سيرى در ديوان طاقديس (1)

ديوان طاقديس، حامل امواج حيات بخش معارف اسلامى است. اين كتاب گوياى مجاهدت‏هاى خستگى‏ناپذير رادمردى سترگ از تبار دين و سياست در مبارزه با انحرافات و كج‏روى‏هاى زمان خويش است.
پنجشنبه، 23 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سيرى در ديوان طاقديس (1)

سيرى در ديوان طاقديس (1)
سيرى در ديوان طاقديس (1)


 

نویسنده : سيد محمد شفيعى مازندرانى




 
ديوان طاقديس، حامل امواج حيات بخش معارف اسلامى است. اين كتاب گوياى مجاهدت‏هاى خستگى‏ناپذير رادمردى سترگ از تبار دين و سياست در مبارزه با انحرافات و كج‏روى‏هاى زمان خويش است.

معناى واژگانى طاقديس
 

1. «طاق مانند، به شكل طاق، تيزى جلو عمارت، ايوان پادشاهان، آسمان، آينه‏گون‏» (1) ;
2. «تخت‏شاهى خسرو پرويز را گويند» . (2) فردوسى مى‏گويد:
كه تختى كه خوانى، ورا
طاقديس كه بنهاد پرويز در اسپريس
3. «يكى از الحان باربدى است‏» . (3)
نام طاقديس براى ديوان نراقى، در زمان خود آن علامه مطرح گشت. كلمه طاقديس در جاى جاى ديوان او به چشم مى‏خورد; از جمله:
گر بگويم مكر نفس ذوفنون
طاقديسم مى‏شود از حد فزون
ملا احمد نراقى در اشعار خود، «صفائى‏» را به عنوان تخلص خويش برگزيده است، كه ظاهرا لقب (نام فاميلى) او بوده است.
فتنه‏ها دارد سپهر پر ستيز
اى صفائى هست، هنگام گريز (4)
اى صفائى ابلقت رهوار شد
جام صهباى تو پرسرشار شد (5)

شاعر فقيه
 

شاعر ديوان طاقديس، در ميان شعراى نام‏دار ايران، برجستگى خاصى دارد. وى فقيهى است فرزانه و يكى از رهبران نامور اسلامى مى‏باشد.
ملا احمد نراقى و پدر او ملامحمد مهدى نراقى، از درخشان‏ترين چهره‏هاى فضل و دانش آسمان علم و اجتهاد و مرجعيت عامه شيعيان در نيمه دوم قرن دوازدهم تا اواسط قرن سيزدهم هجرى شناخته شده‏اند.
دهخدا مى‏نويسد: «احمد بن محمد مهدى ابن ابى‏ذر كاشانى نراقى متخلص به صفائى است. وى بحرى مواج، استادى ماهر و عماد اكابر و اديب و شاعر و از اكابر دين و عظماى مجتهدين و جامع اكثر علوم خصوصا اصول فقه و رياضى و نجوم، مردى عظيم الجثه و بزرگ منزلت، وقور و غيور، داراى شفقت‏بر رعيت و ضعفا و صاحب همت عاليه بود ...» . (6)
صاحب كتاب اعلام الشيعه نيز مى‏نويسد:
«الشيخ المولى احمد بن محمد مهدى بن ابى‏ذر النراقى الكاشانى، عالم كبير و فقيه بارع و مصنف جليل و جامع و متبحر و رئيس مطاع ولد فى نراق (1185) باذلا فى انجاز مطالب المحتاجين و غيرهم الى ان توفى بالوباء، ليلة الاحد (23- ع 2- 1245) و حمل الى النجف الاشرف فدفن مع والده خلف الحرم المطهر فى جانب الصحن الشريف و له آثار جليلة و تصانيف هامة فى مختلف العلوم... » .
يكى از تربيت‏يافتگان حوزه پرفيض بحث و تحقيقات علمى علامه نراقى، شيخ مرتضى انصارى است كه با روش‏هاى خاص استاد توسعه و تكامل يافت تا آن‏جا كه يك سلسله تحول بنيادى را در علم اصول فقه پديد آورد كه در سطح عالى آن هم‏چنان ادامه دارد و آخرين جلوه آن نيز در تحقيقات رهبر فقيه انقلاب اسلامى ايران، حضرت امام خمينى رحمه الله با اشاره و استناد به فتاواى فقهى نراقى در كتاب (عوائد الايام) هويدا است.

مردى از تبار دين و سياست
 

دوران علامه نراقى از حيث اجتماعى، سياسى و عقيدتى دوران پرالتهابى بود. از يك طرف تضعيف روحانيت‏شيعه از سوى دشمنان دين، موجب شده بود مكتب صوفى‏گرى و درويش مسلكى تقويت‏شود و نيز ترويج مى‏شد كه اصول و فروع دين اسلام به ويژه عمل به تعاليم اسلامى، با عنوان «عمل ظاهرى‏» ضرورتى ندارد. و از طرف ديگر، مرشدان، لاابالى‏گرى و گريز از عمل به دين و پاى‏بندى به ايمان را ترويج مى‏كردند و فقط با تمسك دروغين به نام على و عرفان مسخ شده و به دور از عرفان راستين آن حضرت، خلق الله را از حقايق اسلام دور مى‏داشتند. علامه نراقى در ميدان مبارزه با اين فكر و فرهنگ، قهرمانانه مى‏درخشيد. او در رد صوفيه مى‏فرمود:
هيچ دانى چيست صوفى مشربى
ملحدى، بنگى، مباحى مذهبى
من ندانم چيست اين صوفى‏گرى
كش سراسر حقه‏اش چون بنگرى
در زمان مرحوم نراقى مكتب ديگرى در ميان بعضى از دين‏داران ظاهر شد كه دشمنان كهنه‏كار اسلام آن را حمايت و ترويج مى‏كردند. اين مكتب چيزى نبود جز مكتب شيخى‏گرى. شيخ احمد احسائى كه در سلك فقهاى اسلام اما با مشرب فكرى خاص معروف به اخبارى‏گرى بود، در سال‏هاى (1194 الى 1241 هجرى) ظاهر شد. او با رد دو اصل عدل و معاد از اصول دين، فقط خود را «ركن رابع‏» يعنى رابط ميان خلق و امام غايب مى‏دانست. وى در بسيارى از شهرهاى ايران تاثير گذار بود.
به دنبال او سيد كاظم رشتى، جانشين شيخ احمد احسائى و به دنبال او سيد على محمد شيرازى معروف به باب به راه افتاده و فرقه بابيه و بهائى‏گرى را رواج دادند. در اين ميدان نيز علامه نراقى به مبارزه برخاست. كتاب «مستند الشيعه‏» او در 19 مجلد در فقه استدلالى شيعه اماميه، كتاب رساله عمليه او به نام «وسيلة النجاة‏» كه به درخواست فتحعلى شاه نوشته بود و نيز كتاب طاقديس او حاوى اشعار گران‏سنگ از معارف اسلامى در اختيار ما است.
علامه ملااحمد نراقى، كتاب «جامع السعادات‏» علامه نراقى پدر بزرگوار خود را برحسب تقاضاى فتحعلى‏شاه به فارسى فصيح به نام «معراج‏السعادة‏» ترجمه و تحرير كرد. (7)
بعد از شكست ايران در جنگ اول با روسيه و از دست دادن برخى از ولايات و نقاط سرحدى ايران، بر اثر بدرفتارى روس‏ها با سكنه آن نقاط در داخل ايران، هيجان شديدى ايجاد شد. مؤلف كتاب تاريخ سياسى و ديپلماسى ايران (8) چنين مى‏نويسد:
«افكار مردم به حد اعلا بر ضد روسيه تهييج‏شده بود، ملت و روحانيون و اغلب زمام‏داران تقاضاى اعلان جنگ بر ضد دولت روسيه داشتند. در تاريخ 5 ذيحجه 1241 دسته ديگرى از اهالى به سرپرستى ملااحمد نراقى نزد فتحعلى شاه آمدند و به تظاهرات [عليه سپاه روسيه ] پرداختند» .
در كتاب ناسخ‏التواريخ (9) آمده است: «روز شنبه 18 جناب حاج ملا احمد نراقى كاشانى كه از تمامت علماى اثنى عشريه فضيلتش بر زيادت بود، به اتفاق جماعتى ديگر از علما و حاجى ملامحمد پسر حاج ملااحمد كه او نيز قدوه مجتهدين بود، از راه برسيد. تمامت‏شاه‏زادگان و قاطبه امرا و اعيان نيز به استقبال بيرون شتافتند و جنابش را با تكبير و تهليل و مكانت و محل جليل فرود آوردند» .
در كتاب فرسنامه ناصرى، صفحه 271 ضمن وقايع سال 1241 آمده است: «در آغاز آن جنگ، بر اثر مواعظ و فتواى جهاد از سوى علما، نقاط و شهرهايى كه در جنگ‏هاى اول به دست روس‏ها افتاده بود، دوباره پس گرفته و تصرف نمودند، ولى طولى نكشيد كه بر اثر ضعف فرماندهى و نقص تجهيزات و ديسيپلين لازم و عدم كارآمدى سپاهى‏گرى ايرانيان مجبور به عقب‏نشينى تا تخليه شهر تبريز گشتند و ناگزير تن به صلح تحميلى و امضاى عهدنامه ننگين تركمن‏چاى داده شد» .
نويسنده ايران‏شناس فرانسوى (ژول بونو) در «تاريخ جنگهاى فتحعلى‏شاه قاجار با دولت روسيه تزارى‏» مى‏نويسد:
«حاج ملا احمد نراقى كه مرجع تقليد محسوب مى‏شد و او را آيت الله مى‏خواندند، به اتفاق علماى ديگر فتواى جهاد را صادر كردند. يكى از رجال دربار فتحعلى شاه، ميرزا عبدالوهاب خان ملقب به معتمد الملك با صدور فرمان جهاد مخالفت كرد. وى به حاجى ملااحمد نراقى گفت: چون شما مرجع تقليد هستيد و در همه نفوذ كلمه داريد، از صدور فتواى جهاد خوددارى كنيد تا آن كه ديگران هم به شما تاسى كنند و از صدور فتواى جهاد منصرف شوند; ولى حاج ملا احمد نراقى پيش‏نهاد معتمد الدوله را نپذيرفت و گفت: وقتى كافر بر مسلمان حمله‏ور مى‏شود وظيفه هر مسلمان اين است كه به جنگ برخيزد و آن‏قدر با كافر بجنگد تا اين كه مزاحمت او را از بين ببرد.
ميرزا عبدالوهاب خان (معتمد الدوله) نزد علماى ديگر نيز رفت و از آقا سيد محمد كه از بين‏النهرين آمده بود، خواست تا از صدور فتواى جهاد منصرف گردد، ولى علماى روحانى اصرار او را به چشم سوءظن نگريستند و گفتند: شما مسلمان هستيد و ميل داريد كه ما شما را مسلمان بدانيم و براى چه اصرار مى‏كنيد كه از جهاد صرف‏نظر شود.
معتمد الدوله از بيم آن كه متهم به انحراف از دين اسلام شود، ديگر اقدامى براى جلوگيرى از صدور فتواى جهاد نكرد» . (10)
فتحعلى شاه به دليل اين كه در فروعات مسائل دينى از حاج ملا احمد تقليد مى‏كرد، از وى درخواست نگارش رساله مخصوصى براى شخص خود نمود كه جامع و حاوى وظايف شرعى شخص شاه بوده باشد. نراقى نيز در اجابت‏به تقاضاى شاه، كتاب «وسيلة النجاة‏» را در دو جلد تاليف كرد.

آيات قرآن در ديوان طاقديس
 

مرحوم ملا احمد نراقى در سرودن ديوان طاقديس از آيات قرآن بهره گرفته است كه در اين‏جا به نمونه هايى اشاره مى‏كنيم:

1. آيه «انا عرضنا الامانة‏» . (11)
 

يكى از ويژگى‏هاى انسان، مسئله «حمل امانت‏» الهى است. البته ميان اهل نظر اختلافى در باب چگونگى وجود امانت‏به چشم مى‏خورد. بعضى آن را «عقل‏» (12) مى‏دانند، بعضى ديگر مسئله «ولايت ولى الله‏» (13) به ويژه ولايت اميرالمؤمنين و آل او (عترت)، و بعضى نيز «تكليف الهى‏» (14) مى‏دانند.
ولى آن چه علامه نراقى در طاقديس در اين‏باره آورده آن است كه:
امانت، عبارت است از بار «تكاليف الهى‏» كه اين مسئله به نوبه خود نتيجه مسئله اختيار و آزادى انسان است.
اين امانت چيست اى يار رفيق
بار تكليف است در پاى عميق
و اين نتيجه اختيار قدرت است
اندرين قدرت هزاران آفت است (15)

2. آيه: «قل الروح من امر ربى‏» . (16)
 

روح چيست؟ مخلوق است‏يا غيرمخلوق؟ مجرد است‏يا مادى؟ قابل شناسايى است‏يا خير؟
پاسخ اين گونه پرسش‏ها در اختيار همگان نيست و روح‏شناسان دراين‏باره دستى از دور برآتش دارند و نداى آسمانى «قل الروح من امر ربى‏» ; بگو اى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم! روح يك پديده آسمانى است‏» ، و رهنمود ديگر قرآن كه: «و نفخت فيه من روحى‏» رسما به اين حقيقت توجه مى‏دهد كه روح، در ذات خود، يك مخلوق غيرمادى (مجرد) است.
كيست آن شه‏زاده روح پاك تو
درك آن بالاتر از ادراك تو
روح را خواهى اگر اصل و نسب
از قل الروح امر ربه مى‏طلب
هان و هان بنگر كه سلطان الست
روح را نسبت ‏به خود فرموده است
دارد از پروردگار خودنژاد
آفرين بر اين نژاد پاك باد
پرتوى زان آفتاب روشن است
نفخه‏اى از گلبن آن گلشن است (17)

3. آيه «سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى‏» . (18)
 

مسئله معراج، يك مسئله غيرقابل انكار جهان اسلام است. گرچه در باب تعداد آن، مكان انجام آن، زمان تحقق آن، هدف اساسى آن، دست آوردهاى آن و حتى در باب چگونگى تجلى آن از حيث روحى بودن، يا جسمانى بودن اين سفر براى شخص پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و نيز در باب مدت اين سير آسمانى، ميان مفسران اختلاف نظرهايى به چشم مى‏خورد، اما دراين‏باره علامه نراقى در طاقديس بهترين ديدگاه را ابراز داشته است:
خيز اى شهباز لاهوتى سفر
از مكان و لامكان‏ها در گذر
خيز اى مهمان سلطان وجود
خوش برآ بر طارم ملك شهود
زير پا نه صفحه ناسوت را
كن تماشا عرصه لاهوت را
رو به سوى خلوت جانان بيار
جسم و جان بگذار و جان جان بيار
جسم و جان محرم در اين دربار نيست
غير جان جان جان را بار نيست
چه توانم گفت‏شرح عالمى
كاندر آن جا نيست ما را محرمى
هيچ حسنى را در آن جا راه نيست
هيچ عقلى هم از آن آگاه نيست
هر چه گويم شرح آن تصديق‏هاست
بى‏تصور كى شود تصديق راست (19)

4. آيه: «الله نور السموات و الارض‏» . (20)
 

يكى از مسائل بسيار دقيق كه «بار عرفانى‏» ويژه‏اى دارد، مسئله «فنا» است. اين مسئله به نوبه خود در طول تاريخ مذهب، همواره در ميان پيروان دين مطرح بوده و خواهد بود. در باب چگونگى تجلى فنا و تحقق آن در ميان صاحب‏نظران اختلاف نظر به چشم مى‏خورد. بعضى از آن به عنوان پيوند قطره با دريا و بعضى به عنوان دوگانگى ميان هويت‏خالق و مخلوق اذعان دارند كه در اين رابطه فنا را هويت‏خويش به حساب نياوردن و بدان وجهه استقلالى ندادن تفسير كرده‏اند. علامه نراقى اين ديدگاه را تاييد مى‏كند كه آدمى در زندگى، به هويت‏خويش، مغرور نگردد، بلكه بايد هميشه و در همه موارد خود را «عبد» خدا بداند و در پيروى از دستوراتش كمر همت‏بندد و خود را «هيچ‏» بلكه كمتر از هيچ بداند.
رو بخوان از آن كتاب بى قصور
اى برادر آيه «الله نور»
پس فنا آن باشد اى صاحب قليچ (21)
كادمى خود را نبيند غير هيچ

پي نوشت ها :
 

1) فرهنگ معين، ج 2، ص 2200.
2) همان، ج 5، ص 1060.
3) همان.
4) ديوان طاقديس، ص 265.
5) همان، ص 272.
6) ر. ك: لغت‏نامه دهخدا، واژه احمد.
7) صاحب كتاب «مكارم الآثار» ، ج 5، ص 1238 مى‏گويد: كتاب «معراج‏السعادة‏» ترجمه كتاب «جامع السعاده‏» در اخلاق با بعضى اضافات و تغييرات كه در اين فن شريف، بهتر از ساير كتاب‏هاى فارسى بلكه اكثر كتاب‏هاى عربى است و براى هر عالم و عامى مطالعه آن لازم است و در تغيير حالات و اخلاق تاثيرى تمام دارد.
8) ص 211.
9) ص 165.
10) ص 40 و 42، مجله خواندنى‏هاسال 31، شماره 74، تاريخ 11 خرداد 1350.
11) احزاب (33)، آيه 72.
12) رجوع شود به: تفسير صافى، ج 1، ص 208; مجمع البيان، ج 8، ص 186; عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 306، حديث 66; معانى الاخبار، صص 110- 108، حديث 3- 1.
13) همان.
14) همان.
15) ديوان طاقديس، ص 304.
16) اسراء (17)، آيه 85 .
17) ديوان طاقديس، ص 142.
18) اسراء (17)، آيه 1.
19) ص 226.
20) نور (24)، آيه 35.
21) شمشير .
 

منبع : www.naraqi.com
ادامه دارد ....
ae



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط