نماد شناسي ماه در اساطير ملل(2)

پاره اي از هندوان باور دارند هنگامي که خدايان نوبت به نوبت آب حيات موجود در ماه را مي آشامند، از قرص ماه، اندک اندک کاسته مي شود. پس از آن به انتظار مي نشينند تا خورشيد دوباره آن را با آب حيات پر کند.
دوشنبه، 10 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نماد شناسي ماه در اساطير ملل(2)

نماد شناسي در اساطير ملل(2)
نماد شناسي در اساطير ملل(2)


 

نويسنده:منير عسگر نژاد




 

 

هلال و بدر ماه
 

پاره اي از هندوان باور دارند هنگامي که خدايان نوبت به نوبت آب حيات موجود در ماه را مي آشامند، از قرص ماه، اندک اندک کاسته مي شود. پس از آن به انتظار مي نشينند تا خورشيد دوباره آن را با آب حيات پر کند.
يک اسطوره اي ديگر، درباره ي کم و کاست قرص ماه، حاکي از آن است که ماه به «روهيني» يکي از زنان خويش علاقه ي زيادي داشت و زنان ديگر به «کشيپ»(kasyapa)، پدر خود شکايت کردند و او ماه را نفرين کرد که به بيماري سل مبتلا شود و چون مبتلا شد، زنان ديگر که خواهر روهيني بودند از پدر خواستند که اثر دعا و نفرين را زايل گرداند و او راضي شد که از قرص ماه، دو هفته کاسته شود و پس از آن نيروي خود را بازيابد.(1)
هلال(Crescent)يعني امتياز برابر؛ شاه بانوي قمري آسماني است. هم مادر است و هم باکره ي آسماني، در هند، هلال ماه يعني نوزاد، جام اکسير بي مرگي، هلال بين موي «شيوا»(Siva)، مظهر گاو نر «ناندي»(Nandi)(2) است.(3)
شاعران فارسي براي تغييرات ماه، حسن تعليل هاي زيبايي بکار برده اند. خاقاني در بيتي دليل تغييرات ماه را اينگونه بيان مي کند:

 

شيردلان را چو مهر گه يرقان گاه لرز
سگ جگران را چو ماه گه دق و گاهي ورم

ويا سعدي در بيتي مي گويد:

از روي تو ماه آسمان را
شرم آمدم و شد هلال باريک

سه روز محاق ماه، دوره ي هبوط ايزد ميرا به جهان زيرين است؛ چون او مانند ماه است، دوباره برمي خيزد؛ ماه بدر يعني تمام و کامل بودن قدرت و نيروي معنوي، ماه نيمه يعني آئين تدفين.و کاهش ماه، شيطاني و اهريمني است وماه افزايش يافته يعني نور، رشد و ياززايي. پيرمرد سال خورده، نماد ماه کاهنده است.
در تمدن اسلامي، گاهي درخت حيات که روي قبور مسلمانان حک شده، همراه هلال يا بدر ماه است. در تمدن بودايي، ماه بدر و ماه نو زمان قدرتمندي نيروي معنوي است.
هلال ماه، علامت مشخصه ي آوالوکيتشوارا(Avalokitesvara)(4)، کوان- يين(Kwan-yin) (5)و کوان- نون(Kwan-non)(6) است و نيز نماد وحدت و نفس مي باشد.
در تمدن هندو، هلال ماه نوزادي است که آرام و مشتاق رشد مي کند و نماد جام اکسير بي مرگي و تداعي گر گياه سومه است. در تمدن سومري- سامي، بدر ماه، هنگام نيايش، شادي و قرباني است و براي نشان دادن ماه نو، او را خوابيده به پشت تصوير مي کنند.(7)
تغيير ماه، مظهر تغيير در جهان پديده است. شاخ هاي گاو(نر- ماده) مظهر هلال اند؛ شکل کرجي، قمري و جام پذيرنده است. هلالهاي پشت سر هم يا هلالهايي که بالا و پايين هم قرار دارند، به معني ماه بدر و ماه کاهيده هستند. در فرهنگ اسلامي، هلال ماه و ستاره مظهر الوهيت و اقتدار است. هلال ماه و دو هلال که پشت به پشت هم قرار دارند در تمدن سلتي، نماد بي مرگي اند. در فرهنگ سومري، هلال، نشانه ي «سين»(Sin)، ايزد ماه و علامت مشخصه ي بيزانس، اسلام و ترک مي باشد و در مسيحيت نماد مريم عذرا است. هلال در تمدن مصري، نماد گاو ماده است که ديسک شمسي بين شاخ هاي اوست. ديسک شمسي همراه هلال قمري يا ديسکي که بين شاخ هاي گاو ماده قرار دارد، نماد وحدت مي باشد.(8)
اعتقاد عامه براين است که ماه از شروع حالت بدر و امتلاء به ويژه در منزل «عوا» و «سماک» باعث پارس کردن سگها مي شود.

مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هرکسي بر خلقت خود خو کند

مه فشاند نور وسگ وع وع کند
سگ ز نور ماه کي مرتع کند
«مولوي»

خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه
نور بي صرفه دهد وع وع عوا شنوند
«خاقاني، قصايد»

زمکر طاعن طاعون گرفته ايمن باش
که بانگ سگ ندهد نور ماه را تشوير
«بدر جاجرمي»

در گذشته عقيده داشتند که هر وقت اول ماه مي شد، يعني هلال در آسمان نمودار بود، اگر به چيزي که نحس بود نگاه مي کردند، تمام آن ماه به نحوست مي گذشت، به همين جهت براي هر ماهي چيزي را که نحوست نداشت معين کرده بودند که تا چشم کسي به ماه شب اول مي رسيد، مي بايست فوراً به آن نگاه کند تا گرفتار نحوست نشود. مثلاً يک ماه به صورت خوب، يک ماه به آب روان، يک ماه به سبزه، يک ماه به پول و نظاير اينها...(شميسا،1377 ،2 /1013)

ديدن ماه نو وعيد بدو فرخ باد
که همايون پي و فرخ رخ و فرخنده لقاست
«فرخي»

به هر مه ماه بر روي تو بينم
همه روي دلم سوي تو بينم
«عطار، خسرونامه»

همچنين طبق باوري عاميانه، ديوانه و صرعي از ديدن ماه نو آشفته مي شود و به جست وخير درمي آيد. (مصفا، 1357: 690) دکتر شفيعي کدکني در گزيده ي غزليات شمس مي گويند: «قدما عقيده داشتند که در آغاز هر ماه، جنون ديوانگان افزايش مي يابد و گل مي کند. از اين رو لغت ماه زده در اکثر زبانها به معني ديوانه است».

باز سر ماه شد نوبت ديوانگي است
آه که سودي نکرد دانش بسيار من
«مولوي»

شيفتم چون خري که جو بيند
يا چو صرعي که ماه نو بيند
«نظامي»

ماه نو ديد عدو بر علمش شيفته شد
ماه نو شيفته را بر سر سودا دارد
«ظهير فاريابي»

زخم ما چون ماه نو تا گوشه ي ابرو نمود
تيغ چون ديوانگان زنجير جوهر پاره کرد
«صائب تبريزي»

$خسوف و کسوف
براساس باورهاي عاميانه هنگام خسوف، ماه به دهان اژدهاي فلکي مي رود و مردم بر بام خانه ها رفته و با زدن طبل و طشت سعي براين دارند که اژدها را بترسانند تا ماه را رها کند.(اژدهااز پيکره هاي اخترين شمالي مي باشد)

مه که سيه روي شده در زمين
طشت تو رسواش نکرده چنين
«نظامي، مخزن الاسرار»

نوبتم گر رب و سلطان مي زنند
مه گرفت و خلق پنگان مي زنند

مي زنند آن طاس و غوغا مي کنند
ماه را زان زخمه رسوا مي کنند
«مولوي»

اژدهاي بلعنده ي ماه، يعني کاهش ماه و قي کردن آن يعني افزايش ماه.(9)
از نظر علم اخترشناسي سرو دم اژدها، عقد قمر است، يعني نقاطي که خسوف در آن واقع مي شود و از آن جا نمادگرايي چيني در مورد اژدهايي که قمر را از هم مي درد و همچنين نمادگرايي اعراب از دم اژدها به عنوان منطقه ي تاريک به دست مي آيد.(شواليه،1379: 1 /129)
نظامي در ابياتي مي گويد:

به تيغ افسرو گاه خواهم گرفت
بدين اژدها ماه خواهم گرفت
«شرفنامه»

ديد دودي چو اژدهاي سياه
سربرآورده در گرفتن ماه
«هفت پيکر»

وخاقاني هم در ابياتي به اين موضوع اشاره مي کند:

اي ماه گرفته نور دانش
در عقده ي اژدهات جويم
«ديوان، قصايد»

... بر کردن آن عمل رضا داد
مه را به دهان اژدها داد
«تحفه العراقين/213»

در ايل ممسني عقيده دارند هنگام خسوف و کسوف اجنه و پريان، ماه و خورشيد را گرفته اند و براي رهايي آنها نقاره مي زنند وتير شليک مي کنند.
اگر کسوف شود از زيادتي گناه مردان است و اگر خسوف شود از زيادتي گناه زنان است.(شکورزاده، 1363: 344)
در فرهنگ چيني، سگ در نقش نگهبان شبانه به «پين»(Pin) تبديل و نماد ويراني و مصيبت محسوب مي شود و با شهاب، خسوف و کسوف پيوند مي يابد. هنگام خسوف و کسوف، سگ ديوانه مي شود و ماه و خورشيد را گاز مي گيرد.(10)
نزد هنديان زمان ماه گرفتگي يا خورشيد گرفتگي از جهت اساطير بسيار مهم است. آنها عقيده دارند علت خسوف، دو راهو(Rahu) است. زماني که خدايان و ديوان، اقيانوس را براي گرفتن آب حيات به هم زدند، چون آب حيات به دست آمد، راهو آن را چشيد و هنگامي که ماه و خورشيد جريان را به اطلاع «ويشنو» رساندند، سر راهو را از تن جدا کرد، اما چون سر، آب حيات را چشيده بود، زنده ماند و در آسمان قرار گرفت و حالا گاه گاهي براي انتقام به خورشيد و ماه نزديک مي شود و جسم آنها را کثيف مي کند و در نتيجه شم و قمر تاريک يا لاغر مي شوند. از اين رو هندوان وقت کسوف و خسوف را هنگام کثافت مي پندارند و درآن وقت در رودخانه هاي مقدس هندوستان شستشو مي نمايند. تنشان را مي شويند و در زمان خسوف، مهره ي طبل مي نوازند و آوازهاي مذهبي مي خوانند و زنان هنگام استحمام جيغ مي کشند و مي پندارند به وسيله ي شستشو وجيغ زدن و طبل نواختن، ماه و خورشيد را رها مي سازند.(جلال نائيني، 1375: 503)

گفتم که از خط تو فغان است خلق را
گفت از خسوف ماه بود خلق را فغان
«انوري»

در اساطير، خسوف و کسوف حکايت از ستيز و نبرد خدايان اساطيري دارد. مردم هند درطول گرفتگي [ماه و خورشيد] تا گردن در آب فرو مي روند و اعتقاد دارند که اين عمل عبادي به خورشيد و ماه کمک مي کند تا در برابر اژدها از خود دفاع کنند. در ژاپن رسم است که طي يک گرفتگي چاهها را مي پوشانند تا از فرو باريدن سموم از آسمان تاريک به داخل آنها جلوگيري شود وتا همين سده ي اخير، نيروي دريايي امپراتوري چين در طول يک گرفتگي به شليک توپهاي مخصوص مراسم مي پرداخت تا اژدهاي نامرئي بترسد و فرار کند.
بسياري از مردم با فرهنگ هاي مختلف معتقد بوده اند که گرفتگي [ماه و خورشيد]، نشانه ي بلايي آسماني يا سقوط يک حاکم است.
اکليل خورشيدي در طول بعضي از گرفتگي ها[ي خورشيد]، ظاهري مشخص دارد و در هر طرف، ستونهاي بلندي از نور گسترده مي شود که اين نورهاي استوايي در هواي صاف با چشم غير مسلح به وضوح قابل
رؤيت اند. شباهت اين ستونهاي نور گرفتگي به بال هاي سمبليک خورشيد مصريان کاملاً آشکار است. قرص بالدار خورشيد که يکي از قديمي ترين مظاهر خورشيد در مصر مي باشد، در بالاي مدخل بسياري از مقابر و معابد وجود دارد و گفته مي شود که يادآور پيروزي نور بر ظلمت است. گاهي اين علامت علاوه بر نشانه هاي خورشيدي، سر دو مار و شاخ هاي يک بز را نيز شامل مي شود(بريور،1365: 17 و 29)
اساطير جايگاه تجلي نمادهاي يک قوم و تمدن مي باشند و نمادها بازگو کننده ي مفاهيمي هستند که هيچ لفظ و ابزاري نمي تواند آن را بيان کند. نمادها جهاني هستند و جهان نمادين، جهاني است که در آن به تعامل تمدن ها دست مي يابيم، چرا که نمادها به فرد و قبيله اي خاص محدود نمي شوند، بلکه جهاني عمل مي کنند و مي توان نمادها و اساطير را شبکه ي ارتباطي تمدنها دانست که ادبيات هر کشور نيز با آن آميخته و غني مي شود.
 

پی نوشت ها :
 

1-ر.ک: همان، ص17.
2- ر.ک: جلالي نائيني، سيدمحمدرضا، هند در يک نگاه، ص503.
3- ناندي(Nandi) در اساطير هندو يکي از تجسم هاي ويشنو است. او پاسدار ستوران و ناظر و مجري رقص و مرکب شيواست.
4- ر.ک: کوپر، جي. سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ص383.
5- آوالو کيتشوارا(Avalokitesvara) بودي ستوه آوالو کيتشوارا يعني بوديستوه و خدايي که با ترحم به مردمان مي نگرد. او هرگز به مقام بودايي نمي رسد مگر اينکه آخرين ذره هم رستگار شود.
6- کوان-يين(Kwan-yin) ايزدبانوي چيني رحمت و زاينده ي نوزادان است.
7- کوان-نون(Kwan-yin) ايزدبانوي چيني رحمت در اساطير ژاپن است.
8- ر.ک: کوپر، جي. سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ص 340.
9- ر.ک: همان، ص383.
10-ر.ک:همان،ص18.
 

برخي از ماخذ:
1- بريور، بريان گرفتگي هاي ماه و خورشيد، ترجمه ي محسن مدير شانه چي، آستان قدس رضوي، تهران، 1365.
2- بيروني، ابوريحان، التفهيم لاوايل الصناعه التنجيم، تصحيح جلال الدين همايي، انجمن آثار ملي، تهران، بدون تاريخ.
3- جلالي نائيني، سيد محمدرضا، هند در يک نگاه، شيرازه، تهران، 1375.
4- خلف تبريزي، برهان قاطع، تصحيح محمد معين، زوار، تهران، 35-1330.
5- الخوارزمي، محمدبن احمد، مفاتيح العلوم، به اهتمام فان فلوتن، افست، تهران، بدون تاريخ.
6- دهخدا، علي اکبر، لغتنامه، مجلس و دانشگاه تهران، 62-1325.
7- سجادي، ضياءالدين، ديوان خاقاني شرواني، زوار، تهران، 1338.
8- سعدي، کليات، جاويدان، تهران.
9- شفيعي کدکني، محمدرضا، گزيده ي غزليات شمس، شرکت سهامي کتابهاي جيبي، تهران، 1352.
10- شکورزاده، ابراهيم، عقايد و رسوم مردم خراسان، سروش، تهران، 1363.
11- شميسا، سيروس، فرهنگ اشارات ادبيات فارسي، فردوس، تهران، 1377.
12- شواليه، ژان، گريزان، آلن، فرهنگ نمادها، ترجمه ي سودابه فضايلي، جيحون، تهران، 1379.
13- فاطمي، سعيد، مباني فلسفي اساطير يونان و رم، دانشگاه تهران، 1375.
14- کوپر، جي.سي، فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ترجمه ي مليحه کرباسيان، فرشاد، تهران، 1379.
15- مصفا، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومي، تاريخ و فرهنگ ايران، تبريز، 1357.
16- مناسک، جي وسويمي، م، اساطير ملل آسيايي،ج1، مترجم خسرو پورحسيني و محمود مصور رحماني، مازيار، تهران، بدون تاريخ.
17- مولوي، ديوان، اميرکبير، تهران، 1351.
18- مولوي، مثنوي معنوي، نيکلسون، اميرکبير، تهران، 1341.
19- ميرنيا، سيدعلي، فرهنگ مردم، علمي و فرهنگي، تهران، 1353.
20- ناصر خسرو، ديوان، تصحيح مهدي محقق و مجتبي مينوي، دانشگاه تهران، 1353.
21- نظامي، مخزن الاسرار، تصحيح حسن وحيد دستگردي، علمي، تهران، 1343.
22- ياحقي، محمدجعفر، فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1375.
نشريه ثريا،تابستان و پاييز 88.

 



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط