شادماني در قرآن
چکيده
واژه هاي کليدي
سلامت رواني، شادماني، رهايي از ديو افسردگي.
يکي از بديهي ترين اصول آموزش و پرورش و اصلي ترين شرط معنادار و اثربخش بودن تعليم و تربيت، وجود سلامت رواني در فراگيران و شاگردان است؛ ضعف و يا فقدان اين پيش زمينة مهم، آموزش و پرورش را متوقف و پاي مددکار اجتماعي و روانپزشک را به پهنه زندگي باز مي کند!
سلامت رواني هم، مثلثي است متشکل از سه ضلع: آرامش، شادماني و اميد. بر اين اساس، فرد سالم و خوشبخت کسي است که از اين سه مؤلفه، بهروزي، برخوردار باشد و صفاي قلبش با آفات اضطراب، اندوه و يأس که به تعبير حکيمانه مولاناي لاهور «ام الخبائث» يعني سرچشمه پليدي ها هستند، مکدر نشده باشد. به راستي هم چنين است و فقدان هر کدام از آن سه نعمت گرانبها، با توليد پاره اي محصولات شوم و کشنده، زندگي فردي و اجتماعي آدميان را با انواع تلخي ها و رنج ها همراه خواهد ساخت. از اين رو، توجه به تأمين و تقويت سلامت رواني افراد به ويژه دانش آموزان و دانشجويان، يکي از اصلي ترين دغدغه هاي متوليان تعليم و تربيت و اولياء و مربيان آگاه و دلسوز بوده است.
علاوه بر ضرورت اصولي فوق الذکر متأسفانه بخش بزرگي از جامعه کنوني و به ويژه محصلان دبيرستاني و دانشگاهي ما به علل گوناگون، به بيماري افسردگي دچار شده اند؛ اين در حالي است که اولاً قرآن بر ضرورت فرحناکي و شاد بودن و اهريمني منشأ غم و اندوه، تأکيد آشکار دارد و ثانياً، بنا به اعتراف روان شناسان و حتي دانشمندان سکولار، دين منبع بي نظير تأمين نشاط دروني و عامل اصلي معنابخشي به زندگي انسان هاست: چنان که خانم «لوييس ها پواکر» در مقاله اي در همين باره مي نويسد: «برتري جهان بيني الهي بر جهان بيني سکولار تا آن جاست که ما حتي اگر لاادري يا ملحدي ضعيف هم باشيم، باز به سود ماست که چنان زندگي کنيم که گويي خداباوري صادق هستيم... دين هدفي براي زندگي به ما مي بخشد و مبنايي براي اخلاق به دست ما مي دهد که آن قدر ارزشمند است که نبايد آن را با بي اعتنايي از دست بدهيم»(1).
اين نوشتار، با عنايت به مطالب مزبور و درک کمبود يا نبود مطلبي اختصاصي در اين خصوص، در پي معرفي ديدگاه قرآن در باب شادماني است. بدين اميد که ديدگاه هاي ناصواب رايج را تصحيح و توجه اوليا و مربيان را به اين مهم، معطوف سازد.
$تعريف و بيان مختصر اهميت شادي
شادماني نوعي هيجان خوشايند و لذتي است که به دنبال کاميابي و نيل به محبوب، در قلب آدمي ايجاد مي شود، هرگاه به آرزويي يا هدفي از اهدافمان مي رسيم، شاد مي شويم و چون با ناکامي يا فقدان محبوبي مواجه مي گرديم، حزن و اندوه بر قلب ما سايه مي افکند!
فرحناکي و قلبي عاري از غم و اندوه داشتن و رهايي از چنگال ديو افسردگي، يکي از بزرگ ترين و دلپذيرترين آرزوهاي هر انسان است؛ زيرا براي بهره مندي از زندگي مطلوب، هيچ اکسيري هم چون شادماني نيست؛ شادي قلب را آباد، ادامه رضايت مندانه حيات را ميسر، لشکر غم را تارومار و عمر آدمي را گوارا و شيرين مي سازد!
هم چنين از آن جا که نوع احساس و علائم فيزيولوژيکي آن، از جمله: تغييرات چهره يا لحن کلام، بر اصل رابطه ما با ديگران و کيفيت آن، قوياً تأثير مي گذارد و حتي تا حد فراواني، تعيين کنندة نوع برخورد طرف مقابل با ما نيز هست، لذا شادماني و گشاده رويي يکي از مهم ترين عوامل موفقيت و مقبوليت در ارتباطات اجتماعي است. تحقيقات روان شناختي نشان مي دهد که نوع روحيه ما، بر ارزيابي ما از ديگران و قضاوت ما دربارة مخاطرات دنيوي نيز مؤثر است؛ مثلاً وقتي خوشحال هستيم، عادت دوستي را که بارها و بارها خودش را در آينه وارسي مي کند، امري شخصي قلمداد مي کنيم، اما در غير حالت خوشحالي، ممکن است همان دوست را آدمي خودخواه به حساب آوريم و... در باب احساس امنيت هم، خلق بد، وقوع خطرات را در نظر فرد، محتمل تر و خلق آنها را نامحتمل تر مي نماياند. خلق ناپسند، توجه ما را بيشتر به واقعيات منفي، معطوف مي کند و خصلت خود تشديدکنندگي دارد، برعکس، خلق پسنديده جهان را کم خطرتر و خطرات را ناچيز نشان مي دهد:
چون تو جزو عالمي، هر چون بوي
کل را بر وصف خود بيني غوي
گر تو باشي تنگدل از ملحمه
تنگ بيني جو تو دنيا را همه
ور تو خوش باشي به کام دوستان
اين جهان بنمايدت چون گلستان!(2)
در حوزه تعليم و تربيت هم، افراد مطالب سازگار با روحية خود را بهتر و عميق تر از مطالب ناسازگار با وضع رواني خود مي آموزند؟ زيرا ما مطالب را زماني بهتر مي آموزيم که بتوانيم آن ها را با توشة فکري و اندوخته هاي حافظة خويش پيوند دهيم و تداعي آموخته هاي قلبي نيز متناسب، با خلق و خوي ما در هنگام يادگيري است!(4)
دين اسلام به اقتضاي خاتميت و جامعيت و هم چنين ماهيت ترتيبي خود، به نقش حساس شادماني و خرسندي در شروع و تداوم زندگي دين دارانه واقف است و تأمين به روزي انسان و فراهم نمودن لوازم ذهني و عاطفي سعادت او را، بنيادي ترين آرمان خود مي داند و از قضا، قيود و احکامي هم که اين دين در جنبه هاي گوناگون زندگي، براي آدميزاد وضع کرد، برخلاف تصور رايج نه براي غم سازي و رنج آفريني، بلکه براي تضمين سلامت ارزش و گوهر وجودي بشر و شاد کردن و خنداندن مردم در دنيا و به ويژه در حساس ترين مرحله، يعني در روز توزيع کارنامه است، روزي که:
(الذين آمنوا من الکفار يضحکون) مطففين (83)/34: دينداران به کافران مي خندند! دينداراني که پاداش آنان در بهشت، سرور و شادماني است: (لقا هم نضره و سرورا) انسان (76)/11: خداوند، طراوت و سرور به آنان ارزاني فرمود و دينداران بهشتي اي که: (تعرف في وجوههم نضره النعيم) مطففين (83)/24: خرمي و شادي بهشتي بودن را در چهره هايشان مي بيني! و بالاخره اين که هدف دين، خنداندن مردمان در روزي است که: (وجوه يومئذ مسفره، ضاحکه مستبشره) عبس (80)/38 و39: برخي چهره ها در آن روز، گشاده، خندان و قبراق اند!
البته نبايد با مطالعه اين گونه مطالب و آيات، به خطا چنين پنداشت که شادماني اخروي را به دين، به اندوهناکي دنيوي و سرکشيدن جام غم در دنيا مشروط کرده است!
نه تنها چنين نيست بلکه همان گونه که ان شاءالله در توضيحات بعدي خواهد آمد شاد بودن و شاد کردن چنان در قرآن و سنت توصيه و تأکيد شده است، که ديندار پرشور و تجربت انديشي هم چون مولوي (ره)، در توصيف فرحناکي خود در دنيا، چنين مي گويد:
گفت: رهرو که غم دين برگزيد
باقي غم ها خدا از وي بريد
گفتم: ار چيزي نباشد در بهشت
غير اين شادي که دارم در سرشت
هيچ نعمت آرزو نايد دگر
زين نپردازم به جوز و نيشکر!(4)
تقسيم بندي شادي از ديدگاه قرآن
1ـ شادماني ناشي از دارايي مادي:
(و اذا أذقنا الناس رحمه فرحوا بها) روم (30)/36: «هرگاه نعمتي به مردم چشانديم، به آن شاد و سرمست شدند». يا در آيه اي ديگر در وصف دنيادوستي مردمان مي فرمايد: (و فرحوا بالحياه الدنيا و ما الحياه الدنيا في الاخره الامتاع) رعد (13)/26: به دنيا شادمان شدند در حالي که زندگي دنيا در مقايسه با آخرت، بهره اي (زودگذر) بيش نيست. هم چنين در تعليل دوزخي شدن بدکاران، خطاب به آنان مي فرمايد: (ذلکم بما کنتم تفرحون في الارض بغيرالحق) غافر (40)/75: علت اين وضعيت (پردرد و رنج) شما اين است که قبلاً به ناحق در زمين (دنيا) شادي مي کرديد. البته تمايل فطري مال دوستي را به جهت همين ماهوي و فطري بودن، نمي توان کاملاً سرکوب و ريشه کن نمود و در صورت امکان، مطلوب دين هم نيست، اما مي توان با دلبستگي و پايبندي به موازين و احکام قرآني و به ويژه شکيبايي و نيکوکاري آن را کنترل و در جهت دين پسندانه، هدايت کرد: (و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عني انه لفرح فخور الا الذين صبروا و عملوالصالحات...) هود (11)/10 و11: اگر پس از آسيبي که به وي رسيده است، سودي به او بچشانيم، قطعاً خواهد گفت دوران سختي ام به سر آمد! واقعاً که شادان و نازان است (و اساساً همة آدميان، زود با ثروت خود را مي بازند) مگر آنان که شکيبايي مي ورزند و کار نيکو مي کنند.
2ـ شادماني ناشي از توهم استغناي علمي
هنگامي که پيامبرانشان دلايل روشن بر ايشان عرضه کردند، به دارايي علمي خود شادمان و مغرور شدند (و خود را بي نياز از وحي اعلام کردند).
معرفت شناسي مدرن که مُبلّغ و مدافع خودبسندگي عقل است و يگانه راه خبرگيري از جهان خارج را علوم تجربي و منطق صوري مي داند و ابتناي دلايل بر وحي و باورمندي به حجيت شخصيت ها را منافي بنيادي انديشگي خود اعلام مي کند، در واقع، جز ترجمة جديدي از ادعاي خودبنيادي عقل و نفي وحي نيست و تکرار شعار ملل قديم است.
3ـ شادماني منافقانه
1ـ3) شادماني بر اثر گريز از وظايف ديني، که در قرآن در اين باره چنين مي خوانيم:
(فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول الله و کرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله) توبه (9)/81: خان نشينان از اين که از پيام آور خدا عقب ماندند (و در جهاد شرکت نکردند) خوشحالند و از اين که با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند، ناراضي و ناراحتند.
بنابراين آيه، منافقان دقيقاً برخلاف ماهيت دينداري، که همدلي با پيامبر است، با فراهم آمدن شرايط گريز از تکاليف ديني، شادمان و از شرکت در جهاد و اجراي وظايف، ناخشنود مي شوند.
2ـ3) شادماني از غمناکي مؤمنان، قرآن در اين باره مي فرمايد: (ان تمسسکم حسن تسؤهم و ان تصبکم سيئه بفرحوابها...) آل عمران (3)/120: منافقان، اگر سودي به شما برسد، ناراحت مي شوند و اگر دچار آسيبي شديد، خوشحال مي گردند! در آيه اي ديگر در همين باره مي فرمايد: (ان تصبک حسنه تسؤهم و ان تصبک مصيبه يقولوا قداخذنا امرنا من قبل و يتولّوا و هم فرحون) توبه (9)/50: اگر سودي به تو برسد، ناخشنود مي شوند و اگر مصيبتي گرفتار شوي، مي گويند ما که قبلاً تصميم خود را گرفته بوديم و شادکامانه بازمي گردند (و تنهايت مي گذارند).
مطابق اين دو آيه، يکي از معيارهاي مهم و دقيق تشخيص نفاق، همين دو نوع شادماني مسموم و بدفرجام است! اندکي تأمل کنيم، آيا ما هم که گاه به علت مسابقات نفساني از کاميابي و ترقي رقبا و حتي دوستان مسلمان خويش، اندوهبار و از دچار شدن آن ها به مصائب معنوي و مادي، آشکارا يا دزدانه در اعماق دل شادمان مي شويم، در ورطة اين آفت ايمان کش فرو نرفته ايم؟!
4ـ شادماني ناشي از باندبازي و فرقه گرايي
حفظ منافع جمعي يکي از بسترهاي حاصلخيز شرک و از علل رويارويي مردم با پيامبران بوده است؛ چنان که حضرت ابراهيم (ع) در تحليل اصرار قوم خويش بر فرهنگ شرک، مي گويد: (انما اتخذتم من دون الله و اوثانا موده بينکم في الحياه الدنيا) عنکبوت (29)/25: اصرار شما بر بت پرستي به جاي خداپرستي، فقط به خاطر حفظ همبستگي دنيوي است! از ديدگاه قرآن هم، مهم نه صرف وفاق بلکه مبنا و محور وفاق است که اين هم جز حقيقت و عدالت نبايد باشد. علامه اقبال لاهوري با الهام از همين آيات مي گويد:
گر ز جمعيت، حيات ملت است
کفر هم سرماية جمعيت است
صلح، شر گردد چو مقصود است غير
گر خدا باشد غرض، جنگ است خير(5)
لازم نيست که باندبازي و طايفه گري فقط در موارد بت پرستي و غارت و... مذموم و خطرناک باشد؛ همين که ما در محيط زندگي و کار خود، در کاري ناحق و يا عليه فردي بي گناه با ديگران، همکاري کنيم و در صورت موفقيت به ابراز افتخار و شادي بپردازيم، مشمول تهديد قرآن مي شويم!
5ـ شادماني ناشي از توفيق دين داري و مشاهدة عزت دين اسلام
چنان که قبلاً هم اشاره شد، شادماني نتيجة وصول به هدف است. مثلاً کسي در بيان دليل شادي خود مي گويد: «از ستمديده اي حمايت کردم و لذا خوشحالم» يا «از همکارم نزد رئيس بدگويي کردم و اکنون خيلي معذبم». اين قبيل تفسير و تحليل ها را در اصطلاح روان شناسي هيجان، «ارزيابي شناختي» مي گويند که غالباً به تنهايي تعيين کنندة نوع و شدت تجربة هيجاني (شادي، غمناکي، عصبانيت و...) ماست. ماهيت شادي هم بنا به تجربة باليني در مراحل مختلف رشد آدمي، يکسان است. اما آن چه تغيير مي کند عوامل شادي آفرين و به تبع آن ارزيابي هاي شناختي افراد است!
اگر شخصيت هر فردي را متشکل از سه بُعد فکري، عاطفي و ارادي (اعمال ما اراده هاي مجسم ما هستند) بدانيم، اقتضاي تدين قرآني، تنظيم افکار، عواطف و خواسته ها از روي موازين ديني خواهد بود. دين اسلام از پيروانش انتظار دارد که شادماني و اندوه خود را براساس همين موازين تعريف کنند و در ارزيابي هاي شناختي خود از ملاک هاي ديني، استفاده نمايند. لذا يک مسلمان نمي تواند هر شادي متعارفي را شادي و هر اندوه مرسومي را اندوه بداند. آن جا بايد شاد شد که اهل صراط مستقيم (پيامبران، صديقان، شهدا و صالحان) شاد مي شوند و آن جا بايد اندوهگين شد که دل آن بزرگان غم شناس به درد مي آيد و اساساً بي لباب دينداري همين است. شاد شدن از شادي پيامبر و غمگين شدن از غمناکي او! «يفرحون بفرحنا و يحزنون بحزننا»: روايت و حديث از امام صادق (به همين جهت که قرآن کريم ميان «سرور» و «فرح» تفاوت قايل شده است «سرور»، نامي است براي شادماني و ابتهاج جامع و شادماني است که ظاهر و باطن بنده را فرا مي گيرد و سرور از فرح خالص تر است زيرا چه بسا «فرح» با حزن و اندوه آميخته شود و برخلاف سرور که شادماني خالص از هرگونه حزن و اندوه است از اين رو قرآن مجيد در چند موضوع واژه «فرح» را در مورد شادماني هاي دنيوي به کار برده است (مانند: «لاتفرح ان الله لايحب الفرحين») (قصص (28)/76) و انه لفرح فخور (11/10) ولي واژه «سرور» در دو مورد درباره حال آخرت وارد شده است، يکي در آيه11 از سوره انسان: «فوقيهم الله شر ذلک اليوم و لقيهم نصره و سرورا» و ديگري در سوره اشتقاق آيه9: «و ينقلب الي اهله مسرورا».
برخلاف «حزن» که شرعاً ناپسند و مذموم است و جز در يک مورد، يعني اندوه ناشي از ارتکاب گناه يا سستي در ترقي معنوي، که البته آن هم نه خود حزن، بلکه سبب آن ممدوح است، شادماني و فرحناکي از مقامات پارسيان و دينداران راستين معرفي شده و در قرآن مورد اشاره و تأکيد قرار گرفته است: (قل بفضل الله و برحمته فبذالک فليفرحوا هو خير مما يجمعون) يونس (10/(58). بگو مؤمنان بايد به فضل خدا و رحمت او، آري به همين شادي کنند. اين بهتر است تا آن چه (از منابع دنيوي) گردآوري مي کنند! «بنا به گفته اغلب مفسران، منظور از «فضل خدا» توفيق پذيرش اسلام و منظور از «رحمت او» داشتن آگاهي و تخصص قرآني است»(6).
آري توفيق پاک زيستن و در گفتار و کردار پايبند قرآن بودن، واقعاً مايه شادماني و افتخار است و نعمت ارزنده اي است که نصيب هر کسي نخواهد شد؛ همت والايي لازم است تا فرد بتواند آزادي فکري و عملي خود و درخواست هاي ديگران را در صورت ناسازگاري با موازين دين، دليرانه و داوطلبانه در يگانه قربانگاه راستين آزادي، يعني در محضر آفريدگار جهان قرباني کند!
علاوه بر اين، قرآن بارها از متضاد شادي، يعني حزن و اندوه، نهي فرموده است و غم و پريشاني حتي يک بار هم در اين کتاب آسماني توصيه و تحسين نشده است!
قرآن گاه حزن را از دينداران نفي کرده، چنان که عبارت (ولاهم يحزنون) سيزده بار در توصيف وضع رواني مؤمنان به کار رفته است(7). قرآن گذشته از نفي، آشکارا از غمناکي نهي کرده است: (لاتهنو و لاتحزنوا) آل عمران (3)/ (139): سست نشويد و غم نخوريد. (لاتحزن عليهم) نحل (16)/ (127): بر منکران اندوه مخور. (لاتحزن ان الله معنا) توبه (9)/40: اندوهگين مباش که خدا با ماست! بنابراين آيه، همراهي خدا از نگاه دين بايد ضد اندوه و غم سوز باشد و باز بنا به آيات بسياري از قرآن، خدا با درستکاران، پارسايان، مؤمنان و صابران است: (ان الله مع الذين اتقو و الذين هم محسنون. نحل (16)/128. ان الله لمع المحسنين. عنکبوت (29)/69. ان الله مع الصابرين. بقره (2)/153 و...). لذا خداباوري، مستلزم طرب و شادماني است و هر کسي که ادعاي دينداري و خداپرستي دارد، بايد قلب خود را به روي غم بگشايد:
باده غمگينان خورند و ما ز مي خوشدل تريم
رو به محبوسان غم ده ساقيا افيون خويش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمي کو گرد ما گرديد، شد در خون خويش!(8)
اقبال هم در همين زمينه و در ادامه کار مرشد خويش، به زيبايي مي گويد:
نااميدي هم چو گور افشاردت
گرچه الوندي، ز پا مي آردت!
از دمش ميرد قواي زندگي
خشک گردد چشمه هاي زندگي
خفته با غم در ته يک چادر است
غم، رگ جان را مثال نشتر است
ضعف ايمان است و دلگيري است غم
نوجوانا! نيمه ي پيري است غم
اي که در زندان غم باشي اسير
از نبي تعليم لاتحزن بگير
اين سبق، صديق را صديق کرد
سرخوش از پيمانه تحقيق کرد
از رضا، مسلم مثال کوکب است
در ره هستي، تبسم بر لب است
گر خدا داري ز غم آزاد شو
از خيال بيش و کم، آزاد شو
قوت ايمان، حيات افزايدت
ورد لاخوف عليهم بايدت(9)
و اما اينک آيه اي صريح تر و راهگشاتر در تقبيح غمناکي که منشاء حزن را ابليس و پژمردگي مؤمنان را مراد و مطلوب شيطان معرفي کرده است: (انما النجوي من الشيطان ليحزن الذين آمنو) مجادله (58)/10: در گوشي صحبت کردن از شيطان است تا بدين وسيله مؤمنان را اندوهگين سازد! مي دانيم که از طرفي «محبوب ترين کارها نزد شيطان، غمناک ساختن مؤمنان است تا از اين طريق ايشان را از ادامه سلوک بازدارد»(10) و از طرف ديگر، مؤمنان شرعاً موظف به خصومت ورزي با شيطان: (ان الشيطان لکم عدوٌّ فاتخذوه عدوّاً) فاطر (35)/6: بي گمان شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بداريد! بنابراين دينداران بايد همواره هم خود را و هم ديگران را شاد و خوشحال سازند و تسليم غم و غصه نشوند وگرنه دل و جان را به تيغ غم سپردن و براي بندگان خدا توليد غم و اندوه کردن، خلاف لوازم دينداري و پيروي از ابليس است! درک همين نکتة جان افزا و گرانبها و الهام از آموزه هاي غم زدايي قرآن بود که بزرگان ما را تلازم سنگدلي و تنگدلي راه نموده بود و آنان در ساية همين آيات يزداني بود که غم ها را غمزده و غصه ها را دق مرگ کردند!
$نتيجه گيري
قرآن کريم به عنوان برترين کتاب آسماني در جهان هستي، راه چگونه زيستن را به تمام عالميان عطا فرموده است. انسان سالم از ديدگاه قرآني، انساني است که از سلامت رواني برخوردار بوده و داراي نشاط معنوي باشد و نگاهي کوتاه به تعاليم وحياني نشان مي دهد که شادي و سرزنده بودن از آثار ايمان است و انسان سالم قرآني به دور از هرگونه نگراني، اضطراب و غم و اندوه با اميد و توکل به خداي بزرگ داراي روحي بزرگ و شاداب است.
از ديدگاه قرآن از جمله معيارهاي شاد زيستن، پذيرش و درک واقعيت هاي جهان هستي است و انسان براي سالم زيستن و لذت بردن از زندگي اش، مي بايد قالب هاي تصنعي محيط خويش را شکسته و سازمان رواني خود را براساس طبيعت اديان بنا نهد و اين که شادماني مطلوب قرآني از مقامات پارسايان و دينداران راستين است.
يکي ديگر از تعابيري که در قرآن به معناي شادي به کار رفته است چنان که مي فرمايد: «نضره النعيم» (مطففين/24). يعني در چهره ابرار و بهشتيان نشاط و شادماني نمايان است و البته بايد متوجه بود که بطر، به معني سرمستي که لازمه فرح و خوشحالي از ثروت دنياست چون انسان را از ياد آخرت غافل مي کند، مذموم است. اما شادماني ممدوح و مقبول و مطلوب از ديدگاه قرآن، شادماني و ابتهاج و سروري است که از رضا به قضاي الهي و از تسليم و انقياد به بندگي حضرت پروردگار به دست مي آيد و محصول معرفت شهودي و رسيدن به مقالات پارسيان راستين است که به مرکز طرب و طلب، وصل شده اند و هيچ عاملي نمي تواند ايشان را متأثر کند زيرا به عالمي، گام نهاده اند که محل غم نيست، باغ سبز عشق است. به گفته مولوي «باغ سبز عشق منتهاست جز غم و شادي در او بس ميوه هاست». لذا سعادت انسان در رسيدن او به اين مرحله از شناخت است.
پی نوشت ها :
*عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد واحد گرگان
1ـ لاهوري، محمداقبال؛ کليات اشعار فارسي، ص64، ج ششم، تهران، کتابخانه سينايي، 1373 ش.
2ـ ها پو اکر لوييس؛ دين به زندگي معني مي بخشد، ترجمة اعظم پويا، فصلنامه ميبد، سال اول، شماره دوم.
3ـ مولوي؛ مثنوي، دفتر چهارم، ادبيات 2368 به بعد.
4ـ براي تفصيل بيشتر، ر.ک: ريچارد اتکينسون و همکاران؛ زمينة روان شناسي هيلگارد، ترجمة محمدنقي براهني و همکاران، جلد اول، فصل11، چاپ چهاردهم، تهران، رشد، 1379 ش.
5ـ مولوي، همان، دفتر چهارم، ابيات 3137، 686 و 687.
6ـ لاهوري، محمداقبال؛ همان.
7ـ ابن قيم؛ مدارج السالکين، 3/163، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ دوم، 1988 م.
8ـ بقره (2)38، 62، 112، 262، 274، 277. آل عمران (3)/170. مائده (5)/69.
9ـ مولوي، کليات شمس، غزل شماره 1247.
10ـ لاهوري، محمداقبال؛ همان، 1/542.
11ـ جوزيه، ابن قيم؛ همان، 1/542.
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 19