به سوي آزاد
وقتي که خوشحال و قبراق هستيد،خلاقيت شما در بالاترين حد ممکن است و بهترين راه حل ها به ذهنتان مي رسد و احساس سبکي زيادي مي کنيد؛چگونه مي توانيم هميشه شاد باشيم و شاد بمانيم تا اين سطح از زندگي را، همواره حفظ کنيم؟
حتما از اين اتفاق ها ، براي خود تو هم افتاده،حتما :لحظه هايي که ذهن و فکر و قلب تو ، در بهترين شرايط ممکن خودش قرار دارد و بهتر از اين ، نمي تواند وجود داشته باشد.تا حالا فکر کردي که چرا اين جوري مي شود ؟ شايد اين قدر درگير حس خوشايند اين حالت بوده اي که اصلا يادت رفته از خودت اين سوال را بپرسي.شايد مي ترسيدي که اين سوال ، چنين حس و حالي را از تو بگيرد.شايد هم دوست داشتي که فقط در اين فضا باشي و ببيني و با تمام وجودت حس کني.شايد هم تنبلي ات آمده و اين کار را نکرده اي ! (شوخي کردم بابا !خواننده موفقيت و تنبلي )؟
اما اگر به فکر رفع تشنگي ات باشي ، فقط آب مي نوشي و از طعم آن ، نهايت استفاده و لذت را مي بري.بيشتر موجودات زنده هستي و کاينات، دارند اين کار را با ولع تمام مي کنند ؛ با ولع تمام ، مي خوابند ، غذا مي خورند ، تلاش مي کنند، شکار مي کنند ، و حتي با ولع تمام ، براي شکار نشدن مي جنگند !آنها در هر لحظه ، تنها يک کار را انجام مي دهند و به خاطر همين، اين قدر يکپارچه و متمرکز هستند.
براي يکپارچه بودن و متمرکز شدن ، بايد زندگي را دوست داشته باشي و جرعه جرعه اش را تا آخر سر بکشي.حتي نگذاري که يک جرعه اش هم زمين بريزد ؛ چرا که هر روز ، چند ليوان "زندگي" بيشتري نداري که نمي تواني توي يخچالي هم بگذاري که براي بعدها بماند.يا بايد دور بريزي ، يا بايد بنوشي.بيشتر ما ، روي زمين مي ريزيم اين جرعه هاي ناب را.هستند بعضي ها هم که اين جرعه ها را ، تا قطره آخر هم مي نوشند . خوشحالي ، از آن کساني است که جرعه هاي زندگي را ، تا ته مي نوشند و هيچ جرعه اي را نمي گذارند که زمين بريزد . آنها خودشان را از زندگي سيراب مي کنند.زندگي چنين آدم هايي ، لبالب از خلاقيت و نوآوري است و در هر نفسي که فرو مي برند و بيرون مي دهند ، قادرند که شعري ، شکلي ، نقشي ، حرفي ، جمله اي و فکري خلق کنند .
آنها در بهترين حالت ممکن قرار دارند و به اصطلاح ورزشکاران حرفه اي ، روي فرم هستند.
وقتي به مساله اي و مشکلي فکر مي کني و خودت را درگير غم و غصه وجود داشتن اين مشکل مي کني ، هاله اي از غم اطراف تو را فرامي گيرد.مغناطيس سياهي تو را در خودش احاطه مي کند ؛ مغناطيسي که خرده آهن هاي منفي را مثل آب خوردن به خودش جذب مي کند .
تو ، کار بدي نمي کني:داري به مشکل فکر مي کني تا بتواني راه حلي برايش پيدا کني.الان هم در وضعيتي هستي که واقعا حوصله مثبت نگري و خوش بودن را نداري.همه انيها قبول، اما وقتي که در اين حالت ، خلاقيت تو به کمترين درجه خودش مي رسد ، براي چه بايد در ميان غم و غصه شناور باشي؟ وقتي که مغناطيس تو اگر شاد باشد، خواهد توانست راه حل ها را جذب کند، چرا بايد از آن دوري کرد؟
خودت اگر يک فضاي زندگي شاد را درک کرده باشي ، کفايت مي کند ؛ ديگر نيازي به اثبات ندارد.پس چرا از شادي و خوشحالي فرار مي کني و خودت را مدام ميان غصه ها غرق مي سازي ؟ غصه ها و گلايه ها و امور منفي ، به اندازه خودشان وزن دارند و تو را به زير مي کنشد ؛ ديگر نيازي نيست که تو هم ، با فکر کردن هاي خودت ، وزنشان را بيشتر و بيشتر کني تا به پايين افتادن تو را ، راحت تر و راحت تر کنند .همان سنگيني و وزني که دارند ، براي جهنمي کردنشان کافي است.پس شادي زي ، شاد باش ، شاد بگو ، شادب بخند ، شاد بخوان تا در بهترين حالت خودت باشي و بهشت ، تقديم تو شود .
اي کاش مي توانستي همه متن هاي عرفاني را بخواني تا ببيني که حتي غم هم ، نشاط است ؛ که حتي موقعيت هاي ناگوار زندگي هم ، لبالب از نشاط است آن گونه که در اوج بلا هم بتوان گفت :"جز زيبايي ، چيزي نمي بينم."عرفا مي گويند که بايد بعد ديگر هم به زندگي ات اضافه کني ؛ بعد شادي و نشاط.آنها مي گويند که بايد دست از سکه غم و خوشحالي برداري تا بتواني عميقا شاد زندگي کني.وقتي که مي گويم شاد ، منظورم لطيفه گفتن و سر به سر دوستان گذاشتن و قهقهه زدن و ورجه و وورجه کردن و اين کارها نيست ؛ هر چند که اينها نيزمي تواند بخشي از شادي باشد.منظور يک عينک تميز است که روي چشممان مي زنيم و ديد ما را به دنيا عوض مي کند ؛ ديد ما را به همه اتفاق هاي زندگي عوض مي کند .
عينک ، هميشه مي تواند روي چشم تو باشد و در نگريستن به جهان ، کمکت کند.اما غم و شادي ، مثل عينک آفتابي اي مي ماند که تنها در موقعيت آفتاب به دردت خواهد خورد.که اگر در موقعيتي ابري و شبانه به چشمت بزني ، مسخره خاص و عام خواهي شد.براي شاد زيستن ، الزاما نيازي نيست که به هوا بپري و جوک بگويي و مدام خنده هاي بلند تحويل بقيه بدهي ، تنها کافي است عينکي به چشمت بزني که ديد تو را کامل کند و همه جا هم روي چشمت باشد.
چند وقت پيش بود که داشتم به موقعيت هاي مختلف زندگي فکر مي کردم:وارد شرکت مي شوي و مي بيني که شريکت ، همه پول هاي شرکت را بالا کشيده و زده به چاک.آيا در اين موقعيت ويران کننده ، مي توان نکته مثبتي ديد ؟
آنتوني رابينز توانست ببيند ؛ تمام خانواده ات را پيش روي تو و با قساوت تمام قتل عام مي کنند، آخر در اين وضعيت ، چه نکته مثبتي مي توان ديد ؟ فرانکل ديد. عزيزي را از دست داده اي و فکر مي کني که ديگر بدون او نمي تواني زندگي کني ؟ تو هنوز زنده اي و عزيزت ، زنده تر.تو، داري از ناداني خودت ديوانه مي شوي ؛ نه از دوري عزيزي که از دست داده اي ، آيا همه دنيا ، همين جايي است که ما داريم مي بينيم ؟ نه!فراتر از اين حرف هاست.پس عزيزي که از دست داده ايم ، به تماشاي دنياي بسيار بسيار بزرگتري رفته است که ديدني هاي بسيار بسيار بيشتري هم دارد.اين ، کجايش ناراحتي دارد ؟ البته ناآگاهي ما ، ناراحتي دارد . اما سفر کردن ديگران ، نه!وقتي در بدترين موقعيت هاي زندگي بتوان نکته هاي مثبتي پيدا کرد ، بقيه موقعيت ها که ديگر جاي خود دارند.اگر عادت کني ، حتي در بدترين موقعت ها هم مي تواني مثبت بين باشي.و اين مثبت بيني ، تو را مثبت گو و مثبت جو و مثبت پندار و مثبت گفتار و مثبت رفتار خواهد کرد .
...و همه اينها،تو را به نشاطي خواهد رساند که توصيف شدني نيست ؛ نشاطي که در درون توست و حتي اگر لب هايت هم بسته باشد ، در حال خوب کردن و دوباره ساختن تو خواهد بود.شادي ، يعني اين ...
منبع:هفته نامه ي موفقيت،شماره ي 171
/ن
1
حتما از اين اتفاق ها ، براي خود تو هم افتاده،حتما :لحظه هايي که ذهن و فکر و قلب تو ، در بهترين شرايط ممکن خودش قرار دارد و بهتر از اين ، نمي تواند وجود داشته باشد.تا حالا فکر کردي که چرا اين جوري مي شود ؟ شايد اين قدر درگير حس خوشايند اين حالت بوده اي که اصلا يادت رفته از خودت اين سوال را بپرسي.شايد مي ترسيدي که اين سوال ، چنين حس و حالي را از تو بگيرد.شايد هم دوست داشتي که فقط در اين فضا باشي و ببيني و با تمام وجودت حس کني.شايد هم تنبلي ات آمده و اين کار را نکرده اي ! (شوخي کردم بابا !خواننده موفقيت و تنبلي )؟
2
اما اگر به فکر رفع تشنگي ات باشي ، فقط آب مي نوشي و از طعم آن ، نهايت استفاده و لذت را مي بري.بيشتر موجودات زنده هستي و کاينات، دارند اين کار را با ولع تمام مي کنند ؛ با ولع تمام ، مي خوابند ، غذا مي خورند ، تلاش مي کنند، شکار مي کنند ، و حتي با ولع تمام ، براي شکار نشدن مي جنگند !آنها در هر لحظه ، تنها يک کار را انجام مي دهند و به خاطر همين، اين قدر يکپارچه و متمرکز هستند.
براي يکپارچه بودن و متمرکز شدن ، بايد زندگي را دوست داشته باشي و جرعه جرعه اش را تا آخر سر بکشي.حتي نگذاري که يک جرعه اش هم زمين بريزد ؛ چرا که هر روز ، چند ليوان "زندگي" بيشتري نداري که نمي تواني توي يخچالي هم بگذاري که براي بعدها بماند.يا بايد دور بريزي ، يا بايد بنوشي.بيشتر ما ، روي زمين مي ريزيم اين جرعه هاي ناب را.هستند بعضي ها هم که اين جرعه ها را ، تا قطره آخر هم مي نوشند . خوشحالي ، از آن کساني است که جرعه هاي زندگي را ، تا ته مي نوشند و هيچ جرعه اي را نمي گذارند که زمين بريزد . آنها خودشان را از زندگي سيراب مي کنند.زندگي چنين آدم هايي ، لبالب از خلاقيت و نوآوري است و در هر نفسي که فرو مي برند و بيرون مي دهند ، قادرند که شعري ، شکلي ، نقشي ، حرفي ، جمله اي و فکري خلق کنند .
آنها در بهترين حالت ممکن قرار دارند و به اصطلاح ورزشکاران حرفه اي ، روي فرم هستند.
وقتي به مساله اي و مشکلي فکر مي کني و خودت را درگير غم و غصه وجود داشتن اين مشکل مي کني ، هاله اي از غم اطراف تو را فرامي گيرد.مغناطيس سياهي تو را در خودش احاطه مي کند ؛ مغناطيسي که خرده آهن هاي منفي را مثل آب خوردن به خودش جذب مي کند .
تو ، کار بدي نمي کني:داري به مشکل فکر مي کني تا بتواني راه حلي برايش پيدا کني.الان هم در وضعيتي هستي که واقعا حوصله مثبت نگري و خوش بودن را نداري.همه انيها قبول، اما وقتي که در اين حالت ، خلاقيت تو به کمترين درجه خودش مي رسد ، براي چه بايد در ميان غم و غصه شناور باشي؟ وقتي که مغناطيس تو اگر شاد باشد، خواهد توانست راه حل ها را جذب کند، چرا بايد از آن دوري کرد؟
3
خودت اگر يک فضاي زندگي شاد را درک کرده باشي ، کفايت مي کند ؛ ديگر نيازي به اثبات ندارد.پس چرا از شادي و خوشحالي فرار مي کني و خودت را مدام ميان غصه ها غرق مي سازي ؟ غصه ها و گلايه ها و امور منفي ، به اندازه خودشان وزن دارند و تو را به زير مي کنشد ؛ ديگر نيازي نيست که تو هم ، با فکر کردن هاي خودت ، وزنشان را بيشتر و بيشتر کني تا به پايين افتادن تو را ، راحت تر و راحت تر کنند .همان سنگيني و وزني که دارند ، براي جهنمي کردنشان کافي است.پس شادي زي ، شاد باش ، شاد بگو ، شادب بخند ، شاد بخوان تا در بهترين حالت خودت باشي و بهشت ، تقديم تو شود .
4
اي کاش مي توانستي همه متن هاي عرفاني را بخواني تا ببيني که حتي غم هم ، نشاط است ؛ که حتي موقعيت هاي ناگوار زندگي هم ، لبالب از نشاط است آن گونه که در اوج بلا هم بتوان گفت :"جز زيبايي ، چيزي نمي بينم."عرفا مي گويند که بايد بعد ديگر هم به زندگي ات اضافه کني ؛ بعد شادي و نشاط.آنها مي گويند که بايد دست از سکه غم و خوشحالي برداري تا بتواني عميقا شاد زندگي کني.وقتي که مي گويم شاد ، منظورم لطيفه گفتن و سر به سر دوستان گذاشتن و قهقهه زدن و ورجه و وورجه کردن و اين کارها نيست ؛ هر چند که اينها نيزمي تواند بخشي از شادي باشد.منظور يک عينک تميز است که روي چشممان مي زنيم و ديد ما را به دنيا عوض مي کند ؛ ديد ما را به همه اتفاق هاي زندگي عوض مي کند .
عينک ، هميشه مي تواند روي چشم تو باشد و در نگريستن به جهان ، کمکت کند.اما غم و شادي ، مثل عينک آفتابي اي مي ماند که تنها در موقعيت آفتاب به دردت خواهد خورد.که اگر در موقعيتي ابري و شبانه به چشمت بزني ، مسخره خاص و عام خواهي شد.براي شاد زيستن ، الزاما نيازي نيست که به هوا بپري و جوک بگويي و مدام خنده هاي بلند تحويل بقيه بدهي ، تنها کافي است عينکي به چشمت بزني که ديد تو را کامل کند و همه جا هم روي چشمت باشد.
5
6
چند وقت پيش بود که داشتم به موقعيت هاي مختلف زندگي فکر مي کردم:وارد شرکت مي شوي و مي بيني که شريکت ، همه پول هاي شرکت را بالا کشيده و زده به چاک.آيا در اين موقعيت ويران کننده ، مي توان نکته مثبتي ديد ؟
آنتوني رابينز توانست ببيند ؛ تمام خانواده ات را پيش روي تو و با قساوت تمام قتل عام مي کنند، آخر در اين وضعيت ، چه نکته مثبتي مي توان ديد ؟ فرانکل ديد. عزيزي را از دست داده اي و فکر مي کني که ديگر بدون او نمي تواني زندگي کني ؟ تو هنوز زنده اي و عزيزت ، زنده تر.تو، داري از ناداني خودت ديوانه مي شوي ؛ نه از دوري عزيزي که از دست داده اي ، آيا همه دنيا ، همين جايي است که ما داريم مي بينيم ؟ نه!فراتر از اين حرف هاست.پس عزيزي که از دست داده ايم ، به تماشاي دنياي بسيار بسيار بزرگتري رفته است که ديدني هاي بسيار بسيار بيشتري هم دارد.اين ، کجايش ناراحتي دارد ؟ البته ناآگاهي ما ، ناراحتي دارد . اما سفر کردن ديگران ، نه!وقتي در بدترين موقعيت هاي زندگي بتوان نکته هاي مثبتي پيدا کرد ، بقيه موقعيت ها که ديگر جاي خود دارند.اگر عادت کني ، حتي در بدترين موقعت ها هم مي تواني مثبت بين باشي.و اين مثبت بيني ، تو را مثبت گو و مثبت جو و مثبت پندار و مثبت گفتار و مثبت رفتار خواهد کرد .
...و همه اينها،تو را به نشاطي خواهد رساند که توصيف شدني نيست ؛ نشاطي که در درون توست و حتي اگر لب هايت هم بسته باشد ، در حال خوب کردن و دوباره ساختن تو خواهد بود.شادي ، يعني اين ...
منبع:هفته نامه ي موفقيت،شماره ي 171
/ن