شکست سکوي پرتاب به سوي موفقيت
نويسنده :حسين عابدي
چگونه ازشکست شغلي براي موفقيت استفاده کنيم؟
دکترکارسون در پاسخ به اين پرسش که چرا حاضربه شرکت در جراحي اي شد که خودش شانس موفقيت زيادي را براي آن پيش بيني نمي کرد،گفت با توجه به تجربيات حرفه اي او در عرصه پزشکي،امتناع از شرکت در اين جراحي تيمي،به منزله بي مسئوليتي او بود.او به دليل ديگر هم اشاره کرد وگفت:«اگرآزمون و خطايي در کار نباشد چگونه مي توان پيشرفت کرد؟
دکتر کارسون اگرچه ازمرگ اين دو خواهر دو قلو بسيارمتاسف است، اما از شرکت در اين جراحي خشنود است، چرا که روي دانشي که در حين انجام اين عمل کسب کرده، کارخواهد کرد تا شايد امکان موفقيت اين گونه جراحي هاي پيشرفته روزي به 100درصد برسد .
به عقيده او، موفقيت بزرگ شغلي با خود،خطرهاي اجتناب ناپذيري به همراه مي آورند و اين خطرها نيز به نوبه خود با احتمال شکست مواجهند.با اين حال احتمال شکست نبايد مانعي براي رسيدن به موفقيت هاي بزرگ شغلي و دنبال کردن آرمان هاي بزرگ تلقي شود.
سيلويا گافني،مديريک شرکت بازاريابي و مشاوره حرفه اي دراين زمينه مي گويد:« اين که کسي تلاش مي کند به کار پرخطري مبادرت ورزد به نوع ديد او نسبت به شکست بستگي دارد.اين ديد يک امرکاملاً شخصي است .براي آن ها که دوست دارند از تجربيات مختلف درس بياموزند،اين تجربه حتي اگربه بهاي شکست باشد با ارزش است،چون درس هاي مفيدي به آنان خواهد آموخت.
وي مي افزايد:«شکست را مي توان نوعي بينش دروني يا باوردروني دانست.اتفاقاتي که براي ما مي افتند.آنقدرمهم نيستند که نحوه نگرش ما و واکنش ما به آن ها از اهميت برخورداراست.هرشکست و ناکامي، موقعيتي مغتنم براي تجربه اندوزي و استفاده آتي ازآن تجربيات براي رسيدن به موفقيت است.»
به اميد،ايمان داشته باشيد
تعريف شما از شکست چيست؟آيا شکست، حاصل يک اشتباه است يا آن را يک تجربه مثبت مي دانيد که ضامن موفقيت هاي حرفه اي بعدي شما خواهد بود؟ به ياد داشته باشيد که تجربه آموزي يا درس گرفتن از اشتباهات براي پيشرفت فردي و پرورش روحيه اميدواري ضروري است .
اگرچنين ديدي نسبت به شکست داشته باشيد موفقيت هاي بعدي به سراغتان خواهد آمد و گرنه هيچ گاه به آرمان هاي بزرگ زندگي تان دست نخواهيد يافت.براي داشتن چنين ديد مثبتي،فهرستي ازموفقيت هاي زندگي تان را بنويسيد که درنتيجه شکست يا شکست هايي حاصل شده اند.آيا به خاطر داريد از يک تجربه خاص درس مهمي گرفته باشيد ؟
عصباني نباشيد،چه از دست خودتان و چه از دست ديگران
هنگام ترک يک کارفرما چه داوطلبانه و چه غير داوطلبانه حسي از عصبانيت را با خود به همراه نبريد.بسياري از روان شناسان توصيه مي کنند افراد نبايد اجازه دهند تجربه هاي اين چنيني (شکست يا تجربه اخراج ازکارو...)کل تجربه شغلي را مسموم کند.اين گونه تجارب نه پايان،بلکه بايد آغاز موفقيت هاي بعدي تلقي شود.
يک مشاوردراين زمينه مي گويد:«کل تجربيات شغلي شما ارزشمند ترازآن است که بتوان آن را با يک شکست يا خاطره بد ناديده گرفت.»
گذشت از حس ناخوشايند عصبانيت و کنار آمدن با آن،خوب و مفيد است،چرا که خشم فروخورده باعث بروزاسترس ها و مشکلات رواني خاص مي شود که مانع پيشرفت آتي فرد خواهد شد .
در اينجاست که نقش مشاوران و دوستان صميمي که بتوان با آن ها درددل و مشورت کرد پيش ازپيش جلوه مي کند.اين گونه حمايت ها باعث مي شود فرد تجربه تلخ شکست را پشت سربگذارد و به حسي از هدفمندي فردي دست يابد.
حس هدفمندي
غلبه برحس خجالت و شرمندگي
کافي است به اطراف خود نگاه کنيد و ببينيد چه بسيار پرسش ها به خاطر خجالت يا به اصطلاح رودربايستي فرد از مطرح کردن آن ها،بي جواب مي مانند و به مرور زمان کارايي فردي را درمحيط کار کاهش مي دهند؛به عنوان مثال کسي که در جمعي از همکاران حرفه اي،يک دستور ساده رايانه اي را بلد نباشد به خاطر ترس از مسخره شدن ممکن است هيچ گاه براي ياد گرفتن آن زحمتي به خود ندهد.غافل ازاين که چنين سهل انگاري اي ممکن است در جايي به ضرر او تمام شود .نخستين گام براي غلبه بر حس خجالت دراين گونه موارد، پذيرفتن آن است و اين که قبول کنيم قادر نيستيم آن کار را انجام دهيم؛اما با يادگيري مي توانيم براين ناتواني غلبه کنيم .اگرحس خجالت خود را با کسي درميان بگذاريم گامي ديگر براي برخورداري از حمايت ديگران برداشته ايد .
به ياد داشته باشيد همين حس ترس يا خجالت است که ما را به برداشتن گام هاي بزرگ در زندگيمان وادار مي کند و همچون نيروي محرکي باعث مي شود شهامت لازم براي غلبه بر دشواري ها(چه دشواري هاي فردي و چه دشواري هاي حرفه اي)را به دست آوريم.
دخترکي 5ساله که مصمم بود دوچرخه سواري ياد بگيرد،دائم تلاش مي کرد تعادل خود را بر روي دوچرخه اش حفظ کند،اما هر بار به محض سوارشدن مي افتاد.او چند بار با دوچرخه اش زمين خورد و باز سوار شد و بازهم همين اتفاق افتاد .وقتي پدرش از ديدن اين منظره خسته شد به داخل خانه رفت تا خود را با خواندن روزنامه سرگرم کند.دخترک به تمرين ادامه داد.چند ساعت بعد،دخترک با داشتن زخم هاي کوچک روي دست و پايش و نيز صورتي کثيف و خاک آلود،پيش پدرش برگشت و به او گفت چطورياد گرفته است دوچرخه سوارشود.
«سوارمي شوي و مي افتي،دوباره سوار مي شوي و مي افتي.براي بار چندم سوار مي شوي و مي افتي و بالاخره سوار مي شوي و راه مي افتي و راه مي افتي وراه مي افتي .»
منبع:نشريه راه کمال،شماره 33
/ن