راهبرد پيشرفت در دولت ديني و عصر مدرنيته(1)

دولت ديني، به عنوان نماد عملي مکتب اسلام، براي دستيابي به مقوله پيشرفت و توسعه، به راهبردهايي نيازمند است؛ پيشفتي که مي تواند نظام جمهوري اسلامي را به سوي کمال مادي و انساني خود حرکت دهد. در کنار هر راهبرد، براي نيل به شاخصه لازم براي ارزيابي بهتر، لازم است به دوره مدرنيته، به عنوان تجربه عيني توسعه درجهان غرب اشاره شود.
شنبه، 4 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راهبرد پيشرفت در دولت ديني و عصر مدرنيته(1)

راهبرد پيشرفت در دولت ديني و عصر مدرنيته(1)
راهبرد پيشرفت در دولت ديني و عصر مدرنيته(1)


 

نويسنده :عليرضا موفق




 

چکيده
 

دولت ديني، به عنوان نماد عملي مکتب اسلام، براي دستيابي به مقوله پيشرفت و توسعه، به راهبردهايي نيازمند است؛ پيشفتي که مي تواند نظام جمهوري اسلامي را به سوي کمال مادي و انساني خود حرکت دهد. در کنار هر راهبرد، براي نيل به شاخصه لازم براي ارزيابي بهتر، لازم است به دوره مدرنيته، به عنوان تجربه عيني توسعه درجهان غرب اشاره شود. راهبردها در نگاه کلي، به چهار راهبرد تقسيم شده است که هر يک مي تواند به راهبردهاي کوچک تر نيز تقسيم گردد؛ ارتباط دولت و مردم به عنوان عوامل تحقق توسعه و پيشرفت؛ لزوم نگاه ارزشي به پيشرفت مزبور؛ مقوله زمان که نقشي بي بديل در رسيدن به پيشرفت ايفا مي کند؛ شناخت انسان و نيازها و تدبيرهاي لازم در اين باره به عنوان اصلي ترين چالش پيشرفت ديني و غربي مطرح است.
کليد واژه ها: دين، دولت ديني، مدرنيته، راهبرد، پيشرفت.

مقدمه
 

مکتب سياسي اسلام درحال حاضر، مکتبي نوپا، اما مستحکم و صاحب اثر در دنياي معاصر به شمار مي رود، که مي تواند براي تمامي انديشمندان سياسي، امري قابل توجه به شمار آيد. بنابرنظر انديشمندان، نظامي که از اين مکتب برخاسته است، توانست توطئه ها و موانع بسياري را که از سوي قريب به اتفاق قدرت هاي بلامنازع جهان، به وجود آمده است را پشت سر گذارد؛ توطئه هاي نرم و سختي که هر يک براي خرابي و ويراني نظام به مراتب متمکن تر و ثروتمندتر، کافي بود، اما با وجود همه مخالفت ها، نظام جمهوري اسلامي توانست به وجود بيايد، سي سال ادامه يابد و بر قدرتش روز به روز افزوده شود. همين امر، دقت بيشتر و کنجکاوي بسياري از صاحب نظران سياسي جهان را برانگيخته است، تا مباني فکري و ارزشي اين پديده قرن را مورد بازکاوي قرار دهند.
از سوي ديگر، ما با مکتب مدرنيسم رو به رو هستيم که بعد از سال هاي طولاني که از پيدايش و شکل گيري آن مي گذرد، هنوز دنياي غرب را بدون اغراق، مي توان دنياي مدرن قلمداد نمود. اين پديده بر اثر عوامل و دلايل بسياري در غرب به وجود آمد و سپس در فرآيندي فزاينده و رو به رشد، در بخش هاي بسياري از زندگي بشري نفوذ نمود و آثار و پيامدهاي بسياري در زندگي بشر بر جاي گذاشت. آثار، به حدي است که انديشمندان و صاحب نظران وقتي از مکتب مزبور صحبت مي کنند، از ادبياتي استفاده مي کنند که گويي، نوعي عينيت ميان غرب و مدرنيسم وجود دارد و اين دو، چنان به هم گره خورده اند که لازم و ملزوم يکديگر شده اند.
آنچه بسيار مهم است و محور اين نوشتار به شمار مي آيد، آن است که مکتب اسلام و مدرنيته در بعد سياسي چه ارتباطي با هم دارند و چه نقاطي آنها را از يکديگر متمايز مي سازد. از سوي ديگر، وجوه عبرت آموزي که در مدرنيته وجود
دارد، مي تواند تجربه هاي مفيد و قابل توجهي را براي ما و به ويژه براي دولت مردان به وجود آورد. ما مي توانيم فراز و فرودهاي اين نظريه را براي تصميم گيري هاي خود در عرصه اجتماعي و سياسي، مورد توجه و امعان نظر قرار دهيم و با مقايسه اين دو مکتب، گامي براي نظريه پردازي دقيق تر مباني نظري سياسي اسلام و دولت ديني برداريم.
در اين نوشتار، به چهار راهبرد در زمينه پيشرفت دولت ديني اشاره شده است. راهبردها برخاسته از مباني مورد توجه اسلام در امور سياسي و اجتماعي است که سعي شده مهمترين آنها مورد توجه و اشاره قرار گيرد. همچنين در کنار آنها به ديدگاه هاي مدرنيته نيز اشاره شده، تا بتوان با دقت بر آنها، به شاخصه هاي دقيق تري براي ارزيابي بهتر و رساتر دست يابيم.

مفاهيم کليدي
 

در اين قسمت، برخي واژه ها در دو مقوله دولت و مدرنيسم بررسي مي شود.

دين
 

از جمله تعاريفي که درباره دين ارائه شده و در زمينه مورد بحث مي توان دولت را برخاسته و مرتبط با آن تلقي نمود، عبارتند از:
1- دين، قانون زندگي و راهي است که انسان بايد براي رسيدن به سعادت بپيمايد و هدف نهايي انسان، همان رسيدن به سعادت است.(1)
2- دين مجموعه اي از عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است که براي اداره امور فردي و اجتماعي انسان ها و تأمين سعادت دنيا و آخرت آنان تدوين شده است.(2)

دولت ديني
 

دولت ديني در نوشتار حاضر، به نظامي سياسي و اجتماعي اطلاق مي شود که برگرفته از مباني اسلام است. تعريف هاي ديگر مانند اينکه که دولت ديني را
نهادي ارزيابي کنيم که مي خواهد اسلام را در عرصه هاي خود پياده کند يا به نظرات آن گوش فرا دهد يا ...، همگي نوعي دوگانگي غيرقابل توجيه را معرفي مي سازد که اين دوگانگي بارها توسط انديشمندان اسلامي، مورد تخطئه قرار گرفته است. ما بايد دولتي را مورد نظر قرار دهيم که اسلام را حقيقت وجودي خود در تأسيس و سياست گذاري و ... بداند و به گونه اي يکپارچه، قابل انفکاک از آن نباشد.(2)

مدرنيته
 

واژه ي«مدرنيسم» و در پي آن«مدرنيته» به انحاي گوناگون تعريف شده است. اين تعريف ها و بيان ها بسيار زياد و متفاوت است، گونه اي که کمتر کساني را مي توان يافت که در اين رابطه، تعريف کاملاً يکساني داشته باشند. براي کمي مجال، از آوردن خود تعاريف چشم پوشي مي شود و تنها به شاخصه ها و مسائل محوريي اي که از مدرنيته مي توان استحصال نمود (با اشاره به تعريف فيلسوف مربوطه) اشاره مي شود. تعدد تعاريف، ما را به تلقي هاي متعددي مي رساند که شايد بتوان آن ها را به طور مجموعي نگريست و به امور شاخص آن دسترسي يافت:
مدرنيسم بيش از همه يک مکتب هنري و فکري پيشرو بوده(3 )که به تدريج دنباله هاي آن به مسائل فلسفي و نوع نگرش انسان به زندگي و جامعه کشيده شده است.
در اين مکتب، بيش از همه به جداشدن و فراغت ازجهان بيني گذشته با کمک عقل ابزاري مستقل اشاره مي شود که بر اساس امور نو، امروزي و کنوني، امور سنتي گذشته از جامعه کنار گذاشته مي شود.(4)

راهبرد
 

راهبرد يا استراتژي، به طرح عملياتي دراز مدتي گفته مي شود که به منظور دست يابي به يک هدف مشخص، طراحي شده باشد. (5)
راهبرد - در اکثر موارد - به معناي سنجيدن وضع خود و حريف و اتخاذ نقشه اي براي مواجهه با او در مناسب ترين زمان ممکن مي باشد. اين واژه گستره وسيعي در حوزه هاي سياست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ دارد. به همين خاطر، ارائه تعريفي واحد از آن دشوار است. (6)

پيشرفت
 

منظور از کلمه ي«پيشرفت» يا«توسعه» در غرب معناي خاصي است که به همان مدرنيته و دوران خاص آن برمي گردد. معنا و اساساً خاستگاه آن نيز با همين مسائل عجين شده است. (7 )اما آنچه در اين نوشتار بررسي مي شود و موضوع بحث است، معناي لغوي اين کلمه، بدون توجه به تغييري است که در فرهنگ غرب لحاظ شده است. معناي بدون تغيير و لغوي پيشرفت، همان حرکت رو به جلو (8 )براي دستيابي يک جامعه به اهداف مورد نظر است که در عرصه هاي گوناگون اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اجتماعي و ... نمودار مي شود. اين تعريف به برخي از تعاريف غربي ها مانند آنچه تودارو در تعريف توسعه آورده (9 )و انديشمندان اسلامي، مانند علامه طباطبائي (10) نزديک است.

راهبردهاي نوع پيشرفت
 

به نظر مي رسد، نشان دادن اين مطلب که اسلام با توسعه در زمينه هاي اقتصادي مخالف نيست، آن قدر واضح است که اساساً مطرح کردن آن جز اتلاف وقت نيست. شايد برخي براي عموم مردم کشور نيز اين مسئله مطرح نيست که حقيقت اسلام، نه تنها مانع پيشرفت نيست، بلکه نقش مثبتي در ارتباط با پيشرفت در عرصه هاي گوناگون اين موضوع نه تنها در عرصه هاي نظري مشهود است، بلکه در عرصه هاي عملي به امري يقيني تبديل شده است. کشوري که در شديدترين تحريم هاي موجود قرار گرفته است و توانسته قله هاي پيشرفت در علوم را تجربه
کند، محل هاي ترديد را، دست کم در بعد پذيرش تمرکز بر پيشرفت و نوآوري در صنايع گوناگون، از بين برده است؛ از اين رو، آنچه بايد هدف دولت ديني براي پيشرفت باشد، مطلبي فراتر از اثبات عدم تنافي دين و پيشرفت باشد.
از اين رو، نسخه ضعيفي که برخي براي اسلام مي پيچند و با قيافه اي روشنفکرانه توصيه مي کنند که بايد اسلام به فکر پيشرفت علمي جامعه باشد، اساساً جايي براي طرح ندارد. همواره جوامع اسلامي در طول زمان، هر وقت تعلق خاطر بيشتري نسبت به زمان داشتند، در علوم و فنون پيشرفت هاي بيشتري داشتند و برعکس، هر وقت استعمار و غرب جايگزين اين تعلق خاطر شد، مي بينيم جامعه دچار ضعف و رکود در عرصه عمل شده است.(11)
آنچه مهم است دانسته شود، تأکيد بر پيشرفت خاصي است که از يک سو، برخاسته از مباني دين باشد و از سوي ديگر بتواند، از ديگر پيشرفت ها، مانند پيشرفت مورد نظر مدرنيسم، برتر و در عين حال کارآمدتر باشد. معناي ويژگي و خصوصيت در اين باره مي تواند بار معنايي دقيقي را به وجود بياورد که بر اساس آن بتوان به ترجمه جديدي از پيشرفت دست يافت. دست کم اين موضوع مي تواند از تقليدهاي سبک برخي از کوتاه بينان جلوگيري کند. آنچه مورد نظر است، پيشرفتي منطبق بر مباني ديني و ملي است، که مطمئناً مي تواند به مراتب قوي تر و در عين حال، عاقلانه تر از چيزي باشد که در مدرنيته روي داده است. اين پيشرفت بايد داراي شاخصه هاي مشخصي باشد. علي رغم مجال بسيار کمي که در اين باره وجود دارد، در قالب چهار راهبرد براي پيشرفت دولت ديني به شاخصه هايي اشاره مي شود که براي اساس پيشرفت نظام، بسيار ضروري است و نبود آن مي تواند نه تنها ما را به پيشرفت چنداني نرساند، بلکه ارکان قدرت، مباني فکري و ايدئولوژيک نظام را متزلزل خواهد ساخت. در تدوين اين راهبردها، از راهبردهاي ساده تر شروع و سپس به راهبردهاي پيچيده تر دست
مي يابيم. پس از بيان هر راهبرد، نگاهي گذرا و اجمالي به ديدگاه مدرنيته مي شود تا بر شاخصه هاي ذکر شده، دقت بيشتري مبذول گردد.

پی نوشت ها :
 

- سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان، ج 7، ص 172.
2- عبدالله جوادي آملي، نسبت دين و دنيا، ص 2.
3- Paul, Edwards, The encyclopedia of philosophy, V4, P78.
4- حسينعلي نوذري، مدرنيته و مدرنيسم، ص 49.
5- ويکي پديا، واژه راهبرد.
6- ر.ک: مايکل آرمسترانگ، مديريت منابع استراتژيک منابع انساني، ترجمه سيد محمد اعرابي، داود ايزدي.
7- ژاکس، ولفگانگ، نگاهي نو به مفاهيم توسعه، ترجمه فريد فرهي و وحيد بزرگي، ص 14.
8- محمد معين، فرهنگ فارسي، ص 932.
9- مايکل، تودارو، توسعه اقتصادي در جهان سوم، ترجمه غلامعلي فرجامي، ص 136.
10- ميثم موسايي، دين و فرهنگ توسعه، ص 46.
11-ر.ک: علي اکبر ولايتي، فرهنگ و تمدن اسلامي، ص 36.
 

منبع:نشريه معرفت سياسي،شماره2.
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط