تأمّلي در «نيم آدمي »خاقاني
زنده ياد دکتر سيد ضياءالدين سجادي در کتاب دو جلدي خويش «فرهنگ لغات و ترکيبات با شرح اعلام و مشکلات ديوان خاقاني »ذيل ترکيب «نيم آدمي »آورده اند «فرزند آدم ،نيمه آدميزاد ،نيمه هر فرد از آدميان ،کنايه از مطلق زن زيرا که دو زن را در گواهي به منزله ي يک مرد دانسته و در ديوان خاقاني کنايه از والده ي خاقاني است »(1)
مقاله ي حاضر کوشيده است ابتدا از ترکيب نيم آدمي معنايي شفّاف تر به دست دهد و در مرحله ي دوم با استناد به قراين و شواهد تاريخي از آثار خود شاعر در تشخيص و تبيين هويت نيم آدمي بکوشد .
خاقاني در ديوان خود ،ترکيبات اسمي بسياري را با واژه ي «نيم »به خدمت گرفته است ؛ اما در اغلب موارد ،کوچکي ،خردي ،ريزي و قلّت «اسم »ترکيب يافته با واژه ي نيم را اراده کرده است ،نه «نصفه و نيمه »بودن آن را ،که براي نمونه به مواردي اشاره مي شود :
-در همه شروان مرا حاصل نيامد «نيم دوست »
دوست خود ناممکن است اي کاش بودي آشنا
(ديوان ،ص2)
-روز چو شمعي به شب زود رو و سرفراز
شب چو چراغي به روز کاسته و «نيم تاب »
(ديوان ،ص42)
-«نيم جنسي » و يک دلي خواهم
آرزوم از جهان همين قدر است
(ديوان ،ص65)
-از «نيم شاعران »هنر من مجوي از آنک
نايد همي زآهن بد گوهر آينه
(ديوان ،ص399)
-درياب عيش صبحدم تا نگذرد بگذر زغم
کانگه به عمري «نيم دم »دريافت نتوان صبح را
(ديوان ،ص451)
-به نواله هزار محرم هست
به گه ناله «نيم محرم »نيست
(ديوان ،ص751)
-سرم که «نيم جو» ارزد به نزد همت من
به بخشش زر دستاريس گرانبار است
(ديوان ،ص842)
خاقاني هر جا خواسته است «نصفه نيمه »بودن چيزي را نشان دهد ،دقيقاً ترکيب «دو نيمه »را به کار برده است :
-مه را«دو نيمه »کرده به دست چو آفتاب
سايه نه بر زمينش و از ابر سايه بان .
(ديوان ،ص310)
و يا :
-«دو نيمه» کنم عمر با يکدلي
که از نيم جنسي نشان مي دهد
(ديوان ،ص769)
از طرف ديگر توجه به معادل ترکي اين ترکيب يعني «ياريم آدام »که امروزه هم به انسان هاي ضعيف و عاجز و از کار افتاده اطلاق مي شود ؛اهميت و جايگاه ويژه اي پيدا مي کند که در جاي خود بدان اشاره خواهد شد .
اما براي روشن شدن اين مسأله که آيا ترکيب «نيم آدمي »در ديوان خاقاني ،حقيقتاً کنايه از مادر شاعر مي باشد يا نه ،توضيح و تبيين نکات ذيل ضروري مي نمايد :
الف)تعيين تاريخ تقريبي سروده شدن قصيده ي متضمن ترکيب نيم آدمي ».(2)
ب)تعيين تاريخ تقريبي مرگ «وحيدالدين عمر »پسر عموي شاعر .
ج)تعيين تاريخ تقريبي مرگ مادر شاعر .
در اين بخش از مقاله به بررسي موارد سه گانه بالا مي پردازيم :
الف)تعيين تاريخ تقريبي سروده شدن قصيده ي متضمن ترکيب« نيم آدمي ».
1-با استناد به ابيات 58تا 63اين قصيده ،واژه هاي «مه»و «گل »و «درج »و «برج »و «صدف »و «شيرين »و«شهد » استعاره از همسر اول شاعر و «جوهر روشن »«کوکب رخشان »و «درّ»استعاره از فرزند جوانمرگ شاعر «رشيدالدّين »مي باشد و با علم به اين که تاريخ قطعي مرگ رشيدالدّين پس از بازگشت خاقاني از سفر دوم حج و به سال 571(3) رخ داده است و مادر رشيدالدين نيز بلافاصله بعد از مرگ فرزند ،بدرود حيات گفته است قطعاً اين قصيده نمي تواند قبل از سال 571هجري سروده شده باشد .
2-در ابيات 58و65قصيده ي مزبور ،شاعر از دوري شروان و از اين که در دل رغبتي براي بازگشت به وطن احساس نمي کند سخن گفته است که چه در ديوان و چه در منشآت علّت اين امر به صراحت بيان شده است :
رفيقا شناسي که من ز اهل شروان
نه از بيم جان در شما مي گريزم
خطائي نکردم بحمدالله آن جا
که اين جا زبيم خطا مي گريزم
مرا زحمت صادر و وارد آن جا
عنا مي نمود از عنا مي گريزم
قضا هم زداغ فراق عزيزان
دلم سوخت هم زان قضا مي گريزم
(ديوان ،ص904)
و يا :
«...کمتر بيست وپنج سال جهت محافظت و مراعات زني روستايي را رحمها الله تعالي دردسر و درد دل از شروان چندان داشت اگر بنويسد تجويف هواي خافقين پر شود ...و در وقت بيماري ها آن مرحومه را تيمار دار و خدمتگزار و طشت نه و دستاب ده من بودم و به ذات نامحسوس خداي جلّ ذکره که من کهتر را از موطن دور ماندن هيچ سببي نيست الاّ وفات آن مرحومه ،اگر چه در اين باب دوست و دشمن را انديشه مخالف افتد اما صورت حال درست و راست اين است که گفتم »(4)
ويا :
بنده را مهاجرت از وطن به سبب آن است کان عزيزان که دلخواه تر بنده بودند به فداء سم مرکب خدايگان معظم نصره الله و اطال بقاء دولته رفته اند و به هيچ وجه حال دل مجروح فراق زده سر وطن نمي دارد و اين تمنّا نمي کند که به غايت درد زده و جراحت يافته است خاصه اکنون »(5)
3-خاقاني در بيت 66همين قصيده از خاقان کبير جلال الدين ابوالمظفر اخستان ياد مي کند که در فاصله ي سال هاي 555تا 590(6)هجري در شروان سلطنت مي کرده و اتفاقاً به دستور همين پادشاه نيز در حدود سال 570(7)هجري به زندان افتاده است و از همين روست که در زمان پادشاهي وي در شروان احساس امنيت و آرامش نمي کند و مي گويد :
چون مرا در وطن آسايش نيست
غربت اوليتر از اوطان چه کنم
با جمع بندي مطالب فوق براحتي مي توان اثبات کرد که قصيده ي مزبور دست کم بعد از سال 571هجري سروده شده است .
ب)تاريخ مرگ وحيدالدّين به درستي معلوم نيست ،ولي با توجه به قراين ذيل در مي يابيم که وي تا سال 554هجري زنده بوده و در سال 559يا قبل از اين سال در گذشته است :
1-با استناد به نامه اي که شاعر يک سال بعد از سفر اول به حج به شهر تاريخي شماخي و به پسر عم خويش ،وحيد الدين عمر مي نويسد ،معلوم مي کند که وي تا سال 552هجري در قيد حيات بوده است .(8)
2-غفّار کندلي در يکي از مقالات خود در مورد وحيدالدين مي نويسد :«علت حرکت وحيدالدين و مقصود وي از اين مسافرت براي ما آن قدر هم روشن نيست هر چه باشد ما او را به سال 554هجري قمري در بردع مي يابيم ...»(9)
3-خاقاني در ضمن يک قطعه از مرثيه ي جمال الدين موصلي وزير صاحب موصل از مرگ وحيدالدين نيز ياد مي کند :
جمال شاه سخا بود و تاج سرم
وحيد گنج هنر بود و عم پسرم
به سوگ اين دو يگانه به موصل و شروان
دليست معتکف و همتيست برحذرم
هنر به درد ز دندان تيز سين سخا
دلم دريد و بخائيد گوشه جگرم
سخابه مردمه هر دو چشم هاي هنر
گريست بر من و حالم چو ديد دربدرم
منم غريق غم و اندوهان که در شب و روز
غم جمال برم و اندوه وحيد خورم
(ديوان ،ص904)
لازم به تذکر مي باشد که «ابو جعفر محمد بن علي بن ابو منصور معروف به جواد اصفهاني وزير قطب الدين صاحب موصل ،که خاقاني در نخستين سفر حج او را در موصل ديدار کرد و از اين وزير که به سخاوت و بزرگواري معروف بود هزار دينار خلعتي يافت و در تحفة العراقين او را بسيار مدح گفته و ذکر ملاقات خويش با او کرده است و در ديوانش نيز در قصيده ي مدح صفاهان او را ستوده و عطا و بخشش فراوان او را ياد کرده و نيز در يک قطعه هم از انعام او سخن رانده است و اين وزير در انعام و بخشش و نيک خوئي و خير خواهي بااندازه اي مبالغه مي کرد که او را جواد خواندند و به اين صفت معروف شد و در دهه آخر ماه رمضان در سال 559درگذشت و در آن روز تهي دستان و بيچارگان و يتيمان در گرد جنازه ي او بسيار مي گريستند .(10)
از آن جا که تاريخ دقيق مرگ جماالدين موصلي در دست مي باشد ،با قاطعيت مي توان عنوان کرد که وحيدالدين در سال 559همزمان با وفات جمال الدين موصلي يا قبل از سال 559درگذشته است .
ج)در متن تحفة العراقين از حوادث بعد از سال هاي 552سخني به ميان نيامده است. به عنوان مثال ابوالعلاءگنجه اي استاد خاقاني در سال 554در گذشته است و يا حادثه تاريخي مهمي چون افتتاح سد باقالاني به دست منوچهر فريدون بسال 554رخ داده است که ...اشاره اي بدانها نشده است و از آن جا که منظومه ي تحفة العراقين در طول اولين سفر حج شاعر يا بعد از آن (551)سروده شده است مي توان مطالب ذيل را از آن استفاده نمود :
امسال عزيمت تو مي داشت
ليک انده والدينش نگذاشت
چون بر دل والدين گره ديد
باراملش گشاده به ديد
(تحفه ،ص36)
که اين نکته دلالت بر حيات والدين شاعر دارد و يا در جاي ديگر از اين منظومه به پيري مادر و اين که وي دوران کهولت سن را مي گذراند بدين گونه اشاره مي نمايد :
آن پير زني که مرد معنيست
آن رابعه اي که ثانيش نيست
(تحفه ،ص215)
در ضمن خاقاني در اين منظومه به مرگ عموي خويش اشاره مي کند .اما از مرگ ديگر عزيزان چيزي نمي گويد که اين نکته بيانگر آنست که والدين شاعر تا سال 551زنده بوده اند .خاقاني در ديوان به مرگ مادرش اشاره مي کند ولي هيچ قرينه اي به دست نمي دهد که وي در چه سالي در گذشته است :
مادرم کرد وقت نزع ،دعا
که ترا بانگ و نام سرمد باد
عمر تو عمر نوح ولي
دولتت دولت محمد باد
(ديوان ،ص874)
در منشأت نامه اي از شاعر به پسر عمويش وحيدالدين عمر در دست داريم که يک سال بعد از سفر اول حج و در سال 552هجري نوشته شده است که مي تواند به روشن شدن تاريخ مرگ مادر شاعر کمک نمايد ؛ در قسمتي از اين نامه چنين آمده است :
«...آمديم با مقصود اعظم ،تفضل کند و به وقت حرکت زمين بوس مرا به خاک مطهر حکيم امام هادي کافي الدين افاض الله عليه الرضوان رساند و پس از آن به خاک مقدس مادرم آيد و سلام و خدمت بساند و اگر برتابد و نرنجد بوسه بر دهد و السلام ».(11)
در پاورقي اين نامه بجاي کلمه «خاک »واژه ي «خانه » ضبط شده است که اين ضبط به دلايل ذيل مردود مي باشد :
1)خاقاني خطاب به پسرعموي خود مي گويد :«به وقت حرکت »يعني در موقعي که از تمامي امور و از جمله خداحافظي از خويشان و آشنايان فارغ شده باشد نه قبل از حرکت و عازم شدن .
2)عرفاً و عادتاً ،گورستان خارج از سواد شهر و روستاها واقع مي شود و مسافر بر سر راه خود فاتحه اي بر روان عزيز در خاک خفته قرائت مي کند و مي گذرد و منطقي به نظر نمي رسد که وحيدالدين پس از زيارت تربت پدرش دوباره به شهر باز گردد و به ديدرار مادر شاعر برود .
3)همان قدر که اطلاق صفت مقدس براي مزار و تربت و مشهد و مرقد ،مناسب و بجا مي نمايد ،براي خانه ،نامناسب و نابجاست .
با مقدمه اي که گذشت اين که «نيم آدمي »کنايه از والده ي خاقاني باشد :مردود مي شود چرا که مادر خاقاني دست کم در فاصله ي بين سال هاي 551تا558در گذشته است و پرسشي را در ذهن برمي انگيزد و آن اين است که اين نيم آدمي که شاعر ،وي را تنها و بي کس در غربت شروان به امان خدا رها مي کند، کيست ؟
در ديوان شاعر قطعه اي موجود است که از تمامي جهات با ابيات پاياني قصيده ي مزبور مناسبت و مشابهت نزديکي دارد .اين قطعه که تمامي ابياتش بيش از شش بيت نيست به قرار ذيل است :
پسر داشتم چون بلند آفتابي
زناگه به تاري مغاکش سپردم
يه درد پس مادرش چون فروشد
به خاک آن تن ناتوانش سپردم
يکي بکر چون دختر نعش بودم
به روشن دلي چون سماکش سپردم
چو دختر سپردم به داماد گفتم
که گنج زراست اين به خاکش سپردم
بماندم من و ماند عبدالمجيدي
وديعت به يزدان پاکش سپردم
اگر کس پناهش نباشد به شروان
پناهش بس است آن خدا کش سپردم
(ديوان ،ص92)
و اينک بيان مشابهت هاي اين دو سروده :
1)در هر دو از دست رفتن عزيزاني اشاره شده است .
2)در هر دو فردي تنها و بي کس به امان خدا رها شده است .
3)در هر دو به بي پشت و پناه بودن اين فرد در شروان اشاره شده است
4)هر دو شعر خارج از شروان سروده شده است .
در تمامي آثار خاقاني نام عبدالمجيد باستثناي قطعه ي مزبور فقط يک بار ديگر به ميان مي آيد و آن هم در منشآت و در جايي است که خاقاني را به فروختن غلامي از آن عبدالمجيد متهم مي نمايند :
«...دوستان مذکور حفظهم الله تعالي هر يک جهينه اخبارند که من کهتر هرگز غلام فروش نبوده ام و اين معني بر خاطر نگذشتست ،فکيف بر زبان فخاصّه که غلام از آن فرزندم امير عبدالمجيد ابقاه الله تعالي بود ،حج کرده و تطهير يافته عوذا بالله که چنين کسي را که از مدت سه سالگي باز در حجر محصنات تربيت داده باشند ،فروختن کدام ظالم روا دارد ؟
اگر مخملي چند تزوير کردند بر نامبارکي آن درگاه اعلاءالله تعالي فرض عين است تدارک اين خلل کردن ،تا سبابه جهانيان ظلم را اشارت بدان درگاه ،حاشاه حوالت نکنند والسلام »(12)
از اين نامه نکات ذيل مستفاد مي شود :
1)بي شک و ترديد عبدالمجيد فرزند خاقاني است .
2)اين نامه نهايت درماندگي و مسکنت شاعر را مي رساند که در مظانّ چنان تهمتي واقع شده است .
3)اين اتهام از جانب ديگران عنوان مي شود يعني عبدالمجيد بايد از نظر رشد فکري و عقلاني در شرايطي بوده باشد که اولاً خود قادر به حفظ اموال خود نباشد و در ثاني توانايي اعتراض به ديگران را نداشته باشد که ديگران از جانب وي يا به قصد دلسوزي و يا به قصد کينه جويي از خاقاني به اقامه ي دعوي پرداخته باشند .
4)و سخن آخر اين که مقايسه ي ابيات پاياني اين قطعه و قصيده ،ترديدي باقي نمي گذارد که «نيم آدمي »خاقاني کسي نمي تواند باشد جز «عبدالمجيد »پسر ناتوان و معلول شاعر .
پی نوشت ها :
*عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد اهر
ا-فرهنگ لغات و تعبيرات ،ج2،ص1588
غصه بندد نفس اقفان چه کنم
لب به فرياد نفس ران چه کنم...
گير شروان به مثل شروان نبست
خيروانست و شرفوان چه کنم
چون به شروان دل ياريم نماند
بي دل يار به شروان چه کنم
مه فرو رفت منازل چه برم
گل فرو ريخت گلستان چه کنم
درج بي جوهر روشن به چه کار
برج بي کوکب رخشان چه کنم
چون به دريا نه صدف ماند و نه در
زحمت ساحل عمّان چه کنم
رفت شيرين به شبيخون فنا
نقش مشکوي و شبستان چه کنم
فرقت شهد مرا سوخت چو موم
وصلت مهر سليمان چه کنم
چون منم زهر گزيده ز فراق
طلب چشمه حيوان چه کنم
آه دردا که به شروان شدنم
دل نفرمايد درمان چه کنم
گر چه آن جان ز خاقان کبير
هست نان پاره فراوان چه کنم
چون مرا در وطن آسايش نيست
غربت اولي تر از اوطان چه کنم
آب شروان به دهان چون زده ام
ياد نان پاره خاقان چه کنم
دو سه ويرانه در آن شهر مراست
چون نيم جغد به ويران چه کنم
آن همه يک دو سه دير غم دان
نه سد يرست و نه غمدان چه کنم
ليک نيم آدمي آن جاست مرا
چون سپردمش به يزدان چه کنم
اولش کردم تسليم به حق
باز تسليم دگر سان چه کنم
3-مقدمه ي ديوان خاقاني ،ص بيست و سه .
4-منشآت ،ص102.
5-منشآت ،ص335.
6-براي تفصيل بيشتر رجوع شود به مقدمه ي ديوان ،ص سي و هفت و ترجمه ي رساله اي مينورسکي در فرهنگ ايران زمين ،دفتر 2،ص133.
7-براي تفصيل بيشتر رجوع شود به مقدمه ي ديوان ،صص نوزده ،بيست، بيست و يک .
8-منشآت ،ص295
9-نشريه ي دانشکده ي ادبيات و علوم انساني تبريز ،ص235.
10-براي تفصيل بيشتر رجوع شود به مقدمه ي ديوان ،ص چهل و سه و ابن خلکان ،ج2،صص188-186
11-منشآت ،ص295
12-منشآت ،صص68-67.
فهرست منابع و مآخذ :
-ديوان خاقاني شرواني با مقابله و مقدمه و تعليقات دکتر سجادي ،چاپ سوم ،با تصحيح مجدد 1368،انتشارات زوّار .
-فرهنگ لغات و تعبيرات با شرح اعلام و مشکلات ديوان خاقاني شرواني ،تأليف دکتر سيد ضياالدين سجادي ،ج2،ش- ي ،چاپ اول ،1374،انتشارات زوار
-مثنوي تحفة العراقين به اهتمام و تصحيح و حواشي و تعليقات دکتر يحيي قريب ،تهران ،2537،انتشارات امير کبير .
منشآت خاقاني ،تصحيح و تحشيه ي محمد روشن ،چاپ دوم بهار 1362،چاپ چاپخانه ي احمدي .
نشريه ي دانشکده ي ادبيات و علوم انساني تبريز ،شماري ،2و3،سال 21.تابستان و پائيز 1348صص235-251
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 9