انتخاب و انتصاب در جامعه ي ديني(1)

انتخاب و انتصاب از مسائل بسيار مهم در جامعه اي،به ويژه در جامعه اسلامي، است. چه آن که جستار نظري آن نيز بازخورد و بازار مصرف فراوان و تعيين کننده در مناسبات اجتماعي و انساني دارد و سرنوشت و موقعيت حال و آينده افراد و جوامع به گونه اي بستگي به آن دارد.
يکشنبه، 7 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انتخاب و انتصاب در جامعه ي ديني(1)

انتخاب و انتصاب در جامعه ي ديني(1)
انتخاب و انتصاب در جامعه ي ديني(1)


 





 

چکيده
 

انتخاب و انتصاب از مسائل بسيار مهم در جامعه اي،به ويژه در جامعه اسلامي، است. چه آن که جستار نظري آن نيز بازخورد و بازار مصرف فراوان و تعيين کننده در مناسبات اجتماعي و انساني دارد و سرنوشت و موقعيت حال و آينده افراد و جوامع به گونه اي بستگي به آن دارد. از اين رو در اين نوشتار مسأله انتخاب و انتصاب در جامعه اسلامي دنبال مي گردد و براي اين منظور پس از يادکرد چند تعريف از جامعه، به ترسيم و معناي جامعه ديني پرداخته مي شود. مهم ترين خصوصيت جامعه ديني- اسلامي همانا نفوذ و نقش تعيين کننده انديشه و انگيزه الهي بر رفتار و تعاملات سامان مند اجتماعي- انساني در قالب نظم اقتصادي، سياسي،
اجتماعي، اخلاقي و فرهنگي است. در ادامه اين پرسش مطرح مي شود که در جامعه اسلامي اصل،انتخاب است يا انتصاب؟ در پاسخ به اين پرسش، به خصوص در مناسبات و روابط اجتماعي، اصل و قاعده، انتخاب و اختيار است. براي اثبات اين مهم هفت دليل مطرح شده است. البته در فرايند تحليل ها و استدلال ها انتصاب نيز به مثابه ي يک ضرورت مديريتي و واقعيت عملي پذيرفته شده است، اما مشروعيت و مقبوليت و مبناي انتصاب ها در جامعه نيز به انتخاب واختيار باز مي گردد. در پايان لوازم و پيامدهاي اجتماعي اصل انتخاب و اختيار بازگو مي گردد.
واژگان کليدي: انتخاب، انتصاب، حکومت و مديريت، ولايت، قضا و دادرسي، مشروعيت، مقبوليت، جامعه ي ديني

درآمد
 

درهراجتماعي مسائل و موضوعات مختلف و متنوع مطرح بوده و هرکدام ارزش و جايگاه متفاوتي دارند. اين تفاوت هاي ارزشي ريشه در مجموعه عوامل متعددي مثل ايدئولوژيکي، ساختاري- بنيادي، کارکردي – راهبردي، معرفتي، اخلاقي، تاريخي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي دارد. انتخاب و انتصاب در هر جامعه، به ويژه در جامعه ي ديني، از شمار آن دسته مسائلي است که از تمامي زواياي ياد شده اهميت داشته و مي توان بدان نگريست. حيثيات نامبرده در خصوص اين مسأله بيشتر همپوشان مي باشند و جستار نظري و عقلي آن بازخورد اجرايي و عملياتي فراوان و دامن گستري دارد و به تعبير ديگر نمود بيروني و اجتماعي اش پررنگ بوده و خدمات و خطرات برآمده از آن در مناسبات اجتماعي محسوس و پرتأثير است.
شايد واقع بينانه باشد که کاوش درباره آن را مهم ترين مباحث و مسائل راهبردي جامعه ي ديني در شرايط کنوني به شمار آورد. زيرا وضعيت فعلي و سرنوشت و آينده ي بسياري امور در جامعه به آن وابسته و مرتبط مي باشد. از اين
رو گشودن پنجره بدان سوي کم ترين پيامدي که مي تواند داشته باشد همانا بينايي و آگاهي از موقعيت خويش در جامعه و مناسبات اجتماعي خواهد بود. بنابراين در اين نوشتار کوشش بر آن است تا مقوله انتخاب و انتصاب در جامعه ديني – اسلامي هرچند به اجمال و اختصار، بازکاوي گردد. گرچه مباحث گوناگوني را در مورد اين مقوله مي توان بيان داشت که يکي از آنها شمارش و فهرست نمود تک تک موارد و جزييات مقام ها، مسؤوليت ها، مناصب، وظايف، حقوق، تکاليف، رفتارها، انديشه ها، باورها و.. است. اين برنامه اولاً فراتر از ظرفيت اين نوشتار است. ثانياً، عملي، کاربردي و مفيد نخواهد بود. از اين رو به محورهايي توجه مي گردد که جنبه ي راهبردي داشته باشد. براي ورود به بحث از جامعه بايد آغاز کرد.

جامعه ي ديني چيست؟
 

جامعه ي ديني را مي توان با مؤلفه هاي گوناگوني معرفي نمود که برخي از آنها اختصاصي جامعه ي ديني و پاره اي ديگر اشتراکي مي باشند. به همين جهت شناخت جامعه ي مقدم بر شناخت ديني بودن آن است، و اين تقدم، تقدم هستي شناختي و معرفتي است،نه ارزشي. يعني از طريق شناخت جامعه مي توان به شناسايي و ساختن جامعه ديني رسيد.
در شناخت جامعه، نخست اين واقعيت را بايد به خاطر داشت که جامعه ازکنار هم قرار گرفتن افراد و جمع شدن گروه هاي مختلف انساني پديد نمي آيد،بلکه عناصر ديگر و فراتر از آنها لازم است.
جان راولز جامعه را نظام منصفانه ي همکاري ميان شهروندان آزاد و برابر مي داند (راولز، 1383، 212) و پيتر دراکر جامعه ي پيشرفته را مجموعه اي از نظام ها و سازمان هاي برساخته از افراد و کنش گران هم پايه، همکار، هميار و برخوردار از روح تعاون و مشارکت و همدلي که در آن موقعيت و منزلت هريک از اعضا و عوامل، نه براساس برتري يا فرودستي ذاتي آنها، که تنها متناسب با ميزان فعاليت و مشارکتش در به ثمر رساندن هدف مشترک جامعه سازمان
يافته تعيين مي شود (دراکر، 1374، 107) شهيد مطهري (ع) نيز جامعه را مجموعه اي از افراد انساني که با نظامها و سنن و آداب و قوانين خاص به يکديگر پيوند خورده و زندگي جمعي دارند، معرفي مي کند (مطهري، بي تا، 313).
صرف نظر از اين که اين تصاوير از جامعه ممکن است کاستي هايي داشته باشند، اما در مجموع مؤلفه هاي اساسي و بنيادي و در ضمن هويت پويا و ديناميک آن را بازگو مي کنند. براين اساس هر جامعه ي بسامان داراي انسان هاي عامل، نهادها، سازمان ها، ابزارها، روشها، نيازها و خواستها، منافع و اهداف مشترک و سازماندهي و مديريت آنها مي باشد که اغلب در قالب نظم هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اخلاقي و حقوقي نمود پيدا مي کند و هر نظم ياد شده با کار ويژه اي عمل گر مي گردند.
نظم اقتصادي ناظر به توليد دارايي و ثروت و گردش کالا و خدمات است. نظم اخلاقي حقيقت،معنويت و ارزش ها را بازيابي، بازسازي و نهادينه مي سازد. نظم اجتماعي ثبات و سلامت، اعتماد وسرمايه هاي اجتماعي را به وجود مي آورد. نظم حقوقي به دنبال توسعه ي عدالت و انصاف در جامعه مي باشد و بالاخره نظم فرهنگي به حمايت و حفاظت از نظم هاي نام برده و ايجاد تعامل سازنده ميان آنها و نيز تدبير و تنظيم کار ويژه ها و محصولات نظم هاي ياد شده در جهت تعالي و رشد موزون و متعادل جامعه مي پردازد.
جامعه ديني برآمده از مؤلفه و نظم هاي پيش گفته مي باشد و ازاين جهت تفاوتي با ديگر جوامع ندارد. اما تفاوت و تمايز جامعه ي انديشه ها و انگيزه ها و بينش الهي حاکم بر تماميت شخصيت فردي و اجتماعي آدميان مي باشد، که طبعاً تأثير گسترده، فراگير و ماندگاري بر گونه هاي مناسبات و تعاملات خواست ها و نيازهاي افراد مي گذارد. در اين تصوير، تعلق و پيوند دين با جامعه ي بي فروغ و خنثي نيست که دين چون مهمان و مهاجري بي پناه و محروم از هرگونه حقي،جز آداب ضيافت، در بخش جامعه قرار و آرام گيرد و نيز پيوند محدود نبوده که تنها بر بخشي از رفتارهاي کاملاً خصوصي و دروني تأثير بگذارد. پيوند دين با
جامعه عميق و نفوذ و تأثير آن در تمامي ساحات زندگي در کنار ديگر عوامل نمايان مي باشد. همان طوري که بيان گرديد، جامعه برآمده از مجموعه ي انسان هاي عامل و کنش گري مي باشد که در فرايند تعامل و کنش مقابل منظم (خودجوش و يا عامدانه) و پيوسته، خواست ها، نيازها و آرزوهاي اختصاصي مشترک خويش را دنبال مي کنند. از سوي ديگر عامليت و کنش گري محصول بينش و شرايط فکري، اعتقادي، معرفتي و انگيزشي مي باشد. بنابراين در جامعه ديني، آن هم از گونه اسلامي اش، طبعاً و منطقاً انگيزه، انديشه، معرفت، باور، ايمان، تجربه ي ديني و در مجموع عالم و آدم شناسي ديني در توليد عامليت و کنش گر شدن انسانها و در ترسيم و تنظيم تعاملات و مناسبات، به ويژه در ساحات ارزشي، تعيين جهت و خط مشي، معناداري و قانون گذاري جامعه سهم و نقش فعال دارد. بنابراين جامعه اي را که دين صرفاً بخشي از رفتار و فرهنگ آن باشد، اما در ترسيم و توليد مناسبات و تعاملات به گونه اي که گفته شد،نقش فعال و تعيين کننده نداشته باشد، نمي توان ديني خواند. همچنين جامعه اي که صرفاً در آن مقام قانون گذاري و نيز رفتارها، قوانين و قواعدي که مخالف اصول ديني باشد، تصويب نگرديده و به آن اجازه ي عمل و ظهور داده نشود را نمي توان ديني خواند. مثال روشن آن کشورهاي غربي و برخي کشورهاي مسلمان نشين است.
مؤلفه ي گوهري جامعه انسان هاي عامل و کنش گر مي باشد،نه صرف تجمع و گردهمايي انسان ها و هنگامي که پسوند و پيوند ديني مي گيرد، در واقع بيان عنصر و مؤلفه اي از عامليت و کنش گري و حضور فعال آن را در تعيين مناسبات و تعاملات اجتماعي- انساني بازگو مي کند. البته از اين نکته نبايد غفلت نمود که انگاره ي ياد شده از جامعه ي ديني برابر با نفي ديگر عوامل، شرايط و عناصر (علم، تکنولوژي، هنر، فلسفه، اخلاق، حقوق و...) به ويژه در فرايند برنامه ريزي و سامان دهي جامعه، نبوده و نمي تواند باشد. به اين ترتيب جامعه ي ديني جامعه اي است که بينش، انديشه و انگيزه الهي نقش تعيين کننده در اعمال، افکار، رفتار و مناسبات و تعاملات فردي و اجتماعي انسان ها دارد.

قاعده و اصل در جامعه ي ديني- اسلامي چيست؟
 

حال که جامعه ي ديني معرفي گرديد، وارد مرحله ي بعدي که مربوط به مقوله ي انتخاب و انتصاب است مي گرديم. در اين مرحله براي اين که دامنه و قلمرو انتخاب ها و انتصاب ها را نيک بشناسيم. بايد نخست به اين پرسش کليدي پاسخ داد که در جامعه ي ديني اصل و بنياد بر انتخاب گذاشته شده است يا انتصاب بدون ترديد قاعده و اصل بودن هريک از اين دو سيماي حيات فردي و اجتماعي را دگرگون مي سازد.
با توجه به مختصات انساني و نيز آموزه هاي ديني- اسلامي قاعده، اصل و اساس همانا انتخاب مي باشد، نه انتصاب. البته هيچ جامعه و مناسبات انساني نمي تواند فاقد انتصاب باشد، اما مهم آن است که سرچشمه و برگشت انتصاب به چيست و انتصاب چگونه انجام مي گيرد؛ آيا انتصاب از انتصاب زايده مي شود و يا از انتخاب رويش مي کند.
پيش از آن که ادعاي ياد شده را اثبات نماييم، لازم است اندکي در مورد سطوح و گونه هاي انتخاب سخن گفته شود.
-انتخاب مي تواند مستقيم و مي تواند غيرمستقيم انجام گيرد.
-انتخاب گاه فردي است و گاه جمعي و گروهي.
-انتخاب گاه در حوزه ي عمومي است و گاه در حوزه ي خصوصي.
طبيعتاً به موازات سطوح و گونه هاي نامبرده انتصاب نيز مي تواند نمودار گردد.
اصل و قاعده در جامعه ي اسلامي انتخاب است
همان طور که بيان گرديد اصل و قاعده در جامعه ي اسلامي، پس از نصب خاص پيش از غيبت و نصب عام پس از غيبت، انتخاب است. دلايل چندي اين ادعا را تبيين مي کند.
1) درجامعه ي ديني- اسلامي، «دين» يکي از پايه ها و عناصر سازنده جامعه و از شمار عوامل مهم و تعيين کننده ي مناسبات و تعاملات انساني مي باشد. اين
عنصر پايه و عامل تعيين کننده بايد با آگاهي و دانايي انتخاب گردد. هم اصل دينداري انتخابي است و هم دين آدميان را بدان سوي رهنمون مي باشد. خرد وحي گواه بر اين واقعيت است.
اسلام در آغاز پيدايش و شکل گيري از دين داري و دين ورزي آزادانه حمايت مي کند؛ «لکم دينکم ولي دين» (کافرون،6) و همين طور در ادامه و در نهايت در مقام تأسيس و ثبات نيزهمچنان از دينداري اختياري و انتخاب آگاهانه حمايت مي نمايد: «لا اکراه في الدين قد تبيّن الرشد من الغي فمن يکفر بالطّاغوت و يومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقي لاانفصام لها والله سميع عليم» (بقره، 256). اين خود به روشني مي رساند که از نظر اسلام، اختياري و انتخابي بودن برگيري و واگذاردن دين تاکتيکي براي اغفال مردم نبوده، بلکه يک اصل و باور بنيادين مي باشد، چون اگر غير از اين بود بايد پس از مقام تثبيت، سياست دگر مي شد و سخن از اجبار مي رفت که چنان نشده است. همچنين سازوکار و مقصد در فرايند رهنمون شدن به دين و نيز نفوذ دين در لايه ها و مناسبات اجتماعي گوناگون از نظر اسلام کاملاً آزادانه و اختياري مي باشد. «وعدالله الّذين امنوا منکم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم في الارض کما استخلف الّذين من قبلهم و ليمکنّنَّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنّهم من بعد خوفهم امناً يعبدونني لا يشرکون بي شيئاً و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون» (نور، 55)؛ خداوند به کساني از شما که ايمان مي ورزند و اعمال درست انجام مي دهند وعده داده است که آنها را در روي زمين حاکم گردانده، چنان که پشتيبان شما را حاکم نموده و روش و دين مطلوب شان را برايشان فراهم و مسيطر گردانيد و ترس و ناامني شان را به امنيت تبديل نمود.
در اين آيه ي شريفه عناصر کليدي بينش، شناخت، انديشه و انگيزه ي استوار (ايمان) و فعاليت و اقدامات عملي سالم و حساب شده را عامل حاکميت و خودمديريتي و سامان دهي درون زاي جامعه و حتي حاکميت و رهبري ديني مي داند که در نتيجه آن ارزشها، دين و دينداري انتخابي در سطوح زندگي اجتماعي و فردي نافذ و عمل گر مي گردند.
«نحن اعلم بما يقولون و ما انت عليهم بجبّار فذکّر بالقرآن من يخاف وعيد» (ق، 45)؛ ما داناتر به حال آن مردم هستيم و تو اي پيامبر مجبور کننده ي آنها نيستي، پس آنها را با قرآن تذکر بده.
«و لقد بعثنا في کل امه رسولا ان اعبدوالله واجتنبوا الطّاغوت فمنهم من هدي الله و منهم من حقّت عليه الضلاله فسيروا في الارض فانظروا کيف کان عاقبه المکذبين» (نحل، 36)؛ همانا ما در ميان هر امتي پيامبر فرستاديم تا مردم را به توحيد فرا خوانده و از طواغيت و ستم گران دوري کنند.
اين دو آيه ي مبارکه دلالت دارند که دين آدميان را به سوي مقاصد سازنده و تعالي بخش، که دين يکي از مصاديق روشن چنان مقاصدي مي باشد، نه با اجبار و اکراه، بلکه با اختيار و پرورش اراده ي آزاد آدميان رهنمون مي باشد. در آيه ي اول اين واقعيت باصراحت بازگو شده است و در آيه ي دوم دو کار ويژه براي انبياي الهي (ع) بر شمرده است که هر دو مولد و مقوم اختيار،آزادي و انتخاب در جامعه ي انساني و دينداري آدميان مي باشد. چون نتيجه ي توحيد و دوري از طاغوت در تعاملات و روابط انساني جز آزادي مسؤولانه انسان ها نمي تواند باشد، از اين رو در ادامه ي آيه، هدايت و ضلالت که براي گروهي بازگو شده به معناي ارائه طريق و نشانه هاست، نه هدايت و ضلالت تکويني، و آن نشانه ها همانا پيامبران (ع) و پيام هاي آنان از سوي خدا، و از جانب ديگر خرد و اراده ي آزاد آدمي، که پس از اين از آنها ياد خواهد شد، مي باشد.
2) حالت و حکم اوليه در انسان ها براساس خلقت و شريعت، حريت و آزادي است. يعني انسان موجودي است آزاد و توانايي و ظرفيت هاي متنوع در آن وجود دارد که به ياري آنها مي تواند جهت ها و مسيرهاي گوناگون و مختلفي را برگزيده و در آن حرکت نمايد (خلقت)، و در روابط و مناسبات انساني و اجتماعي اصل عدم اجبار، اکراه،مجرميت، وامداري و مشغول الذمه بودن است (شريعت). سخن پرمغز علي (ع) اين وضعيت خلقتي و شريعتي را به درستي بيان مي کند: «ايها الناس ان آدم لم يلد عبداً و لا امه و ان الناس کلهم احرار و لکن الله خول بعضکم بعضاً فمن کان له بلاء قصير في الخير فلا يمن به علي الله» (کليني،
1348، 69)؛ اي مردم، انسان ها نه بنده و نه کنيز نيامده اند و همه مردم آزادند و ليکن خداوند تدبير و اراده ي بعض شما را به بعضي ديگر سپرده است.
روشن است که حالت و حکم پيش گفته در واقع همان معناي اختيار بوده که معادل انتخاب مي باشد «و نفس و ما سوّاها فالهما فجورها و تقواها قد افلح من زکّاها و قد خاب من دسّاها» (شمس، 10-7)؛ قسم به نفس و آن که او را نيکو و موزون آفريد و سپس به او خير و شر را شناساند و الهام نمود، طوري که اگر کسي نفس خويش را از بدي و شرور دور و پاکيزه نگه دارد، به راستي رستگار خواهد شد. «و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما» (طه، 105)؛ما با آدم عهد بستيم و در آن عهد و پيمان او را استوار و ثابت قدم نيافتيم. «قد جاء کم بصائر من ربّکم فمن ابصر فلنفسه و من عمي فعليها و ما انا عليکم بحفيظ» (انعام، 104)، اسباب و عوامل بصيرت و دانايي از سوي خداوند براي شما آمد، پس هرکس که بصيرت و دانايي يافت به سعادت رسيد و هرکس کور و جاهل ماند در زيان افتاد و من ضامن و نگه دارنده ي شما در اين راه نيستم. «الا تزر وازره وزر اخري و ان ليس للانسان الا ما سعي و انّ سعيه سوف يري»(نجم، 40-38)؛ آگاه باشيد که هيچ کس مسؤول اعمال و گناه و خطاي ديگران نيست و به درستي بدانيد که انسان همانا سعي و تلاش خويش بوده و همان است که برايش ماندگار است و نتيجه اعمال و کوشش خويش را به زودي خواهد ديد. «و منهم من يومن به و منهم من لا يومن به و ربّک اعلم بالمفسدين و ان کذّبوک فقل لي عملي و لکم عملکم انتم بريئون ممّا اعمل و انا بريء ممّا تعلمون و منهم من يستمعون اليک أَفانت تسمع الصّمّ و لو کانوا لا يعقلون و منهم من ينظر اليک افانت تهدي العمي و لو کانوا لا يبصرون انّ الله لا يظلم النّاس شيئاً و لکن النّاس انفسهم يظلمون» (يونس، 44-40) برخي مردم به قرآن ايمان مي آورند و برخي نمي آورند و خداوند آگاه به نيت و مقاصد مفسدين مي باشد و اگر تو را تکذيب نمودند، بگو عمل من براي من و عمل شما از شما؛ هرکسي مسؤول اعمال خويش است، شما برخي از کردار نيک من هستيد و من بيزار از رفتار زشت شما. برخي از اين منکران چون قرائت قرآن کني به ظاهر گوش مي کنند، اي پيامبر آيا تو مي تواني کران
سنگ واره شده را که هيچ عقل و ادراکي ندارند، چيزي بياموزي و بشنواني. و برخي از منکران به سوي تو مي نگرند، آيا مي تواني نابينايان که نمي خواهند بينا شوند. هدايت نمايي.خدا هرگز به کسي ستم نخواهد کرد و اين مردم اند که به خويش ستم مي نمايند.
«الذين يتّبعون الرّسول النّبيّ الامّي الذي يجدونه مکتوباً عندهم في التورات و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنکر و يحلّ لهم الطّيبات و يحرّم عليهم خبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتي کانت عليهم فالّذين آمنوا به و عزّروه، و تنصروه و اتّبعوا النّور الّذي انزل معه اولئک هم المفلحون» (اعراف، 157)؛ آنان که پيروي نمايند از رسول امي که در تورات و انجيل گواه و بشارت بر اوست، و آنها را به سوي خوبي ها و خيرها فرا مي خواند و از بديها باز مي دارد، و پاکي ها و نيکي ها را برايشان حلال مي نمايد و نجاست و پستي ها را برايشان حرام مي کند، و سختي، فشار و زنجيرهاي بازدارنده ي رشد را از آنها پس از آن که بر گردن آنها بود و آنها بدان گرفتار بودند بر مي دارد. آنان که به او گرويدند و عزيز و محترمش داشتند و يارش اش نمودند و از قرآن که او آورد پيروي کردند، اينان به درستي رستگارانند.
از آيات ياد شده چند مطلب مهم قابل استنباط مي باشد:
- حقيقت و شخصيت انسان از حيث خلقت، مختار آفريده شده است، طوري که با دو نيروي متعادل کننده مي تواند مسيرهاي مختلف را انتخاب نموده و بدان سوي حرکت نمايد، مثل (شمس و طه).
براساس چنين خلقت و حقيقتي است که شخصيت و هويت انسان در فرايند تلاش و فعاليت (ذهني و عملي) ارادي خودش ساخته مي شود.
- طبعاً چنان حقيقت آفرينش سبب آن است که جامعه انساني و نيز مناسبات برآمده در آن برايند فعاليت مشارکتي و انتخابي عاملان انساني باشد.
- شريعت متناسب با همان خلقت و شخصيت انساني شکل گرفته است. از اين رو شريعت و رسالت معطوف به پرورش و حمايت از خردورزي آزادانه و
اختيار درآدميان، مبارزه و زدودن عوامل استبداد و به زنجير کشاندن انسان ها مي باشد، شيوه و ابزار پيامبر (ص) در مسير هدايت انسان ها همانا انتخاب آگاهانه و اعمال اراده ي آزاد مي باشد.
تفويض و جبر دو وصف و وضعيت استثنايي و غيرطبيعي در انسان ها مي باشد که در مواردي و به واسطه ي عواملي انسان ها را گرفتار مي کند. از اين رو امام صادق (ع) انسان را به سوي فطرت و حالت اوليه اش فرا مي خواند و آن حالت را معرفي مي کند که همان اختيار، انتخاب و آزادي مسؤولانه مي باشد و مي فرمايد: «لا جبر و لا تفويض بل الامر بين الامرين» (طبرسي، بي تا، 210)، علامه مجلسي (قدس سره) اين گونه اين کلام را معنا و تفسير مي کند؛ که خداوند به انسان ها امر و نهي نموده است و با اين زبان از آنها چيزي را طلبيده که انجام بدهند و يا ندهند و به آنها توانايي داده است که اوامر را انجام بدهند و از نواهي بپرهيزند (نمازي، 1419 ه، 8/ 335). بنابراين انسان مختار است و مي تواند که انتخاب امتثال نمايد و يا معصيت برگزيند.
امام علي (ع) نيز اين حقيقت انساني را زيبا بيان نموده است آنجا که مي فرمايد: «لا تکن عبد غيرک و قد جعلک الله حراً» (عبده، بي تا، 51). طبيعتاً چنين ماهيت و خصوصيت انساني مي طلبد تا نظام تعاملات و مناسبات اجتماعي و حقوقي نيز به گونه اي سامان يابد و تنظيم گردد و ساز و کارهايي براي آن ايجاد گردد که انتخاب و اعمال اراده آزاد را به زايش و رويش برساند و معرفي نمايد. از اين رو اسلام به طور عام و در فقه و شريعت به نحو خاص، قواعد مناسبي حاکم مي باشند، مانند قاعده ي «نفي عسر و حرج»، قاعده «العقود تابعه للقصود»، «رجوع جاهل به عالم»، «الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار» و... که مفاد و مدلول روشن و صريح آنها اختيار و انتخاب در حوزه ي مناسبات و روابط انساني مي باشد (البته حجيت و سنديت همه در کتاب هاي مربوطه به اثبات رسيده است که اينجا مقام بحث از آن نيست).
بدون ترديد رفتار، اعمال و تکاليف اجباري و غير اختياري از مصاديق عسر
و حرج و تکاليف فراتر از ظرفيت آدمي (شخصي و نوعي) هستند، از اين رو خداي متعال مي فرمايد: «لا يکلف الله نفساً الا وسعها لها ما کسبت و عليها ما اکتسبت» (بقره، 286)، و «يريدالله بکم اليسر و لا يريد بکم العسر» (بقره، 185)، و «جاهدوا في الله حقّ جهاده هو اجتباکم و ما جعل عليکم في الدّين من حرج» (حج، 78).
عقودي که ساحات و مناسبات گسترده اي از رفتارهاي انساني را پوشش مي دهد. همچون عقود اقتصادي، سياسي، اجتماعي، مدني، شخصي و خدماتي، هنگامي مشروعيت پيدا مي کند و آثار تناسب بر آن مترتب مي گردد (مانند مالکيت، زوجيت، صحت و حق تصرف) که از روي اختيار و انتخاب انجام گرفته باشد.
3) معاد در اسلام در واقع نظريه ي آينده نگري، آينده پژوهي و مهم تر از همه، آينده سازي است. روشن است که اين ها صرفاً مفاهيم ذهني نيست، بلکه واقعياتي است عملي و عملياتي شدن آن نيز در گرو فعاليت آزادانه و آگاهانه آدميان مي باشد انسان ها قهراً هرگاه اختيار، اراده و انتخاب نداشتند و تنها موجودات ماشيني و برنامه ريزي شده بودند، چنين آينده اي با پيامدها، وضعيتها، امتيازها، خطرات و خدماتش بي معنا و بيهوده بود، چون خوبي ها و بدي ها، خوبان و بدان، صالحان و طالحان، سعادت و شقاوت، پاداش و کيفر، که اين همه در دين از آن سخن گفته شده است، امري لغوي بودند.
4) اجتهاد، تعقل، تدبر، تفکر، انتقاد در دين و دينداري در اسلام از اساسي ترين آموزه ها، ارزش ها و دستورات به شمار مي رود.درمقابل، تقليد و تبعيت کورکورانه در زندگي ممنوع و مذموم مي باشد، حتي در فروعات عملي- فقهي، که مکلف به تقليد شده ايم، اولاً از باب حکم و حالت ثانويه است، نه اوليه، زيرا حکم اوليه براي همگان تحقيق مي باشد و کساني که چنان ظرفيت و فرصتي دارند، تقليد برآنها حرام است؛ ثانياً همين تقليد در محدوده کوچک نيز در واقع اعتبار و برگشتنش به تحقيق است و تنها حجيت منسوب به رفتار و افکار
محققانه و عالمانه مي باشد. اين که در قرآن و به تبع آن درعلم اصول، ظن، راهبر به واقعيت و حقيقت نيست و حجيت ندارد، بدين سبب است که در فضاي ظن، حقيقت محققانه شکار نگرديده و به فهم در نيامده است.
به تعبير ديگر منظور از اين ظن همان باور و عمل بدون پويش و کاوش حقايق و واقعيات مي باشد. انتخاب، هم محصول آن است و هم شالوده آن و اساساً در فقدان انتخاب، مرگ چنان فرهنگي حتمي مي باشد.
خداوند در قرآن کريم مردماني را که راه و مسيري را جاهلانه و مقلدانه مي روند و در آن گام بر مي دارند مذمت و ملامت مي نمايد؛ (و کذلک ما ارسلنا من قبلک في قريه من نذير الا قال مترفوها انّا وجدنا اباء نا علي امه و انّا علي آثارهم مقتدون قال اولو جئتکم باهدي ممّا وجدتم عليه آباءکم قالو انّا بما ارسلتم به کافرون» (زخرف، 24-23). از اين رو امام صادق (ع) از علي (ع) نقل مي کند که ايشان مي فرمايد کساني که دين خويش را از روي تقليد و از ذهن مردم مي گيرند ماندگار نخواهند بود، به عکس، مردماني که دين و راه و روش زندگيشان را با تحقيق و آگاهي از منابع اصلي انتخاب و اختيار مي نمايند، همواره پايدارند، طوري که اگرکوه را از هم بريزد، باورش متزلزل نخواهد شد؛ «من اخذ دينه من افواه الرجال ازالته الرجال و من اخذ دينه من الکتاب و السنه زالت الجبال و لم يزل» (حرعاملي، 1414، ه 132). به همين جهت ايشان دستور مي دهد تا آدميان از تقليد دوري نمايند: «اياک و التقليد فانه من قلد في دينه هلک» (مفيد، 1414 ه، 72).
بار ديگر امام متقيان علي (ع) از اطاعت کورکورانه و تقليد از اشخاص و افراد، صرفاً به دليل نسب، موقعيت، مقام و شهرت و بزرگي برحذر مي دارد: «الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتکم و کبرائکم الذين تکبروا عن حسبهم ترفعوا فوق نسبهم.. فانهم قاعد اساس العصبيه و دعائم ارکان الفتنه» (ري شهري، بي تا، 3 /2426).
فرعون را هم به جهت استکبارش که جز سخن و انديشه ي خودش هيچ فکر
و شيوه اي را نمي ديد و نمي پذيرفت و اجازه ي ظهور نمي داد «انا ربکم الاعلي» و «قال فرعون ما اريکم الا ما اري و ما اهديکم الا سبيل الرّشاد» (غافر، 29)، و هم به خاطراستخفاف مردم که نتيجه و مصداق آن اجبار و استجبار، تعطيلي عقل و انديشيدن جامعه و افراد است «فاستخف قومه فأطاعوه» (زخرف، 54) سرزنش و محکوم مي نمايد.
از اين رو است که اسلام تفکر، بازانديشي، تعقل و تدبر را در تمامي مراحل زندگي لازم و ضروري مي داند و آن را راه رسيدن به تعالي و خداباوري معرفي مي نمايد: «الله الذي رفع السّماوات بغير عمد ترونها ثمّ استوي علي العرض و سخّر الشّمس و القمر کلّ يجري لأجل مسمّي يدبّرالامر يفصّل الايات لعلّکم بلقاء ربّکم توقنون و هو الّذي مدالارض و جعل فيها رواسي و انهاراً و من کل الثّمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي اللّيل النّهار انّ في ذلک لايات لقوم يتفکّرون و في الارض قطع متجاوزات و جنّات من اعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقي بماء واحد نفضّل بعضها علي بعض في الاکل انّ في ذلک لآيات لقوم يعقلون» (رعد، 4-2).
اين مضمون و پيام از مقاصد اصلي اسلام به شمار مي رود، از اين رو در قرآن فراوان ياد شده است، و خرد را بنياد و پايه دين مي داند: «قال رسول الله (ص) لکل شيء دعامه و دعامه الدين العقل» (کاشاني، بي تا، 1 /172) و باز معصوم فرموده است: «من کان له عقل کان له دين و من کان له دين دخل الجنه» (کليني، بي تا، 1/ 12-11).طبعاً منظور تنها واجد بودن نيروي عقل نيست بلکه فرايند بکار انداختن و فعال سازي آن مي باشد. روشن است که محصول و عنصر سازنده خردورزي همانا اختيار و انتخاب مي باشد که به خاطر آن خداوند در بين مخلوقاتش انسان را به عنوان خليفه ي خويش در زمين برگزيد و گذر از جهل به آگاهي، يعني عبور از تقليد و اجبار به انتخاب و اختيار را واجب مي سازد. «و ما ارسلنا من قبلک الّا رجالاً نوحي اليهم فسئوا اهل الذّکر ان کنتم لا تعلمون»(نحل، 43)، چون آگاهي تنها سرزميني است که در آن انتخاب و آزادي مي رويد.
منبع:نشريه انديشه حوزه ،شماره 78-77.
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما