مأخذي نو يافته بر تمثيلي کهن(2)

سال ها پيش مرحوم زرّين کوب در کتابِ«بحر در کوزه»- نقد و تفسير قصّه ها و تمثيلات مثنوي- درباره اين تمثيل و با توجّه به قراين و ظاهرِ حکايت (ساختار آن) اين نکته را مطرح فرموده اند که احتمالاً اصل تمثيل مأخوذ از حکمت هندي است.(1)ايشان اين حدس و گمان را در بعضي از آثارِ ديگر خود نيز يادآور شده اند(2)و با توجّه به برخي ارجاعات و منابعِ مدّ نظر ايشان
پنجشنبه، 9 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مأخذي نو يافته بر تمثيلي کهن(2)

مأخذي نو يافته بر تمثيلي کهن(2)
مأخذي نو يافته بر تمثيلي کهن(2)


 

نويسنده: دکتر حسن نصيري جامي




 
$روايت و مأخذي کهن تر
سال ها پيش مرحوم زرّين کوب در کتابِ«بحر در کوزه»- نقد و تفسير قصّه ها و تمثيلات مثنوي- درباره اين تمثيل و با توجّه به قراين و ظاهرِ حکايت (ساختار آن) اين نکته را مطرح فرموده اند که احتمالاً اصل تمثيل مأخوذ از حکمت هندي است.(1)ايشان اين حدس و گمان را در بعضي از آثارِ ديگر خود نيز يادآور شده اند(2)و با توجّه به برخي ارجاعات و منابعِ مدّ نظر ايشان ،اين تمثيل مأخوذ از آيين و فلسفه «جيني»(3) و رواياتِ «پالي» دانسته شده(4) که بنا به اين منابع «جيني» ها معتقدند تکيه بر يک جانب از واقعيّت، صرف نظر از ديگر جنبه هاي واقعيّت است.(5)
نظر مرحوم زرين کوب در «بحر در کوزه» و احتمالِ اين نکته که اين تمثيل – بنا به قراين و ظواهر-مأخوذ از «حکمت هندي»است، نظري ارزنده و راهگشاست . زيرا حکمت هندي مي تواند گستره اي عام از باورهاي آييني و فلسفي هند باستان(اعم هندوييزم، جيني و بودايي)را در بر گيرد و جالب آنکه جوهر بسياري از اين باورها – و از جمله نگاه آنان به علم و نيز تکيه بر استدلال هاي حسّي –در آيين هاي هند باستان مشترک بوده است .
درآيين جيني نيز – به عنوان بخشي هم نوا و بارور از اين نگاه و جوهره مشترک-علم، امري نسبي و قابل تحوّل محسوب مي گرديده است و استدلال هاي عقليِ ناشي از آن نيز ناقص و ناروا تلقّي شده که از اين نظر تمثيل فيل و کوران با نگاه متفکّرين جيني سازگاراست.(6) امّا مي دانيم درخشش و گستردگي آيين جيني در گستره آيين هاي شرقي – و حتّي هند – بسيار کم فروغ و محدود بوده و آنگونه دير پا و گسترده نبوده است(7) که برباورهاي فراتر از هندوستان – و از جمله متفکّرين ايراني –تأثير گذار باشد.
ظاهراً در اينکه اين تمثيل برخاسته از باورها و حکمت هندي باشد ترديدي نيست و حتّي در سروده هاي «اوپه نيشدها»و خصوصاً«ريگ ودا»- به عنوان قديم ترين سند زنده مذهب و جامعه هندو-مي توان رگه هايي ازاين باور مشترک را يافت .(8)امّا بعيد به نظر مي رسد که نفوذ و تأثير حکيم هندي در قلمرو جغرافيايي ايران به وسيله روايت هاي «پالي»و «آيين جيني» باشد بلکه دلالت هاي فراوان تاريخي و مستندات بسياري موجود است که نشان از حضورديرپاي آيين و انديشه هاي بودايي در بخشي از کهن شهرهاي شرقي ايران دارد و رايتِ اين تمثيل کهن در منابع بودايي مي تواند مأخذي مهم و مستند درباره منشاء اين تمثيل و چگونگي اخذ آن از منابع و حکمت هندي باشد .
کهن ترين و مستند ترين روايت موجود از اين تمثيل را مي توان در مجموعه متون آييني بودايي يافت که خوشبختانه اخيراً گزيده اي مغتنم و ارزشمند ازاين متون به زبان فارسي ترجمه شده است. اين ترجمه نوظهور و خجسته – که در بردارنده جوهره و اصول تعاليم بودا بر پايه تقريرات اصلي و مستند «شاکياموني» است – با عنوان «چنين گفت بودا»منتشر شده است . (9)
اين کتاب شامل چهار بخش اساسي زندگي ، احوال و اقوال و رهنمودهاي بودا با عناوينِ:«بودا»،«دهر ما»،«سير و سلوک» و «اُخوّت» است و تمثيل مورد نظر ما، در بخش دهر ما(10) که به مضمون ايمان و حقيقت جويي اختصاص دارد ، آمده است و به اين نکته مي پردازد که «آنکه تصوّر کند که به معرفت نايل آمده،به واقع خود را فريفته است .(11)و يافتن حقيقت همان اندازه دشوار است که جمعي نابينا بخواهند با لمس کردنِ فيل ،شکل واقعي آن را وصف کنند .
اين روايت کهن و مستند به متون بودايي چنين است :
«وقتي پادشاهي، گروهي نابينا را گرد فيلي جمع آورد و خواست بگويند فيل چگونه است . اوّلين نابينا يک عاج فيل را لمس کرد و گفت :فيل مثل يک هويج بزرگ است ؛ ديگري به گوش فيل دست کشيد و گفت :فيل مثل يک بادبزنِ عظيم است؛ نابيناي ديگر خرطوم فيل را لمس کرد و گفت که اين حيوان شبيه يک دسته هاون است؛ديگري که اتفاقاً دستش به پاي حيوان خورده بود، گفت که »فيل به هاون شبيه است ،ديگري که اتفاقاً دستش به پاي حيوان خورده بود، گفت که :فيل به هاون شبيه است،و باز يکي ديگر که دُمِ فيل به دستش افتاده بود گفت که :آن به يک طناب مانند است .
هيچ يک از آنها نتوانست [ند]هيأت واقعي فيل را به شاه بگويد .»(12)
در جدول پيش رو ، ما اين روايت بودايي را با روايت هايي که قبلاً برشمرديم از نظرتشبيهات و اوصاف اعضاي فيل مقايسه نموده ايم :

جدول 2: مقايسه تشبيهات اعضاي فيل در روايت بودايي و روايت هاي موجود
 

عضو

در روایت بودایی

در دیگر روایت های موجود

عاج

یک هویج بزرگ

عمود(فقط غزالی در احیاء العلوم و کیمیای سعادت)

گوش

بادبزن عظیم

گلیم(ابوحیّان ، غزالی، سنایی، توسی)، بادبیزن(مولانا)

خرطوم

یک دسته هاون

ناودان(سنایی و مولانا)اژدها (طوسی  )

پا

هاون

تنه درخت و نخل(ابوحیّان)
ستون ، عمود، عماد(بقیه روایت ها)

دم

طناب

(مورد توجّه روایت های موجود نبوده است )

هر چند اساس و مضمونِ اصلي اين روايت بودايي تفاوت زيادي با ديگر روايت هاي موجود ندارد امّا از نظر اوصاف و تشبيهات با ديگر روايت ها فاصله هاي معناداري دارد . نوع نگاه برخاسته از اقليم و باورهاي خاستگاه اين تمثيل – منطق با دريافت هاي مخاطبان-در اين روايت محسوس است و تنها در وصف يک عضو(=گوش)با روايت و توصيف مولانا- که گوش به باد بيزن تشبيه شده بود –هماهنگي دارد و جالب آنکه اين توصيف مولانا مشخصاً – بنا به جدول شماره يک – با ديگر روايت ها نيز تفاوت دارد .
نکته جالب تر و در خور تأمّل تر آنکه تنها در روايتِ مولانا و سنايي به جانب شرقي و جغرافيايي اين تمثيل اشاره شده است و در مقدّمه اين دو روايت گرايشي از تبار شرقي (هندي)اين تمثيل ديده مي شود.
سنايي«به شهري بزرگ در حدّ غور»(13)اشاره نموده است که مردمانِ اين شهر همه کور بوده اند و «پادشاهي در آن مکان بگذشت ...».(14)در روايت سنايي عبارت «حدّغور»از جهت نزديکي و مجاورتِ ناحيه با خاستگاه آيين بودا(=هندوستان) و نيز واژه «پادشاه»از جهتِ اشتراک با روايات بودايي قابل تأمّل است.
مولانا نيز «پيل اندرخانه تاريک» را پيلي مي داند که «عرضه را آورده بودندش هنود» و هندوان عنصر مشخص در باور ارتباط اقليمي فيل و هندوستان است . اين پندار اکنون نيز حتماً در برخي کنايات و ضرب المثل هاي زبان فارسي رواج دارد. (15)با آنکه مي دانيم اصولاً در فرهنگ فارسي و حتّي باورهاي کهن و اصيل ايراني و مزديسنايي فيل موجودي بيگانه، شگفت و ناپسند بوده است .(16)و در برابر اين بيگانگي و شگفتي، باور اين بوده که اين موجود شگفت به سرزمينِ سراسر راز و شگفتي – و هندوستان –تعلّق دارد. مثلاً برخي از تعابير و توصيف هاي فيل در کتاب«عجايب المخلوقات»- رکن العاشر:في البهايم و الحيوانات الکبار-اين گونه است:
«فيل جانوري است عظيم، هندي، نخوتي دارد و عزيز النفس بود...هندوان گويندگي پيشاني وي عرق کند هر سال يک بار. ...
و کسري را صد و پنجاه فيل بود...کسري گفت:کاشکي فيل از فارس بودي يا من از هند بودمي!
شخصي با حجّاج بن يوسف گفت: به خواب ديدم که فيلي را گردن بزدند. فقال:ان صدقت رؤياک ، قتل ملک الهند!بعد از چند روز نامه رسيدگي داهربن صعه را بکشتند.»(17)
با اين تعابير و باورها بعيد نيست که سنايي «غزنوي» و مولانا جلال الدينِ «بلخي»اين تمثيل را از اصيل ترين آبشخور فرهنگي خود(=خراسان بزرگ- بلخ-)(18)و مراوده هاي فرهنگي اين سامان با ناحيه هندوستان دريافت کرده باشند .
براي تبيين اين موضوع بهتر است قلمرو آييني بودائيان در هند و چگونگي گسترش آن به نواحي و قلمرو شرقي ايران(خراسان)نيز مدّ نظر قرار گيرد .
مهمترين اسنادِ تاريخي موجود درباره حضور نشانه هاي آيين بودا در قلمرو جغرافيايي خراسان مربوط است به گزارش «هوان تسانگ»زاير و سيّاح چيني که در پايان عهد ساساني به حدود شرقي ايران رسيده است.(19) وي از سال 629تا645ميلادي در اين نواحي سفرکرده و درّه هاي قندهار و کابل و نواحي بلخ(20)را از مهمترين کانون هاي آيين بودايي برشمرده است.
بنابه گزارش وي شهربلخ صد دير بودايي و سه هزار شمن(راهب)بودايي داشته است و خصوصاً در معبد«نوبهار»-که حدود يک ماه در آنجا اقامت گزيده –نيز صد شمنِ بودايي را در حال تعليم رسوم و بعادت آييني ديده است. از جمله ديگر ديده هاي اين سيّاح چيني در نوبهار وسايلي است که به بودا نسبت مي داده اند و گرامي مي شمرده اند.(21)
مسلماً وجود اين تبرّکات بودايي برارجمندي نوبهار در نزد بودائيان و گرايش آنان را به اين قلمرومي افزوده است و از سويي نيز نشان از قدمت و ديرينگي و رسوخ اين آيين در قسمت شرقي ايران دارد و از نظر تاريخي مي توان به اين نتيجه رسيد که آيين بودا در عهد سلوکيان و اشکانيان و ساسانيان (بخشي از عهد ساساني)در حدود بلخ و باميان گسترش داشته است.(22) مؤيد اين نظر آن است که مقارن قرن دوم قبل از ميلاد بعضي از پادشاهان محلّي ايران در سکه هاشان تصوير بودا را نقش مي کرده اند.(23)و علاوه براين روايت ها و گزارش ها و مستندات تاريخي، اگر به آثار باستاني بر جامانده در حوزه جغرافيايي ناحيه شرقي ايران قديم توجّه کنيم اين نشانه ها را اکنون عيني تر و ملموس تر در مي يابيم . از جمله در «باميان» که هنوز مجسمه هاي عظيم و در کوه کنده شده بودا- به رغم پرخاش هاي طالبانيِ عصر- هنوز پابرجاست و نيز در درّه هاي سرسبز قندهار و نوبهار بلخ بقايا و ويرانه هاي باستاني معابد بودايي به چشم مي خورد.(24)اين حضور ماندگار نشان از هم نشيني و مراوده و رسوخ مسلّم انديشه هاي بودايي دارد؛ حضوري که در برخي از انديشه هاي فرهنگي و قومي خراسان – مانند باورهاي عرفاني خراسان (مشخصاً زهد و دنيا گريزي مفرط ) و برخي تفکّرات فلسفي اين حوزه – مؤثّر و دراز آهنگ تر بوده است
گرايش به تمثيل نيز يکي از اين جلوه ها و ويژگي هاي ممتاز زبان آيينيِ هندوان و بودائيان است که به آن کمتر توجّه شده است و مسلماً آثار ديرپاي آن در زبان و فرهنگ حوزه خراسان قابل بررسي و تأمّل بيشتري است . قابل ذکراست که بسياري از معاني آييني هندوان – اعم از هندو، بودايي و جيني – براي تقرير به مخاطبان که غالباً از فرودستان جامعه بوده اند، با تمسّک به تمثيل بيان مي شده است و بدين وسيله به استدلال نوعي صورت تجربي مي بخشيده اند و غامض ترين و فلسفي ترين نکته ها را با تمثيل هاي قابل فهم جهت مخاطبانِ عام بيان مي نموده اند. مثلاً در «برهمنا» مفهوم مرگ و تناسخ ارواح – که از مفاهيم مهم و محوري آييني آنان است – اين گونه بر وجه تمثيل و با استفاده از عادي ترين صورت هاي تجربي زندگي عامّه بيان شده است: مانند زني که چون قلابدوزي مي کند تکه اي از پارچه هاي رنگارنگ را مي گيرد و ازآن پارچه اي ديگر، چيزي نو و نمونه اي زيباتر به وجود مي آورد؛روح نيز به هنگام مرگ جسم خود را رها مي کند، جسم ديگري به خود مي گيرد و شکل ديگري مي پذيرد(25)
محققّان ، تمثيل گرايي را همزاد و همراه ديرينه ادبيات هند به شمار مي آورند و سروده هاي ودايي را – که مشحون از داستان و تمثيل است – نقطه آغازين و مستند ادبيات هند به شمار مي آورند. در اين سروده ها مي توان جلوه هايي بسيار و متنوّع از تمثيل ها و داستان هايي را يافت که در آنها حيوانات به صورت تمثيل و کنايه مفهومي والا و بعضاً بنيادي ، بارور از نگاه معنوي و آييني بوده است. مفاهيمي مانند حقيقت جويي، اخلاقيات، خلقت، مرگ، تزکيه نفس و حتي وحدت وجود .(26)
شايد مهمترين ضرورت اين تمثيل ها در ادبيات هند همين رويکرد آييني آنها بوده است.داستانها و تمثيل هاي مورد نظراغلب از نوعي تبليغ معنوي و ديني الهام مي گيرند و چه بسا مروّجان آيين هاي کهن هند-اعم از هندوها و بودائيان و جيني ها – براي تبليغ آيين خود از اين تمثيل ها در بين مخاطبان – که اغلب عوام و از طيف فرودستان جامعه بودند-بهره مي جستند و به همين دليل اين تمثيل ها غالباً ساده و زودياب هستند و نيّت آموزشي و عقيدتي در آنها آشکار است و علاوه بر جنبه معنوي و اخلاقي رويکردي از تفريح و سرگرمي نيز دارند .(27)
تمثيل«فيل و کوران »نمونه اي از اين نوع تمثيلات ادبيات هند به شمار مي رود که داراي مشخصات زير است :
الف)نيّت آموزشي و اعتقادي در آن آشکار است .
ب)اساساً صحنه آرايي ها و تشبيهات آن ساده، زودياب، عوامانه و ساده انگارانه است .
ج)مبناي طرح تمثيل فيل است – به عنوان حيواني متعلّق به سرزمين هند – و در دو روايت سنايي و مولانا به تعلّق شرقي (هندي)آن اشاره شده است .
د)از جنبه سرگرمي و توجّه به زودباوري (ساده دلي) و پندار عوامانه در آن نوعي طنز و تفريح نيز نهفته است.
محتمل است که اين تمثيل همراه با ادبيات آييني بودائيان به قلمرو شرقي ايران- بلخ و پايگاه آييني معبد نوبهار-راه يافته و سپس مورد توجّه اهل علم و ادب و فرهنگ اين ناحيه واقع شده؛ بخصوص آنکه اين حدود به عنوان يکي از آبشخورهاي مهمّ و مؤثر در زندگي و احوال سنايي و مولانا مطرح است .
 

پی نوشت ها :
 

1-بحر در کوزه ،211.ضمناً ايشان استناد ابوحيّان توحيدي در المقابسات به قول افلاطون را نشانه امتزاج فرهنگ يوناني و هندي در عصرحکماي فهلوي و نوافلاطوني در ايران قبل از اسلام دانسته اند.(همانجا)البتّه ايشان در اثر ديگري اساساً در صحّت نسبت به اين قول به افلاطون ترديد نموده اند و آن را در تضادّ با منش و آراء افلاطون برشمرده اند.(ر.ف: با کاروان انديشه،232).
2ـ با کاروان انديشه،232؛درقلمرو وجدان،128؛تصوّف ايراني در منظر تاريخي آن ،83.
3- آيين جين(Jaina)آييني برخاسته و منشعب از آيين هندوييزم محسوب مي گردد که مبناي فلسفه آييني آن بر رياضت هاي شاق و کناره گيري از اجتماع و نفي ارزش وجود انساني است و معتقد است زندگي سراسر رنج و محنت است . اين آيين فقط در خاک هندوستان با اقبال مواجه شد و نتوانست همچون آيين بودا-که يک نسل بعد از آيين جين ظاهر گرديد-سراسر هند را در نوردد و به ديگراقليم ها مانند چين و کره و ژاپن و تبت و مغولستان و بخشي از ايران قديم نفوذ نمايد .
(ر.ف:تاريخ جامع اديان،175-161و نيز:جهان مذهبي-اديان در جوامع امروز-1/187.)
4ـ با کاروان انديشه،233.
5ـ تاريخ فلسفه شرق و غرب،140/1-141.
6ـ تاريخ جامع اديان، 174.اين گونه نقل کرده اند که : شش مردِ کور، فيلي را به وسيله انگشتان خود لمس کردند و چون دست هر يک از آنها بر عضوي از اعضاي فيل تماس يافت. هر يک بر حسب ادراک خود فيل را وصف کرد. يکي گفت:مانند بادبزني است، ديگري گفت:مانند ستوني است، ديگري آن را به مار و ديگري به طنابي تشبيه کرد و تا به آخر. تنها روح آزاد و مطهّر مرد واصل به حق است که چون شخصي بيننده يا نيروي چشم بينا فيل را تماشا کرده و آن را صحيح در مي يابد و از اين رو فقط علم اوست که کامل شمرده مي شود .
7ـ همان،175.
8-رف: گزيده اوپه نيشدا،34ونز:گزيده ريگ ودا،55.
9-رف. «چنين گفت بودا»-براساس متون بودايي، ترجمه دکتر هاشم رجب زاده اساطير،1378،براي آگاهي از تاريخچه اين کتاب:ص5وصص306-305.
10ـ «دهر ما»(داهما)بخشي از گنجينه آيين بودايي است و به معني مجموعه تعاليمي است که برآمده از سخنان بودا و موازين و آدابي است که وي ترويج داده است و در دوره هاي بعدي تفاسير و مباحث دانشمندان و پيروان آيين بودايي نيز بر مبناي آن بوده است .
11-چنين گفت بودا،88.
12-همان،89-اين حکايت مستند است به متون «مهاپار ينيروانا» و «سوترا». رف: همان،ماخذ،281.
13-غور:ناحيه اي در غرب افغانستان در جنوب غزنين و نزديکي قندهار . سعدي در گلستان بنا به برخي نسخه ها به اين ناحيه اشاره دارد:«ان شنيدستي که در اقصاي غور...»،مرحوم يوسفي منظور از اقصاي غور را دورتر نقاط و جاهاي دور دست دانسته اند.(ر.ف: گلستان سعدي،395،توضيحات ).
14-حديقة الحقيقه،69.
15-مانند «فيل فلاني ياد هندوستان کرده»-«فيلش خواب هندوستان ديده ».
16-بنا به باورهاي مزديسنايي فيل در شمار «خراستران»و حيواناتي در شمار شير و پلنگ و گرگ و کفتاربه شمار مي آمده که کشتنش واجب بوده و توصيه شده که اگر خراستري همچون فيل بسيار بزرگ بوده که نتوان کشت مي شود آن حيوان را با سوختن از پاي در آورد . (ر.ف: دانشنامه ايران باستان ،873).
17-عجايب المخلوقات، 547-545.
18-نکته جالب توجّه در زندگي سنايي و جلال الدين بلخي آثار حضور و زندگي آنان در شهر بلخ است. بخصوص سنايي که پيشگامي مولاناست . وي در بلخ حضوري مسلّم و ديرآهنگ داشته است و مثنوي «کارنامه بلخ»يادگار دوران اقامت وي در اين ديار به شمار مي رود و حتّي برخي از محقّقين برآنند که تحوّل روحي مشهور سنايي محصول دوران اقامت وي در بلخ بوده و از همين شهر سفر زيارت خانه خدا را پيش مي گيرد (ر.ف: ديوان سنايي، سي و شش (مقدمه مصحّح محترم) و نيز: تاريخ ادبيات در ايران 555 /2سنايي در قصيده اي که «دراشتياق کعبه و راه حج: سروده است از فراق بلخ و دوري از ياران اين شهر شکايت مي نمايد : از فراق شهر بلخ اندر عراق از چشم و دل
گاه در آتش بويم و گاه در طوفان شويم اين نکته بيانگر آن است که مبدأ حرکت او به سوي بيت الله الحرام از بلخ بوده است. ديوان،415.
و قصايد زهديه اي که در بلخ گفته است نيز دليلي ديگر براين نکته است که تغيير روش وي در سخن سرايي و روي آوري به سبک قصايد زهدي از بلخ آغاز گرديده است و اين بيت نيز دليل اين مدعاست: با سخن هاي سنايي خاصّه در زهد و مثل
فخر دارد خاک بلخ امروز بر بحر عدن
(ديوان سنايي،489)
باري،شايد دور از ذهن نباشد که سنايي اين تمثيل را از حوزه ديرپا و آييني بلخي که متأثّر ازادبيات بودايي بوده است، اخذ کرده و سپس مولانا در مثنوي از روايت سنايي بهره جسته است .با وجود اين گمان ها، ممکن است مولانا نيز اين تمثيل را از دانشيان و خطيبانِ متأثّر از حوزه بلخ – از جلمه پدرش سلطان العلما محمد بن حسين خطيبي (بهاء ولد )-اخذ کرده باشد .
19-جستجو در تصوّف ايران 5.
20-مطابقت فرماييد با آغاز روايت سنايي از تمثيل مورد نظر که :«بود شهري بزرگ در حد غور».
21-برمکيان،36:«در نوبهار ميان تالار جنوبي تشت کوچکي بود که در آن بودا خود را شست و شو مي داده است. اين ظرف از يک پارچه سنگ و فلزي بوده که کسي آنها را نمي شناخته و داراي رنگ هاي درخشاني بوده است. در اين صومعه(معبد نوبهار)يک دندان بودا و يک جاروي او را که از گياه کاچهKucheبوده نگهداري مي شده و در هر شش روز پرهيز و روزه، بودائيان و ديگران به آنجا مي آمده اند.و آن اشياء را مورد تعظيم و تکريم قرار مي داده اند.»(به نقل از خاطرات هوان تسانگ،ترجمه سن ژولين،32-1/30).
22-هزاره هاي گم شده،207-206و نيز در قلمرو وجدان،132.
23جستجو در تصوّف ايران ،5.
24-تاريخ تصوّف در اسلام،157، و نيز:سرچشمه تصوّف درايران،47؛همچنين جستجو در تصوّف ايران،6.
24-در قلمرو وجدان،124.
25-همان،123.
26-پنچاتنترا،2.
* دانشگاه آزاد اسلامي واحد تربت جام

منابع و مآخذ
 

- احياء علوم الدين ، ابوحامدامام محمد غزالي ، چاپ مصر، 1312ق.
ـ با کاروان انديشه، دکتر عبدالحسين زرّين کوب، اميرکبير،چ1380،4.
ـ بحر در کوزه ، دکتر عبدالحسين زرّين کوب، سخن،چ1368،3 .
ـ برمکيان ، لوسين بووا، ترجمه عبدالحسين ميکده، بنگاه ترجمه و نشر،1336.
ـ پنچاتنترا، دکتر ايندوشيکهر، انتشارات دانشگاه تهران،1341.
ـ تاريخ و تصوّف در اسلام، دکتر قاسم غني، انتشارات زوّار، ج5،1369 .
ـ تاريخ جامع اديان ، جان ناس، ترجمه علي اصغر حکمت، علمي و فرهنگي،چ14، 11/3.
ـ تاريخ فلسفه ، شرق و غرب ، ترجمه خسرو جهانداري انتشارات علمي و فرهنگي،1367.
ـ تصوّف ايراني،دکتر عبدالحسين زرين کوب، ترجمه مجدالدين کيواني، سخن،1383.
ـ جستجو در تصوّف ايران، دکتر عبدالحسين زرين کوب، امير کبير ج4 ،1369.
ـ جهان مذهبي ، رابرت و يرو...،ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ،1374.
ـچنين گفت بودا، ترجمه دکتر هاشم رجب زاده ، اساطير ،1378.
ـدانشنامه ايران باستان، هاشم رضي، سخن،1381.
ـدر قلمرو وجدان ، دکتر عبدالحسين زرّين کوب، سروش ،چ2 ،1375.
ـديوان سنايي، تصحيح مدرس رضوي ، انتشارات سنايي، بي تا .
ـ سرچشمه تصوّف در ايران،سعيد نفيسي، اساطير 1383.
ـ عجايب المخلوقات، محمد بن طوسي، اهتمام منوچهر ستوده، علمي و فرهنگي، 1345.
ـ کشف الحقايق، عزيز نسفي، اهتمام دکتر احمد مهدوي دامغاني، بنگاه ترجمه،1344.
ـ کيمياي سعادت، امام محمد غزالي، به کوشش خديوجم، علمي و فرهنگي چ4 ،1368.
ـ گزيده ريگ ودا، ترجمه دکتر محمد رضا جلالي، ناييني ، قلم 1367.
ـ گزيده اوپه نيشدها، ترجمه دکتر رضا زاده شفق،بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345.
ـ گلستان سعدي، تصحيح دکتر غلامحسين يوسفي، خوارزمي،1368.
ـمآخذ قصص و تمثيلات مثنوي ، بديع الزمان فروزانفر ، امير کبير ،چ4 ،1370.
-مثنوي مولانا، تصحيح دکتر محمد استعلامي،زوّار،چ4 ،1372.
ـ هزاره هاي گمشده، دکتر پرويز رجبي، توس،1380.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط