آنچه هستيم و آنچه مي خواهيم باشيم

معناي رضايت از زندگي، در يک کلام اين است که امکانات من، با آرزو هايم مطابق باشد. در واقع، هر چه «اي کاش» هاي يک نفر کمتر باشد، رضايتش از زندگي بيشتر است و در يک نگاه کلي، اينکه مادر احکام ديني مان يا در قرآن مي گوييم: «الحمد الله الذي هدانا لهذا»؛ (2) خداوندا! به خاطر اينکه ما را هدايت کردي و مسلمانيم و اعتقادات پاکي داريم و ... شکر تو را به جاي مي آوريم. اينها رضايت از زندگي است.
سه‌شنبه، 2 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آنچه هستيم و آنچه مي خواهيم باشيم

آنچه هستيم و آنچه مي خواهيم باشيم
آنچه هستيم و آنچه مي خواهيم باشيم


 






 

حس خوشبختي يا احساس رضايت از زندگي، واقعاً چيست؟ (1)
 

معناي رضايت از زندگي، در يک کلام اين است که امکانات من، با آرزو هايم مطابق باشد. در واقع، هر چه «اي کاش» هاي يک نفر کمتر باشد، رضايتش از زندگي بيشتر است و در يک نگاه کلي، اينکه مادر احکام ديني مان يا در قرآن مي گوييم: «الحمد الله الذي هدانا لهذا»؛ (2) خداوندا! به خاطر اينکه ما را هدايت کردي و مسلمانيم و اعتقادات پاکي داريم و ... شکر تو را به جاي مي آوريم. اينها رضايت از زندگي است.

آيا شکر، با رضايت از زندگي مرتبط است؟
 

بله، البته! اگر ما چيز هايي داشته باشيم که نسبت به آن ها شکر به جا بياوريم و اگر از ما بپرسند که خداوند را درباره ي چه چيز هايي شکر مي کنيد؛ هر چه تعداد جواب ها بيشتر باشد، رضايت از زندگي مان بيشتر است. حالا اين را بگذاريم کنار اين آيه ي قرآن که مي فرمايد: «اگر بخواهيد نعمت هاي خداوند را بشماريد، نمي توانيد». (3) در واقع، بينش ديني مي خواهد به ما بگويد که بايد بينديشيم و ببينيم تا دريابيم تعداد و شمار آنچه به عنوان نعمت و داشتني داريم، بسيار زيادتر از آن چيزي است که با نارضايتي مي گوييم نداريم. در واقع، فرد موحد بايد هميشه راضي باشد؛ چون يک بخش از آنچه او از آن ناراضي است، اصلاً دست خودش نيست و بايد آن را به حساب حکمت خدا بگذارد که مثلاً او را زن يا مرد آفريده و بخشي هم اگر مربوط به تلاش هايي است که به نظر مي رسد انجام نداده يا پس از انجام دادن آن ها موفق نشده است، نبايد با وجود اين همه نعمت احساس نارضايتي و يأس کند، بلکه بايد با اميد بيشتر، تلاشش را زيادتر کند تا به نتيجه ي دلخواه برسد.

بين «شادي» و «رضايت از زندگي» چه رابطه اي هست؟
 

ما دو نوع «شادي»، به آن مفهومي که در مباحث روان شناسي مثبت گرا مطرح مي شود، داريم: «شادي هاي حسي و گذرا» و «شادي هاي اصيل و پايدار».
رضايت از زندگي، به شادي هاي اصيل و پايدار نزديک تر است. وقتي انسان از آنچه دارد، راضي باشد، معنايش اين است که يک شادي اصيل و پايدار دارد. مي شود گفت که اينها، يعني شادي و رضايت از زندگي، گاهي اوقات نزديک هم هستند و بعضي اوقات، نتبجه ي يکديگرند؛ يعني اگر به آنچه داريم، به عنوان نعمت نگاه کنيم، مي بينيم که رضايت از زندگي هم مي تواند مايه ي ايجاد شادي اصيل و پايدار شود. پس در يک جاهايي اينها مثل هم هستند.
در بحث رضايت از زندگي، گاهي اوقات آدم امکاناتش زياد است، ولي از نظر ذهني آن را قبول ندارد؛ يعني امکانات بيروني هر چه مي خواهد باشد، اگر برداشت ما اين گونه باشد که بايد حسرت بخوريم که کم داريم، اين شادي نيست. همين است که مولوي مي گويد:
اصل لذت از درون دان، نز برون
ابلهي دان جستن از قصر و حصون
آن يکي در کنج زندان مست و شاد
وان دگر در باغ، تلخ و نامراد
اينکه حافظ مي گويد: «درويشي و خرسندي» يعني اينکه آدم مي تواند در عين درويشي، خرسند هم باشد. با اين حساب، بين مفاهيم بهزيستي و سلامت و رفاه از يک طرف، و نگاه و باور خوب داشتن نسبت به زندگي از طرف ديگر، ارتباط تنگاتنگي وجود دارد. اين همان رضايت از زندگي يا شادکامي است که نتيجه اش همان شادي اصيل و پايدار خواهد بود.
شادي بدون رضايت از زندگي فايده اي دارد؟ شادي هاي موقت چه نقش يا سهمي در رضايت از زندگي دارند؟
در سؤال قبل معلوم شد که اينها مثل هم هستند و شادي يعني همان رضايت. رضايت از زندگي، شادي مي آورد. ديگر نمي توانيم بگوييم شادي بدون رضايت از زندگي؛ چون رضايت از زندگي مساوي است با شادي و البته شادي اصيل.
شادي اصيل و پايدار در واقع همان چيزي است که از ديرباز، از زبان ارسطو، به عنوان سعادت مطرح بوده است.
در مورد شادي هاي موقت بايد بگويم که داستان اين نوع شادي ها، داستان ديگري است . البته منظور ما در اينجا شادي هاي گذراي مثبت است؛ چرا که خود شادي هاي زودگذر يا ناپايدار به دو نوع مثبت و منفي تقسيم مي شوند. ما شادي هايي را که به ظاهر (مثلاً يک ماده ي مخدر) شادي مي آورند، ولي پي آمد هاي ناگواري دارند، اصلاً به عنوان شادي نمي شناسيم و آن ها را منفي مي دانيم. بنابراين، وقتي از شادي هاي زودگذر صحبت مي کنيم، منظورمان شادي هايي هستند که هيچ اثر منفي و مخربي ندارند. با اين حساب، شادي هاي موقت هم در ايجاد رضايت از زندگي بسيار مؤثرند؛ چون اگر کسي آن شادي هاي اصيل دروني را داشته باشد، ولي موقتاً سرحال نباشد و به تعبير روايات، کسل باشد و نشاط نداشته باشد، اين آدم مي تواند از طريق عواملي مثل صحبت با دوستان يا رفتن به طبيعت، شادي را در خود ايجاد کند. مثلاً در روايت منسوب به امام صادق (ع) که در کتاب خصال شيخ صدوق آمده است، ده چيز مثل شنا کردن، راه رفتن، نگاه کردن به سبزه، خوردن و آشاميدن و ... عامل نشاط معرفي شده است. اينها در واقع همان شادي هاي گذرا و ناپايدار هستند که مي توانند سبب ايجاد نشاط شوند؛ به شرطي که درون فرد، از نداشتن عوامل شادي آفرين پايدار،ناراحت و ناراضي نباشد؛ يعني مشکل ازدواج، مشکل همسر، مشکل شغل و ... نداشته باشد. چنين آدمي مي تواند با استفاده از شادي هاي موقت هم شاد باشد.

پي نوشت:
 

1. خلاصه اي از گفت و گو با دکتر محمود گلزاري (روان شناس)، ماهنامه ي حديث زندگي، ش 41.
2. نک: اعراف: 43.
3. نک: ابراهيم: 34.
 

منبع: گلبرگ جوان، شماره ي 113



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط