ماست
زير هر يا رب تو لبيک هاست دفتر سوم 197-192
دل بيدار با چشمان خفته :
عارفان بالله از امور نفساني و دنيوي در خوابند و در امور معنوي بيدار ،جسمشان در دنياست و روحشان در عقبي .يعني در امور دنيوي که ديگران چهار اسبه بدان سوي مي تازند کوشش و جوششي از خود نشان نمي دهند ولي در عرصه حقيقت که ابناي دنيا بدان رغبتي ندارند سخت چالاک اند .
همچو آن اصحاب کهف از باغ جود
مي چرم ،ايقاظ ني ،بل هم رقود
خفته باشم بر يمين يا بر يسار
بر نگردم ججز چو گو بي اختيار .دفتر ششم ،ابيات 218-217
صوفيان از صوفيي به نزد شيخ شکايت بردند که همچون اصحاب کهف بسيار مي خوابد .
وربخسبد هست چون اصحاب کهف
صوفيان کردند پيش شيخ رحف دفتر دوم ،ب3510
شيخ صوفي را نزد خود خواند واو را دلالت و راهنمايي کرد و گفت :«خير الامور اوسطها »اما صوفي در عذر خواب به شيخ چند مثالي آورد و گفت :رعايت حد اوسط امري خردمندانه است ولي اوسط نيز امري نسبي است مثلاً آب جوي نسبت به هيکل شتر کم است ولي نسبت به موش همچون درياست يکي تا کعبه به پاي پياده مي رود ولي يکي تا مسجد نمي تواند برود .يکي با خواندن ده رکعت تماز خسته و رنجور مي شود در حالي که من با پانصد رکعت نماز خسته و ناتوان نمي شوم و الي آخر ...
حالت من چون خواب است نادان و گمراهان گمان مي کنند که من واقعاً بخواب رفته ام بطوريکه چشم من در خواب است اما دلم بيدار .چه بسا چشم به ظاهر باز اما دل به خواب رفته باشد .
حالت من خواب را ماند گهي
خواب پندارد مر آن را گمرهي
چشم من خفته ،دلم بيدار دان
شکل بيکار مرا بر کاردان
گفت پيغمبر که عينيان تنام
لا ينام قلب عن رب الانام
چشم تو بيدار و دل خفته به خواب
چشم من خفته دلم در فتح باب دفتر دوم ،ابيات 3550-3547
مشاهده آثار و نشانه هاي الهي در دل :
صوفيي در باغي روي بر زانو نهاده بود و به مراقبت پرداخته بود که فردي گستاخ همراهش بود از مراقبه صوفي خسته وملول مي شود و او را بيدار مي کند که چرا خوابيده اي برخيز و زيباييهاي طبيعت را ببين و گفت در قرآن آمده است که به آثار و نشانه هاي رحمت خدا بنگريد ...صوفي او را گفت اي هوس پيشه ،آثار الهي در دل است آنچه در عالم بيرون مي بيني آنها آثار آثار اوست .
صوفيي در باغ از بهر گشاد
صوفيانه روي بر زانو نهاد
پس فرو رفت او ،به خود ،اندر نفول
شد ملول از صورت خوابش فضول
تا که خسبي ؟آخر اندر رز نگر
اين درختان بين و آثار خضر
امر حق بشنو که گفت انظروا
سوي اين آثار رحمت آر رو
گفت آثارش دل است اي بوالهوس
آن برون ،آثار آثارست و بس
باغها و سبزه ها در عين جان
بربرون ،عکسش چو در آب روان دفتر چهارم ،ابيات 1363-1358
منابع و مآخذ
1-احاديث مثنوي ،استاد بديع الزمان فروزانفر ،انتشارات امير کبير ،چاپ پنجم .1370.
2-ترجمه رساله قشريه ،تصحيح استاد فروزانفر ،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ،چاپ چهارم ،1374.
3-تفسير و نقد و تحليل مثنوي ،استاد علامه محمد تقي جعفري ،انتشارات اسلامي ،اکثر جلدها
4-شرح مثنوي ،استاد بديع الزمان فروزانفر ،انتشارات زوار
5-شرح مثنوي ،کريم زماني ،انتشارات اطلاعات ،چاپ سوم ،1375
6-شرح مثنوي ،دکتر محمد استعلامي ،انتشارات زوار ،چاپ سوم ،1371.
7-لغت نامه دهخدا
8-مثنوي مولوي ،به کوشش ريندلد نيکلسون .شرکت چاپ و انتشارات علمي ،چاپ دوم ،1363.
9-مرصاد العباد ،نجم الدين رازي ،به اهتمام محمد امين رياحي ،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ،چاپ سوم ،1366

پی نوشت ها :
 

1-احاديث مثنوي ،ص5
2.همان ،ص32
3-همان ،ص42.
4-همان ،ص70.
5-ترجمه رساله ي قشريه ،ص696.
6-همان ،ص70.
7-شرح مثنوي شريف .کريم زماني ،ج3.ص1104.
8-سوره الصافات .آيه 102.
9-ترجمه رساله قشيزيه ،ص704.
10.فروزانفر ،جاول ،ص45.
11.همان صص769-768.
12.همان ،جاول .ص63.
13-سوره 12.آيه 43.
14-مرصاد العباد .صص291-289.
15-اين ابيات در نسخه نيکلسون نيامده است .
16-شرح مثنوي ،زماني ،ج5،ص474.
17-شرح مثنوي ،فروزانفر ،جاول ،ص181.
18-و تحسبهم ايقاظاً و هم رقود و نقلبهم ذات اليميم و ذات الشمال (و پنداري که آنان بيدارنند در حالي که ايشان خفتگانند و ما آنها را به راست و چپ مي گردانيم )الکهف /آيه 18

منبع:پايگاه نور شماره 9



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط