ذبيح از ديدگاه قرآن، عهدين و مفسران
بسمه تعالي
چکيده:
کليد واژه:
الف- ذبيح در قرآن
(و اين خود دليلي است بر اين که اسحاق (ع) بعد از قرباني به دنيا آمده است). عاملي، جعفر مرتضي، 1377 شمسي، ج 2، ص 45 / طباطبائي، محمد حسين، 1375 شمسي، ج 7، ص 359.
همچنين ترتيبي که از زبان خود ابراهيم (ع) در قرآن آمده است به اين معنا اشاره دارد که نخست اسماعيل (ع) و پس از او اسحاق (ع) به دنيا آمده است از جمله:
(الحمدلله الذي وهب لي علي الکبر اسماعيل و اسحاق) (ابراهيم، آيه 39)
همين طور خداوند در شش مرتبه اي که از آن دو قرآن ياد کرده، همواره اسماعيل (ع) را بر اسحاق (ع) مقدم داشته است.
2- در آيه 71 سوره هود مي فرمايد:
(فبشرناه باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب)
(ما او را به تولد اسحاق (ع) بشارت داديم و نيز به تولد يعقوب (ع) بعد از اسحاق (ع)).
اين آيه نشان مي دهد که ابراهيم (ع) مطمئن بود اسحاق (ع) زنده مي ماند و فرزندي همچون يعقوب (ع) از او به وجود مي آيد، بنابراين نوبتي براي ذبح باقي نخواهد ماند. (عاملي، جعفر مرتضي، 1377 شمسي، ج 2، ص 45)
ب- ذبيح در عهدين
علامه طباطبائي در تفسير الميزان به انجيل برنابا اشاره کرده و گفته در فصل 44 آن آمده است: «خداوند با ابراهيم سخن گفت و فرمود: اولين فرزندت اسماعيل را بگير و از کوه بالا برده و او را به عنوان قرباني و پيشکش ذبح کن. پس اگر ذبيح اسحاق (ع) بود، انجيل برنابا اسماعيل (ع) را يگانه فرزند ابراهيم (ع) نمي خواند. (طباطبائي، محمد حسين، 1375 شمسي، ج 7، ص 380).
ج- ذبيح در روايات
(1- طوسي، محمد بن حسن، 1377 شمسي، ج 8، ص 518 / طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، 1380 شمسي، ج 8، ص 707 / قمي، علي بن ابراهيم، 1367 شمسي، ج 2، ص 226 / رازي، ابوالفتوح حسين بن علي، 1366 شمسي، ج 9، ص 321 / رازي، فخرالدين، 1369 شمسي، ج 26، ص 153 / سيوطي، جلال الدين، 1362 شمسي، ج 5، ص 282).
منظور از دو ذبيح، يکي پدر آن حضرت ((عبدالله)) بود که عبدالمطلب جد پيامبر (ص) نذر کرده بود وي را براي خدا قرباني کند، پس يکصد شتر فدايي او قرار داد و ديگري اسماعيل (ع) بود، زيرا مسلم است که پيامبر از فرزندان اسماعيل (ع) است نه اسحاق (ع).
(مکارم شيرازي، ناصر، 1347شمسي، ج19،ص119).
2- در حديثي روايت شده که شخصي از حضرت امام صادق (ع) پرسيد: اسماعيل (ع) بزرگ تر بود يا اسحاق (ع)؟ و کدام يک ذبيح بود؟
فرمود: اسماعيل (ع) پنج سال بزرگ تر از اسحاق (ع) بود و ذبيح اسماعيل (ع) بود و مکه، منزل اسماعيل (ع) بود. ابراهيم (ع) قصد کرد تا در ايام حج در مني اسماعيل (ع) را ذبح کند و ميان بشارت خدا براي ابراهيم (ع) به اسماعيل (ع) و بشارت او به اسحاق (ع)، پنج سال فاصله بود. آيا نشنيده اي سخن ابراهيم (ع) را که گفت:
(صافات، آيه 100: رب هب لي من الصالحين)
از خدا درخواست کرد که او را پسري از صالحان ارزاني کند.
و حق تعالي در سوره صافات مي فرمايد:
(فبشرناه بغلام حليم) (صافات، آيه 101)
که مقصود همان اسماعيل (ع) از هاجر بود. پس فدا کردن به گوسفندي بزرگ. بعد از ذکر اين ها فرمود:
(بشارت داديم او را به اسحاق (ع) پيامبري از صالحان و برکت فرستاديم بر او و بر اسحاق (ع).)) (صافات، آيه 112 و 113)
پس ذبيح اسماعيل (ع) بود و کسي که گمان کند اسحاق (ع) بزرگ تر است از اسماعيل (ع) و ذبيح اسحاق (ع) است، تکذيب کرده است به آن چه خدا در قرآن از خبر ايشان فرستاده است.
3- شيخ مفيد در امالي خود نقل کرده به سندي از سليمان بن يزيد که روايت کرده: علي بن موسي (ع) براي ما حديث کرد و فرمود: پدرم از پدرش، از حضرت باقر (ع)، از پدرش، از پدران بزرگوارش (ع) برايم حديث نقل کرد که فرمودند: ذبيح همان اسماعيل (ع) است. البته نظير اين معنا در مجمع البيان از حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) به اين مضمون آمده و روايات بسياري ديگر از اهل بيت (ع) در اين باره هست، ولي در بعضي از آن ها آمده که ذبيح اسحاق (ع) بوده، که چون اين روايات با آيات قرآن مخالف است، مطروح و مردود است.
* نظر مفسران شيعه و سني پيرامون ذبيح
از مجموع نظرات 40 مفسران شيعه و سني معلوم مي گردد که ذبيح حضرت اسماعيل (ع) مي باشد و فقط 4 مفسر از ميان مفسران سني هستند که ذبيح را اسحاق (ع) مي دانند. در حالي که 36 نفر ديگر که هم از مفسران شيعه و هم از مفسران سني هستند ذبيح را اسماعيل (ع) مي دانند.
نتيجه بحث ذبيح
(و قالت اليهود و النصاري نحن ابناء الله و احباوه) (مائده، آيه 18)
يهوديان و مسيحيان گفتند: مقام و منزلت ما نزد خدا هم چون مقام و منزلت پسر است نزد پدر.
اين که اسرار دارند که ذبيح ابراهيم (ع)، اسحاق (ع) است نيز از اين مقوله است و اين موضوع نيز يکي از فضايل آن ها محسوب مي شود. زيرا يعقوب (ع) پسر اسحاق (ع) است و يعقوب (ع) چند پسر داشت به نام هاي روبين، شمعون، لاوي، يهودا، زبولون، يساکار، بنيامين، دان، نفتالي، جاد، اشير و يوسف و همه نفوسي که از صلب يعقوب (ع) پديد آمدند، 70 نفر بودند (هنري پاترسون، چارلز، 1384 شمسي، سفر خروج، باب 1، ص 64)
و لاوي از نواده هاي اسحاق (ع) و پسر يعقوب (ع)، پدر موسي (ع) است. پس قوم بني اسرائيل جدشان اسحاق (ع) است و از طرف ديگر مسلمانان مي گويند نسب پيامبر اکرم (ص) به اسماعيل (ع) مي رسد. در کتاب سيره ابن هشام آمده است: «محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي بن کلاب بن کعب بن لوي بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزيمه بن مدرکه بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بن مقوم بن ناحور بن يترح بن يعرب بن يشجب بن نابت بن اسماعيل بن ابراهيم بن تارح.» (ابن هشام، عبدالملک، 1368 شمسي، ج 1، ص 10)
ابن هشام مي گويد: پس عرب ها از فرزندان اسماعيل (ع) هستند. بنابراين يهوديان به خاطر اين که نسب پيامبر اکرم (ص) به اسماعيل (ع) مي رسد، نمي خواهند اين فضيلت به اسلام برسد، بلکه علاقه مند هستند که به يهود برسد.
لذا اصرار دارند که بگويند ذبيح ابراهيم (ع)، اسحاق (ع) است و در اين مسير از هيچ گونه اهانت و نارواگويي در حق اسماعيل (ع) کوتاهي نکرده اند. چنان که در تورات، به او وحشي خطاب شده است.
در قرآن صراحتاً از اسماعيل (ع) به عنوان ذبيح ياد شده است. و يهوديان بر پايه نقل تورات بر آن هستند که ذبيح، اسحاق (ع) بوده است.
و برخي از مفسران و مورخان مسلمان نيز بر پايه رواياتي اسحاق (ع) را ذبيح دانسته و آن را به چند تن از صحابه و تابعان نسبت داده اند. (1- طبري، محمد بن جرير، 1375 شمسي، ج 1، ص 158 – 160؛طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، 1370 شمسي، ج 23، ص 96) 1.
اما بيشتر آنان ادعاي يهود را به سبب حسادت نسبت به عرب و پيامبر اکرم (ص) دانسته و با تمسک به دلايل ذيل برآنند که ذبيح اسماعيل (ع) است:
1- خداوند پس از بشارت بر همسر ابراهيم (ع) به داشتن فرزندي به نام اسحاق (ع)، وي را به آمدن يعقوب (ع) پس از اسحاق (ع) بشارت داد:
(فَبَشِّرناه بِاِسحاقَ و مِن وراءِ اِسحاقَ يَعقوب) (2 2-هود/ 71)
و بشارت به آمدن يعقوب (ع) پس از اسحاق (ع) نشان از زنده ماندن و صاحب نسل شدن اسحاق (ع) است و اين با فرمان ذبح او در کودکي سازگار نيست.
2- بشارت به اسحاق (ع) در (آيه 112 صافّات) که پس از بيان داستان ذبح آمده نيز تأييدي است بر اين که مراد از ذبيح همان «غلام حليم» در آيه «فَبَشِّرناهُ بِغُلام حَليم» (صافات/ 101) 3
است که بر اسماعيل (ع) منطبق است.
3- سکونت دادن اسماعيل (ع) در سرزمين تهامه و بناي کعبه و تشريح اعمال حجّ (طواف، سعي و قرباني) که حاکي از رنج هاي اسماعيل (ع) و مادرش در راه خداست. «اسماعيل و اِدريسَ و ذَا الکِفلِ کُلٌّ مِنَ الصّابِرين» (انبياء/ 85)
4- سرخسي، ابوبکر احمد بن ابي سهل، 1371 شمسي، ج 26، ص 153 – 154؛ قرطبي، محمد بن احمد، 1370 شمسي، ج 15، ص 68.
نشان شکيبايي اسماعيل (ع) بر ذبح دانسته شده است.
5- وصف «صادق الوعد» براي اسماعيل (ع): «اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ6» ممکن است به سبب وعده او به صبر بر ذبح باشد.
6- اگر فرمان ذبح، در حجاز باشد ذبيح اسماعيل (ع) است، چون اسحاق (ع) به حجاز نيامد، و اگر در شام باشد ذبيح اسحاق (ع) است، چون اسماعيل (ع) پس از انتقال به مکه به شام نرفت (مسعودي، علي بن حسين، 1370 شمسي، ج 1، ص 43).
7- وجود قربانگاه در حجاز و نه شام ذبيح بودن اسماعيل (ع) را تأييد مي کند (مجلسي، محمد باقر، 1361 شمسي، ج 12، ص 132).
پي نوشت:
1- قرآن: ترجمه قرآن، الهي قمشه اي، مهدي، 1380 شمسي، انتشارات فاطمة الزهرا، قم.
2- رازي، ابوالفتوح حسين بن علي، 1366 شمسي، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، بنياد پژوهش هاي اسلامي استان قدس رضوي، مشهد.
3- شريف لاهيجي، محمد بن علي، 1373 شمسي، تفسير شريف لاهيجي، دفتر نشر داد، تهران.
4- طباطبائي، سيد محمد حسين، 1375 شمسي، الميزان، انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 14، قم.
5- طبرسي، شيخ ابو علي فضل بن حسن، 1380 شمسي، مجمع البيان، وزارت ارشاد سازمان چاپ و انتشارات، ج 4، تهران، ترجمه علي کرمي.
6- طوسي، محمد بن حسن، 1377 شمسي، تفسير تبيان، دار احياء التراث العربي، ج 8، بيروت، تحقيق با مقدمه شيخ آغا بزرگ تهراني و تحقيق احمد قصير عاملي.
7- طيب، سيد عبد الحسين، 1378 شمسي، اطيب البيان في تفسير القرآن، انتشارات اسلام، تهران.
8- عاملي، جعفر مرتضي، 1377 شمسي، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، انتشارات سحرگاهان، ج 2، تهران.
9- عروسي حويزي، عيد علي بن جمعه، 1373شمسي، نورالثقلين، انتشارات اسماعيليان، ج 4، قم، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي.
10- فيض کاشاني، ملا محسن، 1373 شمسي، صافي، انتشارات الصدر، ج 4، چاپ دوم، تهران، تحقيق حسين اعلمي.
11- قرائتي، محسن، 1383 شمسي، تفسير نور، مرکز فرهنگي درس هايي از قرآن، ج 1 و 2، تهران.
12- مجلسي، محمد باقر، 1361 شمسي، بحارالانوار، داراحياء التراث العربي، ج 12، بيروت.
13- مکارم شيرازي، ناصر، 1374 شمسي، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، ج 1، چاپ اول، تهران.
/ن