كتاب شريف مثنوى طاقديس (2)
نويسنده: عسكر ديرباز
ب) معرفى دين مقدس اسلام در قالب شعر:
در قسمت اخلاقيات مطالب بسيار فراوانى آمده كه فهرست اجمالى آنها به اين قرار است: دنيادوستى، سر آمد تمام مصيبتها، حرص و طمع و پيامدهاى منفى آنها، خود بينى و خودخواهى و عجب و كبر و غرور، شكمپرستى، مذمت تعلق خاطر فراوان به زن و اولاد، نكوهش عالم بىعمل و نكوهش تظاهر و خودنمايى.
در اين قسمتبيشتر مذمتها به دنياگرايى اختصاص يافته كه در قسمتحكايتها و قصهها توضيحات بيشترى خواهد آمد.
در قسمت تعاليم و مقررات اسلامى نيز مطالب فراوانى به چشم مىخورد:
نافرمانى شيطان از اينكه به حضرت آدم سجده كند، لاجبر و لا تفويض بل امر بين الامرين، نكوهش صوفيه، سير و سلوك الى الله و تقرب به او، انس و الفت و خوشرفتارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم با كودكان، مخصوصا با حسنين عليهما السلام و استفاده فراوان از قوه عاقله و تفكر در تمامى امور.
در مواردى نيز مطالبى آوردهاست كه اشاره به احكام فقهى دارد.
اكنون براى نمونه مواردى از اشعار ايشان را مىآوريم:
- در باب توحيد
خواست تا گردد عيان و آشكار
سرزند خورشيد در ديجور تار
چيستخورشيد اى كه خاكم بر دهن
اى زبانم كوته و لال از سخن
اين زبان بى ادب ببريده باد
وين دهان بىحيا دريده باد
آفريد اين خلق نامعدود را
جدولى ببريد بحر جود را
گشت از آن خلق بىپايان پديد
كل يوم وهد فى خلق جديد (17)
- در باب اين كه انسان بايد به خدا اعتقاد داشته باشد ولى نمىتواند كنه ذات الهى را بشناسد.
آن كه خود را مىنداند چيست آن
كى شناسد پاك يزدان كيست آن
جمله فرسادان در اينجا ابلهند
عارفان سرگشتهاند و والهند
دور بينان جمله كورند و ضرير
تيز هوشان ابلهند و در زحير (18)
- در باب توسل به پيامبر عالى قدر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم اشعار زيادى سرودهاند. از جمله:
يا رسولالله يا غوث الهام
يا سحاب الجود يا بحرالكرم
يا رسولالله يا شمس الظلام
يا شفيع الذنب فى يوم الندم
يا رسولالله يا حبل النجات
يا رجاء الخلق يا منجى العصات
اى ادب اندوز تعليم اله
اى ادب آموز ز كل ماسواه
عقل اول طفل ابجد خوان تو
روح اعظم سايهاى از خوان تو
اى طفيلت هستى كون و مكان
اى به دورت گردش هفت آسمان (19)
در باب امامت آورده است:
پير آن باشد كه پيريش از خداست
نور حق او را به هر جا رهنماست
پيريش از نص يزدانى بود
علم او الهام ربانى بود
پيرآن باشد كه ايمان پير داشت
نى كه مو چون شيرو دل چون قير داشت
چيست آن ايمان پير اى حق پرست
آنكه همره باشدت روز الست
زاده از نور خدا روز ازل
نى به دنيا زاده از كفر و دغل
كرده باشد پاكش از كفر و ضلال
روز اول پادشاه بى زوال
نى كه چون ايمان آن بد حالها
زاده بعد از كفر و ايمان سالها
بلكه ميرد هردم از عصيان تو
آنچه بود و زايدش ايمان تو
چون قرين معصيتشد آدمى
روح و ايمان مىرود از وى همى
چونكه تو به كرد و كرد او بازگشت
باوى ايمانى ز نو انباز گشت
چون حيات مستقر نبود از آن
زايد ايمان و بميرد هر زمان
پير را كى باشد ايمانى چنين
ان عهدى لاينال الظالمين (20)
- در باب قيامت و چگونگى آن سروده است:
كاخ سلطان چون سياستگه بود
پيش مجرم بدتر از صد چه بود
با هزاران طبل و كوس و كبر و باد
سوى انسانى گراييداى جماد
اندرين گنبد در افكند از غرور
دور باش وهاى هوى و عر و عور
بين چگونه گفت در پاى حساب
يا الهى ليتنى كنت تراب
بلكه دارد از وجود خود ندم
هى عدم هى هى عدم هى هى عدم
مىگريزد از گلستان وجود
سوى زندان عدم كور و كبود
ليكن اين نبود بغير آرزوى
ديگر از اين دام آزادم مجوى
هر عذابى باشدش عذب وخوش است
باز با ياد خوش اودلكش است (21)
- در باب اثبات قدرت خداوند و ثبوت معاد جسمانى آورده است:
شيخ گفت او را كهاى كافر نهاد
آن تويى كت نيست تصديق معاد
باورت نايد ز سوز واپسين
راست نشمارى تو روز راستين
گفت اگر مىپرسى از كردار من
وز رسوم بندگى و كار من
آرى آرى آن منم خاكم بسر
كز قيامت نزد من نبود خبر
حق بهجانب باشدت اى نيكبخت
كار مىماند به آن گفتار سخت
راست گفتى سربسر اعمال من
منكران حشر را باشد ردن
آنكه باور نبودش روز پسين
طاعتش باشد چنان كارش چنين (22)
در باب دنيا و مذمت اهل آن مطالب بسيار نغز و بديهى آورده است. در اين مطالب به گذران و فانى بودن دنيا و نعمتهاى آن همراه با تمثيلهاى بسيار زيبا توجه شده. دلنبستن به دنيا و به كمترين استفاده از آن بسنده كردن، بىوفايى اهل دنيا، خوش خط و خال بودن ظاهرى و سم مهلك بودن باطن دنيا، خوار و ذليل شدن دنيا گرا در همين جهان و... مورد توجه قرار گرفته است. مىتوان گفت مطالب و اشعار اين بخش در همه كتاب مثنوى طاقديس به چشم مىخورد; بهگونهاى كه بهطور قاطع مىتوان 60 تا 70 درصد مضامين كتاب را مرتبط به مذمت دنيا و اهل دنيا و تبيين ويژگىها و خصائص ذاتى دنيا و دنياگرايان دانست. در يكى از موارد مذمت دنيا اين چنين مىسرايد:
سوى دنيا بنگر و احوال آن
وز غم و اندوه مالامال آن
هم فلك پيوسته در رنج دوار
هم زمين دايم ذليل و خاكسار
آتشش پيوسته در سوز و گداز
باد آن در اضطراب و در حماز
روزهايش را ز پى شبهاى تار
شاديش را در عقب ماتم هزار
در ستانش جمله با هم در نفاق
هم زنان با شوهران اندر شقاق
گل در آن پژمرده لاله داغدار
غنچه دلتنگ و بنفشه سوگوار
شمع آن سوزان و گريان تا سحر
سوخته پروانه را هم بال و پر
روز آن هنگام رنج و محنت است
شب در آن هنگام بيم و وحشت است
آفت و محنت در آنجا قهرمان
مرگ سلطان و مرضها پاسبان
كينه و ظلم و ستم آنجا شعار
فتنه و يغما و غارت آشكار
ساعتى خالى نه از اندوه و غم
گاه در تشويش و گاهى در ندم
گه ملول از كرده بيزار خود
گه ملالت از جفاى يار خود (23)
پي نوشت ها :
17) همان، ص 102.
18) همان، ص 144.
19) همان، ص 91.
20) همان، ص 34- 35.
21) همان، ص 268.
22) همان، ص 257.
23) همان، ص 55.
ادامه دارد...
/ع