بررسي تاريخ عالم آراي عباسي (1
چکيده:
واژه هاي کليدي: عالم آراي عباسي، تاريخ صفويه، اسکندر بيک منشي، تاريخ نگاري.
مقدمه:
وي که شاهد بيشتر حوادث سياسي دوران سلطان محمد خدابنده و شاه عباس اول بوده و برخي از مسائل را نيز از افراد ديگر شنيده، خود مدعي است که سعي کرده حقايق را به رشته ي تحرير درآورد و از سخن پردازي اجتناب نمايد، اما در برخي موارد، روحيات ممدوحانه، منشي گري و نظامي گري او نيز به نوعي در تحليل وقايع تاثيرگذار بوده است. هر چه است، اسکندر بيک مورخي است که هر گاه، مورخان پس از او حتي بسياري از محققان امروزي درباره ي مسائل عصر شاه عباس، سخني گفته اند، به تاريخ عالم آراي او توجه ويژه اي داشته اند.
مسأله ي اساسي اين مقاله، آن است که در واقع سبک تاريخ نويسي اسکندر بيک چگونه بوده است ؟ آيا او ادامه دهنده ي سبک مورخان پيشين است، يا مبدع سبکي جديد؟ اگر وي روش هاي جديدي در تاريخ نگاري خود به کار برده تا چه حد مورخان پس از خود را تحت الشعاع قرار داده است؟ پرسش ديگري که مطرح است اين است که چه عاملي بر تاريخ نگاري اسکندر بيک منشي تاثير گذاشت؟
لازمه ي رسيدن به جواب پرسش هاي فوق، اين است که تاريخ عالم آراي عباسي را مستقلاً مورد بررسي دقيق قرار دهيم و ببينيم تا چه حد مي توان به اسکندر بيک به عنوان يک مورخ برجسته اعتماد کرد. پاسخ به اين مسأله مي تواند ما را به ميزان اعتبار آن دسته از منابع تاريخي که پس از تاريخ عالم آرا نوشته شده و به آن توجه ويژه داشته اند رهنمون شود.
1 ـ تاريخ عالم آراي عباسي (نقد دروني)
1 ـ 1 ـ روش هاي تاريخ نويسي اسکندر بيک منشي
1ـ 1ـ 1ـ سالنامه نگاري
اسکندر بيک، سال هاي ترکي و ايراني را تقريباً نزديک به هم مي داند و بيان مي کند که هر سال که با نوروز شروع مي شود و با نوروز بعد خاتمه مي يابد در بين ترکان و اهل عجم (ايرانيان) تقريبا مشترک است، اما تاريخ اعراب (هجري قمري) موافق اين دو نيست، چرا که ماه محرم «در عرض سال ترکي واقع مي شود»پس وي چون نمي خواهد با مطابقت سال هاي ترکي و هجري اختلاف زماني پيش آيد، ملاک سال ها را (سال ترکي) قرار مي دهد تا فهم آن بر ايرانيان ساده باشد و هم اختلاف زماني به وجود نيايد. (2)
در برخي موارد، از جمله جنگ هايي که خود اسکندر بيک نيز در آن حضور داشته است، علاوه بر سال، تاريخ روزها نيز جزء به جزء ذکر شده است. (3)
هر سال در تاريخ عالم آراء، معمولاً با توصيفات زيبايي ادبي درباره ي جشن و سرور نوروزي مقارن سالروز تاجگذاري شاه عباس آغاز مي شود و با ذکر متوفيات آن سال پايان مي پذيرد.
با وجود اينکه، اسکندر بيک سعي کرده اين روال منطقي و منظم را در سراسر اثر خود، به طور يکسان رعايت کند، ليکن در بخش هاي مختلف، شاهد بي نظمي هايي در سبک سال نگاري او هستيم. به عنوان مثال، فوت خان احمد (والي گيلان) در استانبول (4)، ضرورتاً بايد، ذيل عنوان متوفيات سال 1055 هـ ق عنوان مي شد، يا انتظار مي رفت، شرح واقعه ي مرگ سلطان محمد خدابنده در سال 1004 هـ ق (5) به جاي قرار گرفتن در بخش مربوط به متوفيات اين سال، فصل خاصي را به خود اختصاص مي داد، چرا که اسکندر بيک، معمولاً شرح مرگ شاهان صفوي را از ساير متوفيات ممتاز کرده است. اسکندر بيک، همچنين ناگزير است بنا بر ارتباط سخن، قضاياي سال گذشته و نو را در يکديگر ادغام کند. (6) لذا نبايد انتظار داشت که با پايان يافتن يک سال، شرح ماجراهاي آن سال هم در اين کتاب خاتمه يابد. اين روش، سبب شده است که ادوارد براون سخت بر اسکندر بيک خرده بگيرد. (7)
1ـ 1 ـ 2 ـ طرح يک مقدمه قبل از شرح يک واقعه
«از سوانح عبرت فزا که در اين سال (998 هـ ق) به وقوع پيوست کشته شدن جمشيد خان نواده ي مظفر سلطان والي گيلان بيه پس است که داماد شاه جنت مکان بود به دست ميرزا کامران کوهدمي به عذر واغواي بعضي از ملازمان حرام نمک. مجملي از اين سانحه ي غريبه آنکه... (9)
او در اين مقدمات، گاه عبارت و يا اصطلاحات خاصي مي آورد که خواننده را به وضوح از پايان ماجرا آگاه مي سازد، مثلا قبل از شرح ماجراي پناهندگي سلطان محمد همايون، «پادشاه گورکاني»و سلطان بايزيد (شاهزاده ي عثماني) به خدمت شاه طهماسب اينگونه سخن مي گويد:
«پادشاه مرحوم مزبور «محمد همايون»که عقيده ي درست سخن اخلاص داشت به منتهاي مطلب فايز گرديد و سلطان بايزيد که پاک اعتقاد نبود از اين باب سعادت مآب کامياب نگشته، مآل حالش به وبال نکال کشيد، شرحش آنکه...»(10)
اين سبک اسکندر بيک در تاريخ نويسي باعث به وجود آمدن يک پيش زمينه ي ذهني در خوانندگان مي شود، مثلاً زماني که وي قبل از جنگ حسين خان (از سرداران قاجار) با روميان، درباره ي خودرايي و تکبر او سخن مي گويد (11)، به خواننده اين امکان را مي دهد که تا پايان ماجرا درباره ي اين شخصيت (حسين خان) با همان پيش زمينه ي ذهني اوليه قضاوت کند.
شايان ذکر است، اسکندر بيک علاوه بر طرح اين مقدمه ي اوليه، خلاصه اي کوتاه از ماجرا را نيز در پايان مي آورد که به اين طريق هم سخن خود را تکميل کند و هم احتمالاً خواننده را از خستگي و يکنواختي ناشي از جزئيات داستان رهايي دهد.
1 ـ 1 ـ 3 ـ گريز از گذشته اي دور به زمان معاصر:
«اليوم که سنه ي هجري به خمس و عشرين و الف رسيده رستم ميرزا و پسران او و پسران مظفر حسين ميراز با چند نفر از فرزندان ذکور و اناث در ولايت هندند و تحقيق و تفتيش احوال ايشان، بعد از اين مناسب به سياق تاريخ ايران نيست»(12)
1ـ 1 ـ 4 ـ مطابقت يک خبر با اخبار مشابه آن در طول تاريخ
«في الواقع، در ازمنه ي سابقه کمتر وقوع يافته که پادشاهي چهار ماهه در پاي قلعه سعي نموده برجي را خراب کرده مستعد يورش شده باشد و تا سيصد نفر داخل قلعه شده باشند و باز قلعه داران هجوم کرده، رخنه را به دست آورده محافظت نمايند و شهري به آن بزرگي را از شر دشمني چنان نگاه داشته باشند (13)»
1ـ 1 ـ 5 ـ تکرار خبر
تکرار مسائلي از قبيل هدف اصلي او از نوشتن تاريخ عالم آرا (15)، محدود نبودن تاريخ عالم آرا تنها به شرح احوال ايرانيان (16) و... نيز از اين قبيل است.
اردمان، اين تکرار وقايع را باعث ايجاد نوعي خستگي، در خواننده مي داند و او را به مانند تشنه اي در بيابان فرض مي کند که در آرزوي مقصد است اما هرگز آن را نمي يابد. (17) اين نظريه، به طور قطعي پذيرفته شده نيست، چرا که در بسياري از موارد، تکرار يک خبر تاريخي باعث بالا رفتن ميزان اهميت آن نزد خواننده مي گردد.
1ـ 2 ـ شناسايي اعتبار اخبار تاريخي عالم آرا
به مواردي از جمله شرح اختلاف ايران و هند بر سر موضع قندهار در 1030 هـ ق (18) و همچنين شرح قتل شاهزادگان گورکاني در سال 1036 هـ ق (19) که اسکندر بيک به ترتيب آن را از جمعي دولت خواه هندي و تجار اين ديار شنيده است، چندان نمي توان اعتماد نمود، زيرا شخصي که دولت خواه و حامي منافع ملي دولتي ديگر باشد، مسلماً زياد نمي تواند مظهر صداقت باشد.
شرح اخبار ديگر ملل نيز از جمله شورش رومي ها و کشته شدن سلطان عثمان در سال 1031 هـ ق که بر اساس شنيده هاي اسکندر بيک از ايلچيان رومي مي باشد (20) نيز به همين طريق است.
نکته اي که درباره ي شنيده هاي او مي توان افزود اين است که او بر خلاف ساير مورخان هيچگاه روايات خود را از چند واسطه ي مختلف نقل نمي کند و در هر واقعه سعي مي کند مستقيماً از افراد حاضر در واقعه ي مورد نظر کسب اطلاعات کند. (21) نقل مستقيم روايات در تاريخ عالم آرا، نشانگر اين مطلب است که به هر ميزان تعداد نقالان يک واقعه کمتر باشد، احتمال نادرستي آن خبر نيز کمتر است، هر چند براي تعيين دقيق اين مسأله بايد نخست راوي يک خبر را بشناسيم. (22)
در مجموع مي توان گفت، اسکندر بيک در تاريخ عالم آرا، تلاش زيادي براي کسب اخبار صحيح نموده است. بنا به ادعاي او، وي سعي کرده هر روايت يا خبري را که از آن آگاهي داشته به طور کامل بنويسد. (23) او در هر جا به صحت خبر بيش از معمول اطمينان دارد يادآور مي شود که آن را از «مردمان صحيح القول »، «ثقه» و «راست گفتار»شنيده است. (24)
هر خبري نيز که بر اسکندر بيک مجهول مانده است وي به سخن راويان اعتماد کرده و به شکل ساده، بي پيرايه و آشکار در پايان آن خبر به عدم اطلاع خود، اعتراف مي کند ؛ زماني که درباره ي ماجراي قتل سيد راشد (والي حويزه) سخن مي گويد، اشاره مي کند:
«... معلوم نگشت که مرتکب قتل او جمعي از آل فضيل شدند که رفيق او بودند يا آن جماعت بودند که به بصره رفته بودند...»(25)
کثرت عباراتي از قبيل «العهده علي الراوي»(26) يا «العلم عندالله»(27) در پايان يک خبر در تاريخ عالم آرا نيز گواه بر اين نکته است که اسکندر بيک از صحت خبر اطمينان ندارد و با اين عبارات مي خواهد به نوعي از خود رفع اتهام کند (28) و همچنان اعتبار تاريخ عالم آرا را حفظ کند.
1 ـ 3 ـ تاريخ عالم آرا (منبعي براي شناخت مناصب ديواني عصر صفوي)
«اگر چه، مناسب اين بود که بنا بر اعزاز و احترام اين طبقه ي جليله بعد از اسامي شاهزادگان عاليشأن رقم زده ي کلک بيان گردد اما چون در معظم قضايا اسامي امراء و ارباب جلادت بيشتر مذکور مي گردد و تعارف بر احوال ايشان بر سياق تاريخ انسب و الزام بود قلم جسارت رقم بر تحرير آن تقديم داد»(31)
اين شرح نويشي که لمبتون از آن، «تراجم احوال نويسي»ياد کرده ناشي از نظام تمرکز يافته ي حکومت در عصر صفوي است به اين معني که شاه در رأس است و وظيفه ي جامعه مدح و دعاي اوست بنابراين در تراجم احوال نويسي تاريخ عالم آرا مأمورين دولتي که در خدمت شاه هستند مورد توجه خاص است نه اقشار ديگر جامعه. (32) اطلاعاتي که اسکندر بيک درباره ي اين مامورين دولتي به ما مي دهد اکثراً در مورد عزل و نصب آنهاست نه ولادت و وفات. (33) بر اين اساس اسکندر بيک را مي توان پيشگام شيوه اي نو در تاريخ نگاري دوران پس از خود دانست چرا که در خلدبرين همين سبک به کار رفته (34) و حتي تذکره الملوک هم که يکي از مراجع عمده براي شناخت مناصب ديواني عصر صفوي است از تاريخ عالم آرا اقتباس شده است.
پي نوشت ها:
1 ـ اسکندر بيک منشي ، علاوه بر تاريخ عالم آراي عباسي، صاحب ذيل تاريخ عالم آرا و مجموعه اي به نام منشآت نيز بوده است .
2 ـ اسکندر بيک منشي ، تاريخ عالم آراي عباسي ، ج 1 ، تصحيح محمد اسماعيل رضواني ، تهران ، انتشارات دنياي کتاب ، 1377 ، صص 590 و 591
3 ـ همان ، ج 2 ، ص 1146.
4 ـ همان ، ج 2 ، ص 843.
5 ـ همان ، ج 2 ،ص 820.
6 ـ همان ، ج 2 ، ص 1212.
7 ـ ابوالفضل خطيبي ، «اسکندر بيک منشي» ، دايره المعارف بزرگ اسلامي ، ج 8 ، تحت نظر کاظم موسوي بجنوردي، تهران، مرکز دائره المعارف اسلامي ، 1377 ، ص 363.
8 ـ علاوه بر تاريخ عالم آرا در ذيل آن نيز اين روش به کار رفته است، به عنوان مثال رجوع شود به ( اسکندر بيک منشي ، ذيل تاريخ عالم آراي عباسي و محمد يوسف مورخ به کوشش احمد سهيلي خوانساري ، تهران ، چاپخانه ي اسلاميه ، 1317 ، صص 25 و 29.
9 ـ اسکندر بيک منشي ، ج 1 ، ص 408.
10 ـ همان ، ج 2 ، ص 158.
11 ـ همان، ج 2 ، ص 1066.
12 ـ همان ، ج 2 ، ص 768.
13 ـ همان ، ج 2 ، صص 729 و 730.
14 ـ همان ، ج 2 ، ص 603.
15 ـ همان ، ج 2 ، ص 737.
16 ـ همان ، ج 2 ، ص 1258.
17 ـ Frnaz Von Erdmann , "Iskender Munschi undsein werk" Zeitschrift der Deutschen morgenlandischen Gesellschaft . Leipzig . (1861 ) . P.497
18 ـ اسکندر بيک منشي ، ج 3 ، ص 1590.
19 ـ همان ، ج 3 ، ص 1782.
20 ـ همان ، ج 3 ، ص 1630.
21 ـ به عنوان نمونه رجوع شود به همان ، ج 3 ، صص 1690 و 1691 و 1751.
22 ـ در برخي موارد نويسنده خود مختصري از احوال راوي خبر را بيان کرده است . معرفي راويان نبرد دين محمد خان و سپاه قزلباش از آن جمله است . ( اسکندر بيک منشي ، ج 2 ، ص 919.
23 ـ همان ، ج 1 ، ص 8.
24 ـ همان ، ج 2 ، ص 1162 و ج 3 ، ص 1625 و ...
25 ـ همان، ج 3 ، ص 1574.
26 ـ همان ، ج 1 ، ص 854 و ج 3 ، ص 1594.
27 ـ همان ، ج 1 ، ص 54 و ج 3 ، صص 1683 و 1684.
28 ـ همان ، ج 2 ، ص 1378.
29 ـ همان ، ج 1 ، صص 228 ـ 295.
30 ـ همان ، ج 3 ، صص 1807 ـ 1820.
31 ـ همان ، ج 2 ، ص 228.
32 ـ اين مطلب ، نشان دهنده ي تفکر ظل اللهي است و شايان ذکر است که اين تفکر در ايران دوره ي اسلامي ، يک مسير تدريجي را پيموده است و در عصر صفوي به طور بارزي نمود يافته است. بر تولد اشپولر و ديگران ، تاريخ نگاري در ايران ، ترجمه ي يعقوب آژند ، تهران ، انتشارات گستره ، 1360 ، صص 108 ـ 109.
33 ـ همان، ج 1 ، صص 108 ـ 109.
34 ـ محمد يوسف قزويني اصفهاني ، ايران در زمان شاه صفي و شاه عباس دوم ( حديقه ي ششم از روضه ي هشتم خلد برين ) به کوشش محمد رضا نصيري ، تهران، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ، صص 317 ـ 367.
منبع: نشريه پايگاه نور شماره 22
/ن