رجعت
منبع : سایت راسخون
معناى لغوى
در اقرب الموارد در توضيح واژه رجعت چنين ذكر شده كه :
رجع الرجل رجوعا و مرجعا، و معه انصرف ... هو يومن با الرجعه اى با لرجوع الى الدنيا بعد الموت .
رجوع به معناى بازگشت است وفلانى به رجعت ايمان دارد يعنى او به رجوع به دنيا پس از مرگ اعتقاد دارد.
پس واژه رجعت در لغت به معناى «يكبار بازگشت » است .
معانى اصطلاحى
1ـ اصطلاح فقهى : باز گرديدن مرد به سوى زن مطلقه خود در مدت قانونى و شرعى .
2ـ اصطلاح نجومى : رجعت نزد منجمان و اهل هيات عبار تست از حركتى غير از حركت كوكب متحيره به سوى خلاف توالى بروج و آن را رجوع و عكس نيز مى نامند.
3ـ اصطلاح عرفانى : نزد اهل دعوت عبار تست از رجوع و كال و نكال و ملال وصاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال ، يا متكلم گفتارى سخيف ازاقوال (1)
4ـ اصطلاح جامعه شناسى : برخى جامعه شناسان به هنگام بحث از قانونمندى جامعه و تاريخ ، معتقدند كه قوانين تطورات تاريخى در همه جوامع مشترك است و تاريخ سه مرحله ربانى ، قهرمانى وانسانی را طی می کند و هميشه اين ادوار تكرار مى شود و آنان اين حركت تاريخ را «ادوار و اكوار» و«رجعت » گويند.(2)
روشن است كه هيچكدام از معناى چهارگانه مذكور مورد بحث ما نيست و آنچه در اين تحقيق مورد توجه است اصطلاح كلامى است .
5ـ اصطلاح كلامى : شيخ حر عاملى در بيان تعريف اصطلاحى رجعت مى فرمايد:
بدان كه در اينجا (كلام ) همان حيات و زندگى بعد از مرگ و قبل از قيامت است ، و اين معنا از لفظ رجعت به ذهن سبقت مى جويد، و همين معناست كه مورد تصريح علما بوده كه از موارد به كارگيرى آن و نيز از احاديث استفاده مى شود(3)
اين تعريف بيانگر معناى كامل اصطلاحى رجعت نيست ، زيرا مجرد زنده شدن بعد از مرگ ، قبل از قيامت ، نماينگر معناى اصطلاحى رجعت نيست ، زيرا (همانطور كه خواهد آمد)قرآن ماجراى عده اى را ببان مى كند كه پس از مرگ زنده شدند. مثل جريان زنده شدن عده اى از ياران حضرت موسى كه مى خواستند خدا را ببينند و...
روشن است كه رجعت در اصطلاح كلام شيعه چنين رجوعى نخواهد بود افزون بر اينكه معناى لغوى رجعت در اين تعريف لحاظ نشده است ، چرا كه رجعت به معناى بازگشت به دنيا پس از مرگ است نه زنده بودن ، به هر حال اين تعريف گوياى معناى اصطلاحى رجعت نيست .
تعريف ديگر تعريف شيخ مفيد است . كه گوياى معناى واقعى رجعت بوده و داراى نواقص تعريف نخست نيست . ايشان در تبيين معناى اصطلاحى ( كلامى ) رجعت نيست .
ان الله يرد قوما من الاموات الى الدنيا فى صورهم التى كانواعليها فيعز فريقا ويذل والمحقين من المبطلين والمظلومين منهم من الظالمين وذلك عند قيام مهدى ال محمد عليهم السلام .(4)
خداوند گروهى از اموات را به همان صورتى كه در گذشته بودند، به دنيا بر مى گرداند و گروهى را عزيز و گروهى ديگر را ذليل مى كند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده ، و مظلومين رابر ظالمين و ستمگران غلبه مى دهد، اين واقعه هنگام ظهور مهدى آل محمد، عليهم السلام ، رخ خواهد داد.
شرح تعريف
و نيز قيد « قوما من الاموات » بيانگر اين مطلب است كه رجعت مختص به گروه ، مومنان كامل و كافران بدطينت هستند. تعبير «فى صورهم التى كانوا عليها» بيان مى كند كه افرادى كه رجوع مى كنند، به همان صورت دنيوى و داراى جسم خواص مادى خواهند بود.
پس منظور از رجعت رجوع دولت حقه اهل بيت ، (عليه السلام )، وامر ونهى آنها نيست بلكه رجوع اشخاص است ، كما اينكه در آينده مورد بحث قرار خواهد گرفت .
جمله «فيعز فريقا...الظالمين » اشاره به فلسفه رجعت دارد و آن عزت مومنان وذلت ظالمان است ، وبالاخره «عند قيام مهدى ، آل محمد» زمان رجعت را بطور اجمالى مشخص مى كند كه قبل از قيامت و در هنگام ظهور حضرت مهدى آل محمد، (عليه السلام )، خواهد بود.
جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه
در برخى روايات روز رجعت را يكى از روزهاى الهى كه عظيمت و قدرت الهى در آن متجلى خواهد شد. برشمرده اند:
ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : ايام الله ثلاثة : يوم يقوم القائم و يوم الكرة و يوم القيامة .(5)
امام صادق (عليه السلام )، فرمودند: روزهاى الهى سه تاست : روزى كه قائم (آل محمد، )عليه السلام « قيام خواهد كرد، روز رجعت و روز قيامت .
منظور از «روزهاى خدا» چيست ؟ مرحوم علامه طباطبائى در اين زمينه مى فرمايد:
اينكه ايام خاصى به خدا نسبت داده مى شود با آنكه همه روزها متعلق به خداست ، نكته اش اين است در آن روزهاى خاص ، امر خدا چنان ظهورى مى يابد كه براى هيچ كس ديگرى اين ظهور پيدا نمى شود. مثل مرگ در آن موقعى كه تمام اسباب دنيوى از تاثير گذارى مى افتد و قدرت و عظمت الهى ظهور و بروز مى كند.
ايشان در ادامه احتمال ديگرى را در تفسير «ايام الله »بيان مى كند كه ممكن است مقصود اين باشد كه نعمتهاى الهى در آن روز ظهور خاصى مى يابند، كه آن ظهور براى غير او نخواهد بود، مانند روز نجات حضرت ابراهيم ، (عليه السلام )، از آتش .
پس منظور از «ايام الله » روزهايى است كه امر الهى اعم از نعمت يا نقمت ،عزت وذلت ظهور تام مى يابد.(6)
آرى رجعت بازگشت انسانهایى كه سالها پيش از دنيا رفته اند حكايت از قدرت و عظمت الهى دارد و در آن روز اين عظمت و شوكت الهى براى همگان آشكار مى شود (معناى اول ) و يا در آن روز نعمتهاى خداوند شامل مومنان برجسته و نخبه شده و آنان را براى مشاهده ظهور امام عصر، عجل الله تعالى فرجه الشريف ، وغلبه مظلومان بر زور مداران به اين دنيا برمى گردد، و از طرفى هم با بازگشت كافران سيه دل ، آنان را بر سر خاك ذلت و خوارى خواهد نشاند (معناى دوم )، امام صادق ، (عليه السلام ) ، يكى از ويژگيهاى شيعه را اعتقاد به رجعت بر شمرده و مى فرمايند، ليس منا من لم يومن بكرتنا و لم يستحل متعتنا(7)
يعنى از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت ما نداشته باشد و نيز متعه ما را حلال نشمرد. چرا كه در آن روزگار، رجعت يكى از معتقدات ويژه شيعه محسوب مى شد، بطورى كه ساير مذاهب آن را يكى از نقاط امتياز شيعه از ساير مكاتب قلمداد مى كردند .
امام صادق (عليه السلام )، در حديث ديگرى ، يكى از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعت بر شمرده و مى فرمايند:
من اقر بسبعة اشيا فهو مؤ من و ذكر منها الايمان بالرجعة .(8)
هركس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد، مؤ من است ، و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را تذكر فرمودند.
لازمه چنين سخنى آن است كه ايمان كامل زمانى حاصل مى شود كه علاوه بر اعتقاد به توحيد و... اعتقاد به رجعت نيز وجود داشته بر اين اساس بر هر شيعه اى اين اعتقاد ضرورى است ، از سوى ديگر اين اميد را در دل او زنده نگه مى دارد كه اگر پيش از ظهور منجى عالم بشريت از دنيا برود خداوند وى را براى نصرت دين خويش و درك لقاى آن حضرت ، به دنيا برمى گرداند.
آيا اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب ؟
قبل از پاسخ دادن به اين سؤ ال لازم است نخست تصوير روشنى از دو واژه اصول دين و اصول مذهب به دست آوريم .
همانطور كه مى دانيم دين در يك تقسيم بندى به اصول دين و فروع دين تقسيم مى شود و منظور از اصول دين ، در اين تقسيم ، هر گونه اعتقاد معتبر دينى است كه مربوط به بينش و شناخت خدا و جهان و انسان مى شود، و منظور از فروع دين احكام عملى است كه وظايف فردى و اجتماعى پيروان آن دين را بيان مى كند.
به عبارت ديگر منظور از اصول دين ، اساسى ترين و زير بنايى ترين امور اعتقادى است ، در مقابل ساير امور اعتقادى كه نسبت به آنها جنبه تبعى و فرعى دارند، آن اصول عبارتند از: توحيد، نبوت ، معاد - كه اديان الهى در سه اصل فوق مشتركنند - و اين اصول در حقيقت پاسخى به روشن ترين سؤ الات فكرى انسانند. و طبيعى است كه انكار هر يك از اين سه اصل موجب خروج از دين واثبات كفر است .
اما اصول مذهب عبارت از اين است كه گاهى پيروان يك مكتب در اصول بنيادى دين با يكديگر مشتركند برداشتها و تلقيات مختلفى از دستورات و پيامهاى دينى دارند، كه موجب پيدايش روشهاى مختلفى در دين مى شود. اين برداشتها و طرز تفكر خاص از مكتب - با حفظ اصول و وجوه اشتراك - را اصول مذهب مى گويند.
عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمى شود، بلكه موجب خروج از آن طرز تفكر و برداشت خاص مى شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت ، كه عدل از امور اعتقادى تابع توحيد و امامت تابع نبوت است . از اين روست كه مى بينيم مذاهب مختلفى همچون شيعه و سنى پديد آمده كه هر كدام طرز تفكر خاصى نسبت به امامت دارند.
اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب كفر و خروج از دين نمى باشد، بلكه از اصول مذهب اماميه است ، بطورى كه اعتقاد به اصل رجعت گروهى از مومنان و كافران ، به دنيا پيش از قيامت ضرورى است . هر چند كه بارو داشتن به جزئيات مسائلى كه در رجعت اتفاق مى افتد لازم وضرورى نيست .
به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است . مرحوم «شبر»در اين باره مى گويد:
اصل رجعت حق است ، و شبهه اى در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مومنان و شيعيان مى شود.
چرا كه رجعت از امور ضرورى مذهب شيعه بوده رواياتى كه در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است ، از جهت تعداد ونيز صحت مدارك وضوح دلالت ، افزونتر از روايات رجعت نيست .
با آنكه اعتقاد به صراط و ميزان و آنها ضرورى است ، اما، بايد توجه داشت كه اختلاف و بينشهاى متفاوت در جزئيات مساءله رجعت ، ضررى به اصل آن نمى زند، همانطور كه برداشتهاى متفاوت در ويژگيها صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمى سازد. آنگاه ايشان ادامه مى دهند كه ايمان به رجعت بطور كلى واجب و لازم است .(9)
نتيجه آنكه مسأله رجعت از ضروريات مذهب و مكتب تشيع است ، كه اعتقاد به آن ضرورى است ، هرچند اعتقاد به جزئيات مانند اينكه چه كسانى رجعت مى كنند و يا زمان آن چه موقعى است و... لازم نيست . نويسنده كتاب الشيعه و الرجعه ، گويا در صدد است با استناد به يك حديث ، كفر كسانى را كه اعتقاد به رجعت ندارد ثابت كند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مى كند:
فالذين لا يومنون بالا خرة قلوبهم منكرة و هم مستكبرون . (10)
آنان كه به آخرت ايمان ندارد دلهايشان انكار كند و خود كبر فروشند. آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه ، حديثى را از امام باقرعليه السلام ، نقل مى كند كه فرمودند:
فى قوله «الذين لا يومنون بالاخرة »، يعنى انهم لا يومنون بالر جعة انها حق «قلوبهم منكرة » يعنى انها كافرة «و هم مستكبرون » .
اين سخن خداوند:«آنان كه به آخرت ايمان ندارند» يعنى اينكه آنها به حقانيت رجعت ايمان ندارد. و اينكه مى فرمايد: «دلهايشان انكار كند»يعنى اينكه دلهايشان به كفر گراييده «و خود كبر فروشنده ». وى در فهرست كتاب ، مطلب را چنين عنوان مى كند: معتقدنبودن به رجعت كفر است .(11)
آنگاه در جايگاه بحث ياد شده ، به آن حديث استناد مى كند، چنانچه منظور ايشان آن است كه معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم كفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد، مى بايست به رجعت نيز معتقد بود، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن روشن است ، ولى چنانچه منظور آن باشد، كسانى كه قلوب آنها كافر است ، از پذيرفتن رجعت سرباز مى زنند، يعنى قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت «كفر»را داشته اند و اين كفر مانع پذيرش رجعت شده است ، نه اينكه با عدم اعتقاد به رجعت كافر شده اند، اين حرف قابل قبول است . و در حقيقت حديث به ريشه روانى عدم پذيرش رجعت اشاره دارد. احتمال ديگرى در معناى حديث است كه دقيق تر به نظر مى رسد، و آن اينكه منظور از اينكه قلوب آنها كافر است اين نيست كه آنها مثل كفار هستند و احكام كفار بر آنها مترتب مى شود، بلكه بدين معناست كه قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به كفر متمايل شده نه اينكه واقعا كافر شده اند .
رابطه رجعت با بعضى از امور اعتقادى
1ـ رجعت و معاد
تفاوتهاى متعددى بين رجعت و معاد وجود دارد كه از آن ميان به چهار فرق اساسى اشاره مى كنيم :
1ـ رجعت در اين جهان مادى با همه مشخصات و عوارض ، محقق مى گردد و همانطور كه در تعريف رجعت آمد، مردمان همان شكل و صورتى كه در گذشته بودند، بر مى گردند، اما معاد در جهان ديگر اتفاق مى افتد، در جهانى كه از عوارض مادى خبرى نيست .
2ـ در معاد همه خلايق براى حسابرسى محشور مى گردند، در حاليكه رجعت اختصاص به كافران و مومنان خالص دارد.
3ـ انكار اصلى از اصول دین موجب كفر مى شود، بر خلاف انكار اصول مذهب ، از اين روى انكار معاد خروج از دين مى گردد، لكن در مورد رجعت چنين نيست .
4ـ بازگشت كنندگان به دنيا در زمان رجعت دوباره خواهند مرد يا كشته خواهد شد، اما در معاد ديگر مرگ ارتحالى نخواهد بود، چرا كه آنجا سراى ابدى است .
2ـ رجعت و ظهور
رجعت و ظهور در يك امر اشتراك دارند و آن اينكه هر دو در آخرالزمان و قبل از قيامت اتفاق مى افتد، اما فرقشان اين است كه خداوند براى بر چيدن ريشه هاى ظلم و ستم و ايجاد عدالت روى زمين ، ولى خويش را پس از غيبتى طولانى ، آشكار مى سازد.
ولى رجعت آن است كه در هنگام ظهور، براى يارى حضرتش و نيز استمرار حاكميت حق بعد از حاكميت حق بعد از برقرارى عدالت ، خداوند گروهى از مومنان را كه از دنيا رفته اند، به دنيا باز گرداند تا براى يارى وى بشتابند. مومنانى كه ساليان درازى انتظار فرجش را مى كشيدند، ولى قبل از ظهور و رؤ يت حضرتش ، ديده از جهان فرو بفرستند.
رجعت يكى از وقايع مهمى است كه در آستانه ظهور رخ مى دهد و زمان آن هنگام ظهور است ، نه قبل و نه بعد ظهور، بلكه در همان هنگام است كه برخى پيامبران الهى و ائمه اطهار عليهم السلام ، و مومنان صالح به دنيا بر مى گردند تا شاهد اعتلاى كلمه اسلام در روى زمين باشند. اما نباید چنين تصور كرد كه رجعت همان ظهور است ، رجعت يعنى بازگشت عده اى از مومنان و كفار، ولى ظهور به معناى آشكار شدن و قيام دواز دهمين ذخيره الهى پس از غيبت طولانى است ، در نتيجه نزديكى زمان اتفاق آن دو واقعه نبايد موجب شود كه آنها را يكى تلقى كنيم .
شايد اين مطلب در مورد رجعت از روايات و كلمات علما به دست بيايد، آنجا كه شيخ مفيد، قدس سره ، فرموده :
ذلك عند قيام مهدى آل محمد، عليه السلام.(12)
رجعت هنگام قيام مهدى آل محمد، عليه السلام خواهد بود
و نيز سيد مرتضى از علمای بزرگ اسلام در مورد رجعت مى گويد:
آنچه شيعه به آن اعتقاد دارد اين است كه ، خداوند متعال هنگام ظهور امام زمان مهدى عليه السلام ، گروهى از شيعيان را كه از دنيا رفته اند، به دنيا بر مى گرداند.(13)
پس با این بيان روشن شد كه رجعت هرگز به معناى ظهور حضرت ولى عصر، عليه السلام ، نيست .
يكى از مستشرقين به نام «دويت نلسون » در كتاب عقيدة الشیعه از ظهور امام زمان ، (عليه السلام )، به رجعت تعبير مى كند، كه اين خلاف معناى رجعت در اصطلاح كلام شيعه است .
اين چنين اشتباهى گاهى سبب شده تا كسانى به غلط تصور كنند كه واقعيت رجعت نيز همان امام عصر، (عليه السلام )، است .
از اين رو صاحب كتاب الدعوة الاسلامية مى نويسد:
اگر منظور از رجعت ، ظهور حضرت ولى عصر، عليه السلام ، باشد، این حرف قابل قبول است ولى اگر منظور بازگشت عده اى به جهان ، قبل ازقيامت است ، اين باطل است و اخبارش با آن همه كثرت فايده اى نداشته و مطلبى را اثبات نمى كند.(14)
سپس مى گويد:
اگر منظور رجوع به دنيا قبل از قيامت باشد، بايد توجه داشت كه مفهوم لفظ ظهور با مفهوم لفظ رجعت بسيار متفاوت است ، واژه اول در جايى به كار مى رود كه چيزى يا كسى بوده ولى پنهان شده و در زمان خاصى آشكارمى شود ولى از رجعت چنين به ذهن مى آيد كه چيزى يا كسى به جاى خاصى رفته باشد، بعد از مدتى به همان جا بر گردد. مضافا اين كه در عرف شيعه بين معانى اصطلاحى آن روز تفاوت وجود دارد.(15)
از اين رو اجبارى كه در مورد رجعت به دست ما رسيده است ، به خوبى گوياى بازگشت گروهى از مؤ منان به دنيا پيش از قيامت است ، و در برخى روايات نام تعدادى از آنان را بيان مى كند و يا برخى وقايع آن را بر مى شمارد، به طورى كه نمى توان همان ظهور امام عصر ـ عليه السلام ـ دانست(16)
مرحوم شيخ حر عاملى ، قدس سره ، دوازده فرق بين واژه رجعت و ظهور ذكر كرده به خاطر طولانى نشدن بحث از ذكر همه آنها خود دارى كرده و تنها به ذكر اين نكته اكتفا مى كنيم كه تنها در يك روايت در مورد حضرت ولى عصر عليه السلام به رجعت تعبير شده است و آن روايتی است كه در كتاب الغيبة النعمانى ذكر شده است.
ان القائم من الولد علي عليه السلام ، له غيبة كغيبة يوسف و رجعة كرجعة عيسى بن مريم ، ثم يظهر بعد غيبة مع طلوع النجم الاحمر و خراب الزوراء و هى الرى و خسف المزورة و هى بغداد و خروج السفيانى (17)
حضرت قائم عليه السلام از فرزندان حضرت على عليه السلام داراى غيبى مانند غيب يوسف ، و بازگشتى مانند رجعت مريم عليه السلام دارد ، آن حضرت زمانى ظهور خواهد نمود كه وقايع زير به وقوع به پيوند: طلوع ستاره قرمز، خراب شدن زوراء (در زمين )، فرو رفتن مزورة (بغداد)، خروج سفيانى و....
بررسى روايت :
در اين مورد اين روايت بايد گفت كه :
اولا: سند حديث به دو جهت مخدوش است ، يكى آنكه روايت مضمره است يعنى كعب الاحبار روايت را به پيامبر صلى الله عليه و آله ، نسبت نداده است و اين گونه احاديث اعتبارى ندارد و ديگر آنكه رواى كه كعب الاحبار معروف است كه يهودى بود و احاديث بسيارى از يهوديت وارد اسلام كرده است ، البته بايد توجه داشت كه احاديث مهدى عليه السلام تواترشان ثابت شده است و اينكه يك مورد از كعب الاحبار در مورد امام مهدى عليه السلام نقل شود دليل نمى شود كه او اين عقيده را وارد مذهب شيعه كرده است .
نكته ديگر آنكه منظور از رجعت در اين حديث ، رجعت اصطلاحى نيست ، زيرا همانطور كه گفته شد رجعت رجوع به دنيا پس از مرگ است در حالى كه در مورد حضرت ولى عصرعليه السلام چنين نيست كه وى از دنيا رفته باشد و پس از ساليانى به اين جهان برگردد، بلكه منظور رجعت لغوى است ، به خصوص با توجه به اينكه آن را به رجعت حضرت عيسى عليه السلام و غيبتش را به غيبت حضرت يوسف عليه السلام تشبيه كرده ، درصدد رفع استبعاد و بيان مقام والاى امام عصرعليه السلام مى باشد.
ثانيا: اگر خوب دقت كنيم در مى يابيم كه از غيبت به رجعت تعبير نشده ، بلكه گفته شده است كه حضرت علاوه بر غيبت داراى رجعتى نيز هست و در اين حديث رجعت و غيبت كنار هم ذكر شده است و لذا كيفيت غيبت حضرت عيسى عليه السلام بيان مى كند، خلاصه سخن آنكه سند حديث تمام نيست و بر فرض قبول سند، جهت دلالتى آن مخدوش است .
بديهى است كه زمان دقيق رجعت را با ذكر سال و ماه روز همانند زمان ظهور و معاد نمى توان معلوم كرد، اما به طور كلى مى توان گفت كه رجعت در هنگام ظهور حضرت مهدى عليه السلام رخ خواهد داد. چنانكه در برخى از كلمات علما از زمان رجعت به «بعد ظهوره » تعبير شده است ، يعنى بعد از ظهور ولى عصرعليه السلام رجعت اتفاق خواهد افتاد. و نيز در دو روايت به اين مطلب تصريح شده است . از جابر جعفى نقل شده كه گفت از امام عليه السلام شنيدم كه فرمود:
و الله ليملكن رجل نا اهل البيت الارض بعد موته ثلاثمائة سنة : و يزاد تسعا، قال : قلت : فمتى ذلك ؟ قال : بعد موت الاقائم . قال : قلت : و كم يقوم القائم فى عالمه حتى يموت ؟ قال تسع عشرة سنة من يوم قيامه الى يوم موته . قال قلت : فيكون بعد موته هرج ؟ قال نعم ، خمسين سنة ، قال : ثم يخرج المنصور الى الدنيا فيطلب بدمه ودم اصحابه فيقتل و يسبى حتى يخرج السفاح و هو امير المؤ منين(18)
به خدا سوگند كه او مردى از اهل بيت ما را پس از سيصد و نه سال از وفاتش قدرت مى دهد. جابر گفت : پرسيدم اين واقعه چه زمانى خواهد بود؟ فرمودند: بعد از رحلت قائم عليه السلام پرسيدم قائم تا هنگام مرگش چند سال در جهان حكومت مى كند؟ فرمود: نوزده سال از هنگام قيامش تا وقت مرگش به طول مى انجامد. پرسيدم : آيا بعد از او جهان دچار آشوب مى شود؟ فرمودند: بله مدت پنجاه سال و اضافه كردند و بعد از آن منصورـ امام حسين عليه السلام ـ به دنيا بر مى گردد تا انتقام خون خود و يارانش را بگيرد. تا اينكه سفاح قيام كند، كه همان امير المؤ منين على ، عليه السلام است .
حديث ديگرى از على بن مهزيار نقل شده است ، وى مى گويد: «در خواب ديدم كسى مى گويد: امسال حج انجام بده تا صاحب زمان عليه السلام را زيارت كنى بعد او با حضرت سخن مى گويد و ايشان وقايع ظهور را بيان مى كنند و مى فرمايد:
احج بالناس حجة الاسلام واجى الى يثرب ...قلت : يا سيدى ما يكون بعد ذلك ؟ قال : الكرة الكرة الرجعة الرجعة .(19)
حج را با مردم به جا آورده و به سوى يثرب عازم شو... عرض كردم : آقاى من بعد از آن چه رخ خواهد داد. فرمودند: برگشت برگشت ، رجعت رجعت .
چنانچه مشاهده مى شود در هر دو حديث تصريح شده كه رجعت بعد از ظهر خواهد بود، روشن است كه منظور از «بعد ظهور» اين نيست كه وقتى ظهور تمام شد، رجعت اتفاقى مى افتد، بلكه مقصود آن است كه اندكى پس از ظهور حضرت ، مردمانى نيكو همچو برخى انبيا و صلحا براى يارى حضرت به دنيا بر مى گردند. و رجعت به صورت تدريجى خواهد بود. يعنى برخى از افراد همانند امير المؤ منين عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه و آله ، و برخى ديگر رجعتشان تقريبا همزمان به ظهور است و رواياتى در مورد اين مطلب داريم كه آنان حضرت ولى عصرعليه السلام را يارى مى دهند و اين طبعا با همزمانى رجعت آنان با ظهور سازگارى دارد. و نيز در برخى روايات داريم كه وقتى حضرت ظهور مى كند، به بعضى از مومنين در قبر خطاب مى شود كه حضرت ظهور كرده اگر مايليد مى توانيد امروز حضرتش را يارى دهيد.(20) البته بعضى از ائمه ممكن است رجعتشان مدتى بعد از ظهور باشد.
خلاصه سخن آنكه رجعت يكى از وقايع همزمان با ظهور است و نبايد آنها را دو نام براى يك واقعيت پنداشت .
تاريخچه رجعت
1ـ دوره پيدايش ( از عصر رسالت تا سال 95ق . شهادت امام سجاد عليه السلام )
در اين دوره كه دوره تكون و پيدايش اين عقيده است ، رجعت براى اولين بار توسط پيامبر گرامى اسلام ، صلى الله عليه و آله ، تحت عنوان «خروج » مطرح گرديد. و در زمان حضرت علی عليه السلام از آن به رجعت تعبير شد. در اين عصر رجعت به عنوان يكى از اسرار كه در آينده اتفاق خواهد افتاد به اصحاب خاص ائمه عليه السلام گفته مى شد و كم كم آن را شيوع داد، و مدتى طول كشيد تا اذهان عموم با آن انس گرفت ، از اين رو در اين مرحله عمده مطالب طرح شده پيرامون رجعت كنندگان بوده است برخى روايات كه در اين دوره نقل شده است به قرار زير است :
جنبنده خدا :
انتهى رسول الله عليه السلام الى امير المومنين و هو نائم فى المسجد، قد جمع رملا و وضع راسه عليه فحركه بر جله ثم قال : قم يا دايه الله فقال رجل من الثابر...يا رسول الله انسمن بعضنا بعضا بهذا الاسم ؟ فقال : لا، و الله ما هو الا له خاصة و هو دابة التى ذكر الله فى كتابه «و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم ان الناس كانتو باياتنا لا يوقنون » ثم قال : يا على اذا كان آخر الزمان اخرجك الله فى احسن صورة و معك ميسم تسم به اعدائك(21)
روزى رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، به سوى امير المومنين عليه السلام ، آمد در حالى كه در مسجد خوابيده بود و مقدارى شن را به عنوان بالش زير سر گذاشته بود او را با پا حركت داد و فرمود: اى دابة الله (جنبده خدا) برخيز. يكى از اصحاب عرض كرد اى رسول گرامى ما مجازيم اين اسم به ديگران نسبت دهيم ؟ حضرت فرمود: خير به خدا سوگند كه آن نام مخصوص اوست . و او همان دابة و جنبده اى است كه خداوند در كتابش فرمود: «هنگامى كه قول بر آنان واقع گردد براى آنها جنبده اى از زمين خارج مى كنيم كه با آنان سخن مى گويد بدرستى كه مردم به آيات و نشانه هاى ما يقين نمى كنند»
سپس اضافه كردند: اى على هنگامى كه آخر زمان فرا رسد، خداوند تو را در بهترين صورت از زمين خارج مى سازد كه به همراه تو عصايى است كه با آن دشمنانت را مشخص مى كنى .
پيامبر گرامى اسلام در مورد بازگشت حضرت على عليه السلام در آخرالزمان ، تعبير به اخراج (از زمين ) مى كند، كه مفهوم رجعت را بيان مى كند.
زمان رجعت
فلما اخبر هم رسول الله ما يكون من الرجعة ، قالوا متى يكون هذا؟ قال الله :«قل (يا محمد) ان ادرى اقريب ما توعدون ام يجعل له ربى امدا»(22)
آن هنگام كه رسول خدا مردم را به وقايع رجعت آگاه كرد، از آن حضرت پرسيدند: آن رجعت در چه زمانى اتفاق مى افتد؟ خداوند به پيامبرش وحى فرمود:
بگو من نمى دانم (فقط خداوند از آن گاه است ) كه آنچه وعده داده شده نزديك است و يا آنكه خداوند براى آن مدت ، (طولانى ) قرار داده است .
رجعت شهداى كربلا
قال الحسين لا صحابه قبل ان يقتل ... فابشروا فوا الله لئن قتلونا فانا نرد على نبينا،، قال : امكث ما شاء الله فاكون اول من ينشق الارض عنه ، فاخرج خرجة يوافق ذلك خرجة امير المؤ منين عليه السلام(23)
رجعت پيامبر اسلام
آنكه قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به معاد و بازگشتگاه بر مى گرداند.
فرمودند: يرجع اليكم نبيكم (25)
پيامبرتان بار ديگر به سوى شما بر مى گردد مطابق اين روايت مى توان گفت كه منظور از معاد (زمان موعود) روز رجعت است كه در آن پيامبر اكرم ،، صلى الله عليه و آله ، به دنيا رجعت مى كند. روشن است كه منظور از «يرفع اليكم نبيكم » اين نيست كه مردم در قيامت و سراى ديگر پيامبر را ملاقات مى كنند، زيرا در اين صورت مى بايست اينگونه تعبير مى شد كه «ترجعون الى نبيكم » علاوه بر اين ، حضرت از آن واقعه ، به رجوع تعبير كرده است و با توجه به اينكه حضرت از دنيا رحلت كرده اند، معناى رجوع در مورد ايشان ، بازگشت به دنيا پس از مرگ خواهد بود.
پس بر خلاف آنان كه مى پندارند، رجعت توسط ابن سبا وارد تشيع شد، بايد گفت كه انديشه رجعت از همان سالهاى آغاز پيدايش اسلام مطرح شد اگر چه اين انديشه در آن سالهاى آغازين به جهت غامض بودنش هنوز ميان مردم جايگاه اصلى خود را پيدا نكرده بود و دوره بعدى به واسطه بحثها و تاليفات متعدد، بتدريج رشد و توسعه پيدا كرد.
2ـ دوره رشد و بالندگى ( 260-95ق . )
سالهاى بين شهادت امام سجاد عليه السلام (95ق .) تا ابتداى غيبت صغرى (260ق .)را مى توان دوره رشد بالندگى انديشه رجعت تلقى كرد. يكى از ويژگيهاى اين دوران ، موضع گيرى برخى از اهل سنت پيرامون اعتقاد به رجعت است . در مقابل ، ائمه دين عليهم السلام ، با تمسك به آيات قرآن كه مورد قبول آنان بود از عقيده به رجعت دفاع وآن را مبرهن مى كردند.
در آن دوران دو مركز علمى مهم ، در جهان اسلام مطرح بود، يكى حجاز و مدينه كه محل نزول قرآن و محل زندگى پيامبر اسلام ، صلى الله عليه و آله ، بود كه طرفداران آن مكتب را اهل حديث مى ناميدند، و در عراق و كوفه كه برخى از صحابه و نيز برخى از ائمه مذاهب مثل ابوحنيفه در آنجا زندگى مى كردند وگرايش كلى آنها به راى وقياس بود، در آن زمان اهل عراق از زمره كسانى بودند كه بشدت با اعتقاد به رجعت مخالفت مى كردند، یکی از پیروان امام در اين زمينه مى گويد:امام باقر، عليه السلام به من فرودند:
ينكر اهل العراق الرجعة ؟ قلت : نعم ، قال : اما يقرئن القران «و يوم نحشر من كل امة فوجا» (26)
از اين روايت بخوبى روشن مى شود كه در آن زمان ، مساله رجعت مورد بحث و گفتگو بوده واهل عراق آن را نمى پذيرفتند و در مقابل حضرت باقرعليه السلام ، از آيات قرآن بر رجعت استدلال مى كند، ولى اين نقد و نظر ظاهرا در دوره گذشته مطرح نبوده وائمه اطهار عليه السلام ، فقط به ذكر وقايع واصل رجعت اكتفا مى كردند ولى در صدد اثبات و پاسخ سخنان مخالفان نبوده اند(27)گروه ديگرى كه در آن عصر به اين عقيده خرده مى گرفتند، (قدريه )بود (28) حنان بن سدير از پدرش نقل مى كند كه پدرش گفت :
سالت ابا جعفرعليه السلام ، عن الرجعة ، فقال : «القدرية تنكرها ثلاثا» (29)
از امام باقرعليه السلام ، در مورد رجعت سوال كردم (شايد منظور از سوال درباره رجعت اين باشد، كه چه كسانى رجعت را منكرند، كه اين معنى به قرينه جواب امام تأييد مى شود) حضرت سه بار فرمود: قدريه رجعت را انكار مى كند.
جرم اعتقاد به رجعت !!
جابر مى گويد: نزد من از طريق امام باقرعليه السلام و ايشان از پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، هفتاد هزار حديث وجود داشت كه اهل سنت همه آنها را رها كردند و سپس مسلم به اسناد بن عمر رازى علت ترك آن را چنين نقل مى كند: «خودم از حريز شنيدم كه مى گفت : با جابر ملاقات كردم ، ولى اصلا از او حديثى يادداشت نكردم ، زيرا او به رجعت اعتقاد داشت »(30)
البته ريشه اصلى اينگونه مخالفتها با چنين عقيده اى ناشى از عدم ظرفيت فكرى مردم بوده است كه نمى توانستند باور كنند چطور انسانهايى كه ساليان دراز از دنيا رفته اند مجددا به دنيا باز مى گردند و شاهد اعتلاى حكومت جهانى اسلام خواهند بود. نظير اين مسأله مخالفتهايى است كه با عقيده به معاد و ساير امور غيبى مى شود.
در زمان امام باقرعليه السلام تنها برخى از مذاهب اهل سنت (اهل عراق ، قدريه ) با عقيده رجعت مخالفت مى ورزيدند، اما در زمان امام صادق عليه السلام اين مخالفت به اوج خود رسيد به طورى كه همه مذهب اهل سنت در مقابل شيعه به چنين عقيده اى به ستيز برخاسته بودند، در اين عصر امام صادق عليه السلام با استدلالهاى قوى از كيان اين اعتقاد دفاع مى نمودند، اوبصير گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم :
ان العامة تزعم ان قوله «و يوم نحشر من كل امة فوجا»(31) عنى فى يوم القيامة . فقال ابو عبدالله عليه السلام فيحشر الله يوم القيامة من كل امة فوجا و يدع الباقين ؟ لا و لكنه فى الرجعة . و اما آية القيامة «و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا» (32)(33)
اهل سنت در مورد سخن خداوند (متعال ) كه مى فرمايد: «روزى كه از هر امتى گروهى را محشور مى كنيم » مى پندارند كه منظور، روز قيامت است . امام فرمودند: آيا اينچنين است كه خداوند در روز قيامت از هر امتى گروهى را محشور و بقيه را رها مى كند؟ چنين نيست . بلكه منظور آيه از حشر گروهى از هر امتى ، در روز قيامت آن است كه حق تعالى مى فرمايد: «همه را محشور مى كنيم و از كسى چشم پوشى نمى كنيم »
پرسش مامون
يا ابا الحسن ما تقول فى الرجعة ؟ فقال عليه السلام انها الحق ، قد كانت فى الامن السالفة و نطق ها القران و قد قال رسول الله ، صلى الله عليه و آله : يكون فى هذا الامة كل ما كان فى الامم السالفة حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة(34)
اى اباالحسن نظر شما در مورد رجعت چيست ؟ حضرت فرمودند: اعتقاد صحيحى است و اين رجعت (مساءله جديدى نيست ) در امتهاى گذشته بوده و قرآن هم درباره آن سخن گفته است . (مثل قصه عزيز و كسانى كه از ترس مرگ از خانه هايشان فرار كردند...) و رسول خدا فرمود: هر چه در امتهاى گذشته بوده در اين امت نيز خواهد بود. بسان جفت بودن نعل به نعل و گوش به گوش .
يعنى دقيقا آنچه در امتهاى گذشته اتفاق افتاده در اين امت هم اتفاق مى افتد و يكى از آن موارد اتفاق افتاده در امتهاى گذشته ، رجعت بوده است .
وقايع رجعت
يا سيدى ما يكون بعد ذلك ؟ قال : الكرة الكرة الرجعة ثم تلى هذه الاية «ثم رد دنالكم الكرة عليهم و امددناكم باموال و بنين و جعلناكم اكثر نفيرا»(35)(36)
از حضرت پرسيدم : پس از حوادث ظهور چه رخ خواهد داد؟ حضرت فرمودند: رجعت و آن را تكرار كردند و آنگاه آيه اى را كه دلالت بر رجعت مى كند تلاوت فرمودند: «آنگاه شما را به سوى آنها برگردانيم و بر ايشان غلبه دهيم و به مال و فرزندان مدد بخشيم و عده جنگ جويان شما را افزايش دهيم تا بر آنها پيروز گرديد.»
نويسندگان « رجعت » در عصر ائمه اطهار عليهم السلام
چون مسأله رجعت از مسائل پيچيده است كه براى اذهان عموم مردم تا حدى قابل هضم نبوده ، پيوسته مورد نقض و ابرام بوده و لذا در همان عصر ائمه ، عليهم السلام ، و نيز برخى از محدثين و علماى بزرگوار شيعه ، كتبى در اين مورد تدوين كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1ـ احمد بن داوود سعيد الجرجانى ، شيخ طوسى گفته كه وى كتابى در رجعت نوشته است .
2ـ الحسن بن على بن ابى حمزة البطائنى . نجاشى در شمارش كتب وى كتاب رجعت را نام برده است
3ـ فصل بن شاذان نيشابورى ، شيخ طوسى و نجاشى گفته اند وى كتابى را در اثبات رجعت به رشته تحرير درآورده است .
3ـ دوره گسترش و تكامل (از 260 ق به بعد)
در اواخر دوره دوم و ابتداى دوره سوم بتدريج اعتقاد به رجعت به عنوان يكى از شعارها و مميزات شيعه از اهل سنت ، درآمده بود و برخى نويسندگان اهل سنت در هنگام معرفى شيعه و يا شخصيتهاى مهم آن ، اعتقاد به رجعت را يكى از خصيصه هاى آنان بر مى شمردند. در اين دوره انديشمندان شيعه براى گسترش اين اعتقاد در ميان مردم و دفاع از آن به دو عمل دست زدند:
1ـ نگارش كتابها و مقالات علمى
2ـ تشكيل مناظرات با اهل سنت .
كتابهايى كه در اين زمينه به رشته تحرير درآمد از نظر سبك با يكديگر متفاوت اند و بسيارى از آن ها به نقل روايات در آن دوره اكتفا كرده و برخى ديگر علاوه بر نقل احاديث به برخى استدلالها هم اشاره كرده اند. و اخيرا برخى مسأله رجعت را تنها از ديدگاه عقلى بررسى كرده اند. يكى از مفيدترين و شايد مبسوط ترين كتابها در اين زمينه كتاب الايقاظ من الهجعة با لبرهان على الرجعة نوشته شيخ حر عاملى « قدس سره » است كه همه ادله مفصلى از آيات و روايات نقل كرده است و هم ادله مخالفان در نفى رجعت را پاسخ داده است .
انديشمندان شيعه علاوه بر ادامه شيوه نگارش ، مناظراتى را به منظور اثبات و رد ادله مخالفان تشكيل مى دادند و از رجعت دفاع مى كردند به عنوان يكى از آن مناظراتى كه مرحوم مجلسى از كتاب المجالس نقل كرده است را بيان مى كنيم :
سيد بن طاوون مى گويد: در مجلسى با اهل سنت پيرامون مسائل مورد اختلاف شيعه و سنى بحث مى كرديم من از آنها پرسيدم چه چيزهايى را بر شيعه اماميه انكار مى كنيد؟ گفتند: تعرض به صحابه و قول به رجعت و متعه و حديث مهدى ، عليه السلام كه زنده است با اينكه زمان غيبت او طولانى شده است .
سيد به ساير مسائل جواب كافى داده و در مورد رجعت فرمودند: اما اينكه شما قول به رجعت را بر شيعيان عيب مى گيريد. شما خودتان از پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، روايت مى كنيد كه هر چه در امتهاى گذشته اتفاق افتاده ، در اين امت نيز اتفاق مى افتد و قرآن هم بيان مى كند كه : «آيا نديدى كسانى كه از خانه هايشان از ترس مرگ فرار كردند در حاليكه هزاران نفر بودند و خداوند به آنها گفت : بميريد و سپس آنها را زنده كرد»(37) سپس قران شهادت مى دهد كه آنها را در دنيا زنده كرده است و معناى رجعت چيزى جز اين نيست . پس سزاوار است كه در اين امت هم مثل آن واقع گردد. با اين سخنان اهل سنت بر مسأله رجعت قانع شدند و چون جوابى نداشتند، سكوت اختيار كردند(38)
نتيجه گيرى از مباحث تاريخى
2ـ در عصر امام سجاد عليه السلام ، مساله رجعت به عنوان مساله اى كه در آينده اتفاق خواهد افتاد، بحث مى شده ولى استدلال بر آن و رد شبهات آن مطرح نبوده ، ولى از عصر امام باقرعليه السلام ، به بعد، بحثهاى استدلالى جالبى پيرامون آن صورت گرفته است .
3ـ اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام ، براى استدلالى بر رجعت از آيات شريف قرآن مدد جسته تا مخالفان را مجاب كنند و از دليل عقلى استفاده نكرده اند.
4ـ علماى شيعه چه در عصر ائمه عليه السلام ، و چه در عصر غيبت (غيبت صغرى و كبرى ) پيرامون رجعت كتب مفيدى به رشته تحرير در آورده و جلسات مناظره و بحث تشكيل داده اند.
پی نوشت ها :
1ـ دهخدا، على اكبر، لغتنامه دهخدا، حرف راء ص 294 - 295.
2ـ مصباح يزدى ، محمد تقى ، جامعه و تاريخ ص 14.
3ـ الحر العاملى ، محمدبن الحسن ، الاهجعه بالبرهان على الرجعه ،ص 141-140
4ـ الشخ المفید ، محمد بن محمد نعمان ، اوائل المقا لات ، ص 89
5ـ المجلسى ، محمد باقر، بحارالانوار، ج 53، ص 63؛ الشيخ صدوق ، محمد بن على بن الحسين ، معانى الاخبار، ص 366.
6ـ الطباطبايى ، السيد محمد حسين ، تفسير الميزان ، ج 12،ص 19و18.
7ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 92و 121.
8ـ همان
9ـ اصول عقائد، سید عبدالله شُبَّر، بحث رجعت
10ـ سوره نحل (16)،22.
11ـ الطبسى النجفى ، محمدرضا، الشيعه والرجعة ، ج 2، ص 107.
12ـ السبحانى ، جعفر، الالهيات على هدى كتاب و السنة و العقل ، ج 4، ص 286.
13ـ بحارالانوار، ج 53، ص 128 .
14ـ الخنیزی ، شیخ علی ابوالحسن بن حسن بن مهدی، الدعوة الاسلامیة ، بیروت، ج 2 ، ص 94
15ـ همان
16ـ ر.ك .. معجم الاحاديث امام مهدى - عليه السلام - ج 3، صصص 333، 329
17ـ النعمانى ، محمد بن ابراهيم ، الغيبة ، ص 146، ح 4.
18ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 104 - 103
19ـ همان ، ج 53، ص 9و42
20ـ همان ، ص 92
21ـ همان ، ص 52
22ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 59
23ـ همان ، ص 62
24ـ سوره قصص (28)، آيه 85
25ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 56
26ـ سوره نمل (27)، آيه 83
27ـ همان ، ص 40.
28ـ قدريه « قائل به جبر و عدم اختيار انسان بودند آنها »قدر» را آنقدر تعميم مى داند كه حتى شامل افعال الهى هم مى شد،
29ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ج 53، ص 67 و72.
30ـ همان ، صص 140 - 139. به نقل از كتاب الطرائف سيد بن طاووس .
31ـ سوره نمل (27)، آيه 83
32ـ سوره كهف 18، آيه 47
33ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ، ص52
34ـ همان ، ص 59
35ـ سوره اسرى 17، آيه 6
36ـ المجلسى ، محمد باقر، همان ص 105
37ـ سوره بقره 2، آيه 243
38ـ الحر العاملى ، محمد بن الحسن ، الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ، صص 64 - 62
قرآن کریم
دهخدا، على اكبر، لغتنامه دهخدا، حرف راء ، انتشارات دانشگاه تهران، بی تا
الحر العاملى ، محمدبن الحسن ، الاهجعه بالبرهان على الرجعه، بی تا و بی جا
المجلسى ، محمد باقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء ، بیروت1403ق.
الشيخ صدوق ، محمد بن على بن الحسين ، معانى الاخبار، انتشارات اسلامی، 1361ش .
الطباطبايى ، السيد محمد حسين ، تفسير الميزان، دفتر انتشارات اسلامی ، قم 1378ش.
الطبسى النجفى ، محمدرضا، الشيعه والرجعة ،موسسه انصاریان ، قم.بی تا
الخنيزى ، شيخ ابوالحسن ابن حسن ابن مهدى، الدعوة اسلامية ،بی تا
معجم الاحاديث امام مهدى عليه السلام، الهیئه العلمیه ،موسسه المعارف الاسلامیه ،1411ق.
سبحانى ، جعفر، الالهيات على هدى الكتاب والسنة والعقل، قم ، مكتبة الاعلام الاسلامى،بی تا
القمی ، ابوالقاسم جعفر بن محمدبن قولویه ، کامل الزیارات ، نجف ، المطبعة المرتضویة فی النجف الاشرف، بی تا
سيد ابوالحسن مولانا، مهدى و مساله رجعت، (انتشارات نور ولايت، اول، تبريز، 1375 هـ ش) .
محمد حسين طباطبائى، تفسير الميزان، (جامعه مدرسين حوزه علميّه قم، قم) .بی تا
شيخ حر عاملى، محمد بن الحسن ،الايقاظ من الهجعه... (مترجم سيد هاشم رسولى محلاتى) دار الكتب، قم، بی تا