سيرى در ديوان طاقديس (1)
معناى واژگانى طاقديس
2. «تختشاهى خسرو پرويز را گويند» . (2) فردوسى مىگويد:
كه تختى كه خوانى، ورا
طاقديس كه بنهاد پرويز در اسپريس
3. «يكى از الحان باربدى است» . (3)
نام طاقديس براى ديوان نراقى، در زمان خود آن علامه مطرح گشت. كلمه طاقديس در جاى جاى ديوان او به چشم مىخورد; از جمله:
گر بگويم مكر نفس ذوفنون
طاقديسم مىشود از حد فزون
ملا احمد نراقى در اشعار خود، «صفائى» را به عنوان تخلص خويش برگزيده است، كه ظاهرا لقب (نام فاميلى) او بوده است.
فتنهها دارد سپهر پر ستيز
اى صفائى هست، هنگام گريز (4)
اى صفائى ابلقت رهوار شد
جام صهباى تو پرسرشار شد (5)
شاعر فقيه
ملا احمد نراقى و پدر او ملامحمد مهدى نراقى، از درخشانترين چهرههاى فضل و دانش آسمان علم و اجتهاد و مرجعيت عامه شيعيان در نيمه دوم قرن دوازدهم تا اواسط قرن سيزدهم هجرى شناخته شدهاند.
دهخدا مىنويسد: «احمد بن محمد مهدى ابن ابىذر كاشانى نراقى متخلص به صفائى است. وى بحرى مواج، استادى ماهر و عماد اكابر و اديب و شاعر و از اكابر دين و عظماى مجتهدين و جامع اكثر علوم خصوصا اصول فقه و رياضى و نجوم، مردى عظيم الجثه و بزرگ منزلت، وقور و غيور، داراى شفقتبر رعيت و ضعفا و صاحب همت عاليه بود ...» . (6)
صاحب كتاب اعلام الشيعه نيز مىنويسد:
«الشيخ المولى احمد بن محمد مهدى بن ابىذر النراقى الكاشانى، عالم كبير و فقيه بارع و مصنف جليل و جامع و متبحر و رئيس مطاع ولد فى نراق (1185) باذلا فى انجاز مطالب المحتاجين و غيرهم الى ان توفى بالوباء، ليلة الاحد (23- ع 2- 1245) و حمل الى النجف الاشرف فدفن مع والده خلف الحرم المطهر فى جانب الصحن الشريف و له آثار جليلة و تصانيف هامة فى مختلف العلوم... » .
يكى از تربيتيافتگان حوزه پرفيض بحث و تحقيقات علمى علامه نراقى، شيخ مرتضى انصارى است كه با روشهاى خاص استاد توسعه و تكامل يافت تا آنجا كه يك سلسله تحول بنيادى را در علم اصول فقه پديد آورد كه در سطح عالى آن همچنان ادامه دارد و آخرين جلوه آن نيز در تحقيقات رهبر فقيه انقلاب اسلامى ايران، حضرت امام خمينى رحمه الله با اشاره و استناد به فتاواى فقهى نراقى در كتاب (عوائد الايام) هويدا است.
مردى از تبار دين و سياست
هيچ دانى چيست صوفى مشربى
ملحدى، بنگى، مباحى مذهبى
من ندانم چيست اين صوفىگرى
كش سراسر حقهاش چون بنگرى
در زمان مرحوم نراقى مكتب ديگرى در ميان بعضى از دينداران ظاهر شد كه دشمنان كهنهكار اسلام آن را حمايت و ترويج مىكردند. اين مكتب چيزى نبود جز مكتب شيخىگرى. شيخ احمد احسائى كه در سلك فقهاى اسلام اما با مشرب فكرى خاص معروف به اخبارىگرى بود، در سالهاى (1194 الى 1241 هجرى) ظاهر شد. او با رد دو اصل عدل و معاد از اصول دين، فقط خود را «ركن رابع» يعنى رابط ميان خلق و امام غايب مىدانست. وى در بسيارى از شهرهاى ايران تاثير گذار بود.
به دنبال او سيد كاظم رشتى، جانشين شيخ احمد احسائى و به دنبال او سيد على محمد شيرازى معروف به باب به راه افتاده و فرقه بابيه و بهائىگرى را رواج دادند. در اين ميدان نيز علامه نراقى به مبارزه برخاست. كتاب «مستند الشيعه» او در 19 مجلد در فقه استدلالى شيعه اماميه، كتاب رساله عمليه او به نام «وسيلة النجاة» كه به درخواست فتحعلى شاه نوشته بود و نيز كتاب طاقديس او حاوى اشعار گرانسنگ از معارف اسلامى در اختيار ما است.
علامه ملااحمد نراقى، كتاب «جامع السعادات» علامه نراقى پدر بزرگوار خود را برحسب تقاضاى فتحعلىشاه به فارسى فصيح به نام «معراجالسعادة» ترجمه و تحرير كرد. (7)
بعد از شكست ايران در جنگ اول با روسيه و از دست دادن برخى از ولايات و نقاط سرحدى ايران، بر اثر بدرفتارى روسها با سكنه آن نقاط در داخل ايران، هيجان شديدى ايجاد شد. مؤلف كتاب تاريخ سياسى و ديپلماسى ايران (8) چنين مىنويسد:
«افكار مردم به حد اعلا بر ضد روسيه تهييجشده بود، ملت و روحانيون و اغلب زمامداران تقاضاى اعلان جنگ بر ضد دولت روسيه داشتند. در تاريخ 5 ذيحجه 1241 دسته ديگرى از اهالى به سرپرستى ملااحمد نراقى نزد فتحعلى شاه آمدند و به تظاهرات [عليه سپاه روسيه ] پرداختند» .
در كتاب ناسخالتواريخ (9) آمده است: «روز شنبه 18 جناب حاج ملا احمد نراقى كاشانى كه از تمامت علماى اثنى عشريه فضيلتش بر زيادت بود، به اتفاق جماعتى ديگر از علما و حاجى ملامحمد پسر حاج ملااحمد كه او نيز قدوه مجتهدين بود، از راه برسيد. تمامتشاهزادگان و قاطبه امرا و اعيان نيز به استقبال بيرون شتافتند و جنابش را با تكبير و تهليل و مكانت و محل جليل فرود آوردند» .
در كتاب فرسنامه ناصرى، صفحه 271 ضمن وقايع سال 1241 آمده است: «در آغاز آن جنگ، بر اثر مواعظ و فتواى جهاد از سوى علما، نقاط و شهرهايى كه در جنگهاى اول به دست روسها افتاده بود، دوباره پس گرفته و تصرف نمودند، ولى طولى نكشيد كه بر اثر ضعف فرماندهى و نقص تجهيزات و ديسيپلين لازم و عدم كارآمدى سپاهىگرى ايرانيان مجبور به عقبنشينى تا تخليه شهر تبريز گشتند و ناگزير تن به صلح تحميلى و امضاى عهدنامه ننگين تركمنچاى داده شد» .
نويسنده ايرانشناس فرانسوى (ژول بونو) در «تاريخ جنگهاى فتحعلىشاه قاجار با دولت روسيه تزارى» مىنويسد:
«حاج ملا احمد نراقى كه مرجع تقليد محسوب مىشد و او را آيت الله مىخواندند، به اتفاق علماى ديگر فتواى جهاد را صادر كردند. يكى از رجال دربار فتحعلى شاه، ميرزا عبدالوهاب خان ملقب به معتمد الملك با صدور فرمان جهاد مخالفت كرد. وى به حاجى ملااحمد نراقى گفت: چون شما مرجع تقليد هستيد و در همه نفوذ كلمه داريد، از صدور فتواى جهاد خوددارى كنيد تا آن كه ديگران هم به شما تاسى كنند و از صدور فتواى جهاد منصرف شوند; ولى حاج ملا احمد نراقى پيشنهاد معتمد الدوله را نپذيرفت و گفت: وقتى كافر بر مسلمان حملهور مىشود وظيفه هر مسلمان اين است كه به جنگ برخيزد و آنقدر با كافر بجنگد تا اين كه مزاحمت او را از بين ببرد.
ميرزا عبدالوهاب خان (معتمد الدوله) نزد علماى ديگر نيز رفت و از آقا سيد محمد كه از بينالنهرين آمده بود، خواست تا از صدور فتواى جهاد منصرف گردد، ولى علماى روحانى اصرار او را به چشم سوءظن نگريستند و گفتند: شما مسلمان هستيد و ميل داريد كه ما شما را مسلمان بدانيم و براى چه اصرار مىكنيد كه از جهاد صرفنظر شود.
معتمد الدوله از بيم آن كه متهم به انحراف از دين اسلام شود، ديگر اقدامى براى جلوگيرى از صدور فتواى جهاد نكرد» . (10)
فتحعلى شاه به دليل اين كه در فروعات مسائل دينى از حاج ملا احمد تقليد مىكرد، از وى درخواست نگارش رساله مخصوصى براى شخص خود نمود كه جامع و حاوى وظايف شرعى شخص شاه بوده باشد. نراقى نيز در اجابتبه تقاضاى شاه، كتاب «وسيلة النجاة» را در دو جلد تاليف كرد.
آيات قرآن در ديوان طاقديس
1. آيه «انا عرضنا الامانة» . (11)
ولى آن چه علامه نراقى در طاقديس در اينباره آورده آن است كه:
امانت، عبارت است از بار «تكاليف الهى» كه اين مسئله به نوبه خود نتيجه مسئله اختيار و آزادى انسان است.
اين امانت چيست اى يار رفيق
بار تكليف است در پاى عميق
و اين نتيجه اختيار قدرت است
اندرين قدرت هزاران آفت است (15)
2. آيه: «قل الروح من امر ربى» . (16)
پاسخ اين گونه پرسشها در اختيار همگان نيست و روحشناسان دراينباره دستى از دور برآتش دارند و نداى آسمانى «قل الروح من امر ربى» ; بگو اى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم! روح يك پديده آسمانى است» ، و رهنمود ديگر قرآن كه: «و نفخت فيه من روحى» رسما به اين حقيقت توجه مىدهد كه روح، در ذات خود، يك مخلوق غيرمادى (مجرد) است.
كيست آن شهزاده روح پاك تو
درك آن بالاتر از ادراك تو
روح را خواهى اگر اصل و نسب
از قل الروح امر ربه مىطلب
هان و هان بنگر كه سلطان الست
روح را نسبت به خود فرموده است
دارد از پروردگار خودنژاد
آفرين بر اين نژاد پاك باد
پرتوى زان آفتاب روشن است
نفخهاى از گلبن آن گلشن است (17)
3. آيه «سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى» . (18)
خيز اى شهباز لاهوتى سفر
از مكان و لامكانها در گذر
خيز اى مهمان سلطان وجود
خوش برآ بر طارم ملك شهود
زير پا نه صفحه ناسوت را
كن تماشا عرصه لاهوت را
رو به سوى خلوت جانان بيار
جسم و جان بگذار و جان جان بيار
جسم و جان محرم در اين دربار نيست
غير جان جان جان را بار نيست
چه توانم گفتشرح عالمى
كاندر آن جا نيست ما را محرمى
هيچ حسنى را در آن جا راه نيست
هيچ عقلى هم از آن آگاه نيست
هر چه گويم شرح آن تصديقهاست
بىتصور كى شود تصديق راست (19)
4. آيه: «الله نور السموات و الارض» . (20)
رو بخوان از آن كتاب بى قصور
اى برادر آيه «الله نور»
پس فنا آن باشد اى صاحب قليچ (21)
كادمى خود را نبيند غير هيچ
پي نوشت ها :
1) فرهنگ معين، ج 2، ص 2200.
2) همان، ج 5، ص 1060.
3) همان.
4) ديوان طاقديس، ص 265.
5) همان، ص 272.
6) ر. ك: لغتنامه دهخدا، واژه احمد.
7) صاحب كتاب «مكارم الآثار» ، ج 5، ص 1238 مىگويد: كتاب «معراجالسعادة» ترجمه كتاب «جامع السعاده» در اخلاق با بعضى اضافات و تغييرات كه در اين فن شريف، بهتر از ساير كتابهاى فارسى بلكه اكثر كتابهاى عربى است و براى هر عالم و عامى مطالعه آن لازم است و در تغيير حالات و اخلاق تاثيرى تمام دارد.
8) ص 211.
9) ص 165.
10) ص 40 و 42، مجله خواندنىهاسال 31، شماره 74، تاريخ 11 خرداد 1350.
11) احزاب (33)، آيه 72.
12) رجوع شود به: تفسير صافى، ج 1، ص 208; مجمع البيان، ج 8، ص 186; عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 306، حديث 66; معانى الاخبار، صص 110- 108، حديث 3- 1.
13) همان.
14) همان.
15) ديوان طاقديس، ص 304.
16) اسراء (17)، آيه 85 .
17) ديوان طاقديس، ص 142.
18) اسراء (17)، آيه 1.
19) ص 226.
20) نور (24)، آيه 35.
21) شمشير .
ادامه دارد ....
ae