دلیل و ادعای وهابیون بر تجدید نبوت برای امامان شیعیه ازکجاست؟

دلیل و ادعای وهابیون بر تجدید نبوت برای امامان شیعیه ازکجاست؟ چرا وهابیون مصحف حضرت زهرا(س) را دلیلی برای تجدید نبوت براى امامان  آورده اند؟
يکشنبه، 13 اسفند 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
دلیل و ادعای وهابیون بر تجدید نبوت برای امامان شیعیه ازکجاست؟

مقدمه:

«مُصْحَف»‏ آن چیزى است که صفحات نوشته را در آن جمع می کنند، لذا به هر کتابی می توان «مصحف» گفت و نامیده شدن «مصحف فاطمه» به «مصحف» دلیل قرآن بودن آن نیست.
 
«مصحف فاطمه» کتابی است که در حیات حضرت زهرا(س) با القاء و املای جبرئیل و به دست امام علی(ع) نوشته شد. این کتاب قرآن نیست و هیچ آیه ای از قرآن در آن نیست.
  
مصحف فاطمه مشتمل بر حوادث غیبی و اسرار آل محمد(ع) و موارد دیگر است. این مصحف از نشانه های امامت بوده و در نزد امامان دست به دست گردیده و اکنون در دست امام زمان حضرت مهدی(عج) می باشد.
 
صحف فاطمه (سلام‌الله علیها)، سرچشمه جوشان معنویت و دانش‌ها که از طریق وحی بر او نازل گشته مانند قبر مطهرش رازی است که در پرده مانده و در اختیار ما خاکیان نیست.
 
یکى از نویسندگان وهابى شبهاتى را درباره وجود مصحف هایى مطرح کرده که از آنها در منابع شیعه یاد شده است.
 

دلیل وا دعای وهابیون بر تجدید نبوت برای امامان شیعیه ازکجاست؟ 

شبهه تجدید نبوت براى امامان

شیعه معتقد است چند کتاب آسمانى غیر از قرآن مجید و پس از قرآن بر ائمه آنان نازل شده و این در واقع، ادعاى نبوت براى امامانشان است.(1)
 

پاسخ شبهه :

نویسنده وهابى در این بحث مى خواهد این مطلب را به خواننده القا کند که شیعیان، خاتمیت پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله را قبول ندارند .
 
و پس از آن حضرت نیز به تجدید نبوت معتقدند و حتى قائل به کتاب هاى آسمانى پس از قرآن هستند؛ تنها دلیل و مدرکشان روایاتى است که بر «مصحف فاطمه » دلالت دارد.
 

عقیده صحیح نزد تمام شیعیان

 درحالى که عقیده صحیح نزد تمام شیعیان، همچون دیگر مسلمانان، آن است که محمد صلّى الله علیه و آله خاتم پیامبران است. پس از اوپیامبر و شریعتى نخواهد آمد و شریعت اسلام تا قیامت ادامه دارد؛
 
چنان که قرآن در این باره مى فرماید: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً  (احزاب: 4)
 
محمد صلّى الله علیه و آله پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر هر چیزى داناست.
 

خاتمیت در روایات

روایات زیادى در منابع شیعه، بیان گر دیدگاه تشیع در بحث خاتمیت است که براى نمونه به تعدادى از آنها اشاره مى کنیم: «انس» گوید: از رسول خدا صلّى الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود:
 
أنا خاتم الأنبیاء وأنت یا علی خاتِم الأولیاء، وقال أمیرالمؤمنین علیه السلام: ختَم محمّدٌ ألفَ نبیٍّ وإنّی ختمتُ ألفَ وصیّ....(2)
 
من پایان دهنده پیامبران و تو یا على! پایان بخش اولیایى، و امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «محمد صلّى الله علیه و آله پایان بخش هزار پیامبر است و من، هزار وصى را پایان بخشیدم».
 
پیامبر صلّى الله علیه و آله فرمود: أنا أوّل الأنبیاء خَلْقاً وآخرهم بعْثاً»(3)؛ «من از نظر آفرینش، اولین پیامبر و از حیث بعثت، پایان بخش پیامبرانم». مقصود از اول بودن، به لحاظ سبق آفرینش روح آن حضرت صلّى الله علیه و آله است، نه خلقت بدن.
 
اولیت آفرینش روح آن حضرت صلّى الله علیه و آله را مى توان از صادر اول یا ظاهر اول بودن وى استظهار کرد.
 
پیامبر صلّى الله علیه و آله فرمود: مَثَل من در پیامبران، مانند مردى است که خانه اى را بنا کرده و آراسته است، جز جاى یک خشت. هر کس آن خانه زیبا را ببیند، نیکو مى شمارد، جز جاى خالى این یک خشت را؛ و من پرکننده جاى آن خشت خالى ام. ازاین رو نبوّت پیامبران به من ختم پذیرفت.(4)
 
امام باقر علیه السلام فرمود: أرسَل الله تبارک وتعالى محمّداً إلى الجنّ والإنس عامّةً وکان خاتم الأنبیاء وکان من بعده إثنا عشر الأوصیاء».(5)
 
امیرمؤمنان علیه السلام بارها در جاى جاى نهج البلاغه به خاتمیّت حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله تصریح کرده و به طور شفّاف، خاطر نشان ساخته که محمد صلّى الله علیه و آله پایان بخش پیامبران است؛ مانند:
 
- «فقفّی به الرُّسُل، وختَم به الوحی»؛(6)«او را ادامه رسولان قرار داد و وحى را به او ختم کرد».- «الخاتِم لِما سَبَق والفاتح لِما انْغَلَق»؛(7)«خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده درهاى بسته».
 
- «أمینُ وحیه وخاتَمُ رسُله»؛(8)«او امین وحى و خاتم رسولان است».ائمه علیهم السلام، قائلان به نبوتشان را لعن کرده اند:
 
«مَن قال إنّا أنبیاء فعلیه لعنة الله ومَن شکّ فی ذلک فعلیه لعنة الله»؛(9) چنان که امام صادق علیه السلام در مواجهه با ابوبصیر هر دو معیار را با هم آورده است:
 
عن أبی بصیر قال: قال لی أبوعبدالله علیه السلام: یا أبامحمد! أبرأ ممّن یزعم أنّا أربابٌ، قلت: برىء الله منه! فقال: أبرأ ممّن یزعم أنّا أنبیاء قلت: برىء الله منه».(10)
 

دیدگاه علماى شیعه درباره خاتمیت

شیخ مفید در کتاب «النکت الاعتقادیه»، درباره خاتمیت پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله، به طور شفاف و در قالب پرسش و پاسخ بحث کرده، مى گوید:
 
اگر کسى بپرسد: آیا شما از آموزه هاى دینى دانستید که پیامبر اسلام صلّى الله علیه و آله خاتم پیامبران است، جواب این است که ما خاتمیت رسول گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله را از متن دین دریافتیم.
 
اگر بگوید از کجاى دین، خاتمیت استفاده مى شود، جواب این است که خاتمیت از قرآن و حدیث به دست مى آید: از قرآن، آیه (ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ )؛
 
 «محمد صلّى الله علیه و آله پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، ولى رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است». (احزاب: 40)
 
و از حدیث «فَقَوْلُهُ صلّى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»؛ «اى على نسبت تو با من مانند نسبت هارون است به موسى، مگر آنکه دیگر بعد از من پیغمبرى نخواهد بود».(11)
 
امین الاسلام طبرسى در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه چهلم سوره احزاب، به صراحت مى گوید:و آخرین پیامبران است که دفتر نبوّت و رسالت به سبب او مهر شد و پایان یافت، پس دین و شریعت او تا قیامت باقى است و این فضیلت
 
مختص به آن حضرت صلّى الله علیه و آله است که خداوند او را میان تمام پیامبران مختص فرموده است.(12)
 
بنابراین پس از شریعت اسلام، هیچ پیامبرى، نه تشریعى و نه تبلیغى، نخواهد آمد و نبوت پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله پایان دهنده سلسله پیامبران است.
 
همه مسلمانان بر این عقیده اتفاق و اجماع دارند و از ضروریات دین است و منکر آن، در واقع منکر اسلام و نبوت پیامبر اسلام صلّى الله علیه و آله است.
 

نزول فرشته بر غیر انبیا

پس از پیامبر مکرم اسلام صلّى الله علیه و آله پیامبرى که شریعت ساز بوده باشد و شریعت جدیدى بیاورد، نخواهد بود و اسلام، ناسخ همه شریعت هاست. این مطلب از ضروریات آیین اسلام است و میان مسلمانان کسى منکر آن نیست.
 
امام رضا علیه السلام در جواب نامه مأمون عباسى که از حضرت تقاضا کرده بود اسلام واقعى را به نحو ایجاز و اختصار بنویسد، بر خاتمیت نبوت و شریعت پیامبر اسلام صلّى الله علیه و آله تصریح و تأکید فرموده اند.(13)
 
مفاد این ادله این است که شریعت حضرت محمد صلّى الله علیه و آله، تا برپایى قیامت، پابرجاست و شریعت دیگرى براى بشر نخواهد آمد؛ ولى اینکه باب وحى انبایى(14) و تسدیدى(15) و... مسدود شده باشد، از متون دینى استفاده نمى شود و راه براى این دو نوع وحى باز است. در متون
 
 تمام آنچه پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله درباره آینده امت خود خبر داده، وحى انبایى است؛ داستان پیروزى مسلمین بر سپاه روم، مسئله حکومت بنى امیه و آیه شجره ملعونه نیز از این قبیل است.
  
