سيماي حضرت محمد (ص )در شعر خاقاني شرواني (2)
نويسنده:دکتر سعيد الله قره بگلو
3-بي توجهي به جهان مادي :
پيامبر ،از دنيا که حريف گلوبري است ،حذر مي کرد و عمده ي همتش از زندگي در جهان ،هدايت امت بود :
عروس دهرو سرور جهان نخواست از آنک
نداشت از غم امت به اين و آن پروا
از اين حريف گلو بر حذر گزيد حذر
از يان اباي گلوگير ابا نمود ابا
برخوان اين جهان زده انگشت در نمک
ناخورده دست شسته از اين بي نمک ابا
دل گرسته در آمد بر خوان کائنات
چون شبهتي بديد برون رفت ناشتا (ديوان -5)
در شب معراج که پروردگار ،موجودات را بر وي عرض کرد ،جهان بي انتها به قدر ذره اي در چشم او آمد :
شب خلوت که موجودات بر وي عرضه کرد ايزد
جهان چون ذره اي در ديده ي بيناي او آمد (ديوان -448)
بگرفته جهان و هفت سقفش
پس کرده به وفق شرع وقفش (تحفه -23)
و آخر سخن از اين که دنيا در نظر همت پيامبر ،کلوخ استنجايي بيش نبود :
دنيا که دو روزه کاخ و کوخي است
در راه محمدي کلوخي است
از اب حيات عشق خورده
استنجا زين کلوخ کرده (تحفه -24)
4-معجزات حضرت محمد (ص):
1-شق القمر :
مه را دو نيمه کرد به دست چو آفتاب
سايه نه بر زمينش و از ابر سايه بان (ديوان -310)
خاک در تو که نور ناب است
سيبي بدو کرده زآفتاب است
پس بر فلک ترنجي از جاه
چون سيب دو نيمه کرده اي ماه
انگشت تو گر قلم نسوده است
مه را چو سر قلم نموده است (ديوان -150)
2-شکستن بتها در شب ميلاد پيامبر :
عجب ني گر شب ميلاد احمد
نگوسار آمد اصنام برهمن (ديوان -321)
3-ماجراي غار :
پيامبر از بيم گزند کفار به غار ثور پناه برد و کبوتر در آستانه ي آن لانه کرد و عنکبوت تار تنيد و به قول نصر الله منشي ،تار عنکبوت سد عصمت دوستان شد .
کبوتر پرده ي او داشت و سايه خيمه ي او شد
زبان کشته ي پرزهر هم گوياي او آمد (ديوان -448)
که در همين بيت به سايه شدن ابر هم اشاره دارد
4-حضور ملايک در جنگ بدر :
در مآخذ متعدد به ياري ملايک در جنگ بدر ،پيامبر را ، اشاره شده است .خاقاني در يکي از زيباترين قصايدش که منطق الطير نام دارد و آنرا با وصف طلوع شروع کرده و آنگاه بهار را با تمام زيبائيهايش تصوير کرده و با يکي از زيباترين تخلصهاي شعر پارسي به نعت پيامبر گريز زده ،بر خلاف قصايد ديگرش که بيشتر به شخصيت معنوي پيامبر بزرگ توجه دارد در اين قصيده به سپاه آرايي ايشان هم اشاره مي کند و به تهوري که در حالت حمله داشتند و بعد به حضور ملايک در جنگ ،چند بيت منتخب از قصيده چنين است :
احمد مرسل که کرد از تيش و زخم تيغ
تخت سلاطين زگال ،گرده شيران کباب
گشت زمين چون سفن ،چرخ چو کيمخت سبز
تا زپي تيغ او قبضه کنند و فراب
ديده ني اي روز بدر کان شه دين بدروار
راند سپه در سيه سوي نشيب و عقاب
بهر پلنگان دين کرد سراب از محيط
بهر نهنگان کين کرد محيط از سراب
از پي تاييد او صف ملايک رسيد
آخته شمشير غيب ،تاخته چون شير غاب
در علمش مير نحل نيزه کشيده چو نخل
غرقه ي صد نيزه خون اهل طعان و ضراب
حامل وحي آمده کامد يوم الظفر
اي ملکان الغزاة اي ثقلين النهاب (ديوان -44)
5-امي بودن :
در ماخذ ،امي بودن پيامبر جزو معجزات ذکر نشده ولي به نظر مي رسد اميي که «از الف آدم تا ميم مسيح »فصيحترين گوياست :
امي گويا به زبان فصيح
از الف آدم و ميم مسيح
اين را جز معجزه نام ديگر نبايد نهاد .خاقاني امي را بيشتر در معني تا نويسا گرفته :
قلم بيگانه بود از دست گوهر بار او ليکن
قدم پيمانه ي نطق جهان پيماي او آمد (ديوان -448)
هادي مهدي غلام امي صادق کلام
خسرو هشتم بهشت شحنه چارم کتاب (ديوان -44)
او آفتاب عصمت و از شرم ذوالجلال
نفکنده بر بيان قدم سايه ي بنان (ديوان -310)
انگشت تو گر قلم نسوده است
مه را چو سرقلم نموده است
شاهي و ترا قلم چه بابست
شه را چه شمار با کتابست (ديوان -150)
6-داشتن مهر نبوت :
آنگونه که در مآخذ آمده ،اين مهر به قدر تخم کبوتري در ميان دو شانه ي پيامبر بوده :(5)
کتف محمد (ص)از در مهر نبوت است
بر کتف بيور اسب بود جاي اژدها (ديوان -20)
7-معراج :
در مورد معراج نبي در طول قرون ،بحثهاي مستوفايي شده که مسطور است اين موضوع آنقدر روشن است که نيازي به بحث ندارد .در ديوان خاقاني،شعر خاصي که بتوان آن را معراج نامه ناميد ،نيست اما در تحفةالعراقين ،معراجنامه دارد که در آن براق و راه معراج و حضور پيامبر در مقام قرب (اوادني )را توصيف کرده ؛در ميان نعتها نيز، ابياتي چند در مورد معراج وسروده است .تصوري که خاقاني از معراج دارد چنين است :
مسافري ارجمند ،آهنگ سفر به دياري دور ،به کعبه ي خلت دارد ،سرزميني شکوهمند که ساکنان آن ،همه چشم انتظار آن عزيزند ،اين سفر که استثنايي ترين سفر استثنائي ترين انسان روي زمين است ويزگيهايي دارد که اغلب شاعران بزرگ ميهن ما بويژه و زيباتر از همه ،نظامي بزرگ به آن توجه کرده اند و خاقاني با استعامت از اخبار و روايات آن را چنين توصيف مي کند :
در پي ?ن مسافر عزير کوه در روش و سنگ بر هوا مي آيد .فرشتگان آسمان خوشبوي ترين عطرها را مي سوزانند و شش جهت عالم را از بوي عطر پر مي کنند ،خورشيد بر نگينش ،نقش سيدالبشر مي زند و ناهيد ،زيباترين آهنگها را مي نوازد ،مسافر ملکوت ،هفت چرخ را در مي نوردد و تا خط رقم اول مي رسد و از سر افق اعلا مي گذرد و هزار ميل از عرش آن سوتر به سور سر مي رسد و در خلوت سراي قدمت ،شرف حضور مي يابد و نودهزار اشارت در يک نفس مي گويد و صد هزار اجابت در دعا مي شنود .خداوند ،معلم الاسماء ، به اين دردانه ي هستي اين شاگرد مکتب خود ،که دلش «خليفه کتاب »اوست ،علم کيميا مي آموزد و بگاه بازگشت ،روزنامه ي دولت را که مهر دار به سوره ي و النجم اذا هوي است با او مي فرستد تا از اين دارو کده بيماران را شفا دهد .مهمترين نکاتي که خاقاني در ذکر معراج به انها توجه کرده عبارت است از :
1-متابعت کوه و مشايعت سنگ :(6)
آمد پي متابعتش کوه د روش
رفت ازپي مشايعتش سنگ ب هوا (ديوان -5)
2-متکا بودن سدره و نطع شدن عرش باي ايشان :
از آسمان جنبيه برون تاخت قدر او
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا (ديوان -5)
شهنشاهي که درع شرع بر بالاي او آمد
قدر دستي که فرق عرش نطع پاي او آمد (ديوان -448)
3-جاي گرفتن در قاب قوسين و سوگند خوردن خداوند به جان آن بزرگ :
تبارک خطبه او کرد و سبحان نوبت او زد
لعمرک تاج او شد قاب قوسين جاي او آمد (ديوان -448)
4-هزار ساله راه از جهاهن مادي دور شدن :
انجا شده به يکدم کز بهر بازگشت
زآنجا هزار ساله رهش بود تا جهان (ديوان -311)
برشد به دمي از اين جباله
زان سوي فلک هزار ساله (تحفه -74)
5-از راه ماندن جبرئيل :
جبريل هم به نيمه ره از بيم سوختن
بگذاشته رکابش و بر تافته عنان (ديوان -311)
6-رسيدن به سور سر :
در سور سر رسيده و دديه به چشم سر
خلوت سراي قدمت بي چون و بي چرا (ديوان -6)
7-به مقام قرب رسيدن که خاقاني با استفاده از آيه ي قرآن ثن دني قتدلي رسيدن به در ادني گفته :
بر بام سدره تا در ادني فکنده ،رخت
روح القدس دليلش و معراج ،نردبان (ديوان -301)
5-اول در تبت و آخر در نوبت :
بهينه سورت او بود و انباي ابجد
مهينه معني او بود و اصفيا اسما
اگر زبعد همه در وجودش آوردند
قدوم آخر او بر کمال اوست گوا
نه صورت از پس ابجد همي شود مرقوم ؟
نه معني از پس اسما همي شود پيدا ؟
نه روح را پس ترکيب صورت است نزول ؟
نه شمس را زپس صبح کاذب است ضيا؟
نه سبطه بر دمد از خاک وانگهي سوسن ؟
نه غوره در رسد از تاک وانگهي صهبا ؟ (ديوان -13)
و در تحفة العراقين همين معاني را چنين مي گويد :
ب دوحه ي حضرت جهاندار
آدم شکفه است و ميوه مختار
احمد پس آدم است شايد
ميوه ز پي شکوفه آيد
اين سوره ي جود و ايت جد
پيش اب و جد اوست ابجد
اب کيست ؟خليل و جد که ؟آدم
او بهتر از اين و بل کز آن هم (تحفه -73)
و باز در تحفه فرمايد :
اول سراشقيا بريدي
پس به سر انباي رسيدي
دست همه بر گرفتي از دل
پاي همه برکشيدي از گل
بردي ز پي کمال ايشان
خال برص از جمال ايشان
آن خال برص فرو گشادي
خال مشکين به جا نهادي
منبع:پايگاه نور شماره 9
ادامه دارد...