جامعه ي ديني در آينه ي انديشه (3)

چکيده: جامعه ي ديني بدون تشکيل حکومت ديني تحقق نمي يابد. اين جمله پيام کلي مقاله اي است که در پي خواهد آمد، اما تحقيق پذيري آن در گرو بيان و تبين دو مقوله ي انسان و حکومت است، که نويسنده کوشيده است تا نخست، ترسيم واقعي از چهره ي انسان در معرفت ديني با مقايسه ي آن با انسان شناسي طبيعت گرا، بنمايد. لبّ مطلب اين است که
چهارشنبه، 15 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جامعه ي ديني در آينه ي انديشه (3)

جامعه ي ديني در آينه ي انديشه (3)
جامعه ي ديني در آينه ي انديشه (3)


 

نويسنده: گروه دين پژوهي




 
21) رحيم پور از غدي، حسن (1384)، جامعه ي ديني و نسبت آن با حکومت ديني. انديشه حوزه، ش54.
چکيده: جامعه ي ديني بدون تشکيل حکومت ديني تحقق نمي يابد. اين جمله پيام کلي مقاله اي است که در پي خواهد آمد، اما تحقيق پذيري آن در گرو بيان و تبين دو مقوله ي انسان و حکومت است، که نويسنده کوشيده است تا نخست، ترسيم واقعي از چهره ي انسان در معرفت ديني با مقايسه ي آن با انسان شناسي طبيعت گرا، بنمايد. لبّ مطلب اين است که در اسلام، به خلاف مکاتب طبيعت گرا، حقيقت تجزيه نمي شود و از اين رو، در اين ديدگاه الزامات اجتماعي مذهبي جزء لوازم حقيقت مذهب است؛ دنيا عين آخرت و آخرت دنباله ي دنياست و لذا انسان اسلام، مسؤول است زيرا هدف دار است. در همين ارتباط، نويسنده خاطر نشان مي سازد که علت عقب افتادن شرق اسلامي دنباله روي فاقد عقلانيتي بوده است که ملل اسلامي از سرمايه ي معنوي خود غافل شده اند و سمعاً و طاعتاً از فلسفه ي غرب تبعيت کرده اند. مسأله ي دوم يعني حکومت نيز براساس نوع معرفتي که دين از انسان ارائه مي دهد.
همچنين مسؤولان امور جامعه بر احساس مسؤوليت ديني در چارچوب شناخته شده اي حکومت را در دست مي گيرند که در منشور اميرالمومنين (ع) به مالک اشتر و ساير افاضات ايشان در نهج البلاغه و کتاب هاي حديث بيان گرديده است. نويسنده در پايان با عطف توجه به پاره اي از آموزه هاي معرفتي امام علي (ع) نسبت به روش هاي بهينه کشورداري و مردم داري مقاله ي خود را به پايان مي برد.
واژگان کليدي: انسان شناسي ديني، انسان شناسي طبيعت گرا، مسؤوليت اجتماعي، حکومت ديني، جامعه ي ديني، حقوق متقابل مردم و دولت ديني.
22) مصباح، سيد حسين همايون (1384)، مميزات جامعه ي اسلامي از جامعه ي مدني ليبرال دموکراسي، انديشه ي حوزه، ش54.
چکيده: هسته ي مرکزي اين نوشتار را تحليل و تبيين مميزات جامعه ي مدني اسلامي از جامعه ي مدني ليبرال يا ليبرال دموکراسي مي سازد. اما پيش از ورود بدان هسته، پوسته هايي همچون علل و عوامل احياي دوباره فکر جامعه ي مدني در جهان غرب و به موازات آن در جوامع اسلامي، به ويژه ايران، به صورت بسيار گذرا به بحث گذاشته شده است. و نيز سخن از سه قرائت از جامعه ي مدني رفته است که علت و يا دليل اصلي پيدايش ايستارهاي سه گانه، ستيز، خودباختگي و گزينش عقلاني در قبال جامعه ي مدني در کشورهاي اسلامي، به ويژه جامعه ي ايراني، به آنها باز مي گردد. سپس در پي به دست آوردن معنا و ماهيت جامعه ي مدني تلاش انجام گرفته است و بدين منظور دو تعريف کليدي که از جامعه ي مدني ارائه گرديده بازگو شده است و با توجه به انتخاب و ارجحيت ماهيت روش شناختي جامعه ي مدني، سه سازه ي بنيادين براي آن بيان و استخراج گرديده است که در واقع مبدأ و مقصد جامعه ي مدني را مي سازند.
آن سه سازه و عنصر پايه عبارتند از:
1) اختيار انسان؛
2) حق مندي انسان؛
3) مسؤوليت انسان
دقيقاً براساس همين سه عنصر و سازه، مميزات جامعه مدني اسلامي از جامعه مدني ليبرال دموکراسي پي گرفته شده است و بدين نتيجه مي انجامد که جامعه هاي مدني اسلام با جامعه ي مدني ليبرال، در معنا و لوازم اختيار، سرچشمه هاي پيدايش حق مندي انسان، حقوق پايه و روابط حق و تکليف و نيز دامنه و نوع مسؤوليت از همديگر متمايز و متفاوت مي گردند.
واژگان کليدي: جامعه ي ديني، ليبرال دموکراسي، اختيار، مسؤوليت، انسان، تکليف، حق، عقلانيت، اراده ي آزاد.
23) گلستاني، غلام نبي (1384)، انقلاب اسلامي و جامعه ي ديني، انديشه ي حوزه، ش55
چکيده: نوع انسان به عنوان موجودي ذي شعور و کمال جو و اجتماعي همواره در افق ديد و افکار خويش تصويري از جامعه ي مطلوب و مدينه ي فاضله دارد که اين تصوير شامل ايده آل هايي درباره ي اقتصاد، سياست و فرهنگ بوده و همچنين شاخص هايي براي شخصيت افراد و شهروندان مي باشد. ماهيت و شاخص هاي وضع مطلوب جامعه، متناسب و متأثر از نوع جهان بيني و اصول عقايد و افکار و گروه هاي اجتماعي است. بنابراين جهان بيني زيربناي مدينه ي فاضله است. در اين مقاله به سه شاخه ي مهم جامعه ي آرماني و مطلوب ديني، يعني استقلال، آزادي و نفي سلطه پرداخته شده و هريک از اين شاخصه ها در ابعاد مختلف و از جهات گوناگون مورد بازکاوي و بازشناسي قرار گرفته است.
واژگان کليدي: استقلال، آزادي، نفي سلطه، جامعه ي ديني، سلطه ي فرهنگي.
24) بسطامي، محمد(1384)، انسان و آزادي (در جامعه ي ديني) با نگرش قرآني، انديشه ي حوزه، ش55.
چکيده: انسان شناسي و مسأله ي اختيار و آزادي او در هر نظام اجتماعي امري با اهميت محسوب مي شود. در جامعه ي ديني با قرائت قرآني انسان و آزادي هاي او معنا و حدودي ويژه دارد. سخن درباره ي آفريده اي است که بي ترديد معماي بزرگ قرون و اعصار بوده وهست؛ آفريده اي که فراز و فرودهاي بسيار دارد و نشيب ها، پستي ها و بلندي هاي فراوان در زندگي او به چشم مي خورد. برخي متفکران از او تعبير به موجودي ناشناخته مي کنند. قرآن کريم نيز گاهي او را با صفات و فضايل بسيار عالي مي ستايد، و گاه او را با صفات و خصائل سخيف و پست نکوهش و سرزنش مي کند. پرسش هاي بسياري مطرح است. پرسش هايي که متفکرين، به طور دائم در طي قرون و اعصار، درباره ي آن انديشيده اند و بسيار هم انديشيده اند. برخي از آن پرسش ها عبارتند از: انسان داراي چه نيازها و گرايش هايي است؟ نيازهاي اصيل و فطري او کدام است و نيازهاي کاذب وي کدام؟ نيازهاي انسان چگونه بايد ارضا شود؟ آيا ارضاي آنها به هر نحو صحيح است يا نه؟ رابطه ي انسان با خود چيست؟ رابطه ي انسان با ديگران چيست؟ نقش انسان در تاريخ چيست؟ آيا انسان جامعه رامي سازد يا جامعه، انسان را؟ آيا انسان سازنده ي تاريخ است يا اسير جبر تاريخ؟ آيا انسان موجودي آزاد است يا مجبور؟ اديان چه نظري در رابطه با شناخت انسان و آزادي او دارند؟ قرآن کريم چه تعريفي از او داشته و آزادي انسان را چگونه مطرح مي سازد؟ آيا قرآن کريم به همه ي ابعاد انسان و آزادي او توجه کرده است يا نه؟ در نهايت قرآن چه پاسخ و رهيافتي به پرسش هايي که به طور اختصار گفته شد، ارائه مي دهد. اين ها برخي از آن پرسش هايي است که در مورد انسان مطرح است. اين پژوهش در پي دست يابي به پاسخ يکي از اين پرسش ها در رابطه با انسان و آزادي او، با رهيافت قرآني است.
واژگان کليدي: آزادي، انسان، دين، قرآن.
25) اصغري، محمود (1384)، عدالت اجتماعي (در جامعه ي ديني)، انديشه ي حوزه، ش55.
چکيده: عدالت همواره به مثابه يکي از مهم ترين معيارهاي سنجش در نظام هاي اجتماعي محسوب شده است. در جامعه ي ديني تأکيدي ويژه بر مسأله ي عدالت شده است. اگر در ميان ارزش هاي اجتماعي مورد قبول همگان والاترين ارزش ها را آزادي، برابري و عدالت بدانيم، مقايسه اين ارزش ها و انتخاب يکي از آنها به عنوان ارزش برتر از دشوارترين داوري هاست. ولي آنچه مسلم است، آزادي گاهي خود حصاري براي آزادي مي گردد، زيرا افرادي هستند که با استفاده از آزادي همه ي منافع و مزاياي طبيعي و اجتماعي را به سوي خود جذب مي کنند و آزادي را در انحصار خود در مي آورند. به همين جهت نياز به برابري ضروري است و انسان ها خواهان آن مي گردند تا از آزادي بکاهند تا بتوانند به برابري دست يابند. در نتيجه برابري بر آزادي حکومت مي کند، نياز به برابري نيز در واقع نياز به عدالت است، زيرا آن جا که جاي برابري و تساوي است، برابري در ذات و عمل به عدالت وجود دارد. بنابراين عدالت والاترين ارزش هاست. با ظهور و پيدايش انديشه هاي جديد و تفکر نسبي گرايي، که بر مبناي نظريه ي اومانيستي خودبنيادگرايانه توانست به عنوان تفکري مسلط و انديشه ي حاکم جاي خود را باز کند، مبدأ قرار گرفتن انسان به عنوان خاستگاه معرفت و شناخت، از انسان موجودي ساخت که مستقل و بي نياز از هر منبع و مرجع ديگري محور ارزش ها و نيز معيار و ملاک آن قرار گرفت. بر اين اساس ديگر ارزش واقعي و مطلقي جداي از ذهن انسان ارزش گذار در خارج وجود نداشت تا انسان نياز به فهم و درک او داشته باشد تا به ناچار بخواهد خود را بر آنها تطبيق دهد. آثار ناشي از اين انديشه و تفکر توانست در تمامي حوزه ي رفتارهاي اجتماعي از جمله رفتارهاي اقتصادي نيز جاري شود، و انسان را موجود حداکثر کننده مطلوبيت، خوشي و سود معرفي کند و در نهايت مفهوم عدالت را به رفاه مادي همگاني ارجاع دهد. دراين نگرش ديگر عدل و عدالت عبارت از رفتار کردن برحسب ضوابطي مستقل از اراده ي بشري نيست و هيچ يک از اصول مادي عدالت ديگر اعتبار ذاتي ندارند، لذا اصول عدالت را مي توان به ساحت انساني و گزينش فردي منوط کرد، در حالي که در نگرش ديني، عدالت و تمامي ابعاد آن، سرچشمه ي الهي دارد و در چارچوب شريعت قابل تعريف است. بنابراين در اين رهيافت، عدالت چهره ي الهي و آرماني دارد. سوالي که اين مقاله در پي پاسخ گويي به آن برخواهد آمد، اين است که با توجه به اختلاف بنيادي در برداشت ديني از عدالت و انديشه هاي مدرن عدالت، آيا با توسل به چنين نظريه هايي مي توان عدالت اقتصادي مورد نظر اسلام را در قالب نظام اقتصادي آن محقق ساخت.
واژگان کليدي: عدالت، نظام اقتصادي، فايده گرايي، اسلام، ليبراليسم.
26) مصباح، سيد حسين همايون (1384)، امنيت رواني، اقتصادي و اجتماعي [در جامعه ي ديني] انديشه ي حوزه، ش 55.
چکيده: در اين نوشتار سخن از نسبت جامعه ي ديني با امنيت رواني، اقتصادي و اجتماعي رفته است و به منظور ارزيابي اين نسبت، جستار از دو پرسش آغاز مي گردد و پس از پاسخ يابي به آنها نسبت جامعه ي ديني با مقوله ي امنيت به کاوش گرفته شده است. از آن جا که امنيت، به ويژه امنيت اجتماعي، همچون تابع متغير، از حيث شاخصه ها و مولفه ها و از نظر کارکرد، عمل مي کند. طبعاً شاخصه ها و مولفه هاي ساختاري و کارکردي آن در ادوار گوناگون رشد اجتماعي بشر و جوامع انساني و به تعبير ديگر ادوار تمدني، متفاوت مي باشد، چنان چه در گذشته نيز چنين بوده است. از اين روي، رويکرد جامعه ي ديني با امنيت، با توجه به هويت متغير و سيال آن معنا پيدا مي کند و در اين نوشتار از همين زاويه بدان نگريسته شده است. در اين راستا براي امنيت اجتماعي دو ساحت بيروني و دروني ترسيم مي گردد، که در ساحت دروني، معنويت و امنيت روحي- رواني همچون پايه ي بنيادين امنيت اجتماعي شناخته شده است و در ساحت بيروني مولفه و شاخصه هاي چندي را براي تأمين و تحقق امنيت اجتماعي و مکانيزم عمل آنها برشمرده شده و مورد ارزيابي قرار گرفته است، که از شمار آنهاست:
1) دستگاه قضايي مستقل؛
2) قانون مندي رفتار؛
3) برابري و توازن در برخورداري ها.
در هريک از اين دو ساخت و زير مجموعه هاي آنها، ايستار دين و جامعه ي ديني نسبت بدان ها بازگو گرديده است و در پايان به اين نتيجه مي رسد که جامعه ي ديني در فقدان امنيت اجتماعي نمي تواند الگو باشد. به همين خاطر امنيت اجتماعي- رواني از شمار کليدي ترين اهداف و برايند جامعه ي ديني دانسته شده است.
واژگان کليدي: امنيت اجتماعي و رواني، جامعه ي ديني، توازن، برابرِي، اميد، آينده، قضايي، رفتار، قانون مندي، معناداري.
27) بشير، حسين (1384)، خوداتکايي فرهنگي و علمي (جامعه ي ديني)، انديشه ي حوزه، ش55
چکيده: نويسنده براساس طرح مورد نظر، رؤوس مسائل اين مقاله را در دو بخش پي مي گيرد: اهداف فرهنگي و اهداف علمي. در بخش نخست به پاره اي از اهداف فرهنگي- اخلاقي، همچون نياز به افزايش معنويت، لزوم انقلاب اخلاقي در تمامي ارکان جامعه، نياز شديد جامعه ي اسلامي به وحدت، و اين که وحدت مسأله ي فرهنگي، سياسي مهمي براي مقطع کنوني جامعه ي ماست و راهبردهايي در جهت وحدت بخشي به جامعه، رفع تبعيض در جامعه ديني، که خداوند همگان را در آن برابر قرار داده است، تبديل فرهنگ عوامي به فرهنگ والا که منشأ تهاجم پذيري نيز هست، و پالوده کردن ساحت فرهنگ ديني از موهومات و خرافاتي که از طريق تعاملات جوامع با يکديگر بدان ها راه مي يابد، و نقش علماي دين در اين جهت، و در همين راستا به پالوده نمودن هنر ديني و جهت دادن آن به سمت اهداف والاي ديني سخن به ميان مي آيد، و به گوشه هايي از جنبه هاي اعجازي و پرورشي اين هنر در اين مقاله اشاره مي شود. نويسنده در بخش دوم به سه مسأله ي پراهميت، در ارتباط با مسأله ي نياز علمي جامعه، مي پردازد: نخست عطف توجهي دارد به اصل موضوع تعميم سواد و آگاهي و ضرورت آن به ويژه در شرايط رقابتي کنوني، آن گاه به شيوه ي نوظهوري در عرصه ي دانش پروري به عنوان «مديريت دانش» اشاره دارد، و در گام بعدي از ضرورت رويکرد به توليد علم جديد سخن به ميان مي آورد، و به همين بهانه مسأله ي فناوري نرم افزاري را پيش مي کشد که چقدر مي تواند در عرصه ي تبليغ دين، مفيد واقع گردد. در خاتمه ي بحث خود، هم به عنوان گله دردمندانه از بي التفاتي ها به موضوع ازدياد دانش و رويکرد به پژوهش، و هم به عنوان نقدي بر مسأله ي کميت گرايي، که تراژدي علم در وضعيت کنوني جامعه ديني ما گرديده است، سخن مي گويد و بحث را به پايان مي برد.
واژگان کليدي: توليد علم، فرهنگ والا، انقلاب اخلاقي، کميت گرايي، معنويت گرايي، فناوري، مديريت دانش
28) پژوهنده، محمد حسين (1384)، صلح، همبستگي ملي و مشارکت عمومي [در جامعه ي ديني]، انديشه ي حوزه، ش 55.
چکيده: نويسنده در اين مقاله درصدد آن است تا روشن نمايد که جامعه تنها در صورتي روي رستگاري را خواهد ديد که به معنويت روي نمايد و همراه با نظام هاي مادي جامع، نظام اخوت ديني را سرلوحه ي زندگي سازد. در سايه ي چنين نظام اخلاقي- اجتماعي خواهد بود که تمام اهداف مترقي جامعه، همچون صلح، همبستگي و مشارکت عمومي و ساير آرمان هاي آن به صورت تضمين شده و پايداري تحقق خواهد يافت. او ابتدا به تشريح جامعه به لحاظ نوع مناسبات آن مي پردازد. سپس به نوع بينش انسان شناختي اسلام نظر مي افکند که به انسان- به خصوص افراد جامعه ي ديني- به عنوان انسان فراسرزميني مي نگرد، که در عين حال به مثابه اندام واحدي مي باشند. آن گاه فرايند جامعه و ضرورت داشتن نظام – مادي و معنوي- را مورد بررسي قرار مي دهد، که ارگانيسم اخوت ديني در جامعه ي ديني نقش نظام دومي را ايفا مي نمايد. در واقع بحث در اين جا حالت کارکردي به خود مي گيرد و آثار رفتاري چنين نظامي همچون صلح، همبستگي و مشارکت در اصلاح و انجام امور جامعه ي خود و به عنوان ثمراتي که مترتب به آن است و ارمغاني ارزنده از آن مي باشد، مطرح مي سازد، و بحث خود را با يک نکته ي راه بردي در مورد کيفيت تبديل تئوري به عمل به پايان مي برد.
واژگان کليدي: نظام، جامعه ي ديني، همبستگي، صلح، مشارکت عمومي.
29) نوايي، علي اکبر (1384)، بازگشت به معنويت و اخلاق [در جامعه ي ديني]، انديشه ي حوزه، ش55.
چکيده: در اين نوشتار، نويسنده برآن است که مقوله ي بازگشت به اخلاق و معنويت را، که از جمله مهم ترين پله هاي ترقي و سعادت جامعه اند، به معرض تحليل و بررسي بنهد. بدين روي ابتدا واژه هاي اخلاق، معنويت و بازگشت راه به لحاظ مفهومي بررسي کرده و سپس به عنوان مدخل کلي بحث، وضعيت جهان معاصر را در باب رابطه اي که بايد با اخلاق و معنويت داشته باشد، بررسي نموده و وضعيت بحراني موجود را به تصوير کشيده است. اين وضعيت در نهايت قابليت دوام نداشته و سبب سقوط همه جانبه ي جوامع انساني خواهد گرديد. در اين راستا بيان داشته است در عين حال که واژه هايي همچون حق، عدالت، عفت، صداقت، امانت و کرامت، ذاتي بشر هستند، اما بر اثر غلبه ي انديشه هاي گمراه کننده، اين مفاهيم به محاق رفته اند و بشريت بايد توبه اي عام بنمايند و به اين مفاهيم بازگشت نمايند. در همين راستا مبحث ديگري گشوده شده که انقلاب اسلامي ايران، طليعه ي بازگشت به معنا و اخلاق دانسته شده است که مي بايد در مسير تنزيه اخلاقي جامعه هم همت بگمارد. در اين نوشتار، تنزيه اخلاقي و معنوي جامعه يک ضرورت دانسته شده است؛ به اين معنا که بايد جامعه به مباني ارزشي اعتقاد ببندد و افراد، ذاتاً مطيع و منقاد مباني ارزشي باشند و اين رويکرد از مهم ترين اولويت هاي جامعه ي ديني محسوب مي گردد. در ادامه ي نوشتار، به نقش فرد در تنزيه اخلاقي خويش پرداخته شده، و مسؤوليت بزرگ انساني را همين تلقي نموده است. همچنين اين واقعيت را به تصوير کشيده که جامعه ي منزه در تنزيه اخلاقي فرد نقش فعالي را ايفا مي کند و نيز به نقش حاکمان و مديران نظام اجتماعي در نهادينه سازي اخلاق و معنويت پرداخته شده است. به اين معناکه مديران و حاکمان در جامعه، هم نقش تکاملي معنايي دارند و هم نقش بازدارنده و در نهايت به نقش اخلاق و معنويت در تحکيم جامعه ي ديني پرداخته شده است.
واژگان کليدي: اخلاق، معنويت، جامعه ي ديني، حاکمان، فضيلت، عدالت.
30) معرفت، محمد هادي (1384)، مباني جامعه ي ديني از نگاه قرآن و سنت، انديشه ي حوزه، ش 56.
چکيده: جامعه ي ديني جامعه اي است که فرهنگ و روش رفتاري خود را براساس تعاليم وحياني بنا نهاده باشد و بر اين باور باشد که اين دين است که مي تواند سلامت و سعادت حيات را تضمين کند. البته نبايد ناديده گرفت که عقل (نظري و رفتاري) همواره در کنار شرع، و يکي از مباني اصيل شرع محسوب مي شود. و لذاست که عقل گرايي از مولفه هاي شاخص جامعه ي ديني است. مولفه هاي ديگر آن، حق مداري، عدالت محوري، قانون مندي و مهم تر از همه، لحاظ خدا محوري و انسان محوري، هر دو، در بنيان گذاري جامعه ي ديني لحاظ شده، بدين معنا که گرچه جامعه ي ديني يک جامعه ي خدا محور محض شناخته شده و به نام جامعه ي توحيدي ياد مي شود، ولي هدف اصلي در قانون گذاري، همان کمال انساني است، تا او را براي رسيدن به مقام خلافت الهي و تجلي صفات جلال و جمال حق، در وجود اين انسان کامل آماده کند، در حديث قدسي آمده است: «يابن آدم، خلقت الاشياء لاجلک و خلقتک لاجلي» همه چيز را در پرتو وجود تو آفريدم، ولي تو را براي خودم آفريدم. آري اين انسان است که مي تواند تجلي گاه مطلق صفات باري تعالي باشد. لذاست که تمامي شرايع الهي مي کوشند تا انسان را به مرتبه ي کمالي که شايسته است صعود دهند، و از اين راه صفات کماليه در وجودش تجلي يابد. در حديث قدسي ديگر آمده است: «کنت کنزاً مخفياً فاجبت أن اعرف، فخلقت الحق لکي اعرف»؛ گنجي نهان بودم، پس خلق را آفريدم تا آشکار شوم و اين گنج نهان تنها در وجود انسان به طور کامل آشکار مي گردد.
اين است جامعه ي ديني که هدف صعود انسان به کمالات معنوي، که همان سعادت حيات است، و نيز اين انسان است که آبادگر زمين و زمينه ساز براي آباد کردن حيات جاويد است. لذا در جامعه ي ديني اصالت و محوريت اولاً در وجود انسان است و در نهايت خدا محوري است. جمع ميان سعادت دنيا و آخرت «وابتغ فيما اتاک الله الدّار الاخره و لا تنس نصيبک من الدّنيا» (قصص، 77).
واژگان کليدي: شريعت، حق مداري، عدالت محوري، قانون مندي، جامعه ي ديني.
منبع: انديشه حوزه، ش80-79$ جامعه ي ديني در آينه ي انديشه (3)
نويسنده: گروه دين پژوهي
21) رحيم پور از غدي، حسن (1384)، جامعه ي ديني و نسبت آن با حکومت ديني. انديشه حوزه، ش54.
چکيده: جامعه ي ديني بدون تشکيل حکومت ديني تحقق نمي يابد. اين جمله پيام کلي مقاله اي است که در پي خواهد آمد، اما تحقيق پذيري آن در گرو بيان و تبين دو مقوله ي انسان و حکومت است، که نويسنده کوشيده است تا نخست، ترسيم واقعي از چهره ي انسان در معرفت ديني با مقايسه ي آن با انسان شناسي طبيعت گرا، بنمايد. لبّ مطلب اين است که در اسلام، به خلاف مکاتب طبيعت گرا، حقيقت تجزيه نمي شود و از اين رو، در اين ديدگاه الزامات اجتماعي مذهبي جزء لوازم حقيقت مذهب است؛ دنيا عين آخرت و آخرت دنباله ي دنياست و لذا انسان اسلام، مسؤول است زيرا هدف دار است. در همين ارتباط، نويسنده خاطر نشان مي سازد که علت عقب افتادن شرق اسلامي دنباله روي فاقد عقلانيتي بوده است که ملل اسلامي از سرمايه ي معنوي خود غافل شده اند و سمعاً و طاعتاً از فلسفه ي غرب تبعيت کرده اند. مسأله ي دوم يعني حکومت نيز براساس نوع معرفتي که دين از انسان ارائه مي دهد.
همچنين مسؤولان امور جامعه بر احساس مسؤوليت ديني در چارچوب شناخته شده اي حکومت را در دست مي گيرند که در منشور اميرالمومنين (ع) به مالک اشتر و ساير افاضات ايشان در نهج البلاغه و کتاب هاي حديث بيان گرديده است. نويسنده در پايان با عطف توجه به پاره اي از آموزه هاي معرفتي امام علي (ع) نسبت به روش هاي بهينه کشورداري و مردم داري مقاله ي خود را به پايان مي برد.
واژگان کليدي: انسان شناسي ديني، انسان شناسي طبيعت گرا، مسؤوليت اجتماعي، حکومت ديني، جامعه ي ديني، حقوق متقابل مردم و دولت ديني.
22) مصباح، سيد حسين همايون (1384)، مميزات جامعه ي اسلامي از جامعه ي مدني ليبرال دموکراسي، انديشه ي حوزه، ش54.
چکيده: هسته ي مرکزي اين نوشتار را تحليل و تبيين مميزات جامعه ي مدني اسلامي از جامعه ي مدني ليبرال يا ليبرال دموکراسي مي سازد. اما پيش از ورود بدان هسته، پوسته هايي همچون علل و عوامل احياي دوباره فکر جامعه ي مدني در جهان غرب و به موازات آن در جوامع اسلامي، به ويژه ايران، به صورت بسيار گذرا به بحث گذاشته شده است. و نيز سخن از سه قرائت از جامعه ي مدني رفته است که علت و يا دليل اصلي پيدايش ايستارهاي سه گانه، ستيز، خودباختگي و گزينش عقلاني در قبال جامعه ي مدني در کشورهاي اسلامي، به ويژه جامعه ي ايراني، به آنها باز مي گردد. سپس در پي به دست آوردن معنا و ماهيت جامعه ي مدني تلاش انجام گرفته است و بدين منظور دو تعريف کليدي که از جامعه ي مدني ارائه گرديده بازگو شده است و با توجه به انتخاب و ارجحيت ماهيت روش شناختي جامعه ي مدني، سه سازه ي بنيادين براي آن بيان و استخراج گرديده است که در واقع مبدأ و مقصد جامعه ي مدني را مي سازند.
آن سه سازه و عنصر پايه عبارتند از:
1) اختيار انسان؛
2) حق مندي انسان؛
3) مسؤوليت انسان
دقيقاً براساس همين سه عنصر و سازه، مميزات جامعه مدني اسلامي از جامعه مدني ليبرال دموکراسي پي گرفته شده است و بدين نتيجه مي انجامد که جامعه هاي مدني اسلام با جامعه ي مدني ليبرال، در معنا و لوازم اختيار، سرچشمه هاي پيدايش حق مندي انسان، حقوق پايه و روابط حق و تکليف و نيز دامنه و نوع مسؤوليت از همديگر متمايز و متفاوت مي گردند.
واژگان کليدي: جامعه ي ديني، ليبرال دموکراسي، اختيار، مسؤوليت، انسان، تکليف، حق، عقلانيت، اراده ي آزاد.
23) گلستاني، غلام نبي (1384)، انقلاب اسلامي و جامعه ي ديني، انديشه ي حوزه، ش55
چکيده: نوع انسان به عنوان موجودي ذي شعور و کمال جو و اجتماعي همواره در افق ديد و افکار خويش تصويري از جامعه ي مطلوب و مدينه ي فاضله دارد که اين تصوير شامل ايده آل هايي درباره ي اقتصاد، سياست و فرهنگ بوده و همچنين شاخص هايي براي شخصيت افراد و شهروندان مي باشد. ماهيت و شاخص هاي وضع مطلوب جامعه، متناسب و متأثر از نوع جهان بيني و اصول عقايد و افکار و گروه هاي اجتماعي است. بنابراين جهان بيني زيربناي مدينه ي فاضله است. در اين مقاله به سه شاخه ي مهم جامعه ي آرماني و مطلوب ديني، يعني استقلال، آزادي و نفي سلطه پرداخته شده و هريک از اين شاخصه ها در ابعاد مختلف و از جهات گوناگون مورد بازکاوي و بازشناسي قرار گرفته است.
واژگان کليدي: استقلال، آزادي، نفي سلطه، جامعه ي ديني، سلطه ي فرهنگي.
24) بسطامي، محمد(1384)، انسان و آزادي (در جامعه ي ديني) با نگرش قرآني، انديشه ي حوزه، ش55.
چکيده: انسان شناسي و مسأله ي اختيار و آزادي او در هر نظام اجتماعي امري با اهميت محسوب مي شود. در جامعه ي ديني با قرائت قرآني انسان و آزادي هاي او معنا و حدودي ويژه دارد. سخن درباره ي آفريده اي است که بي ترديد معماي بزرگ قرون و اعصار بوده وهست؛ آفريده اي که فراز و فرودهاي بسيار دارد و نشيب ها، پستي ها و بلندي هاي فراوان در زندگي او به چشم مي خورد. برخي متفکران از او تعبير به موجودي ناشناخته مي کنند. قرآن کريم نيز گاهي او را با صفات و فضايل بسيار عالي مي ستايد، و گاه او را با صفات و خصائل سخيف و پست نکوهش و سرزنش مي کند. پرسش هاي بسياري مطرح است. پرسش هايي که متفکرين، به طور دائم در طي قرون و اعصار، درباره ي آن انديشيده اند و بسيار هم انديشيده اند. برخي از آن پرسش ها عبارتند از: انسان داراي چه نيازها و گرايش هايي است؟ نيازهاي اصيل و فطري او کدام است و نيازهاي کاذب وي کدام؟ نيازهاي انسان چگونه بايد ارضا شود؟ آيا ارضاي آنها به هر نحو صحيح است يا نه؟ رابطه ي انسان با خود چيست؟ رابطه ي انسان با ديگران چيست؟ نقش انسان در تاريخ چيست؟ آيا انسان جامعه رامي سازد يا جامعه، انسان را؟ آيا انسان سازنده ي تاريخ است يا اسير جبر تاريخ؟ آيا انسان موجودي آزاد است يا مجبور؟ اديان چه نظري در رابطه با شناخت انسان و آزادي او دارند؟ قرآن کريم چه تعريفي از او داشته و آزادي انسان را چگونه مطرح مي سازد؟ آيا قرآن کريم به همه ي ابعاد انسان و آزادي او توجه کرده است يا نه؟ در نهايت قرآن چه پاسخ و رهيافتي به پرسش هايي که به طور اختصار گفته شد، ارائه مي دهد. اين ها برخي از آن پرسش هايي است که در مورد انسان مطرح است. اين پژوهش در پي دست يابي به پاسخ يکي از اين پرسش ها در رابطه با انسان و آزادي او، با رهيافت قرآني است.
واژگان کليدي: آزادي، انسان، دين، قرآن.
25) اصغري، محمود (1384)، عدالت اجتماعي (در جامعه ي ديني)، انديشه ي حوزه، ش55.
چکيده: عدالت همواره به مثابه يکي از مهم ترين معيارهاي سنجش در نظام هاي اجتماعي محسوب شده است. در جامعه ي ديني تأکيدي ويژه بر مسأله ي عدالت شده است. اگر در ميان ارزش هاي اجتماعي مورد قبول همگان والاترين ارزش ها را آزادي، برابري و عدالت بدانيم، مقايسه اين ارزش ها و انتخاب يکي از آنها به عنوان ارزش برتر از دشوارترين داوري هاست. ولي آنچه مسلم است، آزادي گاهي خود حصاري براي آزادي مي گردد، زيرا افرادي هستند که با استفاده از آزادي همه ي منافع و مزاياي طبيعي و اجتماعي را به سوي خود جذب مي کنند و آزادي را در انحصار خود در مي آورند. به همين جهت نياز به برابري ضروري است و انسان ها خواهان آن مي گردند تا از آزادي بکاهند تا بتوانند به برابري دست يابند. در نتيجه برابري بر آزادي حکومت مي کند، نياز به برابري نيز در واقع نياز به عدالت است، زيرا آن جا که جاي برابري و تساوي است، برابري در ذات و عمل به عدالت وجود دارد. بنابراين عدالت والاترين ارزش هاست. با ظهور و پيدايش انديشه هاي جديد و تفکر نسبي گرايي، که بر مبناي نظريه ي اومانيستي خودبنيادگرايانه توانست به عنوان تفکري مسلط و انديشه ي حاکم جاي خود را باز کند، مبدأ قرار گرفتن انسان به عنوان خاستگاه معرفت و شناخت، از انسان موجودي ساخت که مستقل و بي نياز از هر منبع و مرجع ديگري محور ارزش ها و نيز معيار و ملاک آن قرار گرفت. بر اين اساس ديگر ارزش واقعي و مطلقي جداي از ذهن انسان ارزش گذار در خارج وجود نداشت تا انسان نياز به فهم و درک او داشته باشد تا به ناچار بخواهد خود را بر آنها تطبيق دهد. آثار ناشي از اين انديشه و تفکر توانست در تمامي حوزه ي رفتارهاي اجتماعي از جمله رفتارهاي اقتصادي نيز جاري شود، و انسان را موجود حداکثر کننده مطلوبيت، خوشي و سود معرفي کند و در نهايت مفهوم عدالت را به رفاه مادي همگاني ارجاع دهد. دراين نگرش ديگر عدل و عدالت عبارت از رفتار کردن برحسب ضوابطي مستقل از اراده ي بشري نيست و هيچ يک از اصول مادي عدالت ديگر اعتبار ذاتي ندارند، لذا اصول عدالت را مي توان به ساحت انساني و گزينش فردي منوط کرد، در حالي که در نگرش ديني، عدالت و تمامي ابعاد آن، سرچشمه ي الهي دارد و در چارچوب شريعت قابل تعريف است. بنابراين در اين رهيافت، عدالت چهره ي الهي و آرماني دارد. سوالي که اين مقاله در پي پاسخ گويي به آن برخواهد آمد، اين است که با توجه به اختلاف بنيادي در برداشت ديني از عدالت و انديشه هاي مدرن عدالت، آيا با توسل به چنين نظريه هايي مي توان عدالت اقتصادي مورد نظر اسلام را در قالب نظام اقتصادي آن محقق ساخت.
واژگان کليدي: عدالت، نظام اقتصادي، فايده گرايي، اسلام، ليبراليسم.
26) مصباح، سيد حسين همايون (1384)، امنيت رواني، اقتصادي و اجتماعي [در جامعه ي ديني] انديشه ي حوزه، ش 55.
چکيده: در اين نوشتار سخن از نسبت جامعه ي ديني با امنيت رواني، اقتصادي و اجتماعي رفته است و به منظور ارزيابي اين نسبت، جستار از دو پرسش آغاز مي گردد و پس از پاسخ يابي به آنها نسبت جامعه ي ديني با مقوله ي امنيت به کاوش گرفته شده است. از آن جا که امنيت، به ويژه امنيت اجتماعي، همچون تابع متغير، از حيث شاخصه ها و مولفه ها و از نظر کارکرد، عمل مي کند. طبعاً شاخصه ها و مولفه هاي ساختاري و کارکردي آن در ادوار گوناگون رشد اجتماعي بشر و جوامع انساني و به تعبير ديگر ادوار تمدني، متفاوت مي باشد، چنان چه در گذشته نيز چنين بوده است. از اين روي، رويکرد جامعه ي ديني با امنيت، با توجه به هويت متغير و سيال آن معنا پيدا مي کند و در اين نوشتار از همين زاويه بدان نگريسته شده است. در اين راستا براي امنيت اجتماعي دو ساحت بيروني و دروني ترسيم مي گردد، که در ساحت دروني، معنويت و امنيت روحي- رواني همچون پايه ي بنيادين امنيت اجتماعي شناخته شده است و در ساحت بيروني مولفه و شاخصه هاي چندي را براي تأمين و تحقق امنيت اجتماعي و مکانيزم عمل آنها برشمرده شده و مورد ارزيابي قرار گرفته است، که از شمار آنهاست:
1) دستگاه قضايي مستقل؛
2) قانون مندي رفتار؛
3) برابري و توازن در برخورداري ها.
در هريک از اين دو ساخت و زير مجموعه هاي آنها، ايستار دين و جامعه ي ديني نسبت بدان ها بازگو گرديده است و در پايان به اين نتيجه مي رسد که جامعه ي ديني در فقدان امنيت اجتماعي نمي تواند الگو باشد. به همين خاطر امنيت اجتماعي- رواني از شمار کليدي ترين اهداف و برايند جامعه ي ديني دانسته شده است.
واژگان کليدي: امنيت اجتماعي و رواني، جامعه ي ديني، توازن، برابرِي، اميد، آينده، قضايي، رفتار، قانون مندي، معناداري.
27) بشير، حسين (1384)، خوداتکايي فرهنگي و علمي (جامعه ي ديني)، انديشه ي حوزه، ش55
چکيده: نويسنده براساس طرح مورد نظر، رؤوس مسائل اين مقاله را در دو بخش پي مي گيرد: اهداف فرهنگي و اهداف علمي. در بخش نخست به پاره اي از اهداف فرهنگي- اخلاقي، همچون نياز به افزايش معنويت، لزوم انقلاب اخلاقي در تمامي ارکان جامعه، نياز شديد جامعه ي اسلامي به وحدت، و اين که وحدت مسأله ي فرهنگي، سياسي مهمي براي مقطع کنوني جامعه ي ماست و راهبردهايي در جهت وحدت بخشي به جامعه، رفع تبعيض در جامعه ديني، که خداوند همگان را در آن برابر قرار داده است، تبديل فرهنگ عوامي به فرهنگ والا که منشأ تهاجم پذيري نيز هست، و پالوده کردن ساحت فرهنگ ديني از موهومات و خرافاتي که از طريق تعاملات جوامع با يکديگر بدان ها راه مي يابد، و نقش علماي دين در اين جهت، و در همين راستا به پالوده نمودن هنر ديني و جهت دادن آن به سمت اهداف والاي ديني سخن به ميان مي آيد، و به گوشه هايي از جنبه هاي اعجازي و پرورشي اين هنر در اين مقاله اشاره مي شود. نويسنده در بخش دوم به سه مسأله ي پراهميت، در ارتباط با مسأله ي نياز علمي جامعه، مي پردازد: نخست عطف توجهي دارد به اصل موضوع تعميم سواد و آگاهي و ضرورت آن به ويژه در شرايط رقابتي کنوني، آن گاه به شيوه ي نوظهوري در عرصه ي دانش پروري به عنوان «مديريت دانش» اشاره دارد، و در گام بعدي از ضرورت رويکرد به توليد علم جديد سخن به ميان مي آورد، و به همين بهانه مسأله ي فناوري نرم افزاري را پيش مي کشد که چقدر مي تواند در عرصه ي تبليغ دين، مفيد واقع گردد. در خاتمه ي بحث خود، هم به عنوان گله دردمندانه از بي التفاتي ها به موضوع ازدياد دانش و رويکرد به پژوهش، و هم به عنوان نقدي بر مسأله ي کميت گرايي، که تراژدي علم در وضعيت کنوني جامعه ديني ما گرديده است، سخن مي گويد و بحث را به پايان مي برد.
واژگان کليدي: توليد علم، فرهنگ والا، انقلاب اخلاقي، کميت گرايي، معنويت گرايي، فناوري، مديريت دانش
28) پژوهنده، محمد حسين (1384)، صلح، همبستگي ملي و مشارکت عمومي [در جامعه ي ديني]، انديشه ي حوزه، ش 55.
چکيده: نويسنده در اين مقاله درصدد آن است تا روشن نمايد که جامعه تنها در صورتي روي رستگاري را خواهد ديد که به معنويت روي نمايد و همراه با نظام هاي مادي جامع، نظام اخوت ديني را سرلوحه ي زندگي سازد. در سايه ي چنين نظام اخلاقي- اجتماعي خواهد بود که تمام اهداف مترقي جامعه، همچون صلح، همبستگي و مشارکت عمومي و ساير آرمان هاي آن به صورت تضمين شده و پايداري تحقق خواهد يافت. او ابتدا به تشريح جامعه به لحاظ نوع مناسبات آن مي پردازد. سپس به نوع بينش انسان شناختي اسلام نظر مي افکند که به انسان- به خصوص افراد جامعه ي ديني- به عنوان انسان فراسرزميني مي نگرد، که در عين حال به مثابه اندام واحدي مي باشند. آن گاه فرايند جامعه و ضرورت داشتن نظام – مادي و معنوي- را مورد بررسي قرار مي دهد، که ارگانيسم اخوت ديني در جامعه ي ديني نقش نظام دومي را ايفا مي نمايد. در واقع بحث در اين جا حالت کارکردي به خود مي گيرد و آثار رفتاري چنين نظامي همچون صلح، همبستگي و مشارکت در اصلاح و انجام امور جامعه ي خود و به عنوان ثمراتي که مترتب به آن است و ارمغاني ارزنده از آن مي باشد، مطرح مي سازد، و بحث خود را با يک نکته ي راه بردي در مورد کيفيت تبديل تئوري به عمل به پايان مي برد.
واژگان کليدي: نظام، جامعه ي ديني، همبستگي، صلح، مشارکت عمومي.
29) نوايي، علي اکبر (1384)، بازگشت به معنويت و اخلاق [در جامعه ي ديني]، انديشه ي حوزه، ش55.
چکيده: در اين نوشتار، نويسنده برآن است که مقوله ي بازگشت به اخلاق و معنويت را، که از جمله مهم ترين پله هاي ترقي و سعادت جامعه اند، به معرض تحليل و بررسي بنهد. بدين روي ابتدا واژه هاي اخلاق، معنويت و بازگشت راه به لحاظ مفهومي بررسي کرده و سپس به عنوان مدخل کلي بحث، وضعيت جهان معاصر را در باب رابطه اي که بايد با اخلاق و معنويت داشته باشد، بررسي نموده و وضعيت بحراني موجود را به تصوير کشيده است. اين وضعيت در نهايت قابليت دوام نداشته و سبب سقوط همه جانبه ي جوامع انساني خواهد گرديد. در اين راستا بيان داشته است در عين حال که واژه هايي همچون حق، عدالت، عفت، صداقت، امانت و کرامت، ذاتي بشر هستند، اما بر اثر غلبه ي انديشه هاي گمراه کننده، اين مفاهيم به محاق رفته اند و بشريت بايد توبه اي عام بنمايند و به اين مفاهيم بازگشت نمايند. در همين راستا مبحث ديگري گشوده شده که انقلاب اسلامي ايران، طليعه ي بازگشت به معنا و اخلاق دانسته شده است که مي بايد در مسير تنزيه اخلاقي جامعه هم همت بگمارد. در اين نوشتار، تنزيه اخلاقي و معنوي جامعه يک ضرورت دانسته شده است؛ به اين معنا که بايد جامعه به مباني ارزشي اعتقاد ببندد و افراد، ذاتاً مطيع و منقاد مباني ارزشي باشند و اين رويکرد از مهم ترين اولويت هاي جامعه ي ديني محسوب مي گردد. در ادامه ي نوشتار، به نقش فرد در تنزيه اخلاقي خويش پرداخته شده، و مسؤوليت بزرگ انساني را همين تلقي نموده است. همچنين اين واقعيت را به تصوير کشيده که جامعه ي منزه در تنزيه اخلاقي فرد نقش فعالي را ايفا مي کند و نيز به نقش حاکمان و مديران نظام اجتماعي در نهادينه سازي اخلاق و معنويت پرداخته شده است. به اين معناکه مديران و حاکمان در جامعه، هم نقش تکاملي معنايي دارند و هم نقش بازدارنده و در نهايت به نقش اخلاق و معنويت در تحکيم جامعه ي ديني پرداخته شده است.
واژگان کليدي: اخلاق، معنويت، جامعه ي ديني، حاکمان، فضيلت، عدالت.
30) معرفت، محمد هادي (1384)، مباني جامعه ي ديني از نگاه قرآن و سنت، انديشه ي حوزه، ش 56.
چکيده: جامعه ي ديني جامعه اي است که فرهنگ و روش رفتاري خود را براساس تعاليم وحياني بنا نهاده باشد و بر اين باور باشد که اين دين است که مي تواند سلامت و سعادت حيات را تضمين کند. البته نبايد ناديده گرفت که عقل (نظري و رفتاري) همواره در کنار شرع، و يکي از مباني اصيل شرع محسوب مي شود. و لذاست که عقل گرايي از مولفه هاي شاخص جامعه ي ديني است. مولفه هاي ديگر آن، حق مداري، عدالت محوري، قانون مندي و مهم تر از همه، لحاظ خدا محوري و انسان محوري، هر دو، در بنيان گذاري جامعه ي ديني لحاظ شده، بدين معنا که گرچه جامعه ي ديني يک جامعه ي خدا محور محض شناخته شده و به نام جامعه ي توحيدي ياد مي شود، ولي هدف اصلي در قانون گذاري، همان کمال انساني است، تا او را براي رسيدن به مقام خلافت الهي و تجلي صفات جلال و جمال حق، در وجود اين انسان کامل آماده کند، در حديث قدسي آمده است: «يابن آدم، خلقت الاشياء لاجلک و خلقتک لاجلي» همه چيز را در پرتو وجود تو آفريدم، ولي تو را براي خودم آفريدم. آري اين انسان است که مي تواند تجلي گاه مطلق صفات باري تعالي باشد. لذاست که تمامي شرايع الهي مي کوشند تا انسان را به مرتبه ي کمالي که شايسته است صعود دهند، و از اين راه صفات کماليه در وجودش تجلي يابد. در حديث قدسي ديگر آمده است: «کنت کنزاً مخفياً فاجبت أن اعرف، فخلقت الحق لکي اعرف»؛ گنجي نهان بودم، پس خلق را آفريدم تا آشکار شوم و اين گنج نهان تنها در وجود انسان به طور کامل آشکار مي گردد.
اين است جامعه ي ديني که هدف صعود انسان به کمالات معنوي، که همان سعادت حيات است، و نيز اين انسان است که آبادگر زمين و زمينه ساز براي آباد کردن حيات جاويد است. لذا در جامعه ي ديني اصالت و محوريت اولاً در وجود انسان است و در نهايت خدا محوري است. جمع ميان سعادت دنيا و آخرت «وابتغ فيما اتاک الله الدّار الاخره و لا تنس نصيبک من الدّنيا» (قصص، 77).
واژگان کليدي: شريعت، حق مداري، عدالت محوري، قانون مندي، جامعه ي ديني.
منبع: انديشه حوزه، ش80-79
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط