ستم ستيزي پروين اعتصامي (2)
قطعه ي «گنج امين »منشوري است که پادشاهي سلطان عصرو سلاطين اسبق را حاصل ستم هاي رفته بر فقرا مي داند و آن را به عنوان مظهرظلم و پستي معرفي نموده و سرمنشأ همه بيدادها مي داند :
«نهاد کودک خردي به سر ز گل تاجي
به خنده گفت شهان را چنين کلاهي نيست ...
برو گذشت حکيمي و گفت کاي فرزند
مبرهن است که مثل تو پادشاهي نيست
هنوز روح تو زآلايش بدن پاکست
هنوز قلب تو را نيت تباهي نيست
ترا بس است همين برتري که بردر تو
بساط ظلمي و فرياد دادخواهي نيست
تومال خلق خدا را نکرده اي تاراج
غذا وآتشت از خون و اشک وآهي نيست
تو را فرشته بود رهنمون وشاهان را
به غير اهرمن نفس پير راهي نيست
طلاخدا وطمع مسلک وطريقت شر
جزآستانه پندارسجده گاهي نيست
قنات مال يتيم است وباغ ملک صغير
تمام حاصل ظلم است مال وجاهي نيست
شهود محکمه ي پادشاه ديوانند
ولي به محضرتو غيرحق گواهي نيست ...»(1)
«ارزش اين اشعار وقتي بيشتر مي شود که مي بينيم در زمان حکومت ديکتاتوري رضاخان سروده شده و حمله در درجه ي اول متوجه دستگاه سلطنت و شخص رضا خان است .امروز چه کسي نمي داند که سلطنت يک دستگاه ظلم و زور و تکيه گاه براي استعمار گران است ،امروز چه کسي نمي داند که اموال رضا خان بدون ذره اي کم و کاست به زور از مردم اخذ شده است ؟چه کسي از ستم رضاخان آگاه نيست ؟اين صداي ملت ،اين صداي ناراضي و محکوم کننده ي ملت است که از ميان اشعارشيرين پروين سر مي کشد و تصادفي نيست که وقتي پروين در اوج شهرت خود بود و اشعارش در قلب مردم رسوخ داشت وزارت فرهنگ رضاخاني يک مدال درجه سوم که به هر دلقکي با کمال راحتي مي دادند براي او مي فرستد ،پروين اين اموال را رد مي کند .او براي دستگاه قلدري مديحه اي نساخته بود تا پاداش دريافت کند »(2)آري هدف لکه دار کردن شخصيت اجتماعي و مردمي پروين بود تا بدين وسيله صداي او که حقيقت صداي مردم دربند ايران بود ،خاموش شود .اما پروين هشيارتر ازسياست بازان حلقه به گوش بود و مدال افتخار مردم ستم ديده ي ميهن خود را با هيچ نشان ديگرعوض نمي کرد .
پروين علاوه بر اين اشعار صريح و کوبنده در پاره اي موارد بنا به ملاحظاتي ناگزير به چکيده گويي و غيرمستقيم سرايي شده است .چنان که عبدالعظيم ساعدي مي گويد :«پروين حتي آنجا که بنا به ملاحظاتي ناگزير از چکيده گويي و غير مستقيم سرايي گشته ،باز همچنان محکم تر از سياسي سرايان هم عصرشان هم چون عشقي و فرخي پا به ميدان نهاده ،شقوق و شعب شعري وي به ويژه زبان سمبوليک شاعر ،اين اجازه را بدو بخشيده است که بي آن که در مظان اتهام و دستگيري ،يا احياناً ترور واقع شود به طنز و جد اخطارهايي را که لازمه ي نگهداشت و پيشبرد اسلاميت و انسانيت در عصر اوست به آشنا و بيگانه تذکار نمايد .در اين طراز شعرش عريان ترين اشعار سياسي بعد از مشروطه مي نمايد .هم چنان که زندگي اش در عين انزوار و حاشيه نشيني برهنه ترين و برنده ترين زندگي هاي شاعران سياسي هم نسل اوست .
رد کردن دعوت شاه جهت خدمت فرهنگي در دربار ،آموزش به ملکه و عدم پذيرش مدال افتخار وزارت معارف نمونه اي بسيار روشن و بارز از مبارزه ي مستقيم پروين با رئيس دستگاه حاکمه و طراحي برجسته از شجاعت و بلند طبعي اين زن ظلم ستيز و آزاده مي باشد .خصوصياتي مافوق توان يک زن که با تکيه بر آنها پروين ديروز ،امروز و فردا نيز ماندگار و پاياست .»(3)
تمثيل هاي زيباي پروين مخفي گاهي امن براي نهان شدن انديشه هاي ستم ستيزي اوست .در قطعه ي «گرگ و سگ »چسان به مرگ فرخي اشاره مي کند که دهان او را دوختند و فجيعانه کشتند :
«مرا نکشته به آغل درون نخواهي شد
دهان من نتوان دوخت تا دهان دارم »(4)
در همان قطعه رد مدال افتخار و رد پيشنهاد دربار به آموزش ملکه را با شجاعتي مثال زدني نشان مي دهد تا آيندگان برجرأت او آفرين گويند:
«رفيق درد نگردم به حيله وتلبيس
که عمرهاست به کوي وفا مکان دارم
دکان کيد برو جاي ديگري بگشاي
فروش نيست در آنجا که من دکان دارم (5)
«به رغم عده اي ،پروين حاشيه نشين جريانات سياسي حاکم برعصر بوده وبه همين جهت اشعار سياسي او در قالب هاي گوناگون جواز انتشار يافته اند.در حاليکه تمامي دردمندان آگاه جهان از دردي مشترک رنج مي برند و زبان دردشان يکي است و همگي به دنبال درماني مؤثر براي درهاي مشترک خويشند .دراوايل قرن چهاردهم هجري اتفاقات هنري و ادبي بسيار مهمي در شرف تکوين و تکامل است که هر يک به نوبه ي خود و به درجات متفاوت حائز بازتاب هاي ممتد با محدود در ساختارهاي عقيدتي و سازمانهاي اجرايي سياست عصر است .
يک سال بعد از به دست گرفتن اختيار حکومت توسط رضا شاه «يکي بود يکي نبود »سيد محمد علي جمال زاده در برلين به چاپ رسيد .انتشارات اين قصه و مقدمه ي تاريخي آن فصل جديدي در تاريخ ادبيات معاصر فارسي گشود که طي آن خلاقيت هنري بيش از پيش به آمال و اهداف سياسي و اجتماعي تأسي جست .درهمين سال نيما يوشيج با انتشار شعر «افسانه »اساس مقدس شعر و عروض کلاسيک فارسي را دگرگون ساخت.علاوه بر انقلابي بنيادي در عروض شعر فارسي و ارائه طرحي نو در اساس شعر و نقد الشعر،نيما تأثرات و تمايلات سياسي و اجتماعي را بي واسطه ي استعارات و اشارات سنتي به حريم حرمت شعر اذن دخول داد .يک سال بعد از تاريخي که رضاخان سردار سپه به وزارت رسيد ،نفس گرم و جان پرخروش عشقي به توقفي نابهنگام باز ايستاد و در همان سالي که رضاخان ،رضاشاه ،ايرج ميرزا در سن پنجاه و يک سالگي بدرود حيات مي گويد جهان را اززباني خوش ،طنزي گزنده و شگرف و انديشه اي پاک و شفاف تهي مي سازد .دهه ي 1310سالهاي ترانه هاي دل نشين و تصنيف هاي شورانگيز عارف بود .فريادهاي طغيانگر فرخي يزدي در همين سالها دردخمه هاي قرون وسطايي رضاشاه خاموش شد.اما نه پيش از آنکه او وعده هاي خوش فرداهاي بهتر را درشعر توفنده اش تحفه ي فرزندان عصر مشروطه کند.
پروين اعتصامي نيز از فرزندان مشروطه و از ره آورده هاي همين عصر و همين تب و تاب شعر و سياست است .علي رغم پرده ي حجبي که ب چهره ي شريف و محبوب او آويخته ،پروين نمي توانسته ترانه هاي زيبا و شورانگيز عارف را نشنيده باشد ،همچنان که نمي توانسته است طنز گزنده و راه گشاي ايرج ميرزا را عزيز نداشته باشد ،همچنان که او نمي توانسته است خشونت رضا شاه را در کشف حجاب زنان با تصويري -توأمان نفي و اثباتي هم زمان -تأمل نکرده باشد
اگر چه افکار و عقايد اجتماعي و سياسي پروين اعتصامي در جاي جاي ديوان او پراکنده است ،مع هذا مواضع مشخص و برجسته اي در نقطه نظرهاي او مي توان باز يافت .»(6)
در تمام ديوان پروين فقر اقتصادي و فرهنگي جامعه معلول سياست هاي جاري حاکم است .لذا هر تصوير فقري چراغ سبزي براي کوبيدن و رسوا کردن منشأ فقر است -در هر قالبي که مي خواهد باشد يا بر هر ايدئولوژي سياسي منطبق مي شود ،بشود -بنابراين شعر توفنده و کوبنده ي «اي زنجير »عريان ترين و بي پرواترين اعتراض طبقه ي زحمت کش زنجيران از زبان پروين است .
با توجه به جريان هاي سياسي شکل گرفته در همسايه ي شمالي و شعارهايي که با همين رنگ و بو ،هرخواننده اي را به اين انديشه سوق مي دهد که اين شعر-اي زنجير -بي تأثير از همان جريان ذکر شده نباشد .در حالي که «افکار و عقايد سياسي پروين را در قالبي مشخص از قوالب ايدئولوژيک از قبيل سوسياليزم يا ناسيوناليزم نمي توان گنجاند .طيف مواضع مشخص سياسي او را از لبيرالي ميانه رو تا راديکالي تندرو مي توان ترسيم کرد ولي هيچ يک از اين مواضع در قالبهاي پيش ساخته و مهر تأييد يافته ،نمي گنجد و ضرورتاً تداوم و سنخيتي در آن ها نمي توان يافت .ولي دقيقاً در همين مورد است که فرق اساسي بين يک شاعر و يک ايدئولوگ سياسي بروز مي کند .همچنان که صراحت مواضع سياسي يک ايدئولوگ سياسي بروز مي کند .همچنان که صراحت مواضع سياسي يک ايدئولوگ وجه تمايز اوست ،حاکميت منطقي منحصر به فرد و استدلالي که از عواطف و تأثيرات شاعرانه سرچشمه مي گيرد ،شاعر را از سياستمدار متمايز مي کند .دقيقاً به دليل ارجحيت و اولويت اين منطق و استدلال فردي و شاعرانه است که در يک حالت ايده ال مي بايستي مانع از حضور همه جانبه ي شاعر در صحنه ي سياست و روز بازار عقايد گردد .ولي واقعيت هاي تاريخي متعددي بخصوص در جوامعي که رشد طبيعي سازمان هاي سياسي به طور مصنوعي متوقف مانده است ،شاعر را در مواضع يک ايدئولوگ سياسي قرار مي دهد که بناچار از قبول و ترويج بعضي عقايد و عواطف ناگريز است .بنابراين از پروين اعتصامي و يا هر شاعر ديگري همان قدر توقع صراحت در مواضع سياسي و عقيدتي مي توان داشت که حرمت و حرفه ي شاعرانه ي او تجويز مي کند .»(7)با اين تفاسير و با توجه به اختناق حاکم و فقدان يا انزواي ايدئولوگ هاي سياسي ،پروين در قطعه ي «اي زنجير »مواضع سياسي کوبنده ي خود را به صورت منشوري مقدس منتشر مي سازد .در اين منشور نه تنها زنجير زحمت کش را به حقوق حقه ي خود آگاهي مي دهد بلکه او را به طور صريح به مبارزه ي خونين و روياروي با پايمال کنندگاه حقش فرا مي خواند و حجاب رياي حاکمان شرعي را به کناري زده و فتواي شعري آنان را حاصل رشوه مي شمارد و با طنزي گزنده ،کسب دانش و فهم کتاب را خاص اميران و فرزندانشان مي داند و سياست بازان را با نيش قلم مي آزارد و کساني که با ايدئولوژي سوسياليستي آشنايي دارند خوب مي فهمند که آن چه را ايدئولوژي مارکسيستي در ده ها کتاب بيان کرده ،پروين هنرمند در قطعه اي چهارده بيتي بسيار عريان تر از مارکس و انگليس تصوير نموده ،بي آنکه خود را به گروهي يا سياستي مشخص پيوند دهد .
«تا به کي جان کندن اندر آفتاب اي زنجير
ريختن از بهر نان از چهره آب اي زنجير ...
از حقوق پايمال خويشتن کن پرسشي
چند مي ترسي زهر خان وجناب اي زنجير ...
حاکم شرع که بهر رشوه فتوي مي دهد
کي دهد عرض فقيران را جواب اي زنجير ...
آن که خود را پاک مي داند زهر آلودگي
مي کند مردار خواري چون غراب اي زنجير...
در خور دانش اميرانند و فرزندانشان
توچه خواهي فهم کردن از کتاب اي زنجير
مردم آنانند کزحکم و سياست آگهند
کارگر کارش غم است و اضطراب اي زنجير..
هرچه بنويسند حکام اندرين محضر رواست
کس نخواهد خواستن زايشان جواب اي زنجير ...(8)
استعمار نوين که زرق و برق فريبنده از آن سوي اقيانوس ها از راه رسيده و تيشه را
به دست وابستگان داخلي خود داده تا منابع اقتصادي را نابود کنند و کشور را از هر
جهت به بيگانه وابسته سازند .اين نيز دردي است مافوق دردهاي خروارشده بر دوش
مردم خوارشده .اين جاست که پروين زبان به نصيحت گري گشوده و با ملايمتي لطيف
مي گويد :
«گرکه آبادي اين دهکده مي خواهي
بايد آباد کني خانه ي دهقانش »(9)
و وقتي از اين سخن نرم و لطيف طرفي بسته نمي شود ،لحن اندکي به خشم متمايل شده و از بازداشت و زندان نهراسيده و شمشير سخن را ازنيام کشيده و مي گويد :
«وقت سخن مترس و بگو آن چه گفتني است
شمشير روز معرکه که زشت است در نيام »(10)
آري پروين بايد گفتني ها را بگويد و رسالت تاريخي خود را بايد به انجام برساند زيرا «قلمرو زماني پروين ،روزهاي آغازين غلبه ي ماشين و صنعت بر اخلاق و معنويات است .آغاز روزگاري است که خطر حذف اعتقادات مذهبي از جامعه به دست استعمار نوين بسيارملموس و حس شدني است و او که در مدرسه ي آمريکايي هاي تهران يعني درمقرتلاقي فرهنگ غرب و شرق به تحصيل اشتغال دارد و از نزديک شاهد فروپاشي انسان غربي به دست تکنولوژي منهاي اخلاق است به دليل ميراث غني ازدامنه دارترين فرهنگهاي بشري و به جهت تعاليم خانوادگي به نوعي سرشار حساسيت هاي واقعي شاعرانه ،و لطافت هاي فکري زنانه بيش از هر شاعر معاصرش نگران سرايت ميکروبي به نام استعمار نوين مي باشد .لذا با سعي وافر و تلاشي توان فرسا برآن است که با حفظ و حراست و انتقال ميراث فرهنگي و معاصر سرزمينش و اشاعه ي مجدد آن از طريق شعر ،جوانان متزلزل و متمايل به تمدن غرب را باارزش اصيل موروثي آشناتر سازد و نهايتاً گرايش هاي منحرف را نسبت به فرهنگ تحميلي و وارداتي ازميان ببرد .»(11)
پی نوشت ها :
* عضو هيات علمي واحد مرند
1-همان ،صص359-357.
2-يادنامه ،ص296.
3-همان ،ص206.
4-ديوان ،ص332.
5-ديوان ،ص332.
6-يادنامه ،صص141و140.
7-همان ،ص142.
8-همان ،ص98.
9-همان ،ص91.
10-همان ،ص98.
11-يادنامه ،ص263.
منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 11.
ادامه دارد...