اهل سنت نیز روایاتى هست که «محدَث» به همین معنا را تأیید مى کند. بخارى در صحیحش از رسول خدا صلّى الله علیه و آله آورده است که هم در امت هاى گذشته و هم میان امت من کسانى هستند که با فرشته حرف مى زنند.(16) مسلم نیز در صحیحش این موضوع را از قول عایشه نقل کرده است.(17)
 
نویسندگان و اندیشمندان بزرگ اهل سنت، مانند نووی در شرح صحیح مسلم و حافظ محب الدین طبری(18) و مفسر بزرگ اهل سنت، قرطبی(19).
 
 و دیگران وجود کسانى را که به مقام «محدَث» رسیده اند، بدون هیچ اختلافى تأیید کرده اند؛ فقط برخى مى گویند محدثون کسانى اند که به آنها الهام مى شود و برخى دیگر معتقدند فرشتگان با آنها سخن مى گویند.(20)
 

ختم نبوت تشریعى اعلام شده

از متون دینى استفاده مى شود که با خاتمیت، ختم نبوت تشریعى اعلام شده و نزول فرشته، براى امر تشریع ناممکن است؛ به همین دلیل اگر فرشتگان گزارشى را بر انسان کامل بفرستند و از سنخ تشریع و جعل احکام دینى و انشاء امر مولوى نباشد،.
 
 هیچ محذوریت عقلى و نقلى ندارد. بر این اساس مى توان تصور کرد که فرشته الهى، امام معصوم علیه السلام را از تفسیر و تفصیل شریعت اسلامى آگاه مى سازد؛ چیزى که دیگر افراد از آن آگاه نیستند و در نتیجه باید مرجعیت علمى او را بپذیرند.
 
شیخ مفید - متکلم بزرگ شیعه - در این باره سخن جامع و روشنگرى دارد که حاصل آن چنین است:نزول وحى (فرشته) به غیر نبى، استحاله عقلى ندارد.
 
 و پس از احراز شرط تحقق نزول وحى بر غیر نبى - که همان عبد صالح است - ممکن است؛ ولى آنچه از نظر دین اسلام پذیرفتنى نیست،
 
نزول فرشته به نحو وحى تشریعى است. اما در اصطلاح علم کلام و همچنین در اصطلاح متشرعه، وحى پیامبران مراد است. قهراً چنین وحیى، بعد از رحلت پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله، منقطع شده،
 

باب الهامات و اشراقات

اما باب الهامات و اشراقات، مذاکره و مشافهه با ملائکه همچنان مفتوح است. ازاین رو هرکس گمانه زنى کند که وحى بر غیر انبیا، وحى تشریعى است، بى گمان اشتباه کرده و از راه صواب دور افتاده است.(21)
 
چنان که از نظر عقلى، تحدیث غیر نبى با فرشته وحى امکان دارد، شواهد به وقوع پیوستن آن نیز موجود است. داستان حضرت مریم و گفت وگوى ملائکه با وى(22)،
 
 بر این مسئله دلالت مى کند که مریم عذرا علیها السلام با فرشته سخن گفته است؛ آن هم نه فقط به شکل هاتفِ غیبى و سروش نهانى، بلکه براى او مشهود بودند؛ هم حضرت مریم علیها السلام آنها را مى دید .
 
و هم آنها در مرآى مریم قرار گرفتند. ماجراى ساره، همسر حضرت ابراهیم علیه السلام را که قرآن بازگو مى کند، نشان دهنده این است که وى نیز سخن ملائکه را شنیده و هم آنان را مشاهده کرده است.
 
قرآن مى فرماید:وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ ) (هود: 69)وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ ) (هود: 71)
 
در متون دینى ما باب مهمى از علم امام، با عنوان تحدیث، باز شده است. در همه این گزارش ها کوشش اصلى این بوده که علم امام و وسعت آگاهى ائمه معصوم علیهم السلام و در یک کلمه، مرجعیت علمى آنان به مسلمانان گوشزد شود.
 
 مفاد این روایات، آگاهى امامان اهل بیت علیهم السلام از شریعت پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله است، نه داشتن شریعتى جدید که با خاتمیت نبوت ناسازگار باشد.
 
از امام محمدباقر علیه السلام سؤال شد که جایگاه شما چیست و قبل از شما [در امت هاى پیشین] چه کسى منزلت شما را داشته است؟ حضرت فرمودند:
 
صاحب موسى و ذوالقرنین کانا عالمین ولم یکونا نبیین.(23) موقعیت ما همانند همدم موسى و ذوالقرنین است که هر دو عالم بودند؛ ولى پیامبر نبودند.
 
در بیانى دیگر، امام محمدباقر علیه السلام در وصف مولاى متقیان، على علیه السلام، فرمودند:ان علیاً کان محدّثاً. فقلت: فتقول نبی؟ قال: فحرّک بیده هکذا، ثم قال: او کصاحب سلیمان او کصاحب موسى او کذی القرنین.(24)
 
على علیه السلام محدّث بود. شخصى از آن حضرت پرسید: «آیا او پیامبر بوده است؟» امام محمدباقر علیه السلام با دست خود پاسخ منفى دادند و سپس فرمودند: «على علیه السلام مانند همدم سلیمان یا همدم موسى یا همانند ذوالقرنین است».
 
تحدیث جبرئیل با حضرت زهرا علیها السلام و مصحف فاطمه علیها السلام، از نظر روایات معتبر شیعه، امرى مسلم و تردیدناپذیر است؛
 
 ولى شواهد و قرائن، به وضوح نشان مى دهد که علت اتصاف حضرت زهرا علیها السلام به محدّثه، فقط ماجراى نزول فرشته وحى پس از رحلت پدر بزرگوارش نبود،
 
 بلکه پیش از آن نیز فرشتگان الهى، با بانوى مکرّمه اسلام، پیوسته در ملاقات و گفت وگو در عالم بالا بوده اند و در مواطن مختلف، فرشتگان با حضرتش همسخن شده اند.(25)
 

عدم اختصاص نزول فرشتگان به پیامبران

بنابراین به عقیده شیعه، نزول فرشتگان به پیامبران اختصاص نداشته و ممکن است فرشتگان بر انسان هایى که از اولیاى الهى اند نیز فرود آیند؛ آن گونه که قرآن مجید فرموده است: «فرشته بر حضرت مریم که پیامبر نبود، نازل مى شد».(26)
 
ازاین رو نزول فرشته بر حضرت فاطمه علیها السلام هیچ اشکالى ندارد. عجیب آن است که وهابیان نزول فرشته بر عمر را مى پذیرند و عمر را محدَّث مى دانند.(27)
 
اگر نزول فرشته بر حضرت فاطمه علیها السلام به معناى اعتقاد به نبوت آن حضرت است، وهابیان نیز به نبوت عمر اعتقاد داشته و خاتمیت حضرت محمد صلّى الله علیه و آله را باید قبول نداشته باشند.
 
در منابع معتبر اهل سنت، مانند صحیح بخارى، آمده است که خلیفه دوم، عمر، با ملائکه صحبت مى کرد:
 
ابوهریره گوید که پیامبر اسلام صلّى الله علیه و آله فرمود: «به درستى که پیش از شما میان بنى اسرائیل کسانى بودند که با ملائکه سخن مى گفتند، با اینکه پیامبر نبودند. اگر در امت من چنین کسى باشد، آن شخص عمر بن خطاب است».(28)
 
قسطلانى، عالم معروف اهل سنت، در شرح این روایت مى نویسد:اینکه پیامبر اسلام صلّى الله علیه و آله فرمود: اگر باشد (فإن یکن)، براى این نیست که بگوید عمر با ملائکه صحبت نمى کرده است،
 
بلکه تأکید مى کند که او حتماً این چنین بوده است؛ مثل اینکه شخصى بگوید اگر من دوستى داشتم، فلانى بود، که در این صورت، مراد وى این است که آن شخص بهترین دوست من است،
 
 نه اینکه من دوستى ندارم. همچنین وقتى ثابت شود که در امت هاى گذشته چنین چیزى دیده شده، در امت اسلامى که از امت هاى دیگر برتر است، به طریق اولى یافت خواهد شد.(29)
 
برخى علماى اهل سنت تصریح کرده اند که عمر با ملائکه گفت وگو مى کرد. ابن عساکر در تاریخ «مدینه دمشق» و متقى هندى در «کنز العمال»
 
مى نویسند: «قال الشعبی إن لکل أمة محدثا وإن محدث هذه الأمة عمر بن الخطاب»(30)؛ «شعبى گفته است که هر امتى محدَّث داشته و محدث این امت، عمر بن خطاب است
 

مراتب نبوت از دیدگاه شیعیان‏

آیا شیعه بر خلاف آیه شریفه‏ «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ‏» براى نبوت مراتبى قائل است؟در مقام دعوت و هدف بعثت که همانا دعوت به مبدا و معاد و تربیت جامعه است، طبق آیه شریفه‏ «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ‏»‏(31)
 همه انبیا یکسان می باشند.
 
 اما در فضیلت، کمال و سایر ویژگی ها داراى مراتب متفاوتى هستند. براى مثال پیغمبرى که بر هزار نفر مبعوث شده با پیغمبرى که بر صد هزار نفر مبعوث گشته، با رسولى که بر عموم مردم مبعوث شده، یکسان نمی باشند
.
همانطور که معلم دبستان، معلم دبیرستان و معلم دانشگاه را- در عین حالى که از یک وزارتخانه و با احکام یکسانى منصوب می شوند- نمی توان برابر دانست و بر حسب فضیلت‏ ها و کمالاتى که هر کدام دارند، محل خدمتشان بالاتر و متفاوت است؛ انبیا نیز همین گونه‏اند، از جهت رتبه و مقام متفاوتند.
 
چنانچه خداوند در قرآن کریم می فرماید:«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ»‏(32)؛ بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى و فضیلت دادیم و درجات برخى از آن‏ها را بلند گردانیدیم.
 
چنانچه در قرآن مجید آمده است، خداوند با برخى از این انبیا مثل حضرت آدم: «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ»(33)
 
یا با حضرت موسى: «أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ‏»(34) یا در شب معراج با پیغمبر خدا: «فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی»(35) سخن گفته است.
یکی از مهمترین این ویژگی های نبوت، مقام خاتمیت است که از آن پیغمبر اسلام می باشد.
 
بنابراین، بر اساس آیات قرآن مجید، نبوت مراتب متفاوتى دارد که بالاترین آن، در وجود مبارک خاتم الانبیاء خلاصه شده است. مقام ایشان، پائین تر از مقام خداوند و بالاتر از موجودات دیگر است.
 
چون رسول‏ اللَّه(صلی الله علیه وآله) به بالاترین مرتبه ممکن نایل شدند، نبوت هم به وجود ایشان ختم گردید.
 
حضرت ابراهیم، پس از امتحان‏ هاى سه گانه که با جان و مال و فرزند خویش داد، خداوند آن بزرگوار را بلند مرتبه گردانید و ایشان را پس از مقام‏ هاى نبوت و رسالت به مقام امامت هم منصوب گردانید.
 
از آیه شریفه: «وَ إِذِ ابْتَلی ِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»‏(36)؛ (هنگامى که خداوند ابراهیم را به امورى امتحان کرد.
 
 و او همه را به جاى آورد سپس خداوند فرمود: من ترا براى مردم امام و پیشوا قرار دادم. ابراهیم پرسید آیا این امامت را به فرزندان من هم عطا خواهى کرد؟ خداوند فرمود:
 
 امامت که عهد من است به ستمکاران نخواهد رسید)، چنین استنباط می شود که، امامت بالاتر از نبوت است؛ چون به شخصى که داراى مقام نبوت، خلافت، رسالت و نیز اولوالعزم بوده، عطا شده است.
 
بعضی از پیامبران اوالعزم هستند و بعضی از آنها به درجه امامت می رسند که مرتبه ای سخت و دشوار است در حالی که دیگران به آن درجه نمی رسند ، این به معنی تفاوت مراتب انبیاء است .
 
البته باید توجه داشت که مقام امامت از نبوت برتر است و موجب نمی شود که مقام امام (در اصطلاح امامت شیعی) از نبیّ برتر باشد، چرا که نبی علاوه بر امامت نبوت را هم دارد، در حالیکه امام فاقد مقام نبوت است.
  

ادامه نزول فرشتگان، و منافات آن با خاتمیت!

در قرآن آیاتی وجود دارد که بر تداوم نزول فرشته وحی دلالت دارند؛ با توجه به عقیده خاتمیت پیامبر اسلام(ص)، فرشتگان الهی بر چه کسی نازل می شوند؟ آیا نزول ملائک با عقیده خاتمیّت منافاتی ندارد؟!
 
درست است که وحی توسط فرشته ها بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل می شد، اما این دلیل نمی شود هر وقت فرشته ای بر کسی نازل شود برای وحی و انزال کتاب آسمانی باشد و آن شخص پیامبر باشد. این موضوع را ذیل توضیحات و نکاتی، بررسی می کنیم.
 
با ختم نبوت نزول فرشته ها برای شریعت تازه یا تکمیل شریعت سابق قطع می شود.آنچه بعد از ختم نبوت براى همیشه قطع مى شود مسأله نزول وحى براى شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق است؛
 
چرا که همه نیازمندى‏ ها تا دامنه قیامت در اصول کلى و تعلیمات جامع پیامبر خاتم(صلى الله علیه و آله) بیان شده است. اما این بدان معنا نیست که هر گونه ارتباط با ماوراى جهان طبیعت قطع شده است؛
 
زیرا هم امامان(علیهم السلام) با عالم غیب ارتباط دارند و هم مؤمنان راستینى که بر اثر تهذیب نفس، حجاب ها را از دل کنار زده اند و به مقام کشف و شهود نائل گشته اند، از این ارتباط برخوردارند.
 
فیلسوف معروف صدر المتألهین شیرازى در کتاب مفاتیح الغیب چنین مى گوید: «نزول فرشته‏ به منظور مأموریت نبوت هر چند منقطع شده است؛ زیرا به حکم‏ آیه 3 سوره مائده:
 
«اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» آنچه از این راه باید به نوع بشر برسد رسیده است، ولى باب الهام‏ و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد و ممکن نیست این راه مسدود گردد».(38)
 
اصولًا این ارتباط نتیجه ارتقاى نفس و پالایش روح و صفاى باطن است و ارتباطى به مسأله رسالت و نبوت ندارد؛ بنابراین در هر زمان مقدمات و شرائط آن حاصل گردد این رابطه معنوى برقرار خواهد گشت و هیچ گاه نوع بشر از این فیض بزرگ الهى محروم نبوده و نخواهد بود.(39)
 
حتی در قرآن به موارد متعددی از نزول فرشته بر اشخاصی غیر از پیامبران و وحى به معناى‏ «الهام هایى که به غیر انبیا مى شد» اشاره شده است؛ مانند آنچه درباره «مادر موسى» در آیه 7 سوره قصص آمده است:
 
«وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ»؛ (ما به مادر موسى وحى [الهام] فرستادیم که او را شیرده، و هنگامى که بر او ترسیدى او را در دریا بیفکن، و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو باز مى گردانیم، و او را از رسولان قرار مى دهیم).

نظیر همین معنا، بلکه به صورت کاملتر در مورد حضرت «مریم» در آیات 17-19 سوره مریم آمده است که فرشته‏ وحى در برابر او ظاهر شد و بشارت تولّد حضرت عیسى را به او داد.(40)
 

آیه 15 سوره غافر دلالتی بر تداوم نزول فرشتگان برای وحی ندارد.

آیاتی که برای ادعای تداوم نزول فرشته وحی به آنها استدلال شده است هرگز دلالتی بر این مسأله ندارد. جمله «یُلْقِی الرُّوحَ» در آیه 15 سوره غافر گرچه به صیغه مضارع آمده است،
 
 اما «فعل مضارع» در این قبیل آیات معنای زمان آینده ندارد، بلکه اصلا دلالت بر زمان ندارد، فقط و فقط استناد فعل را به فاعل، و توصیف فاعل را به آن کار، بیان می کند .
 
و نظری به زمان انجام فعل (فرستادن وحی) که در چه زمانی واقع شده یا می شود ندارد؛ مانند گفتار شاعر: من یفعل الحسنات الله یشکرها *** والشر بالشر عندالله سیان
 
در این شعر با اینکه مطلب با صیغه فعل مضارع بیان شده است، ولی شاعر نمی خواهد بگوید هر کس در زمان آینده کار نیکو انجام دهد، خدا جزای خیر به او می دهد، بلکه می خواهد بگوید هر کس انجام دهنده ی کار نیکو باشد خدا به او جزای خیر خواهد داد، چه انجام کار نیک در زمان گذشته باشد، چه زمان حاضر، چه زمان آینده.
 
جمله «یُلْقِی الرُّوحَ» در آیه 15 سوره غافر هم همین طور تفسیر می شود؛ یعنی خدا است که همه چیز در اختیار اوست، و هیچ کس حق اعتراض به خدا ندارد، فرشته وحی و خود وحی، و اینکه به چه شخصی وحی می شود، همگی در اختیار خدا است و کسی نمی تواند بگوید چرا شخص دیگری را برای نبوت انتخاب نکرد.
 

چرا وحی یک جا نازل نشد

 و یا چرا وحی یک جا نازل نشد. چنانکه می گفتند: «لَوْ لَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَاحِدَةً»(41)؛ (چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟). یا بهانه می آوردند: «وَ قَالُواْ لَوْ لَا نُزِّلَ هَاذَا الْقُرْءَانُ عَلىَ‏ رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَینْ‏ِ عَظِیم»(42)؛
 
 (و گفتند: چرا این قرآن بر مردى بزرگ از آن دو قریه (مکه و طائف) نازل نشده است؟». با این تفسیر، هدف این آیه این است که بگوید وحی و اندازه وحی و فرشته وحی و کسی که وحی به او نازل می شود همگی در اختیار خدا است. و فرق نمی کند که این مطلب با صیغه ماضی یعنی «ألقی» گفته شود یا صیغه مستقبل یعنی «یلقی».
 
به هر حال با مختصر دقت معلوم می شود که در این قبیل موارد فعل دلالت بر زمان ندارد و فقط استناد اصل فعل را به فاعل بیان می کند. اما حتی اگر از همه این مطالب چشم بپوشیم و قبول کنیم که آیه دلالت بسیار ضعیفی به این مطلبی که شبهه کننده گفته دارد،

آیا می توان به خاطر این دلالت ضعیف که پس از دقت کوتاهی خلاف آن ظاهر می شود، از آن همه آیات و روایات که دلالت بر خاتمیت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و ابدی بودن دین او دارند، دست برداشت؟!(43)
 
نزول ملائک در شب قدر برای ابلاغ مقدّرات الهى در طول یک سال می باشد.در آیه 4 سوره قدر هیچ اشاره ای به نزول فرشته ها برای وحی و ابلاغ شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق نشده است،
 
بلکه طبق سایر آیات قرآن این امر بعد از رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) هرگز اتفاق نخواهد افتاد و ایشان آخرین پیامبر الهی می باشند؛ چنانکه در آیه‏ 40 سوره أحزاب می خوانیم:
 
 «ما کانَ مُحَمّد ابا احَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ و خاتَمَ النَّبِیّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شىٍ‏ء عَلیماً»؛ (محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولى رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبر است و خداوند به همه چیز آگاه است).(44)
 
آنچه در آیه 4 سوره قدر بیان شده است یکی از وظایف فرشتگان می باشد که هر سال فرشتگانى در شب قدر بر حجت های الهی نازل مى شوند.
 
 و مأمور ابلاغ مقدّرات الهى در طول یک سال هستند، مقدّراتى که بر حسب شایستگى ها و لیاقت ها و اعمال هر کس تعیین مى شود. منظور از «روح» در این آیه نیز جبرئیل نمی باشد تا لزوما بر نزول وحی بر پیامبران الهی دلالت کند؛
 
بلکه منظور از «روح» مخلوق عظیمى است ما فوق فرشتگان، چنان که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که شخصى از آن حضرت سؤال کرد: «آیا روح همان جبرئیل است»؟ امام(ع) در پاسخ فرمود:
 
 «إِنَّ جَبْرَئِیلَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ إِنَّ الرُّوحَ‏ هُوَ خَلْقٌ‏ أَعْظَمُ‏ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَ لَیْسَ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى«تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوح‏»»؛ (45)؛
 
(جبرئیل از ملائکه است، و روح مخلوقی اعظم از ملائکه است، مگر خداوند متعال نمى فرماید: ملائکه و روح نازل مى شوند؟). یعنى به قرینه مقابله، این دو با هم متفاوتند.(46)
 
با توجه به برخی از روایات نیز فرشته ها در شب قدر بر حجت الهی بر روی زمین، که شامل امامان معصوم(علیهم السلام) هم می شود، نازل می شوند.
 
 در روایتی ابن عباس از امام علی(ع) نقل می کند: «إِنَّ لَیْلَةَ الْقَدْرِ فِی کُلِّ سَنَةٍ وَ إِنَّهُ یَنْزِلُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ أَمْرُ السَّنَةِ وَ إِنَّ لِذَلِکَ الْأَمْرِ وُلَاةً بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَقُلْتَ مَنْ هُمْ فَقَالَ أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِی أَئِمَّةٌ مُحَدَّثُونَ»(47)؛
 
(در هر سال شب قدری هست که در آن شب امر یک سال نازل می‌ شود. برای آن والیانی است بعد از رسول خدا. پرسیدم: آنان چه کسانی هستند؟ گفت: من و یازده تن از پشت من که همگی امام و محدَّث ‌اند).
 
 و نیز در روایتی دیگر از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود: «یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ خَاصِمُوا بِسُورَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ تَفْلُجُوا فَوَ اللَّهِ إِنَّهَا لَحُجَّةُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ إِنَّهَا لَسَیِّدَةُ دِینِکُمْ وَ إِنَّهَا لَغَایَةُ عِلْمِنَا»(48)؛
 
 
(ای جماعت شیعه! علیه مخالفان خود به سوره انا انزلناه استناد کنید که پیروز خواهید شد. سوگند به خدا که این سوره برای حجت خداوند تبارک و تعالی بعد از رسول است. این سوره همانا مدرک دین شما و نهایت علم ما است
 

نتیجه:

 از مجموع این روایات روشن می شود که فرشتگان مقدرات هر سال را بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و سپس بر وصی آن پیامبر نازل می کرده اند و بعد از پیامبر اسلام نیز بر وصی آن حضرت یعنی امام علی و یازده پسران آن حضرت(ع) نازل می شود که در زمان حاضر حضرت مهدی (ع) عهده دار این موضوع است.
 
ضمن اینکه در غیر شب قدر نیز فرشتگان مدام مشغول فعالیت هستند و به وظایف خود عمل می کنند و مسأله خاتمیت همان طور که اشاره شد به معنی تعطیل شدن فعالیت فرشته ها نیست.
 
 در قرآن گاهی به وظیفه عمومی فرشتگان اشاره شده است، چنانکه در آیه 5 سوره نازعات مى فرماید: «فَالْمُدَبِّراتِ امْراً»؛ (سوگند به فرشتگانى که امور را تدبیر مى کنند).
 
 و گاه انگشت روى گروه هاى خاصّى با وظایف مخصوصشان گذارده است، مانند فرشتگانی که حافظان انسان ها در برابر بسیارى از خطرات و حوادث اند: «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً».(49)
 
 یا گروهى که مأمور قبض ارواح اند: «قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وَکِّلَ بِکُمِ».(50) یا فرشتگانى که مأمور تقسیم ارزاق اند: «فالْمُقسِّماتِ امْراً».(51)
 
جمع بندی: گرچه با ختم نبوت مسأله نزول وحى براى شریعت تازه و یا تکمیل شریعت سابق برای همیشه قطع گردیده است، اما این منافاتی با اینکه برای امور دیگری فرشته ها با انسان ها ارتباط داشته باشند ندارد.
و نهایت اینکه آنچه به عنوان شبهه وارد شده است. هیچ سنخیتی با موضوع مصحف ندارد. زیرا شیعیه به هیچ عنوان خاتمیت را رد که تکرده است بلکه برای ان دلیل هم ذکر کرده است.
 

پی نوشت:

1.اصول مذهب الشیعه الامامیه، ج 2، ص 190.
2.تفسیر نور الثقلین، عروسى حویزى، ج 4، ص 284.
3. همان.
4.تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 285.
6.بحارالانوار، ج 11، ص 52.
6.نهج البلاغه، خطبه 133.
7.همان، خطبه 72.
8.همان، خطبه 173.
9.بحار الانوار، ج 25، ص 296.
10.بحار الانوار، ج 25، ص 297.
11.النکت الاعتقادیه، ص 39.
12.مجمع البیان فى تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسى، ج 8، ص 56.
13.عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 2، صص 120-125.
14.وحى انبایى بدین مفهوم است که فردى با وحى آگاه شود در جهان چه مى گذرد، آینده جهان چیست و آینده خودش را ببیند و از آینده دیگران نیز باخبر شود.
15.مراد از وحى تسدیدى، وحى اى است که براى بیان احکام شریعت نیست، بلکه دلگرمى، اطمینان خاطر و استقامت و پایدارى پیامبر در انجام وظایف سنگین نبوت است.
16.صحیح البخارى، ج 5، ص 12.
17.صحیح مسلم، ج 4، ص 1864.
18.ویجوز أن یحمل على ظاهره وتحدثهم الملائکه لا بوحى، وإنما بما یطلق علیه اسم حدیث، وتلک فضیلة عظیمه»؛ الریاض النضره فى مناقب العشره، محب الدین طبرى، ج 1، ص 199.
19.الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبى)، ج 12، ص 75.
20.همان.
21.أوائل المقالات فى المذاهب و المختارات، ص 69.
22.وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ * یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرّاکِعِینَ) (آل عمران: 42 و 43
23.الکافى، ج 1، ص 269.
24.همان.
25.بحار الانوار، ج 43، ص 78.
26.آل عمران: 42.
27.عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ج 1، ص 444؛ التحریر و التنویر، محمدطاهر تونسى، ج 25، ص 196. این دو مصدر عمر را محدَّث معرفى کرده اند، ولى در التحریر و التنویر، ج 22، ص 210، به صراحت آمده است که فرشته وحى بر عمر نازل مى شد؛ نیز صحیح البخارى، باب مناقب عمر، ص 653، ح 3469؛ صحیح مسلم، ص 1039، ح 2398؛ مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 55.
28.صحیح البخارى، ج 4، ص 200.
29.إرشاد السارى شرح صحیح البخارى، قسطلانى، ج 6، ص 99.
30.تاریخ مدینة دمشق، ج 44، ص 95؛ کنزالعمال، المتقى الهندى، ج 12، ص 600.
31.سوره بقره، آیه 285و136؛ سوره آل عمران، آیه 84.
32. سوره بقره، آیه 253.
33. سوره بقره، آیه 35.
34. سوره طه، آیه 12.
35. سوره نجم، آیه 10.
36. سوره بقره، آیه 124.
37. گردآوری از کتاب: پاسخ به شبهات در شبهای پیشاور، صانعی، نیره سادات، نشر مشعر، تهران،  ١٣٨۵، ص 74-75
38.مفاتیح الغیب‏، ملاصدرا، صدر الدین محمد شیرازی، موسسه تحقیقات فرهنگى، تهران، 1363 هـ ش‏، چاپ اول، ص 41.‏
39.پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران‏، 1386 هـ ش‏، چاپ نهم‏، ج ‏8، ص 458.
40.همان، ج ‏1، ص 218.
41.سوره فرقان، آیه 32.
42.سوره زخرف، آیه 31.
43.خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، سبحانی، جعفر، ترجمه: استادی، رضا، انتشارات مؤسسه سیدالشهدا(علیه السلام)، قم، 1369 هـ ش، چاپ اول، ص 110- 112.
44. ر.ک: پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مکارم شیرازی، ناصر، مدرسه الامام علی بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1377 هـ ش، چاپ اول، ص 108.‏
45.الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب‏، محقق/ مصحح: غفارى، على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 هـ ق، چاپ چهارم‏، ج ‏1، ص 386، باب (موالید الائمه)، ح 1.
46. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سی و دوم، ج ‏27، ص 184.
47.بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، محمد باقر، انتشارات اسلامیه، تهران، 1363 هـ ش‏، چاپ دوم‏، ج 25، ص 247.
48.الکافى‏، همان، ج 1، ص 249.
49.سوره انعام، آیه 6.
50.سوره سجده، آیه 11.
51. سوره نحل، آیه 32.
 

منابع:

موسوعه رد شبهات(2) قرآن/ جمعی از نویسندگان؛ تهیه و تدوین پژوهشکده حج و زیارت. تهران: نشر مشعر، 1395
.https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/249486
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/408728
https://fa.wikishia.net/viewالهام
https://wikiporsesh.irمصحف
https://hajj.ir/fa/110418
https://hajj.ir/fa/86244
fa.wikifeqh.i/الهام


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط