(فاقصص القصص لعلهم یتفکرون).«پس، داستان بگو، داستانی تا که ایشان بیندیشند (بیدار شوند).» (سوره اعراف ، آیه 176).
نقش و معانی قصص:
واژه قصص، جمع قصه، به معنای داستان و سرگذشت است. قصص، از ریشه قص أثره است. یعنی، او را دنبال کرد. از این رو، مادر حضرت موسی(ع)، موقعی که فرزند خود، موسی را در میان صندوق چوبی روی آب رها کرد، به خواهر وی گفت: او را دنبال کن!(وقالت لاخته قصیه) (سوره قصص، آیه 11). قصیه، یعنی دنبال کن.
واژه قصص، مصدر است، به معنای سرودن قصه. (لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفْتَرى وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤمِنُونَ) (سوره یوسف، آیه 111)؛ به راستی در سرگذشت ایشان، عبرتی برای صاحبان اندیشه است.
چند واژه در قرآن به معنای قصه آمده، که بیان کننده گستره و ماهیت داستان در قالب واژه های گوناگون و القای معانی عمیق است.اکنون، به توضیح این واژه ها می پردازیم:
1. قصص: در قرآن کریم، هر جا که واژه قصه مراد بوده، در قالب لفظ قصص آمده، که شامل سرگذشت ها و داستان های پیامبران و شخصیت های حق گرا و باطل پیشه و نیز، برخی حقایق در دوران شکل گیری اسلام است. در این میان ، طولانی ترین آن ها ، قصه موسی(ع) است و زیباترین آن ها قصه یوسف (ع) است.
2. نبأ، به معنای خبر است، خبری که دارای سود بسیار بوده و آگاهی به همراه دارد. نبأ، در بعضی از آیات، با توجه به قرائن، دلالت بر معنی داستان دارد. از این رو، نبأ در قرآن، سه گونه است:
الف) سرگذشت ها و اخباری که از زمان گذشته سخن می گوید. یعنی، سرگذشت اقوام پیشین. مثل اقوام نوح، عاد، ثمود و...
ب) حوادثی که در روزگار نزول وحی و عصر نبوت پیامبر اسلام (ص) رخ داده است. مثل جنگ های بدر، احد، حنین و...
ج) حوادثی که هنگام نزول وحی، وعده تحقق آن ها در آینده داده شده است. مثل وعده شکست مشرکان و دشمنان اسلام، فتح مکه و وعده چیرگی روم بر ایران.
3. حدیث، واژه ای دیگر است که از آن معنای قصه فهمیده می شود. این واژه در لغت، به معنای خبر، روایت و تازه (جدید) آمده است. از این رو، حدیث در متن قرآن، به معنای داستان آمده، مثل سوره زمر، آیه 23، سوره طه، آیه 9 وسوره ذاریات، آیه 24.
علل استفاده قرآن کریم از قصه:
1. تربیت و آموزش. مهم ترین عامل بهره گیری قرآن از قصه، تربیت و آموزش می باشد. هدف گوینده (خداوند)، پرداختن به قصه، عناصر، حوادث و قهرمان و یا قهرمانان داستان نیست، بلکه استفاده از موارد یاد شده در جهت انتقال نامحسوس پیام خویش به مخاطب است. گاهی اوقات در فضای داستان، تغییرهایی ایجاد می شود. مثلا، قهرمان، نقش کم تری می یابد، یا حوادث آن، اصلی می شوند و حتی گاهی، بین دو صحنه، قسمتی خالی گزارده می شود، تا مخاطب با نیروی تفکر و تخیل خود، آن خلا را پرسازد.
نکته دیگر این است که، عناصر قصه های قرآنی، از واقعیت و صداقت الهام می گیرند. در آن ها به نمایش دقیق و حقیقی صحنه ها اهمیت داده می شود. در نقل داستان، به جزئیات و مسائل فرعی چندان اهمیت داده نمی شود. از این رو، بسیاری از موارد مبهم و کلی آورده می شود:
الف) ابهام در مکان. در قصه قوم ثمود و صالح،(وکان فی المدینه تسعه رهط یفسدون فی الارض و لا یصلحون) (سوره نمل، آیه 48) (در آن شهر بزرگ [گفته اند سرزمین احقاف، نزدیک حضرموت بوده است.] نُه گروه بودند، که آن سرزمین را به فساد کشانیده بودند.)
ب) ابهام در شخصیت ها و عوامل انسانی در قصه صالح (کذبت ثمود بطغواها، اذنبعث اشقاها، فقال لهم رسول الله ناقه الله و سقیاها، فکذبوه فعقروها فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسواها، ولایخاف عقباها) (سوره شمس، آیات 11- 15). قوم ثمود بر اثر طغیان [پیامبرشان را] تکذیب کردند، آن گاه که شقی ترین آن ها به پا خاست و فرستاده الهی [صالح] به آنان گفت: ناقه خدا [همان شتری که معجزه الهی بود.] را با آبشخورش واگذارید [ومزاحم آن نشوید]؛ ولی آنها او را تکذیب کردند و ناقه را پی کردند [به هلاکت رساندند]. از این رو، پروردگارشان آن ها [وسرزمین شان] را به خاطر گناهاشان در هم کوبیده و با خاک یکسان و صاف کرد. و او هرگز از فرجام این کار [مجازات ستمگران] بیم ندارد.
ملاحظه می شود که در این داستان، نام قوم ثمود آمده، ولی شخصیت اصلی آن، «صالح» با تعبیر «رسول الله» است و شخصیت منفی قصه، با تعبیر «اشقاها» ذکر شده است. هدف اصلی قصه، تکذیب رسالت و آیت آن، ناقه است. بدین گونه، سبک و روش بیان، فقط پیرامون همین محور شکل گرفته و عناصر قصه، روی بیان این هدف متمرکز شده است.
هم چنین در بسیاری از قصه ها، از زمان مشخص و دقیق وقوع رخدادها یا زندگی امت ها یادی نمی شود و با توصیف های کلی، از آن ها گذر می شود.
2 . یاد کرد مثال و سرگذشت، بهترین روش برای تفهیم همگان. عامل مهم دیگر، در بهره گیری قرآن از قصه ها، این است که قرآن ، گفتار و بیانش، بیش تر جنبه خطابی داشته و روی سخن آن با همگان است. در چنین حالتی، ذکر مثال و حکایت گذشتگان، بهترین روش برای تفهیم است. زیرا، قرآن، هدفش آگاه سازی جامعه است و در آگاه ساختن مردم، باید از زبان و بیانی روشن استفاده کرد. داستان ها دارای چنین ویژگی هایی هستند. یعنی، زبانی روشن، بیانی رسا و شیرین دارند. بنابراین، مقصود قرآن در چنین قالبی به دست می آید. به عنوان مثال، خداوند، در بیان داستان ابلاغ نبوت حضرت موسی(ع)، به عنوان نماینده توحید الهی و فرعون ، نماینده کافران می بینیم که حق برباطل پیروز می گردد. و در پایان داستان، خداوند، آن را وسیله عبرت اهل خشیت بیان می دارد: (ان فی ذلک لعبره لمن یخشی) (سوره نازعات ، ـآیه 26).و بارها در آیات دیگر آمده است: (وما یتذکر الا من ینیب) (سوره مؤمن ، آیه 13). (ان فی ذلک لعبره لاولی الابصار) (سوره آل عمران، آیه 13). (انما یتذکر اولوالالباب)، (سوره زمر،آیه 9).
3. عامل جذبه و کشش. قصه در دارازی تاریخ ،مورد علاقه و توجه بشر بوده و برای او، کشش خاصی داشته است. این جاذبه، ریشه در سرشت انسان دارد. بدون شک، قصه، به خاطر جاذبه های طبیعی خود، تا این حد گسترده مورد استفاده بشر قرار گرفته و هر گروهی با انگیزه ای خاص برای رسیدن به منظور خود، از آن بهره گرفته است. قرآن نیز به این جاذبه فطری، توجه نشان داده و با تکیه بر علایق طبیعی انسان، بهترین داستان ها را برگرفته است. در واقع، قرآن به گرایش های فطری و طبیعی آدمی توجه کرده و نیکوترین قصه ها را، هماهنگ با اهداف مقدس خویش ساخته است. این قصه ها، مجموعاً 70 داستان می باشد.
- (واتل علیهم نبأ نوح اذ قال لقومه....) (سوره یونس، آیه 71)
- (نحن نقص علیک احسن القصص...) (سوره یوسف، آیه 3)
- (تلک من أنباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا....) (سوره هود، آیه 49)
«(ای پیامبر!)، این ها از اخبار غیبی است که به تو وحی می کنیم؛ و نه تو و نه قومت، این ها را پیش از این نمی دانستید...»
نویسنده:مسعود عباسی جامد
منبع:نشریه بشارت- ش77