بررسي انتقادي مباني فلسفي ديدگاههاي اخلاقي جان ديويي (3)
نويسندگان:دکتر اعظم قاسمي و دکتر حميدرضا آيت اللهي
نقد و نظر
نسبي گرايي
مباني فلسفي اخلاق ديويي داراي اشکالاتي است که در اين جا تنها به يکي از مهم ترين مشکلات، يعني نسبي گرايي مي پردازيم. اين نظر که برخي کارها را بايد «به طور مطلق» ترک کنيم، اغلب «نظريه مطلق گرايي اخلاقي» ناميده مي شود. نمونه آن ترک قتل انسان بي گناه است. در مقابل مطلق گرايي اخلاقي، نسبي گرايي اخلاقي است. نسبي گرايي(1) گاهي (توسط منتقدان نسبي گرايي) با اين عقيده يکسان شمرده مي شود که همه ديدگاهها به طور يکسان معتبرند. در اخلاق، اين طور مي شود که همه ديدگاههاي اخلاقي به يکسان خوب هستند. منتقدان نسبي گرايي چنين ديدگاههايي را متناقض مي دانند، زيرا اين ديدگاهها دلالت به اين امر مي کنند که حتي اين عقيده که «نسبي گرايي کاذب است» صادق است.(2) هم چنين آنها اين ديدگاه ها را مضر مي دانند، زيرا سعي ما را براي پيشرفت طرق تفکر (براي رسيدن به راههاي بهتر) را تخريب مي کنند(3).
هر چند انواع مختلفي از نسبي گرايي وجود دارد اما همه آنها در دو ويژگي مشتر ک هستند. 1)همه ادعا مي کنند که يک چيز (مثلاارزش هاي اخلاقي، زيبايي، دانش، يا معنا) در چارچوب يا ديدگاه خاصي نسبي است (يعني نسبت به موضوع، فرهنگ، زبان يا شماي مفهومي) 2)همه انکار مي کنند که ديدگاهي باشد که به طور يگانه براي همه مصون از خطا باشد.
در فلسفه معاصر بيشترين صور نسبي گرايي اخلاقي، نسبي گرايي شناختي و نسبي گرايي زيبايي شناختي است. به گفته رورتي فيلسوفان بزرگ فلسفه پساداوريني، پراگماتيسم جيمز، ديويي، کوهن، کواين، پاتنام و ديويدسن همگي به نسبي گرايي متهم شده اند.
نسبي گرايي در واقع يکي از مهم ترين انتقاداتي است که به فلسفه اخلاق ديويي مي شود. حال اين موضوع را از دو جهت بررسي مي کنيم. ابتدا موضع خود ديويي در خصوص نسبي گرايي اخلاق مطرح مي شود و سپس دلايلي که براي نسبت دادن نسبي گرايي اخلاقي اقامه مي شود، ارائه مي شود.
آن چه را که از حوزه فعاليت هاي اجتماع خود بيگانه مي بينيم از لحاظ اخلاقي ناپسند مي دانيم و از لحاظ عقلي درخور شک مي بينيم و هوش فطري خود را از ساير اقوام بالاتر مي بينيم غافل از آن که ساير اقوام به مسائلي غير از مسائل مابه الابتلاء ما نظر داشته اند. همان طور که حواس به خودي خود تحريک نمي شوند و وجود اشيا براي آن لازم است ادراک و حافظه و تخيل هم به خودي خود کار نمي کنند بلکه راه و رسم جامعه باعث فعاليت آنهاست.
همان طور که در بحث «تحليل روان شناختي و جامعه شناختي رفتار» آمد از نظر ديويي:
1. هر گونه کردار و رفتار آدمي مولود متقابل خوي از يک طرف و محيط طبيعي و اجتماعي از طرف ديگر است و رفتار و کردار آدمي اعم از اينکه خوب يا بد باشد در اصل اجتماعي است؛
2. فضايل به خودي خود ارزشي ندارند و ارزش آنها فقط بسته به نقشي است که در زندگي اجتماعي واقعي ايفا مي کنند. بنابراين امر اخلاقي و اجتماعي يکي هستند؛
3. اخلاق عبارت از صددرصد افعال ماست و لذا قائل شدن به قلمروي جداگانه براي آن و تعقيب يک کمال افلاطوني و متابعت از فرامين مابعدالطبيعه اشتباه است و بايد طرد شود.
از مجموعه اين سه مقدمه نتيجه مي شود اخلاق به معناي نخست نسبي است. زيرا محيط طبيعي و اجتماعي همواره در زمان ها و مکان هاي مختلف متغير است از طرفي ارزش فضائل ابزاري است و نه ذاتي و از طرف ديگر ايده آل هاي اخلاقي انکار مي شود.
ويژگي دوم نسبي گرايي اين است که نسبي گرايان ديدگاهي را که براي همه به طور يگانه مصون از خطا باشد را انکار مي کنند (اعتقاد به خطاپذيري در معرفت اخلاقي). به گفته پاتنام ديويي معتقد بود که حل يک مسأله هميشه «موقتي» و «خطا پذير» است. اين ويژگي در آثار ديويي به تکرار مشاهده مي شود و او صراحتاً در معرفت اخلاقي به خطاپذيري معتقد است.
ديويي ايده آل ها و غايت برين را نقد مي کند و معتقد است همه اصول نياز به تجديد نظر دارند. «منطق تجربي وقتي در مورد اخلاقيات منظور شود آن حالتي را خير و نيکو مي داند که بتواند در رفع و ترميم مفاسد موجود کمک کند... در چنين حالتي حتي بالاترين موازين اخلاقي هم بايد تجديد نظر شوند(4) و اصلاح و تکميل شوند». در عبارتي ديگر مي نويسد: «اصول اخلاق نيز قابل ترديد مي باشد. او در اخلاق مي نويسد: «مفهوم قوانين مطلق(5) تنها زماني قابل کاربرد است که يک مرجعيت برتر باشد که آن را تحميل مي کند» و در جاي ديگر مي گويد: «تصور مي شود اين فکر که هر مسأله اخلاقي جنبه به خصوصي دارد. نظم و حيثيت اخلاقي را مختل مي کند.{...} از آن جايي که آدمي هنگام تفکر و انديشه همواره به مسائل خاصي مي انديشد براي راهنمايي آنها نياز به اصول کلي دارد. عادات نيرومند همواره اصرار به تجديد و تکرار دارند و در مورد آن ها مي توان قائل به وجود قوانين ثابتي شد لکن به اين قوانين نمي توان جنبه قانون يا اصل داد».
او در موضع ديگري مي نويسد: «هر قدر مسأله اي که با آن مواجه هستيم بغرنج تر و اطلاعات ما درباره آن کمتر باشد اصرار اخلاقيون کلاسيک درباره لزوم وجود قبلي يک اصل يا قانون ثابت جهاني که بايد از آن پيروي کرد بيشتر است. يکي از آرزوهاي اخلاقيون اين بوده که قوانين ساخته اخلاقي وضع کنند تا به وسيله آن ها هر لحظه بتوان هر مسأله اخلاقي را حل کرد. در حالي که چنين کاري حتي در پزشکي هم امکان پذير نيست».
پات نم مي گويد گوش دادن به همه وجوه به اين معنا نيست که همه موارد به طور يکسان خوب هستند. همان طور که مثلا مي توان اجراي بهتر يا بدتر را براي «هملت» در نظر گرفت. مي توان عقايد بهتر يا بدتر را در عدم توافق در اخلاق و زيبايي شناسي در نظر گرفت. البته معناي بهتر يا يدتر اين نيست که يک «جنبه فکري مطلق» وجود دارد که مي تواند براي «حل يک مشکل» به کار رود.
بعضي از منتقدان ليبرال نقد ديويي از اصول ثابت اخلاقي را نمي پذيرند و چنين استدلال مي کنند که ما به عنوان مثال به مفهوم ثابتي از حقوق بشر نيازمنديم، حقوقي که نه تنها براي زمان حاضر باشد بلکه براي آيندگان هم باشد، به گونه اي که اين حقوق در مقابل بي عدالتي و ستم محافظت شود و آن ها که محافظه کارترند ممکن است بگويند بدون احترام گذاشتن به اراده خداوند که در ده فرمان آمده و يا وضع قوانين «ارزش هاي خانواده» که براي انسانها به صورت هميشگي مفروض است. دنيا به سمت قهقرا مي رود(6). هر کسي که به يکي از اين دو ديدگاه معتقد باشد در اين صورت ديدگاه ديويي در اخلاق از نظر او بسيار نسبي گرايانه خواهد آمد. پاسخ ديويي به اين نوع اعتراض ها چند جزءدارد. او مي پذيرد که ايده هاي عمومي در خصوص عدالت و خيرها ارزش دارند اما ادعا مي کند که اين امر بدين جهت است که اين ايده ها براي مردم «ابزاري از تحقيق به سمت موارد جزئي با روش هاي پيش بيني يک روش براي سروکار داشتن با آن» فراهم مي کند. از نظر ديويي اگر اهميت موقعيت هاي واقعي در اخلاق آشکار شود در اين صورت خطاي اعتقاد به ايده هاي کلي ثابت مشخص مي شود.
مي توان گفت دليل اين که پراگماتيست از جمله ديويي اتهام نسبي گرايي را نمي پذيرد اين است که موضع آنان با موضع فيلسوفان واقع گرا (رئاليست) در خصوص واقعيت و حقيقت و نيز صدق متفاوت است. از موضع اين فسلسوفان (بويژه فسلسوفان افلاطوني مشرب) قطعاً نسبي گرايي منتج از ابزارانگاري است. اما وقتي معناي واقعيت و حقيقت و صدق از نظر ديويي متقاوت با ديدگاه سنتي باشد طبعاً معناي نسبي گري نيز متفاوت خواهد بود. در واقع نظريه مطابقت يک اصل موضوع است که فيلسوفان سنتي به کار مي برند و ديويي اين اصل موضوع را نپذيرفته است و به جاي آن نظريه ابزارانگاري را مطرح کرده است. از نظر ديويي «عقايد و آراء گذشته و حال ابزارند و مانند هر ابزاري ارزششان به صرف وجود خودشان بستگي ندارد بلکه به ظرفيت و استعدادي بستگي دارد که براي از پيش بردن کار دارند».
ما حصل کلام اين که نسبي گرايي يا مطلق گرايي اخلاقي اصولاً از جمله مسائلي نيست که براي تفکر «پراگماتيستي» و «ابزارانگارانه» ديويي و پيروان او مطرح باشد. اما از ديدگاه فيلسوفاني که معتقد به ايده آل ها و مطلق هاي اخلاقي هستند، رويکرد ابزارانگاري در اخلاق به دليل منتهي شدن به نسبي گرايي اخلاقي، پذيرفتني نيست.
پي نوشتها:
1. Relativism
2. زيرا هر عقيده اي اعتبار يکسان دارد.
3. زيرا معتقدند عقيده فعلي داراي اعتبار است.
4. سؤالي که مطرح مي شود اين است که چرا «بايد» بالاترين موازين اخلاقي هم تجديد نظر و اصلاح و تکميل شوند؟ يا اين اصول بالاترين اصول هستند و يا نيستند. اگر باشند ديگر بالاتر از آنها اصلي وجود ندارد که به آن ارتقا يابند؟ و لذا اصلاح و تکميل آنها بي وجه است و اگر قابلت اصلاح در آنها وجود دارد پس فرض اصل بودن آنها اشتباه بوده است.
5. Absolute rules
6. رورتي نيز در اين خصوص مي نويسد: «منتقدان نسبي گرايي معتقدند تا جوانان با باور به مطلق هاي اخلاقي و به حقيقت عيني بار نيايند تمدن محکوم به نابودي است» و «بر اين عقيده اند که اگر چيز مطلقي وجود ندارد، چيزي که در امتناع سازش ناپذير خدا در تسليم شدن به ضعف بشري سهيم باشد، دليلي نداريم که به مقاومت در برابر شر ادامه دهيم. مي گويند اگر شر فقط خيري کوچک باشد اگر انتخاب اخلاق چيزي جز سازش ميان خيرهاي متعارض نباشد، پس در مبارزه اخلاقي فايده اي نيست. اما مبارزه پراگماتيست ها با مبارزه براي بقا استمرار دارد، و هيچ مرز قاطعي نيست که ناعادلانه را از ناسنجيده و شر را از نامناسب جدا کند. چيزي که براي پراگماتيست ها اهميت دارد انديشيدن راههاي کاهش دادن آلام بشري و افزايش دادن برابري اوست. اين هدفي است که مردن در راه آن ارزش دارد، اما مستلزم پشتيباني نيروهاي فراطبيعي نيست.»
منابع:
1- جيمز ويليام، پراگماتيسم. ترجمه عبدالکريم رشيديان. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي 1370.
2- ديويي جان. اخلاق و شخصيت. ترجمه مشفق همداني، تهران: صفي علي شاه. 1334.
3- ديويي جان. بنياد نو در فلسفه. ترجمه صالح ابوسعيدي، تهران: اقبال 1337.
3- ديويي جان منطق تئوري، تحقيق. ترجمه علي شريعتمداري، تهران: انتشارات دانشگاه تهران 1369-ب.
4- ديويي جان. مدرسه و اجتماع. ترجمه مشفق همداني، تهران: صفي عليشاه 1343.
5- ديويي جان. مقدمه اي بر فلسفه آموزش و پرورش يا دموکراسي و آموزش و پرورش. ترجمه اميرحسين آريان پور، تبريز: دانشسراي پسران 1342.
6- راسل برتراند. تاريخ فلسفه غرب ج2. ترجمه نجف دريا بندري. شرکت سهامي کتابهاي جيبي با همکاري موسسه انتشارات فرانکلين 1353.
7- ديويي جان. تجربه و آموزش و پرورش، ترجمه اکبر مير حسيني، تهران: مرکز نشر و ترجمه کتاب 1369-الف.
8- رورتي ريچارد. فلسفه و اميد اجتماعي. ترجمه عبدالحسين آذرنگ. تهران: نشر ني 1384.
9- اسکفلر اسرائيل. چهار پراگماتيست. ترجمه محسن حکيمي. تهران: نشر مرکز 1366.
10- فرانکنا ويليام. فلسفه اخلاق. ترجمه هادي صادقي، تهران انتشارات طه 1383.
11- گارسيا جي.اي.ال «مطلق هاي اخلاقي» در لارنس سي بکر و مري بکر (ويراستار). مجموعه مقالات فلسفه اخلاق. (برگرفته از دايره االمعارف لارنس بکر). ترجمه سيد اکبر حسيني. تهران: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني 1380.
فصلنامه ي اخلاق در علوم و فناوري، سال دوم، ش 1 و 2، 86
نشریه پایگاه نور شماره 6
/ج
نسبي گرايي
مباني فلسفي اخلاق ديويي داراي اشکالاتي است که در اين جا تنها به يکي از مهم ترين مشکلات، يعني نسبي گرايي مي پردازيم. اين نظر که برخي کارها را بايد «به طور مطلق» ترک کنيم، اغلب «نظريه مطلق گرايي اخلاقي» ناميده مي شود. نمونه آن ترک قتل انسان بي گناه است. در مقابل مطلق گرايي اخلاقي، نسبي گرايي اخلاقي است. نسبي گرايي(1) گاهي (توسط منتقدان نسبي گرايي) با اين عقيده يکسان شمرده مي شود که همه ديدگاهها به طور يکسان معتبرند. در اخلاق، اين طور مي شود که همه ديدگاههاي اخلاقي به يکسان خوب هستند. منتقدان نسبي گرايي چنين ديدگاههايي را متناقض مي دانند، زيرا اين ديدگاهها دلالت به اين امر مي کنند که حتي اين عقيده که «نسبي گرايي کاذب است» صادق است.(2) هم چنين آنها اين ديدگاه ها را مضر مي دانند، زيرا سعي ما را براي پيشرفت طرق تفکر (براي رسيدن به راههاي بهتر) را تخريب مي کنند(3).
هر چند انواع مختلفي از نسبي گرايي وجود دارد اما همه آنها در دو ويژگي مشتر ک هستند. 1)همه ادعا مي کنند که يک چيز (مثلاارزش هاي اخلاقي، زيبايي، دانش، يا معنا) در چارچوب يا ديدگاه خاصي نسبي است (يعني نسبت به موضوع، فرهنگ، زبان يا شماي مفهومي) 2)همه انکار مي کنند که ديدگاهي باشد که به طور يگانه براي همه مصون از خطا باشد.
در فلسفه معاصر بيشترين صور نسبي گرايي اخلاقي، نسبي گرايي شناختي و نسبي گرايي زيبايي شناختي است. به گفته رورتي فيلسوفان بزرگ فلسفه پساداوريني، پراگماتيسم جيمز، ديويي، کوهن، کواين، پاتنام و ديويدسن همگي به نسبي گرايي متهم شده اند.
نسبي گرايي در واقع يکي از مهم ترين انتقاداتي است که به فلسفه اخلاق ديويي مي شود. حال اين موضوع را از دو جهت بررسي مي کنيم. ابتدا موضع خود ديويي در خصوص نسبي گرايي اخلاق مطرح مي شود و سپس دلايلي که براي نسبت دادن نسبي گرايي اخلاقي اقامه مي شود، ارائه مي شود.
الف. موضع ديويي در خصوص نسبي گرايي اخلاقي
ب. ارائه دلايلي مبني بر نسبي گرايي بودن اخلاق ديويي
آن چه را که از حوزه فعاليت هاي اجتماع خود بيگانه مي بينيم از لحاظ اخلاقي ناپسند مي دانيم و از لحاظ عقلي درخور شک مي بينيم و هوش فطري خود را از ساير اقوام بالاتر مي بينيم غافل از آن که ساير اقوام به مسائلي غير از مسائل مابه الابتلاء ما نظر داشته اند. همان طور که حواس به خودي خود تحريک نمي شوند و وجود اشيا براي آن لازم است ادراک و حافظه و تخيل هم به خودي خود کار نمي کنند بلکه راه و رسم جامعه باعث فعاليت آنهاست.
همان طور که در بحث «تحليل روان شناختي و جامعه شناختي رفتار» آمد از نظر ديويي:
1. هر گونه کردار و رفتار آدمي مولود متقابل خوي از يک طرف و محيط طبيعي و اجتماعي از طرف ديگر است و رفتار و کردار آدمي اعم از اينکه خوب يا بد باشد در اصل اجتماعي است؛
2. فضايل به خودي خود ارزشي ندارند و ارزش آنها فقط بسته به نقشي است که در زندگي اجتماعي واقعي ايفا مي کنند. بنابراين امر اخلاقي و اجتماعي يکي هستند؛
3. اخلاق عبارت از صددرصد افعال ماست و لذا قائل شدن به قلمروي جداگانه براي آن و تعقيب يک کمال افلاطوني و متابعت از فرامين مابعدالطبيعه اشتباه است و بايد طرد شود.
از مجموعه اين سه مقدمه نتيجه مي شود اخلاق به معناي نخست نسبي است. زيرا محيط طبيعي و اجتماعي همواره در زمان ها و مکان هاي مختلف متغير است از طرفي ارزش فضائل ابزاري است و نه ذاتي و از طرف ديگر ايده آل هاي اخلاقي انکار مي شود.
ويژگي دوم نسبي گرايي اين است که نسبي گرايان ديدگاهي را که براي همه به طور يگانه مصون از خطا باشد را انکار مي کنند (اعتقاد به خطاپذيري در معرفت اخلاقي). به گفته پاتنام ديويي معتقد بود که حل يک مسأله هميشه «موقتي» و «خطا پذير» است. اين ويژگي در آثار ديويي به تکرار مشاهده مي شود و او صراحتاً در معرفت اخلاقي به خطاپذيري معتقد است.
ديويي ايده آل ها و غايت برين را نقد مي کند و معتقد است همه اصول نياز به تجديد نظر دارند. «منطق تجربي وقتي در مورد اخلاقيات منظور شود آن حالتي را خير و نيکو مي داند که بتواند در رفع و ترميم مفاسد موجود کمک کند... در چنين حالتي حتي بالاترين موازين اخلاقي هم بايد تجديد نظر شوند(4) و اصلاح و تکميل شوند». در عبارتي ديگر مي نويسد: «اصول اخلاق نيز قابل ترديد مي باشد. او در اخلاق مي نويسد: «مفهوم قوانين مطلق(5) تنها زماني قابل کاربرد است که يک مرجعيت برتر باشد که آن را تحميل مي کند» و در جاي ديگر مي گويد: «تصور مي شود اين فکر که هر مسأله اخلاقي جنبه به خصوصي دارد. نظم و حيثيت اخلاقي را مختل مي کند.{...} از آن جايي که آدمي هنگام تفکر و انديشه همواره به مسائل خاصي مي انديشد براي راهنمايي آنها نياز به اصول کلي دارد. عادات نيرومند همواره اصرار به تجديد و تکرار دارند و در مورد آن ها مي توان قائل به وجود قوانين ثابتي شد لکن به اين قوانين نمي توان جنبه قانون يا اصل داد».
او در موضع ديگري مي نويسد: «هر قدر مسأله اي که با آن مواجه هستيم بغرنج تر و اطلاعات ما درباره آن کمتر باشد اصرار اخلاقيون کلاسيک درباره لزوم وجود قبلي يک اصل يا قانون ثابت جهاني که بايد از آن پيروي کرد بيشتر است. يکي از آرزوهاي اخلاقيون اين بوده که قوانين ساخته اخلاقي وضع کنند تا به وسيله آن ها هر لحظه بتوان هر مسأله اخلاقي را حل کرد. در حالي که چنين کاري حتي در پزشکي هم امکان پذير نيست».
پات نم مي گويد گوش دادن به همه وجوه به اين معنا نيست که همه موارد به طور يکسان خوب هستند. همان طور که مثلا مي توان اجراي بهتر يا بدتر را براي «هملت» در نظر گرفت. مي توان عقايد بهتر يا بدتر را در عدم توافق در اخلاق و زيبايي شناسي در نظر گرفت. البته معناي بهتر يا يدتر اين نيست که يک «جنبه فکري مطلق» وجود دارد که مي تواند براي «حل يک مشکل» به کار رود.
بعضي از منتقدان ليبرال نقد ديويي از اصول ثابت اخلاقي را نمي پذيرند و چنين استدلال مي کنند که ما به عنوان مثال به مفهوم ثابتي از حقوق بشر نيازمنديم، حقوقي که نه تنها براي زمان حاضر باشد بلکه براي آيندگان هم باشد، به گونه اي که اين حقوق در مقابل بي عدالتي و ستم محافظت شود و آن ها که محافظه کارترند ممکن است بگويند بدون احترام گذاشتن به اراده خداوند که در ده فرمان آمده و يا وضع قوانين «ارزش هاي خانواده» که براي انسانها به صورت هميشگي مفروض است. دنيا به سمت قهقرا مي رود(6). هر کسي که به يکي از اين دو ديدگاه معتقد باشد در اين صورت ديدگاه ديويي در اخلاق از نظر او بسيار نسبي گرايانه خواهد آمد. پاسخ ديويي به اين نوع اعتراض ها چند جزءدارد. او مي پذيرد که ايده هاي عمومي در خصوص عدالت و خيرها ارزش دارند اما ادعا مي کند که اين امر بدين جهت است که اين ايده ها براي مردم «ابزاري از تحقيق به سمت موارد جزئي با روش هاي پيش بيني يک روش براي سروکار داشتن با آن» فراهم مي کند. از نظر ديويي اگر اهميت موقعيت هاي واقعي در اخلاق آشکار شود در اين صورت خطاي اعتقاد به ايده هاي کلي ثابت مشخص مي شود.
بحث
مي توان گفت دليل اين که پراگماتيست از جمله ديويي اتهام نسبي گرايي را نمي پذيرد اين است که موضع آنان با موضع فيلسوفان واقع گرا (رئاليست) در خصوص واقعيت و حقيقت و نيز صدق متفاوت است. از موضع اين فسلسوفان (بويژه فسلسوفان افلاطوني مشرب) قطعاً نسبي گرايي منتج از ابزارانگاري است. اما وقتي معناي واقعيت و حقيقت و صدق از نظر ديويي متقاوت با ديدگاه سنتي باشد طبعاً معناي نسبي گري نيز متفاوت خواهد بود. در واقع نظريه مطابقت يک اصل موضوع است که فيلسوفان سنتي به کار مي برند و ديويي اين اصل موضوع را نپذيرفته است و به جاي آن نظريه ابزارانگاري را مطرح کرده است. از نظر ديويي «عقايد و آراء گذشته و حال ابزارند و مانند هر ابزاري ارزششان به صرف وجود خودشان بستگي ندارد بلکه به ظرفيت و استعدادي بستگي دارد که براي از پيش بردن کار دارند».
ما حصل کلام اين که نسبي گرايي يا مطلق گرايي اخلاقي اصولاً از جمله مسائلي نيست که براي تفکر «پراگماتيستي» و «ابزارانگارانه» ديويي و پيروان او مطرح باشد. اما از ديدگاه فيلسوفاني که معتقد به ايده آل ها و مطلق هاي اخلاقي هستند، رويکرد ابزارانگاري در اخلاق به دليل منتهي شدن به نسبي گرايي اخلاقي، پذيرفتني نيست.
پي نوشتها:
1. Relativism
2. زيرا هر عقيده اي اعتبار يکسان دارد.
3. زيرا معتقدند عقيده فعلي داراي اعتبار است.
4. سؤالي که مطرح مي شود اين است که چرا «بايد» بالاترين موازين اخلاقي هم تجديد نظر و اصلاح و تکميل شوند؟ يا اين اصول بالاترين اصول هستند و يا نيستند. اگر باشند ديگر بالاتر از آنها اصلي وجود ندارد که به آن ارتقا يابند؟ و لذا اصلاح و تکميل آنها بي وجه است و اگر قابلت اصلاح در آنها وجود دارد پس فرض اصل بودن آنها اشتباه بوده است.
5. Absolute rules
6. رورتي نيز در اين خصوص مي نويسد: «منتقدان نسبي گرايي معتقدند تا جوانان با باور به مطلق هاي اخلاقي و به حقيقت عيني بار نيايند تمدن محکوم به نابودي است» و «بر اين عقيده اند که اگر چيز مطلقي وجود ندارد، چيزي که در امتناع سازش ناپذير خدا در تسليم شدن به ضعف بشري سهيم باشد، دليلي نداريم که به مقاومت در برابر شر ادامه دهيم. مي گويند اگر شر فقط خيري کوچک باشد اگر انتخاب اخلاق چيزي جز سازش ميان خيرهاي متعارض نباشد، پس در مبارزه اخلاقي فايده اي نيست. اما مبارزه پراگماتيست ها با مبارزه براي بقا استمرار دارد، و هيچ مرز قاطعي نيست که ناعادلانه را از ناسنجيده و شر را از نامناسب جدا کند. چيزي که براي پراگماتيست ها اهميت دارد انديشيدن راههاي کاهش دادن آلام بشري و افزايش دادن برابري اوست. اين هدفي است که مردن در راه آن ارزش دارد، اما مستلزم پشتيباني نيروهاي فراطبيعي نيست.»
منابع:
1- جيمز ويليام، پراگماتيسم. ترجمه عبدالکريم رشيديان. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي 1370.
2- ديويي جان. اخلاق و شخصيت. ترجمه مشفق همداني، تهران: صفي علي شاه. 1334.
3- ديويي جان. بنياد نو در فلسفه. ترجمه صالح ابوسعيدي، تهران: اقبال 1337.
3- ديويي جان منطق تئوري، تحقيق. ترجمه علي شريعتمداري، تهران: انتشارات دانشگاه تهران 1369-ب.
4- ديويي جان. مدرسه و اجتماع. ترجمه مشفق همداني، تهران: صفي عليشاه 1343.
5- ديويي جان. مقدمه اي بر فلسفه آموزش و پرورش يا دموکراسي و آموزش و پرورش. ترجمه اميرحسين آريان پور، تبريز: دانشسراي پسران 1342.
6- راسل برتراند. تاريخ فلسفه غرب ج2. ترجمه نجف دريا بندري. شرکت سهامي کتابهاي جيبي با همکاري موسسه انتشارات فرانکلين 1353.
7- ديويي جان. تجربه و آموزش و پرورش، ترجمه اکبر مير حسيني، تهران: مرکز نشر و ترجمه کتاب 1369-الف.
8- رورتي ريچارد. فلسفه و اميد اجتماعي. ترجمه عبدالحسين آذرنگ. تهران: نشر ني 1384.
9- اسکفلر اسرائيل. چهار پراگماتيست. ترجمه محسن حکيمي. تهران: نشر مرکز 1366.
10- فرانکنا ويليام. فلسفه اخلاق. ترجمه هادي صادقي، تهران انتشارات طه 1383.
11- گارسيا جي.اي.ال «مطلق هاي اخلاقي» در لارنس سي بکر و مري بکر (ويراستار). مجموعه مقالات فلسفه اخلاق. (برگرفته از دايره االمعارف لارنس بکر). ترجمه سيد اکبر حسيني. تهران: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني 1380.
فصلنامه ي اخلاق در علوم و فناوري، سال دوم، ش 1 و 2، 86
نشریه پایگاه نور شماره 6
/ج