منطق صدرائي در فلسفه ي اخلاق (4)
نمونه هاي اخلاقي در تفسير روايات از نظر ملاصدرا
قال الباقر عليه السلام: «مَن عَلَّم بابَ هديً فَلَهُ مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ به وَ لايَنقُصُ اولئک مِن أجورِهم شيئاً و مَن عَلّمَ بابَ ضَلالٍ کانَ عَلَيهِ مثلُ أوزارِ مَن عَمَلَ به و لاينقص اولئک مَن أوزارهم شيئاً.(1)
آنچه از متن حديث برمي آيد، بيان رابطه ي ميان علم و نظر و اجر و عمل است. ميان ارزش هاي علمي و ارزش هاي عملي رابطه اي مستقيم وجو دارد. ميان حکمت نظري و عملي ارتباط منطقي برقرار است. از طرف ديگر، علم و نظر مبناي ارزش و عمل است. در متن حديث آمده است که هر کس باب هدايت را به کسي بياموزد پاداش عامل و اجرا کننده، بدون آن که از عامل کسر گردد، براي او نيز خواهد بود. علتش آن است که عمل از علم جدا نشده است، بلکه فقط علم از فردي به فرد دوم (عامل و مجري) انتقال يافته است. البته در طرف شرّ و بدي نيز اين رابطه آشکار است.
صدرالمتألهين در بيان حديث بالا مي گويد(2)
و إنّما سُمّي هديّ إذا بذلک النور يري الأشياء علي ما هي عليه و يهتدي إلي الحق و يسلک سبيل القرب من الله، کما أنّ بالنور الحسي يري الي المآرب الحسيّة کما في قوله تعالي: (و بالنّجم هم يهتدون)(3) و ذلک النور سّماه اهلُ الحکمة العتيقة عقلاٌ بالفعل و هو الايمان الحقيقي، قال تعالي: (إن الهُدي هدي الله) (4) و قال: (اولئک علي هديَ من ربّهم)(5).... و تلک الملکة النفسانية الظلمانية أصل کل شرّ و آفة في الدّين و انحراف عن سبيل المسلمين و تولي عن الحق و اليقين و لها شعب کثيره و أبواب مختلفة هي أبواب الجحيم....
وقتي کسي بخواهد باب هدايت را تعليم دهد، خود او بايد تجّسم عيني هدايت باشد. هم بداند و هم عمل کند، دانسته اش و بايسته اش هماهنگ باشد. همان طور که وقتي کسي باب ظلالت را تعليم مي دهد، خود او مصدر ظلمت و حجاب است. پيروان هدايت و ضلالت، نور و ظلمت را از مصدرش مي گيرند و رواج مي دهند. ملاصدرا «نجم» را در آيه ي (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يهْتَدُون) به نور ايمان حقيقي تفسير کرده است. اين تأويل بدون پشتوانه ي منطقي نيست. در واقع، اين تأويل برخاسته از ارتباط ميان نور حسي و نور عقلي يا ارتباط ميان نظر و عمل است و اين همان چيزي است که در فلسفه ي اخلاق اسلامي از آن به مبنا بودن جهان بيني و روبنا بودن ايدئولوژي تعبير مي شود. نمونه ي ديگر فلسفه ي اخلاق ملاصدرا در شرح اصول کافي، تحليل حديث ذيل است:
کان عليّ بن الحسين يقول: إنّه يُسَخّي نفسي في سرعة الموت و القتل فينا قولُ الله: (أوَلَم يَرَوا أنّا نَأتي الأرضِ نَنقُصُها مِن أطرافها) (6) و هو ذهاب العلماء.(7)
در متن حديث فوق امام عليه السلام مي فرمايد:
زود مردن و کشته شدن ما خانواده (اهل بيت) را گفتار خداوند بر ما گوارا مي کند، آن جا که مي فرمايد: مگر نمي بينند که ما بر زمين درآييم و از اطرافش کاهش دهيم. کاهش اطراف زمين همان از دست رفتن عالمان است.
ملاصدرا پس از نقل اقوال دانشمندان حديث شناس در خصوص حديث بالا مي فرمايد:
النفوس ثلاثة أقسام: النباتية و الحيوانية و الانسانية و لکلّ منها جاذب الي جهة الفوق بأعمال يناسبه و مدرک محيط لما تحته بإدراکات يناسبه. قال تعالي: (و جاءت کلّ نفس معها سائق و شهيدُ) (8) اشارة الي قُوّتيه الادراکية و التحريکية أو العلمية و العملية....(9)
ملاصدرا نفس را در سه مرتبه مي داند: نفس نباتي، حيواني و انساني. براي هر کدام از اين سه مرتبه جهتي است رو به بالا و پايين که بسته به تناسب اين جهت، مراتب زيادي نشأت مي گيرد و همين جهت گيري نفساني موجب پيدايش دو قوه ي ادراکي و عملي خواهد شد.
ملاصدرا در ادامه مي فرمايد:
براي انسان در ذات او درجات متفاوتي از کمال نهفته است. انسان سعي دارد از يک کمال به کمال ديگر کوچ نمايد. او در ابتدا در رحم چون گياهي است که غذا و انرژي جذب مي نمايد تا رشد کند. سپس به مرحله ي حيوانيت پا مي نهد و در اين مرحله داراي حس و حرکت و شهوت و غضب است. آن گاه از اين مرحله نيز به مرحله ي انسانيت انتقال پيدا مي کند و به عقل و عقلانيت مي رسد. در اين جا آنچه را مي نگرد، گرايشي در او ايجاد مي شود که تمام کنش هاي او بر پايه ي همان مرحله ي عقلانيت اوست. او داراي استعداد جذب علم و ارايه ي عقل بر اساس علم خود است. سپس از اين مرحله هم پا را فراتر گذاشته و به مرحله ي عرفان مي رسد که در اين جا جذبه ي الهي او را مي گيرد و به حيات ارضي او خاتمه مي دهد.(10)
سومين نمونه از رابطه ي ميان حکمت نظري و عملي از منظر ملاصدرا ديدگاه او در مورد علم و اراده است.
ملاصدرا آن جا که پاي اتحاد اراده و علم به ميان مي آيد به بهترين شيوه ي عالمانه و با مشي کاملاً جديد، علم و اراده را به وجود منتهي مي نمايد و هرگاه تفسير علم و اراده به وجود بر گردد، طبعاً ميان علم نظري و اراده ي عملي ارتباط مستقيم برقرار مي شود. او در اين مورد مي گويد:
لأنّ مرجع العالم و الارادة و غيرهما إلي الوجود، کما أشرنا إليه إلّا أن عقول الجماهير من الاذکياء فضلاً عن غيرهم عاجزة قاصرة عن فهم سرايه العلم و القدرة و الارادة في جميع الموجودات حتّي الاحجار و الجمادات کسراية الوجود فيها. و لکنّا بفضل الله و النور الذي أنزل الينا من رحمته، نهتدي إلي مشاهدة العلم و الارادة و القدرة في جميع ما نشاهد فيه الوجود علي حُسُبه و وزانه و قَدره.(11)
صدرالمتألهين در متن فوق با تعريض و کنايه مي گويد: برخي از عالمان و انديشمندان تيزهوش از فهم آنچه ما در تفسير علم و اراده قايليم عاجزاند، چه رسد به آن کساني که از نظر تيزبيني به مرحله ي مورد انتظار نرسيده اند.
صدرالمتألهين مي افزايد: اراده و کراهت در انسان و حيوان کيفيتي از کيفيات نفساني است و اين کيفيات نفساني هم از امور وجداني به شمار مي رود (منظور از کيفيات نفساني ألم و لذت و مانند آن است) وجداني بودن اراده و کراهت به وجداني بودن علم به اين دو مقوله منتهي مي شود و در نهايت به رابطه ي مستقيم ميان حکمت نظري و عملي مي انجامد.
نتايج بحث
2-گزاره هاي فلسفه ي اخلاق آنهايي هستند که با محمولات هستي ها شکل مي گيرند و در مسايل فلسفه ي آنتولوژيک خودنمايي مي کنند. از جمله ي اين قضايا «آزادي هست يا نيست»، «خدا هست يا نيست» مي باشد و با اين قضايا فلسفه و نيز فلسفه ي اخلاق شکل مي گيرند.
3-موضوع فلسفه ي اخلاق هستي هاي مقدور است که عوارض ذاتي آن خوبي ها و بدي هاي اخلاقي است.
4- اساساً هر دو گروه هستي ها (چه هستي هاي مقدور که در علم اخلاق کاربرد دارند و چه هستي هاي نامقدور که در فلسفه ي اخلاق مطرح اند) همه معيار و ملاک ضرورت ها و بايستي ها مي باشند، پس ريشه ي ضرورت منطقي و ضرورت اخلاقي پديده ي هستي بوده و از وجود برخاسته مي شود.
5- از قضاياي غيرمقدور عقلاني، مي توان يک قضيه ارزشي را استنتاج کنيم، به عبارت ديگر ميان هستي هاي غيرمقدور (مربوط به فلسفه اخلاق) و بايستي هاي مقدور (مربوط به علم اخلاق) رابطه برقرار مي کنيم.
6- بنابراين مي توان از گزاره هاي «خدا هست» به گزاره ي «بايد او را پرستش کنيم» پي ببريم. به عبارت بهتر ميان حکمت نظري و عملي ارتباط منطقي برقرار است.
7- ملاصدرا با طرح حمل اولي ذاتي و شايع صناعي از يک طرف و با استفاده از ذاتي بودن حسن و قبح عقلي به رابطه ميان حکمت نظري (هستي هاي غيرمقدور) و حکمت عملي (هستي هاي مقدور) تصريح مي کند. و نتيجه اين ارتباط، اثبات قضاياي ارزشي از قضاياي آنتولوژيک و هستي شناسي مي باشد.
منابع
1-شيرازي، صدرالمتألهين، اسفار اربعه، مکتبة مصطفوي قم.
2-صدرالمتألهين، اللمعات المشرقية، مندرج در کتاب منطق نوين، ترجمه و شرح: دکتر المحسن مشکوة الديني، مؤسسه انتشارات آگاه، تهران 1362 ش.
3- اميد، مسعود، درآمدي بر فلسفه اخلاق، مؤسسه ي تحقيقاتي علوم اسلامي – انساني دانشگاه تبريز، 1381 ش.
4- حايري يزدي، مهدي، کاوش هاي عقل عملي، مؤسسه ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران 1368 ش.
5- سبحاني، جعفر، حسن و قبح عقلي، نگارش: علي رباني گلپايگاني، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، تهران 1368 ش.
6- تفتازاني، سعدالدين، تهذيب المنطق.
7- سروش، عبدالکريم، دانش و ارزش، چاپ سينما فرم، تهران 1359 ش.
8- باربور، ايان، علم و دين، ترجمه: بهاءالدين خرمشاهي، مرکز نشر دانشگاهي.
9- طوسي، خواجه نصيرالدين، اساس الاقتباس، تعليقه: سيد عبدالّه انوار، نشر مرکز، تهران 1375 ش.
پي نوشت ها:
1- کليني، اصول کافي، ج 1، ص 3، کتاب فضل العلم، باب ثواب العلم و المتعلم، حديث 4.
2- ملاصدرا، شرح اصول کافي، ص 82 به بعد، تصحيح: محمد خواجوي.
3- نحل / 16 .
4- آل عمران / 73 .
5- بقره / 5 .
6- رعد / 41 .
7- اصول کافي، ج 1، ص 48، باب فقد العلماء، حديث 6 .
8- ق / 21 .
9- ملاصدرا، شرح اصول کافي، ج 2، صص 155 به بعد .
10- همان .
11- ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 6، صص 335 به بعد .
/ن