پديده خروج در اسلام (1)
ماجراي حكميت با خاتمه جنگ صفين، به پيدايش فرقه خوارج در جهان اسلام منجر گرديد. از آنجا كه بروز حوادث و رخدادها معلول علت هاي متعددي مي باشند كه در بستر مناسبات اجتماعي جامعه شكل گرفته و زمينه رشد مي يابند، پديده خروج نيز از اين شرايط مبرّاء نبود. شناخت زمينه هاي بروز اين پديده مي تواند نگرش سطحي كنوني به گروهي كه در برابر علي (ع) شعار «لاحكم الا لله» سردادند را تغيير دهد.
در اين مقاله، اين حركت حركتي في البداهه تلقي نشده، بلكه جريان سازمان يافتهاي دانسته شده كه نزديك به چهار دهه مترصد چنين موقعيتي بوده است؛ از اين رو نگارنده برآن است تا زمينه هاي تأثيرگذار در سر برآوردن اين پديده را واكاوي كند.
به نظر مي رسد نظام اجتماعي بر گرفته از ساختار قبيلهاي، نوع معيشت ناشي از شرايط زيست-محيطي، منافات تربيت اجتماعي با محدوديت هاي ديني و پافشاري گروه هاي قبيله اي خاص در تقابل با قريش، از عوامل عمده زمينه هاي پيدايش پديده خروج در ماجراي حكميت و تداوم آ ن در دوره هاي بعدي بوده است.
واژه هاي كليدي: خروج، ساختار قبيله اي، تربيت اجتماعي، محدوديت هاي ديني.
مقدمه
بررسي رفتار سياسي اي كه به پيدايش يك دسته، گروه يا فرقه مي انجامد، در هر دوره زماني، مستلزم شناخت زمينه ها و جنبه هاي روحي و رواني بروز اين رفتار در آن است. تعامل و نياز اجتماعي- زيستي، افراد را در محيط هاي جغرافيايي خاص به هم نزديك مي كند. همگرايي در روابط متقابل، به مرور زمان نوع رفتار و برخورد آ نان را در ارتباط با پديده ها و رخداد هاي محيط پيرامون شكل مي دهد. تأثير اين همگرايي در رفتار فرد به حدي است كه فرد در تنهايي خود نيز از حضور افراد با پشتوانه رفتار يكسان در امان نبوده و به نوعي احساس تعلق خاطر در برآوردن خواسته هاي جمعي دارد.(1)
اهميت تأثير شرايط محيطي- اجتماعي مي طلبد كه محقق در پر داختن به وقايع صرف تاريخي با محك زدن مواد خام و اطلاعات اوليه، نوع نگرش به بازپروري حوا دث تاريخي را متحول كند. همه تاريخ نگاران اسلامي از خروج خيل عظيمي از سپاه علي (عليه السلام) در آستانه پيروزي در جنگ صفين خبر داده اند.(2) و اينكه چگونه سران و قاريان، علي (عليه السلام) را مجبور كردند تا دستور متاركه جنگ را اعلام كند.(3)
چون علي ( عليه السلام) در برابر خواسته آنان تسليم شد و بين طرفين قراردادي مبني بر حل و فصل مسائل بسته شد، همين دسته فريادهاي «لا حكم الّا لله» در اعتراض به پذيرش حكميت سر دادند.
بروز چنين رفتارهايي در شرايط بحراني كه جنبه محدود آن نزديك بودن پيروزي عراق بر شام بود چه معنايي مي دهد؟ در پاسخ به اين سؤال كلي لازم است خواننده را به عمق فراتر از اين زمان برد و پاسخ گويي به آن را در طرح مسائلي چون ساختار قبيله اي، شرايط زيست- محيطي، شرايط تربيتي و فرار از تمرکزگرايي جست و جو كرد از اين رو بايد بررسي شود: 1. اكثر معترضان از چه قبايلي بودند؛ 2. صرف نظر از چند سال توطني كه در شهرهاي نوبنياد كوفه و بصره داشتند، نوع معيشت آنان چگونه بود (بدوي يا حضري )؛3.عوامل محدود كننده اي كه با ظهور اسلام اعراب را تحت فشار قرار مي داد چه بودند؛4. انحصار خلافت در قبيله قريش چگونه به اين پديده دامن زد؟
1. زمينه هاي قبيلهاي
بررسي هاي انجام شده در مورد خاستگاه قبيلهاي خوارج از صفين تا پايان حاكميت اموي، حضور قبايل بني تميم و بني ربيعه با زير شاخه هاي بزرگي چون بني اسد، بني بكر، بني شيبان و بني حنيفه را نشان مي دهد؛ مسعر بن فدكي ، زيد بن حصين، عبدالله بن كواء، عبدالله بن وهب راسبي و نافع بن ازرق از ميان اين قبايل برخاسته اند. محدوده زندگي اين قبايل، شمال شرق شبه جزيره عربي از يمامه تا عراق بود.(4) مدت ها قبل از ظهور اسلام، قبايل مذكور به دلايلي، چون افزايش جمعيت، قحطي و گرسنگي، كمبود منابع، حوادث طبيعي و جنگ، ناخواسته موطن اوليه خويش يعني منطقه داخلي شبه جزيره (تهامه) را ترك كرده و به نواحي شمالي مهاجرت كردند. مناطق حوالي بين النهرين با توجه به موقعيت جغرافيايي و پيوندي كه با شبه جزيره عربي داشت، در طول اعصار گذشته جاذبه خاصي براي اعراب داشت. تنگي معيشت مهاجران را به مناطق ييلاقي، چون شام، عراق و بحرين هدايت كرد. گروه اخير اتحاديه قبيله اي تنوخ را بر اساس تعهد قبايل به ياري همديگر در مسائل و مشكلات ايجاد كردند.(5)
2. تأثير نوع معيشت (بدوي يا حضري) بر پديده خروج
نوع معيشت قبايل تميم و ربيعه و ساير اعراب ساكن در شبه جزيره، كوچ نشيني و رمه گرداني بود. زندگي بدوي چنان در وجود آ نان ريشه دوانده بود كه حتي سرزمين هاي خوش آب و هواي جنوب بين النهرين كه جايگاه مناسبي براي يكجانشيني بود جذبشان نكرد. بنا براين شهرنشيني قبل از اسلام به جز منطقه حيره كه بيشتر به پادگان نظامي در برابر تهاجمات اعراب شبيه بود، معنايي نداشت. مهاجرت اعراب از مناطق مركزي به نواحي خوش آب و هوا ي شمال شرق شبه جزيره جهت تغيير شيوه زندگي از بدوي به حضري نبود، بلكه بهره مندي بيشتر از خوان نعمتي بود كه در اين صفحه گسترده شده بود. ضعف حاكميت سياسي ايران و اختلافات داخلي اين كشور، شرايط لازم را براي اين بهره مندي فراهم كرد. اين گروه با ورود به بين النهرين، مناطقي بين انبار و حيره را براي زندگي انتخاب كرده اند و به معيشت بدوي خود در خيمه ها ادامه دادند. آنان چون اين شيوه زندگي را تغيير ندادند و از همنشيني با شهريان سرباز زدند به «عرب بيروني» معروف گشتند. (6)
تأثير روحيه بدوي و شرايط زيست- محيطي شبه جزيره، پديدهاي تحت عنوان ستيز از نوع متعارض را در ميان آنان به وجود آورد كه همواره زندگي اين جماعات را تهديد مي كرد. پيوستن قبايل به تشكل ها و اتحاديه هاي قبيلهاي از دو جهت حائز اهميت بود: يكي، گروه هاي معارض كه رو در روي اين تشكل ها قرار مي گرفتند و ديگري، نامنسجم، غير قابل اعتماد بودن و شكنندگي تعهدات اخلاقي افرادي كه اين تشكل ها را به وجود مي آوردند. به دليل ويژگي هاي فوق، اعراب حتي اتحاديه ها يا تشكل هاي قبيلهاي كه براساس نياز به منبع مادي چون آب، علف، دفاع از جان و ناموس به وجود مي آمد را نيز در شرايط خاص محكوم به فروپاشي مي كرد. (7) سركشي آنان طوري بود كه در برابر هرگونه قيدي كه آزادي و لجام گسيختگي شان را محدود مي كرد به شدت مقاومت مي كرد. (8) همين تقيد نداشتن به زمين بر گستاخي اعراب در عدم تمركزپذيري مي افزاود. (9)
ويژگي مهم ديگري كه در اين زمينه شايان ذكر است، فرهنگ حاكم بر روحيه بدوي اعراب بود؛ فرهنگي كه از پس واژه جنگ زاييده مي شد. دلاوري، شجاعت، حميت، خشم، خشونت، افتخار، سرشكستگي، غارت و اسارت واژه هايي بودند كه با زندگي شان عجين شده بودند. هر موضوع پيش پا افتادهاي ممكن بود خشم آنان را بر افراوخته و منجر به وقوع جنگ هاي طولاني شود. تعصب اعراب در حفظ حرمت قبيلهاي تحمل نكردن قدرت برتر، انتقام جويي از قبايل رقيب و جبران كمبودهاي اقتصادي از مؤلفه هايي بودند كه بروز تنش و سرانجام جنگ را در ميان همپيمانان مجاور اجتناب ناپذير مي كرد.
تحرك پذيري، عدم پايبندي به سرزمين ثابت و ناامني، اعراب را همواره در معرض خطرات و ناملايماتي قرار مي داد. اين ويژگي ها افراد را ناگزير به داشتن روحيات خشن با عكس العمل هاي شديد در مقابل محرك يا خطر مي كرد؛ احساس ناامني، عدم اطمينان به آينده و عوامل متعدد ديگري كه شرايط محيطي- اجتماعي بر سر راه او قرار مي داد، در بروز اين روحيه ناخوشايند مؤثر بود. ستيز و كشمكش ناشي از عدم تحمل رقيب در كنار خويش، برتري نيرومند بر ضعيف، دفاع از موجوديت قبيله، تهاجم و غارت بر زندگي اعراب عموماً و اعراب بدوي خصوصاً از پيامدهاي اين شرايط بود.
3. تأثير محدوديت هاي ناشي از پذيرش اسلام در بروز پديده خروج
توجه به ساختار اجتماعي و ويژگي روحي- رواني اعراب، اين پرسش را مطرح مي سازد كه آيا گروه هاي مورد نظر شرايط لازم را براي پذيرش اسلام داشتند كه تحولات عمده و بنيان براندازي برايشان رقم زد؛ اين دگرگوني ها از يك سو با واژه بيگانه «حرمت» برخي از اعمال و افعالي كه سال ها فرهنگ غالب اعراب را تشكيل مي دادند، مورد هجوم قرار مي داد و از ديگر سو سروري قبيلهاي كه با استناد به اين تحول عمده واژه حاكميت داشتن بر ساير قبايل را بيان مي كرد. براي پاسخ گويي به اين پرسش لازم است اندکي به عقب برگرديم و واكنش اين دسته از اعراب در برابر تحول بزرگي چون ظهور اسلام را بررسي كنيم. صرف نظر از گروش فردي قبل از فتح مكه و فراگير شدن دعوت پيامبر (ص) شاهدي براي گروش دستجمعي اعراب در شكل قبيلهاي تا اين زمان به اسلام به چشم نمي خورد. يك سال بعد از فتح مكه در سال نهم، هجوم نمايندگان و سران قبايل عرب از جمله تميم و ربيعه براي پذيرش اسلام به مدينه چنان چشمگير است كه در تاريخ از آن سال به «عام الوفود» ياد مي شود. (10)
مسلمان شدن اكثر قريب به اتفاق اعراب در واقع تسليم شدن و تن دادن آنان به شرايط موجود بود. خداوند پذيرش وضعيت موجود توسط اعراب را در قرآن بدين شكل بيان مي كند. «اعرابي ايمان نياورد، بلكه تسليم شد» ديدگاه اعراب به اسلام بر خلاف پيام اين دين، غلبه يافتن قريش بر ساير اعراب تلقي مي شد؛ بنابراين تحول عمدهاي كه در صورت پذيرش اسلام در ساختار اجتماعي- فرهنگي اعراب ايجاد مي شد در واقع پشت پا زدن به دستاوردهاي آنها در سايه تقيد ناپذيري و عدم تمركزگرايي در نظر گرفته شد؛ از اين رو تسليم در برابر اين شوك عجيب تا رحلت پيامبر (ص) بيشتر دوام نياورد و از زمان رحلت آن حضرت، افرادي را تحت عنوان مدعيان نبوت به رقابت با حاكميت مركزي واداشت.
عوامل محدود كننده را كه به خروج منتهي مي شدند مي توان در دو مورد ديني و قبيلهاي جست وجو كرد. با توجه به ساختار اجتماعي، پذيرش ايدئولوژي پوياي اسلام، مبناي ايدئولوژي اعراب را كه برگرفته از عقايد سنتي بود در هم مي پيچيد و عدم تمكين آنان را به مخالفت با هر گونه تغيير و تحول در جامعه وادار مي كرد. (11) بنابراين احكام ديني و حاكميت سياسي ناشي از آن را مي توان دو شاخص مهم در ايجاد محدوديت در اين جامعه سنتي به حساب آورد از سوي ديگر از ديدگاه عرب قبل اسلام، پذيرش حاكميت يك قبيله بر سايرين تحمل ناپذير بود؛ بنابراين تنش و برخوردهاي قبايل عدناني- قحطاني از يك سو و عدناني – قريشي از سوي ديگر دور از انتظار نبود. اين شرايط شبه جزيره را آبستن حوادثي كرد كه حتي در زمان حيات پيامبر (ص) نيز جامعه عرب را درگير خود نمود.
مدعيان نبوّت با روان شناسي اجتماعي خاص كه از مردم داشتند به راحتي به نقاط حساسي که روح اين مردم را مي آزرد پي بردند. شناخت محدوديت جامعه و انگشت گذاشتن بر آنها، در اين مقطع خاص زماني، ابزار كار آمدي در جمع كردن طرفداران بود. مدعيان به خوبي دريافتند كه اعراب با پذيرش اسلام دچار چه محدوديت هايي شدند؛ از اين رو به رفع اين محدوديت ها از ميان قوم خويش پرداختند.
خيزش اعراب سراسر شبه جزيره به خصوص نواحي شمال و شمال شرق، در قالب جنگ هاي رده، تلاشي براي اعاده اوضاع خوب از دست رفته بود. تشكيل حاكميت اسلام با مركزيت مدينه و فرمانروايي قريش براي اعراب بدوي به سان به بند كردن اسب چموشي بود كه تن به سواري نمي داد. احكام و قوانين اسلام توسط قريشيان از مدينه بر قبايل عرب جاري شد و اين با تمكين ناپذيري عرب منافات داشت. محدوديت هايي چون پرداخت زكات، رعايت حقوق ديگران، حرام شمردن زنا و شراب از اين جمله بودند؛ اعمالي كه اعراب رنج و سختي زندگي بيابانگردي خويش را با ارتكاب به آنها بر خود هموار مي كرد. براي اعراب غير قابل تحمل بود كه روزانه پنج بار در برابر خدايي كرنش و تعظيم كنند كه او را نمي بينند. طلحهًْ بن خويلد اسدي معتقد بود كه خداوند راضي نيست بندهاش با اين ذلت و خواري در برابر او به خاك افتاده و او را عبادت كند، بلكه عبادت بايد ايستاده و با ادب به جا آورده شود. (12) سجاح در تشويق سپاهيان خود به جنگ در سخنان سجع گونهاي كه مدعي بود به او وحي مي شود، حرمت غارت اموال و كشتن افراد را براي رسيدن به خواسته ها و منافع قومي خود برداشت. (13) مسيلمه حنفي از پيروان خويش زحمت خواندن نماز و حرمت شراب و زنا را برداشت؛ (14) وي براي توجيه غارت اموال به دست پيروان خود در يمامه، حرمي چون مكه ايجاد كرد كه قبايل همجوار بعد از غارت اموال ساكنان آن ناحيه به آن حرم پناه مي بردند و مسيلمه از آنان حمايت مي كرد. او با سخناني كه مدعي بود جبرييل بر او مي خواند حكم شرعي براي اين عمل مي تراشيد و مال باختگان را آرام مي كرد. (15) در عمان طايفه مهره از بني قضاعه در پرداخت زكات سرباز زدند.(16)
عدم پذيرش سروري قريش بر ساير قبايل موجب پديدهاي تحت عنوان مدعيان نبوت گرديد. اهداف عمده اكثر اين مدعيان جبران امتيازي بود كه در لواي نبوت به قريش داده شد. مدعي حنفي از شاخه ربيعه در يمامه، قريش را كمتر از آن مي دانست كه بر بني حنفيه حاكم شود، چرا كه آنان از جهت شجاعت، وسعت سرزمين و اموال بر قريش برتري داشتند. او مدعي بود كه جبرائيل چون محمد (ص) بر او نيز نازل مي شود. (17) سران قبايلي كه دعوت او را پذيرفته بودند با وجود وقوف بركذب بودن ادعاي مسيلمه، به گفته خودشان دروغگوي ربيعه را بر راستگوي مضري ترجيح مي دادند. (18)
طليحهًْ بن خويلد اسدي تميمي در خروج عليه حاكميت قريش تا نزديكي هاي مدينه پيش آمد. (19)
سجاع بنت حادث بن سويد تميمي مدعي نبوت بود كه دامنه نفوذش از تهامه تا جزيره بود.
بر اين اساس گرچه خيزش اعراب در برابر قدرت گرفتن قريش همگاني بود، اما حضور قبايل تميم و ربيعه در ميان آنان پررنگ تر از سايرين بود.
پي نوشت ها :
1. كريمي، روان شناسي اجتماعي (تهران: ارسباران، 1378) ص 9-8.
2. ابن مزاحم منقري، وقعهًْ صفين، تحقيق عبداسلام محمد هارون (قاهره: موسسه العربيه الحديثه، 1382 ق) ص 489.
3. محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (بيروت: دارالتراث، 1967 م) ج 5، ص 49.
4. عمررضا كحاله، معجم قيائل العرب و القديمه و الحديثه (بيروت: موسسه الرساله، 1994 م) ج 1، ص 126.
5. محمد بن عمر واقدي، الرده مع نبذه من فتوح العراق و ذكر مثني بن حارثه الشيباني، تحقيق يحيي الجبوري (بيروت: دارالغرب الاسلامي، 1990 م) ص 216؛ طبري، پيشين، ج 1، ص 609- 610؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ (بيروت: دارالكتب العلميه، بي تا) ج 1، ص 340.
6. طبري، پيشين، ج 1، 612.
7. بلاشررژي، تاريخ ادبيات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش (تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363) ج 1، ص 14.
8. جواد علي، تاريخ مفصل عرب قبل از اسلام، ترجمه حسين روحاني (بابل: كتابسراي بابل، 1367) ج 1، ص 257.
9. همان، ص 254.
10. ابن سعد، الطبقات الكبري، تحقيق عبدالقادر (بيروت: دارالكتب الاسلاميه، 1990) ج 1، ص 223- 369.
11. حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي (تهران: دانشگاه تهران، 1382) ص 15.
12. ابن اثير، پيشين، ج 2، ص 345.
13. همان، ص 354- 355.
14. ابن هشام، السيرهًْ النبويه، تحقيق مصطفي السقا (بيروت: دارالمعرفه، بي تا) ج 2، ص 577 و طبري، پيشين، ج 3، ص 137.
15. طبري، پيشين، ج 3، ص 283.
16. احمد بن جابر بلاذري، فتوح البلدان، (بيروت: بي نا، 1996 م) ج3، ص 84.
17. محمد بن عمر واقدي، پيشين، ص 108 و ابن اثير، پيشين، ج 2، ص 134.
18. طبري، پيشين، ص 285.
19. ابن اثير، پيشين، ص 343- 344.
/ج