نگرش تاريخي محقق سبزواري در كتاب روضة الانوار عباسي (4)

با توجه به اين كه الگوهاي مختلفي براي حركت تاريخ مطرح شده است، بررسي ديدگاه سبزواري در مورد الگوي حركت تاريخ ضروري مي‌نمايد. سبزواري به لحاظ كمي حركت تاريخ را كور يا تصادفي تلقي نمي‌كند، زيرا اين الگو به تصادف و عدم قانونمندي تاريخ قائل است كه لوازم اين الگو از ديدگاه سبزواري مردود است.
پنجشنبه، 9 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگرش تاريخي محقق سبزواري در كتاب روضة الانوار عباسي (4)

نگرش تاريخي محقق سبزواري در كتاب روضة الانوار عباسي (4)
نگرش تاريخي محقق سبزواري در كتاب روضة الانوار عباسي (4)


 

نويسندگان:
دکتر نجف لك زايي*
زهره باقريان**



 

مسير و منازل تاريخ از ديدگاه سبزواري
 

الگوي حركت تاريخ
 

با توجه به اين كه الگوهاي مختلفي براي حركت تاريخ مطرح شده است، بررسي ديدگاه سبزواري در مورد الگوي حركت تاريخ ضروري مي‌نمايد. سبزواري به لحاظ كمي حركت تاريخ را كور يا تصادفي تلقي نمي‌كند، زيرا اين الگو به تصادف و عدم قانونمندي تاريخ قائل است كه لوازم اين الگو از ديدگاه سبزواري مردود است. در مورد الگوي خطي مي‌بايست گفت سبزواري سير خطي در تاريخ را به طور كلي انكار نكرده است، زيرا در حركت، مسير و منازلي براي آن قائل است و از طرف ديگر مبدأ و مقصدي براي تاريخ در نظر گرفته است و معتقد به معاد و جهان آخرت در نهايت تاريخ است.
... پس اين جهان مكان و مأوا و محل آرام نيست و چون بازارچه‌اي است كه بر سر باديه ساخته‌اند كه مسافران از آن جا زاد و توشه راه بردارند و هر كه در اين جهان است مسافر است و اين سفر را منزل‌ها و مرحله‌ها است... و هر كه در دنيا هست، يا تحصيل سعادت منزل بهشت يا شقاوت منزل دوزخ مي‌كند و مركب عمر در اين منزل دنيا هميشه در سير است و قرار ندارد». (1)
روزگار جاري مي‌شود بر مردم باقي، مانند جريان آن بر مردم گذشته چون واقعه‌هاي گذشته معلوم باشد كه به كجا منتهي نشد و بر هر تدبيري چه اثر مترتب گرديد و نتيجه هر صواب و خطا چه بود. در حوادث ايام طريق صواب و سررشته تدبير به دست مي‌آيد.(2)
در اين جا علاوه بر قانونمندي تاريخ مي‌توان اعتقاد به مسير و منازل در تاريخ را از ديدگاه وي استنباط كرد.
با توجه به اين كه الگوي ديگر تاريخ، يعني الگوي دوري معاد، را انكار نموده وآغاز و انجام، و مسير و منازلي براي تاريخ قائل نيست، شايد بتوان الگوي حركت تاريخ از نظر سبزواري را خطي ترسيم نمود؛ اما بخشي از نظريه دوري تاريخ كه مطرح مي‌كند: «تاريخ هميشه تكرار مي‌شود، هر تمدني متولد مي‌شود رشد مي‌كند و سپس مي‌ميرد و جاي خود را به تمدن جديدي مي‌دهد و آن نيز همان مراحل را طي مي‌كند»، (3) از نظر سبزواري مورد قبول است. به اعتقاد سبزواري تمام جوامع پس از ظهور به طور حتم سقوط خواهند نمود و به عبارتي به ظهور و سقوط تمدن‌ها و دست به دست شدن حكومت‌ها و گردش دولت‌ها معتقد است.
... به عمر اعتباري نيست و دولت اين جهان چون آفتابي است كه صبح بر ديواري تابد و شبان گاه بر ديواري.(4)
بر اين دنيا و مملكت دنيا اعتمادي نيست و نه بر اين زندگاني هيچ تعويلي. از دو (حال) بيرون نيست يا مُلك‌جويي از گوشه‌اي برخيزد و اين پادشاهي از دست ما بيرون كند، چنان كه ما از دست ديگري كرديم... و يا فرمان حق در رسد و ما را ناگاه از اين تخت و مملكت جدا گرداند، به ناكام و هيچ يك را از مرگ چاره نيست... و من امروز مي‌توانم كه در حق ايشان انديشه كنم و فردا شايد كه مرگ مرا برسد و يا دولت را گردشي شود و خواهم كه با ايشان نيكويي كنم، نتوانم كرد.(5)
پس نتيجه مي‌گيريم سبزواري به تحول در تاريخ معتقد است:
و بايد كه عاقل هرگاه در سختي و شدّتي گرفتار آيد، انديشه كند كه اين سختي را دوامي نخواهد بود و بقايي نخواهد داشت. همه چيز دنيا از آساني و دشواري و دولت و نكبت و رنج و راحت در معرض زوال و انتقال است و هيچ يك را دوامي نيست و بناي اين جهان كون و فساد، بر تغيير و زوال است.(6)
بنابراين سبزواري از يك طرف به ظهور و سقوط تمدن‌ها و تحول دولت‌ها معتقد است و از طرف ديگر به معاد، مسير و منازل تاريخ و غايت تاريخ اعتقاد دارد. در نتيجه الگوي حركت تاريخ از نظر سبزواري را نيز مي‌توان تركيبي از دوري و خطي در نظر گرفت و يا به عبارتي حركت تاريخ مارپيچي است.
از طرف ديگر، سبزواري از جمله انديشمنداني است كه حركت تاريخ را رو به جلو، تكاملي و پيشرونده مي‌داند تكامل جامعه‌ با افول تمدن‌ها در ظاهر متفاوت جلوه مي‌كند؛ اما اين تضاد در صورتي است كه تكامل جامعه را تكاملي غير ارادي بدانيم و در پيدايش آن اختيار و آزادي انسان را دخيل ندانيم، ولي چون بر تكامل جامعه، هماني سايه افكنده كه به كارهاي فردي سايه افكنده، از اين جهت به عللي كه از اختيار جامعه سرچشمه مي‌گيرد، ستاره برخي از تمدن‌ها غروب مي‌كند، ولي در عين حال مجموع جامعه انساني در حال توقف و سكون نيست و رو به تكامل است. به عبارتي، سبزواري به تداوم گسست در تاريخ معتقد است؛ يعني از يك طرف در تاريخ، دولت‌ها و حكومت‌ها رو به ظهور و سقوط‌ند، اما به صورت كلان تمام جوامع بشري رو به پيشرفت و ترقي گام بر مي‌دارند و هر چه مي‌گذرد اين پيشرفت بيشتر و بيشتر مي‌گردد:
... حيات اين جهان و دولت روزگار را بقايي و ثباتي نيست، چه دولت چون نسيمي است كه بر شاخ درختي وزد كه در دم از او گذرد و به شاخه ديگر رسيد يا چون شاخه‌هاي درختان است كه با وجود سرعت زوال، هميشه در تزلزل و اضطراب است.(7)

مسير و منازل حركت دولت‌ها و حكومت‌ها در تاريخ
 

سبزواري حكومت‌ها را به دو دسته فاضله و غير فاضله [متغلبه] يا استبدادي تقسيم مي‌كند و معتقد است ممكن است حكومتي در دوره‌اي حكومت فاضله تلقي شود ولي در دوره‌هاي بعد به حكومت استبدادي و متغلب تقسيم گردد. از طرف ديگر، براي حكومت‌ها ظهور، سقوط و عظمتي قائل است كه پيشتر مطرح شد. سبزواري چهار مرحله در سير سياسي يك دولت در حركت تاريخ را بر مي‌شمرد: مرحله ظهور كه به واسطه اتفاق گروهي، يك دولت تشكيل مي‌شود؛(8) مرحله دوم مرحله اوج و عظمت است كه در اين مرحله پادشاه با رعايت عدالت و كارداني و جلوگيري از ظلم (9) و عوامل ديگري كه در ثبات حكومت‌ها ذكر شد، پادشاهي به قواميت رسيده و به اوج عظمت خود خواهد رسيد؛ مرحله سوم كه مرحله انحطاط است، در اين مرحله ضمن گرايش پادشاه و اطرافيان آنها به تجمل‌گرايي و رفاه، (10) عدالت طلبي را كنار نهاده، به ظلم و استبداد روي خواهند آورد؛
ظلم باعث لغزش قدم است از طريق ثواب و صلاح دنيا و آخرت، ربايندة نعمت‌ها و كرامت‌ها‌ست و هلاك كننده امت‌هاست... و جور (ستم و ظلم) قاطع اعمال (عمرها) و خراب كننده ديار است... و هر كه دراز شد تعدي او، زايل شد سلطنت او، و هر كه جور كند در ملك خود، عظيم شد هلاكت او... و هر كه ترسد بر پادشاهي خود و غم سلطنت خود داشته باشد كوتاه كند تعدي را. (11)
سبزواري گوشزد مي‌كند كه نتيجه طبيعي حكومت‌هاي استبدادي ناپايداري دولت‌ها و نابودي آنهاست:
كساني كه به اين راه مي‌روند (حكومت استبدادي)، ملك ايشان را نظامي و دولت ايشان را دوامي نباشد و به اندك زماني به نكبت دنيوي و شقاوت اخروي مبتلا گردند، چه پادشاهي ظالم چون بنايي است كه بر روي برف نهند. هر آينه اساس آن به تاب آفتاب عدل الهي گداخته گردد و بنا منهدم شود.(12)
سبزواري درباب اين كه ظلم و استبداد چگونه منجر به سقوط مي‌گردد مي‌نويسد:
بر پادشاه واجب است كه از احوال لشكر و رعيت و دور و نزديك و دوست و دشمن باخبر باشد. در غير اين صورت جريان امور از عدالت خارج شده، سرانجام موجب زوال دولت خواهد شد، زيرا اگر ظلمي واقع شود جبران نشده، دوستان و دشمنان چنين گويند: «فساد و درازدستي كه در امور مملكتي مي‌شود، يا پادشاه آن را مي‌داند يا نمي‌داند، اگر مي‌داند و اصلاح نمي‌كند و دست ظالمان را كوتاه نمي‌كند پس او طرفدار ظلم است و اگر نمي‌داند پس غافل است و او را كفايت و كارداني نيست». اين تحليل باعث جرأت دشمنان و منازعان پادشاهي مي‌گردد. (13)
همچنين از آن جا كه ظلم باعث خرابي مملكت مي‌شود و خرابي مملكت باعث پراكندگي رعيت مي‌گردد و نيز اگر ملك و رعيت خراب شود خزانه و لشكر خراب مي‌شود، در اين صورت كشور در معرض تهاجم دشمنان خارجي و استيلاي آنان خواهد بود.(14)
سبزواري در جاي ديگر مي‌گويد:
و اگر پادشاه ظالم باشد تا دفع ظلم متغلبان نكند و از احوال ملك خود باخبر نباشد و بر رعايا و زيردستان ظلم رود، مرتبه مرتبه مملكت روي به خرابي كند و رعايا و زيردستان متفرق و پراكنده، بلكه مستأصل شوند و چون ملك خراب و رعايا پريشان باشند خزانه و لشكر نيز خراب و بي‌سرانجام باشد. دشمنان اطراف را طمع در ملك به هم رسد و بنا بر آن كه پادشاه ظالم است امداد و اعانت الهي نيز با آن دشمنان باشد و سپاه دعاي مظلومان نيز ياري آن جماعت دهد. بالأخره ايشان را غلبه و استيلا دست دهد و استيصال آن پادشاه ظالم، ايشان را به اسهل وجهي ميسّر گردد. (15)
مرحله چهارم مرحله سقوط است كه براي همه جوامع حتمي خواهد بود.

پی نوشتها :
 

*استاديار گروه علوم سياسي دانشگاه باقر العلوم (ع)
**کارشناس ارشد تاريخ دانشگاه باقر العلوم (ع)
1 ـ سبزواري، پيشين، ص 670.
2 ـ همان، ص 574.
3 ـ يعقوب جعفري، بينش تاريخي قرآن (قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1366) ص 36.
4 ـ نجف لك‌زايي، پيشين، ص 190.
5 ـ سبزواري، پيشين، ص 180.
6 ـ همان، ص 253.
7- همان، ص 492.
8 ـ سبزواري، روضه الانوار عباسي، ص 468.
9 ـ ر.ک: لمبتون، دولت و حکومت در اسلام، ص443.
10 ـ ر. ک: محقق سبزواري، روضه الانوار عباسي، ص 469.
11 ـ سبزواري، روضه الانوار عباسي، ص 161 ـ 166.
12 ـ نجف لك‌زايي، انديشه سياسي محقق سبزواري، ص 327، ص 161، به نقل از: روضه الانوار (نسخه خطي)، قسم دوم، باب اول، فصل اول.
13 ـ همان، ص 7 ـ 226، به نقل از: روضه الانوار (نسخه خطي)، قسم دوم، باب چهارم، فصل سوم.
14 ـ همان، ص 263.
15 ـ محقق سبزواري، پيشين، ص 156.
 

منبع:فصلنامه تخصصي تاريخ اسلام شماره 37
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط