محمد حنفيه و نهضت حسيني

حوادث تاريخي مهم و تأثيرگذار به همان اندازه که خود بزرگ و پر اهميت اند، در غربال گري شخصيت ها و چهره هاي منتفذ جامعه نيز مؤثرند. وقتي رويدادي همچون عاشورا اتفاق مي افتد، موضع گيري افراد، سلبي يا ايجابي، مورد دقت پژوهشگران و حتي عامه مردم قرار مي گيرد. بر اين اساس، هميشه اين پرسش براي عاشوراپژوهان وجود داشته و دارد
چهارشنبه، 6 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محمد حنفيه و نهضت حسيني

محمد حنفيه و نهضت حسيني
محمد حنفيه و نهضت حسيني


 

نويسنده: نويسنده: علي غلامي دهقي (فريدني)




 
بررسي علل عدم حضور محمد حنفيه در کربلا
چکيده
حوادث تاريخي مهم و تأثيرگذار به همان اندازه که خود بزرگ و پر اهميت اند، در غربال گري شخصيت ها و چهره هاي منتفذ جامعه نيز مؤثرند. وقتي رويدادي همچون عاشورا اتفاق مي افتد، موضع گيري افراد، سلبي يا ايجابي، مورد دقت پژوهشگران و حتي عامه مردم قرار مي گيرد. بر اين اساس، هميشه اين پرسش براي عاشوراپژوهان وجود داشته و دارد که چرا برخي نزديکان حسين بن علي (ع) که از آنها انتظار مي رفت در ياري آن حضرت گوي سبقت را از ديگران بربايند، از اين قافله خير عقب مانده، در زمره عاشوراييان قرار نگرفتند. محمد حنفيه، برادر امام حسين (ع)، از اين شخصيت هاست که حضور نيافتنش در کربلا اين سؤال را در ذهن پرسشگران ايجاد کرده است که چرا وي در کربلا غايب بود و از همراهي برادرش محروم ماند؟ پاسخ به اين پرسش با بررسي منابع کهن تاريخ نگاري مسلمانان، مسئله اصلي اين نوشتار است.
کليد واژه ها: کربلا، امام حسين (ع)، محمد حنفيه، علّت عدم حضور در کربلا، بيماري و نمايندگي امام.
نسب محمد حنفيه
محمد فرزند علي بن ابي طالب (ع) معروف به محمد حنفيه از خاندان بني هاشم بود. او برادر امام حسن (ع) و امام حسين (ع) است. اما مادر حسنين (ع)، فاطمه (ع) و مادر محمد، خوله دختر جعفربن قيس بن مسلمه حنفيه بود. براي تمييز از آن دو امام همام (که از ذريه پيامبر اعظم (ع) بودند) محمد را به مادرش نسبت داده، ابن حنفيه خوانده اند. مادرش از تيره بني حنفيه از تيره هاي يمن بود که به مدينه آمد. درباره زمان آمدن او به مدينه دو روايت متفاوت وجود دارد. بلاذري بر اساس روايتي از مدائني مي نويسد: پيامبر (ص)، علي (ع) را به يمن فرستاد و او به خوله که در ميان بني زبيد همراه عمروبن معدي کرب مرتد شده بودند، دست يافت. خوله در همان زمان حيات رسول خدا (ص) سهم علي (ع) شد. پيامبر (ص) به او فرمود: اگر پسري براي تو به دنيا آورد او را به اسم و کنيه من بنام. پس از درگذشت فاطمه (ع)، خوله پسري به دنيا آورد و علي (ع) اسم او را محمد و کنيه اش را ابوالقاسم(1) انتخاب کرد. بلاذري پس از نقل روايت مدائني مي نويسد: در روايت ديگري آمده است بنو اسد بن خزيمه بر بني حنيفه حمله کرده، خوله را به اسارت گرفتند. آنها در آغاز خلافت ابوبکر او را به مدينه آورده، به علي (ع) فروختند. اين خبر به خويشان خوله رسيد. آنها در مدينه نزد علي (ع) آمدند. امام او را آزاد و با قرار دادن مهريه با او ازدواج کرد و محمد از او به دنيا آمد. بلاذري مي نويسد که اين روايت از روايت مدائني «اثبت» است.(2) ديگر مورخان هم نوشته اند خوله در نبردهاي دوران ابوبکر و جنگ هاي ردّه در يمامه به دست خالدن وليد اسير و سهم علي (ع) شد و محمد را به دنيا آورده.(3) در تاريخ طبري اين نظر با عبارت «قيل» گزارش شده است.(4) سيد محسن امين در ميان اقوال مختلف اين قول را مي پذيرد که خوله در زمان خلافت ابوبکر اسير شد و به ازدواج علي (ع) در آمد.(5) هر چند سيد مرتضي علم الهدي بر اين باور است که خوله اسير نبوده، بلکه او به سبب پذيرش اسلام آزاده بوده است.(6)
موضع سياسي محمد حنفيه در زمان علي (ع) و حضرت يحيي (ع)
او در جنگ هاي جمل و صفين، نبردهاي عصر خلافت علي (ع) با ناکثين و قاسطين حضور داشت و در برخي موارد پرچم دار بود.(7) فردي از محمد پرسيد: چرا پدرت تو را در برابر تير قرار مي دهد، اما حسنين(ع) را نه؟ پاسخ داد: چون آن دو همچون صورت اويند و من همچون دستش. امام با دست خود صورتش را حفظ مي کند.(8) علي(ع) در صفين نگران بود محمد کشته شود از اين رو، خود با عبيدالله بن عمر تن نبرد کرد.(9)
درباره زندگي او پس از شهادت پدرش علي(ع) گزارش چنداني در دست نيست. به طور طبيعي او در کنار برادرش امام حسن (ع) و امام حسين(ع) قرار داشته و موضع مخالفي از او گزارش نشده است. در منابع آمده است که امام حسن(ع) به محمد و امام حسين(ع) وصيت کرد که حسين(ع) خير محمد را بخواهد و محمد ياور حسين(ع) باشد.(10) هنگامي هم که کوفيان از او خواستند که قيام کند، محمد خودداري کرد و مسئله را با برادرش حسين(ع) در ميان گذاشت.(11)
ابن سعد در ميان مورخان از او با عنوان کثيرالعلم و ورع ياد کرده است.(12) طبري نيز در توصيف او مي نويسد: « و کان فاضلاً ديناً ذا علم جم و ورع ». (13) گويا مورخاني همچون ابن سعد، صفتي مانند ورع را براي افرادي به کار مي بردند که در مسائل سياسي دخالت چنداني نداشتند. مؤلف الطبقات الکبري اعتقادي را به محمد نسبت مي دهد مبني بر اينکه او هيچ يک از طرف هاي درگير پس از رسول خدا(ع)، حتي پدرش را اهل نجات نمي دانسته است، (14) در حالي که اين موضع با حضورش در جمل و صفين و ديگر مواضع او در منازعات سياسي سازگاري ندارد. جالب آن است همين نويسنده گزارش مي کند که محمد اظهار علاقه مي کرد جانش را براي شيعيان فدا کند و اعتقاد داشت رفتار امويان از شمشير مسلمانان کارگرتر خواهد بود.(15)
موضع محمد پس از صلح امام حسن (ع) با معاويه از سوي مورخان متفاوت گزارش شده است. ابن خلدون مي نويسد که معترضان به صلح نزد محمد رفته و با او مخفيانه بيعت کردند تا هر وقت ممکن شد خواهان خلافت شود و او نيز براي هر شهري مردي را معين کرد.(16) اين در حالي است که ابن سعد نوشته است محمد از همکاري با معترضان خودداري کرد و موضوع را با برادرش حسين (ع) در ميان گذاشت.(17) ابن عساکر نيز گفته ابن سعد را تأييد کرده است.(18) ابن کثير هم نوشته است وقتي شورشيان مدينه در زمان خلافت يزيد از محمد خواستند تا همراه آنها بجنگد، او امتناع کرد. از او پرسيدند پس چگونه همراه پدرت جنگيدي؟ گفت: مانند پدرم را بياوريد تا همراه او جنگ کنم.(19)
به اعتقاد شيعه، محمد پس از عاشورا بر اين باور بود که امامت از آن علي بن حسين (ع) است. در منابع در اين باره از زبان صادقين (ع) گفت و گويي ميان امام سجاد (ع) و محمد حنفيه نقل شده است. پس از آن که دو نزد حجر الأسود رفتند و از آن داوري خواستند و حَجر به جانشيني زين العابدين (ع) گواهي داد، محمد حنفيه امامت آن حضرت را پذيرفت.(20) محققان شيعه نوشته اند مسند اين روايت صحيح است و بر ايمان محمد و اعتقاد او به امامت امام سجاد (ع) دلالت دارد.(21) در روايتي از امام صادق (ع) هم نقل شده است که محمد حنفيه نمرد تا اين که به امامت علي بن حسين (ع) اعتراف کرد. (22)
عکس العمل محمد حنفيه در برابر حوادث پس از عاشورا نيز اهميت ويژه اي دارد. او با ابن زبير مخالفت کرد و حاضر به همکاري با وي نشد. وقتي خبر قيام مختار به ابن زبير رسيد، او محمد حنفيه را دستگير کرد و از وي خواست تا با او بيعت کرده و مطيعش باشد. محمد گفت: اگر مسئله خلافت مطرح باشد، من از تو به اين امر سزاوارترم.(23) محمد و ابن عباس از بيعت با ابن زبير خودداري کرده، از مکه به طائف رفتند.(24) کيسانيه معتقد به امامت محمد حنفيه بودند و اين گونه احتجاج مي کردند که علي (ع) در جنگ جمل پرچم را به او سپرده است.(25) مختار، نخستين کسي بود که مردم را به امامت او فرا خواند.(26)
در گزارشي آمده است که او پس از مرگ ابن عباس، در ايله سکونت گزيد و در همانجا در گذشت.(27) برخي مکان مرگ او را طائف يا مدينه دانسته اند.(28) شيخ عباس قمي هر سه قول را بدون ترجيح نقل کرده است.(29) زمان درگذشت او را سال هاي 81 يا 82 ق در سن 65 سالگي دانسته اند.(30)
آنچه موجب جلب توجه مورخان و شرح حال نويسان به محمد شده، دو حادثه مهم تاريخي است: نخست، غيبت او در کربلا و همراهي نکردن با امام حسين (ع) و ديگري شکل گيري شاخه اي از شيعه به نام کيسانيه که مدعي مهدويت او بودند. حادثه مسئله اين نوشتار است. (31) شايان توجه است که در آغاز بررسي موضع محمد حنفيه در قيام عاشورا، نخست ديدگاه نويسندگان اهل سنت را درباره عدم همراهي او با امام حسين (ع) آمده و برخي نسبت هاي غير واقعي پاسخ داده شده است، سپس ديدگاه نويسندگان شيعه در اين باره اشاره شده و برخي علل احتمالي همراه نشدن او با امام حسين (ع) در نهضت عاشورا نقد و بررسي گرديده است.

الف) ديدگاه نويسندگان اهل سنت
 

برخي مورخان اهل سنت نوشته اند: محمد هنگام حرکت امام حسين (ع) از مدينه به مکه، با آن حضرت همراهي نکرد و به او پيشنهاد کرد که از يزيد و شهرها دوري کند و داعيان خود را به سوي مردم اعزام نمايد؛ اگر با او بيعت کردند وارد آن شهر شود. اما امام پاسخ داد که مي رود. محمد گفت: پس به مکه برو. امام فرمود: اي برادر تو از سر دلسوزي و خير خواهي سخن گفتي.(32) ابن کثير مي نويسد: در پي نامه اي که امام حسين (ع) به مدينه نوشت و جمعي از بني هاشم که شمار آنها نوزده تن بودند، در مکه به آن حضرت پيوستند و محمد حنفيه هم به دنبال آنها آمد. او پس از ديدار با امام، مخالفت خود را با حرکت به عراق ابراز داشت.(33) طبري به نقل از ابومخنف نوشته است وقتي حسين (ع) از مکه راهي کوفه شد، خبر آن در مدينه به محمد حنفيه رسيد. او در حالي که داشت وضو مي ساخت به قدري گريه کرد که اشک هايش در تشت مي ريخت.(34) اين گزارش هم نشان مي دهد محمد به مکه نيامده است. بنابراين، همراه نشدن محمد با امام ترديدناپذير است. البته نويسندگان اهل سنت افزون بر مخالفت محمد از همراهي با برادرش، مطلب ديگري را نيز به او نسبت مي دهند که او نه تنها خود، امام را همراهي نکرد، بلکه از رفتن فرزندانش نيز جلوگيري نمود.(35) برخي محققان معاصر شيعي ادعاي ياد شده را به دلايلي رد کرده اند:
اولاً: در کتاب هاي شيعه چنين مطلبي نيامده است.
ثانياً: در منابع اهل سنت هم به جز ابن عساکر، مزي و ذهبي، نويسنده ديگري اين مطلب را نياورده است. روايت ذهبي و مزي مرسل است و شايد آنها از ابن عساکر گرفته اند، افزون بر اينکه بيشتر راويان اين گزارش مجهول اند، به گونه اي که برخي از آنها را خود ابن عساکر نيز ضعيف دانسته است. علاوه بر اين بايد توجه داشت که هر سه نويسنده ياد شده، به نوعي از ابن سعد گرفته اند که هم تأثيرپذيري آنها از ابن سعد و هم تعصب اموي ابن سعد بر صاحب نظران پوشيده نيست.
ثالثاً: اين روايت از جعليات امويان به نظر مي رسد که مي خواسته اند وحدت صفوف هاشميان را در نهضت حسيني مشوّه سازند. آنها به ابن حنفيه بد کردند در حالي که او به امامت حسنين (ع) و امام سجاد (ع) باور داشت.(36)
افزون بر دلايل ياد شده در ردّ ادعاي فوق، بايد گفت که مورخان مشهوري همچون طبري و به پيروي او، ابن اثير به منع فرزندان و رنجش امام هيچ گونه اشاره اي نکرده اند، بلکه آن دو فقط نوشته اند که محمد با حسين همراهي نکرد.(37) دينوري هم نوشته است او در مدينه ماند، اما سخني از منع فرزندان و گفت و گويي که موجب رنجش امام شود، نياورده است.(38) بنابراين، چنان که گفته شد دور از ذهن نيست که ادّعاي حبس فرزندان، ساخته برخي نويسندگان متعصب همچون ابن سعد باشد که ديگران نيز از او پيروي کرده اند. متأسفانه برخي از پژوهشگران معاصر، مخالفت محمد با همکاري فرزندانش با امام حسين (ع) را مسلّم فرض کرده اند.(39)
ابن عثم کوفي مي نويسد: محمد به برادرش حسين (ع) پيشنهاد داد از مدينه به مکه برود و در صورت مساعد نبودن شرايط، راهيِ يمن شود؛ شهري که ياران جدّ، برادر و پدرش آنجايند، و اگر يمن هم مساعد نبود، از شهري به شهر ديگر برود تا ببيند عاقبت چه خواهد شد.(40)

ب)ديدگاه نويسندگان شيعه
 

پيشنهادهاي محمد حنفيه
مورخان شيعه نوشته اند که محمد حنفيه از رفتن همراه امام خودداري و پيشنهادهايي را مطرح کرد.
شيخ مفيد مي نويسد: محمد حنفيه نمي دانست امام به کجا مي رود. او به امام پيشنهاد داد از بيعت با يزيد و رفتن به شهرها خودداري کند و نمايندگان خود را به سوي مردم اعزام نمايد و آنها را به سوي خود بخواند؛ اگر از او پيروي کردند و با او بيعت نمودند، شکر خدا را بجا آورد و اگر روي کس ديگري اجماع کردند، خداوند چيزي از دين و عقل او را کم نخواهد کرد و بدين گونه مروّت و فضيلتش حفظ خواهد شد. امام از او پرسيد: کجا بروم؟ محمد گفت: به مکه برو؛ اگر ماندن در آنجا أمن و مطمئن بود، همانجا مي ماني و در صورت مساعد نبودن اوضاع، از شهري به شهري ديگر مي روي و از بيعت با يزيد امتناع مي کني. او با حرکت به سوي شهري خاص مخالف بود. (41)
طبرسي نيز همچون شيخ مفيد مي نويسد: محمد، امام حسين (ع) را در حرکت به عراق همراهي نکرد و نمي دانست امام به کجا مي رود.(42) ديگر مورخان شيعه نوشته اند: شبي که امام آهنگ حرکت به سوي کوفه را نمود، محمد به مکه آمد و امام را از فريب کاري کوفيان نسبت به پدر و برادرش هشدار داد و گفت من ترس آن دارم که حال تو نيز مانند آنها گردد، چنانچه در مکه بماني عزيزترين کس در حرم خواهي بود و مردم از هر سو به طرف تو خواهند آمد. امام در پاسخ او ترس از ترور را مطرح کرد: محمد پس از شنيدن پاسخ امام به او پيشنهاد کرد که به يمن برود.(43) در مجموع، هشدارها، و پيشنهادهاي محمد در موارد زير خلاصه مي شود: پرهيز از بيعت با يزيد، مخالفت با حرکت به کوفه، هشدار به فريب کاري کوفيان، اقامت در مکه و حرکت به يمن يا نواحي ديگر.(44)

ج)علل عدم حضور محمد در کربلا
 

در خصوص علل همراه نشدن محمد حنفيه با امام حسين (ع) درکربلا موارد ذيل گفته شده است:
1.بيماري محمد.
2.نمايندگي از سوي امام در مدينه.
3.قرار نگرفتن نام او در لوح محفوظ شهداي کربلا.
4.باز ماندن از فتح.
1.بيماري
برخي علماي شيعه بر اين باورند که محمد حنفيه زمان خروج امام حسين (ع) بيمار بود. در بخشي که با عنوان کتاب « حکاية المختار في الأخذ بالثار» به ضميمه لهوف چاپ شده، اين گونه آمده است که محمد به طوري دستش آسيب ديده بود که توان به دست گرفتن شمشير را نداشت.(45) البته معلوم نيست اين بخش، از فصول پاياني کتاب لهوف است يا ديگران بر آن افزوده اند. از سخن برخي مترجمان لهوف نيز اين گونه فهميده مي شود که اين بخش کتاب جداگانه اي (46) است که در چاپ به لهوف ضميمه شده است.(47) بنابراين نمي توان اين سخن را نظر سيد ابن طاووس در لهوف ناميد. علامه حلي، فاضل دربندي و حبيب الله کاشاني نيز مسئله بيماري محمد را نقل کرده اند.(48) مجلسي مي نويسد: از علامه حلي درباره تخلف محمد حنيفه سؤال شد. او گفت: شأن محمد حنيفه، عبدالله بن جعفر و امثال آنها اجلّ از آن است که اعتقاداتشان برخلاف حق باشد، اما درباره تخلف محمد از ياري امام حسين (ع) نقل شده که او مريض بوده است.(49) برخي مقتل نويسان به نقل از ابن نماي حلي، بيماري چشم را به عنوان عذر ابن حنيفه ذکر کرده اند.(50)
مامقاني از طرفي روايت ستايش محامده (محمدها)(51) را دليل بر عدالت محمد مي داند و از سوي ديگر بيمار بودن محمد را هنگام قيام حسيني، صحيح ندانسته و معتقد است چنانچه بيماري او صحت داشته باشد پس از شهادت امام حسين (ع) و بازگشت اهل بيت (ع) به مدينه بوده است؛(52) سخني که از خود محمد حنفيه نيز نقل شده است.(53) مامقاني در عبارتي ديگر علت نيامدن محمد را به کربلا عذر و مصلحت خاصي دانسته است.(54) گفتني است در منابع کهن که گفت و گوي امام حسين (ع) با محمد را گزارش کرده اند، هيچ سخني از بيماري محمد به ميان نيامده است.
2.نمايندگي امام در مدينه
در منابع کهن مانند تاريخ طبري و پس از آن در کامل ابن اثير سخني از اجازه امام به محمد براي ماندن در مدينه و چشم آن حضرت بودن، ديده نمي شود.(55) تنها در منابع کهن، ابن اعثم اين مطلب را نقل کرده و به تبع او مستوفي هروي در ترجمه فتوح ابن اعثم آورده است.(56) اما در برخي منابع متأخر آمده است که امام به محمد فرمود: مانعي ندارد که تو در مدينه بماني و عامل اطلاعاتي من باشي و هيچ امري از امور حکومت را از من پنهان نکني.(57) برخي محققان معاصر هم نوشته اند با توجه به اين روايت، پاسخ اين سؤال که چرا محمد حنفيه امام را همراهي نکرد، روشن است، زيرا محمد به فرمان امام (ع) در مدينه ماند و همراه او حرکت نکرد.(58)
به نظر مي رسد نمي توان با استناد به روايت ياد شده، محمد را مأمور از سوي امام دانست. تنها مطلبي که مي توان گفت اين است که ، بر فرض صحت اين گزارش، چون محمد به همراهي با امام تمايلي نشان نداد، امام هم او را مجبور نکرد و فرمود که عامل اطلاعاتي من در مدينه باش. اگر محمد اظهار همراهي مي نمود، به طور حتم امام از همراهي او استقبال مي کرد.
3.نبودن نام محمد حنقيه در لوح محفوظ
ابن شهر آشوب مطلبي را به نقل از محمد حنفيه آورده است که ديگران نيز همين مطلب را به نقل از او آورده اند. او مي نويسد: محمد درباره همراه نشدنش با امام در کربلا گفت: « انّ اصحابه عندنا لمکتوبون بأسمائهم و أسماء آبائهم؛(59) نام هاي ياران امام حسين (ع) و نام پدرانشان نزد ما نوشته و از پيش تعيين شده بود».
مامقاني نيز مي نويسد:
جواب درست آن است که ياران شهيد امام حسين (ع) افراد معيني بودند و شمار آنها 72 تن که در تقدير الهي به اين افتخار رسيده بودند؛ سخني که از خود محمد حنفيه نيز نقل شده است».(60)
اين علّت همان توجيهي است که ابن عباس هم در پاسخ به سرزنشش از سوي ديگران در همراهي نکردن امام مي گفت که احدي از ياران امام حسين (ع) کاهش و افزايش نيافتند و ما پيش از شهادتشان آنان را به نام مي شناختيم.(61)
اين علت نيز پذيرفته نمي شود، زيرا:
اولاً: در صورت وجود چنين علمي، اين آگاهي اختصاص به امام معصوم (ع) دارد نه کسان ديگر؛ ديگران فقط بر اساس روايات شنيده بودند که چنين رويدادي براي امام حسين (ع) رخ خواهد داد، اما اين که ياران او چه تعداد و چه کساني خواهند بود، دست کم براي امثال ابن عباس و ابن حنفيه معلوم نبوده است.
ثانياً: چنين آگاهي براي هيچ کس، چه امام و چه غير امام (بر فرض داشتن چنين آگاهي)، تکليف آور نيست. معصومان (ص) اعم از پيامبران و امامان نيز فقط براي اثبات نبوت و امامت و موارد مهمي از اين قبيل، از اين آگاهي بهره مي بردند، نه در زندگي عادي و شخصي، زيرا چنانچه مي خواستند براي هر کاري از اين علم بهره ببرند، از بشر بودن خارج شده و ديگر نمي توانستند الگوي ديگران باشند.
ثالثاً: اين توجيه مي تواند ادّعا و بهانه اي براي همه کساني باشد که از ياري امام حسين (ع) سر باز زدند.
4.باز ماندن از فتح
از امامان شيعه (ع) جز يک روايت در اين باره گزارش نشده است. در اين روايت، حمزه بن حمران (يا عمران) از امام باقر (ع) يا امام صادق (ع) درباره خروج امام حسين (ع) و تخلف محمد حنفيه از همراهي با آن حضرت مي پرسد. امام مي فرمايد:
اي حمزه در اين باره سخني با تو مي گويم ولي پس از اين جلسه در اين باره پرسش مکن. امام حسين (ع) وقتي عازم عراق شد، کاغذي خواست و بر آن نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن علي الي بني هاشم. امّا بعد، فانّه من لحق بي منکم استشهد معي و من تخلف لم يبلغ الفتح، و السلام.(62)
ابن قولويه هم اين روايت را در کامل الزيارات آورده است. سيد ابن طاووس نيز در لهوف به همين صورت نقل کرده است.(63)
در برخي منابع همانند روايت مذکور با اندک تفاوتي، از زبان خود امام حسين (ع) نقل شده است که امام در کربلا نامه اي به اين مضمون به برادرش محمد حنفيه نوشت:
من الحسين بن علي (ع) الي محمد بن علي و من قبله من بني هاشم. اما بعد، فانّ من لحق بي استشهد و من تخلف لم يدرک الفتح و السلام از حسين بن علي به محمد بن حنفيه و هر کس که از بني هاشم نزد او است: اما بعد، هر کس به من بپيوند به شهادت مي رسد و هر کس تخلف کند به پيروزي دست نيافته است و السلام.(64)
اما آنچه ابن قولويه نقل کرده با عبارت فوق متفاوت است. او به نقل از امام باقر (ع)مي نويسد: امام حسين (ع) نامه اي از کربلا به برادرش محمد و ديگر بني هاشم نوشت و فرمود:«اما بعد فکأن الدنيا لم تکن و کأن الآخره لم تزل و السلام؛(65) گويا دنيا نبوده و آخرت هميشگي بوده است». مجلسي و شيخ عبدالله بحراني هر دو صورت روايت را از ابن قولويه نقل کرده اند.(66)
علامه مجلسي دو تعليقه بر روايت نخست، نوشته است:
الف: معناي لم يبلغ الفتح، يعني به آرزوهاي فتح دنيوي و تمتع از آن نمي رسد که ظاهر عبارت، سرزنش آميز است. شايد هم معنايش مخير گذاشتن بني هاشم است؛ بنابراين، گناهي بر متخلف نيست.
ب:معناي ديگرش آن است که امکان فتح و فلاح دنيا يا آخرت براي متخلف نيست.(67)
برخي محققان نوشته اند: نص اين روايت (عبارت لم يبلغ الفتح) بي ترديد اين نکته را بيان مي کند که هر کس به امام ملحق نشود از اين فتح محروم خواهد بود؛ چه معذور باشد يا غير معذور؛ بنابراين، دليلي در اين عبارت نيست که هر متخلفي غير معذور است. شايد هم امام صادق (ع) مي خواهد گفت و گو کنندگان در اين باره را به اين نکته رهنمون سازد که آنچه مهم است اصل محروم ماندن از رسيدن به ياري حسين (ع) است نه سبب تخلف شخص محمد حنفيه، چون حقّ هر مؤمني است که از محروم ماندن از اين فوز عظيم اظهار حسرت کند.(68) پژوهشگر ديگري نوشته است: روايت لم يبلغ الفتح دلالت دارد بر اين که متخلفان از همراهي با امام به مقام شهادت نايل نشدند، نه اين که مؤاخذ و معاقب باشند.(69)
به هر حال، همراهي نکردن محمد با برادرش حسين (ع) و محروم شدن از جهاد، سلب توفيقي از او بود، اما امام با برخورد کريمانه، ماندن در مدينه را، (در صورت پذيرش روايت نمايندگي از سوي امام) براي او مجاز شمرد و همچون وظيفه اي براي وي دانست. از طرف ديگر، امام به جمع نيرو نپرداخت و همه را آزاد گذارد. از برخورد کريمانه امام با محمد فهميده مي شود که او مي خواست در مدينه بماند، امام هم او را آزاد گذارده، مکلف به همراهي با خود نکرد.
با توجه به نقد فرضيه هاي بيماري ابن حنفيه، داشتن نمايندگي از سوي امام، نبودن نامش در ميان لوح محفوظ شهداي کربلا، و بالأخره بازماندن از فتح، در جمع بندي علل تخلف محمد حنفيه از همراهي با امام، گزينه هاي ديگري زير محتمل است:
1.مخالفت با هر گونه قيامي عليه امويان.
2.مشروع دانستن حکومت امويان.
3.نپذيرفتن تاکتيک امام در برابر امويان.
4.عافيت طلبي و عدم خطر پذيري و نداشتن تفکر انقلابي.
در ميان فرضيات چهارگانه ياد شده، سه فرضيه نخست، غير قابل پذيرش اند، زيرا محمد در پيشنهادهايش به امام، خودداري از بيعت با يزيد را مطرح نمود؛ نکته اي که مورخان شيعه و اهل سنت آن را نقل کرده اند و ابتداي نوشتار گفته شد. از سوي ديگر، او امام را به حرکت از شهري به شهري ديگر فرا مي خواند که باز نشانه غير مشروع دانستن امويان در باور اوست. او در اين باره حرکت به يمن را پيشنهاد مي داد. همچنين از اين فراخوان او فهميده مي شود که او با هرگونه قيامي عليه امويان مخالف نبوده است. بنابرين، ممکن است اين گونه نتيجه گرفته شود که ابن حنيفه با اصل قيام عليه امويان مخالف نبوده، بلکه با تحليل ظاهري از قيام، با حرکت امام به عراق نظر مساعد نداشته است و علت آن را فريب کاري و بي و فايي آنان با پدر و برادرش مي دانست، در حالي که امام حسين (ع) به گونه اي ديگر مي انديشيد. همين نوع نگاه او به قيام امام حسين (ع) موجب بازماندنش از رسيدن به فتح گرديد؛ تعبيري که در روايت ياد شده به آن تصريح شده است ، اما بايد توجه داشت که از آغاز حرکت امام از مدينه به قصد مکه که هنوز بحثي از رفتن امام به عراق نبود، او امام را همراهي نکرد. پس گزينه سوم نيز قابل دفاع به نظر نمي رسد. در مجموع مي توان نتيجه گرفت که گزينه چهارم به واقعيت نزديک است؛ يعني ابن حنفيه تفکر انقلابي و روحيه خطر پذيري نداشت، اما حرکت امام را مشروع مي دانست و چون امام به او تکليف و الزام نکرد که او را همراهي کند، در مدينه ماند و قرار شد اطلاعات مدينه را به امام گزارش کند.
نتيجه
با توجه به آنچه در مقاله بيان شد، محمد حنفيه برادر امام حسين(ع) از حضور در کربلا باز ماند. ملاقات محمد با امام (ع) در دو جا گزارش شده است؛ برخي اين ملاقات را در مدينه، و برخي ديگر آن را به مکه مربوط دانسته اند. بر اساس نقل ملاقات مدينه، محمد به امام توصيه کرد به مکه برود يا از شهري به شهر ديگر حرکت کند. بر اساس نقل ملاقات مکه و آگاهي محمد از نيت امام براي حرکت به کوفه، به امام توصيه کرد در مکه بماند. وقتي امام فرمودند در مکه بيم ترور وجود دارد، محمد پيمان شکني مردم کوفه نسبت به جدشان اميرالمؤمنين و برادرش امام حسن مجتبي (ع) را يادآوري، و به امام توصيه کرد به سمت يمن برود. امام بعد از شنيدن توصيه هاي محمد، وي را در همراهي با خودش آزاد گذاشت که محمد ماندن در مدينه را انتخاب کرد و از همراهي با امام (ع) باز ماند.
محققان براي ريشه يابي علت همراهي نکردن محمد، دلايل متعددي بيان کرده اند؛ مانند: مريضي محمد، نمايندگي از طرف امام، نبودن نام محمد در لوح محفوظ شهدا، مخالفت با هر گونه قيامي عليه امويان، مشروع دانستن حکومت امويان، نپذيرفتن تاکتيک امام در برابر امويان، عافيت طلبي و عدم خطر پذيري و نداشتن تفکر انقلابي.
به باور نگارنده، از ميان تمامي دلايل مزبور، عافيت طلبي و عدم خطر پذيري، و به تعبير ديگر نداشتن تفکر انقلابي، عامل حقيقي شرکت نکردن وي در قيام کربلا بوده است.

پي نوشت ها :
 

1. با اين که ابن سعد هم کنيه او را ابوالقاسم دانسته، ابن حزم اندلسي او را ابا عبدالله ناميده است. (ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 5، 68/ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص 37).
2. بلاذري، انساب الاشراف، ج 2، ص 200-201.
3. ابن کثير، البدايه و النهايه، ج 7، ص 331/ مقدسي، البدء و التاريخ، ج 5، ص 74/ ذهبي، تاريخ الاسلام، ج 6، ص 181.
4. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 11، ص 628.
5. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 1، ص 433.
6. مجلسي، بحارالانوار، ج 42، ص 108.
7. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 5، ص69/ دينوري، الاخبار الطوال ص 147 و 149 و 174/ قمي، تاريخ قم، 236.
8. اربلي، کشف الغمه، ج2، ص235/ ذهبي، تاريخ الاسلام، ج6،ص184.
9. منقري، پيکار صفين، ص300.
10. دينوري، الاخبار الطوال، ص221.
11. ابن کثير، البدايه و النهايه، ج8، ص161.
12. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج5، ص68.
13. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج11، ص628.
14. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج5، ص69.
15. همان، ص72.
16. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج3، ص215-216.
17. ابن سعد، الطبقات الکبري، الطبقه الخامسه، ج1، ص439.
18. ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق، ج14، ص205.
19. ابن کثير، البدايه و النهايه، ج8، ص233.
20. کليني، الکافي، ج1، ص348/ فتال نيشابوري، روضه الواعظين، ص197/ صفار، بصائر الدرجات، ص522؛ ابن بابويه، الامامه و التبصره، ص62.
21. خوئي، معجم رجال الحديث، ج17، ص55-56.
22. صدوق، کمال الدين و تمام النعمه، ص36.
23. مقدسي، البدء و التاريخ، ج6، ص20.
24. دينوري، الاخيار الطوال، ص264 و 309.
25. مقدسي، البدء التاريخ، ج5، ص131.
26. طوسي، اختيار معرفه الرجال، ج1، ص342.
27. طوسي، الاخيار الطوال، ص309.
28. مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص116؛ همو، التنبيه و الاشراف، ص273.
29. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، ج1، ص186. ياقوت حموي مي نويسد در جزيره خارک قبري است که ساکنان آن گمان مي کنند قبر محمد حنفيه است اما تواريخ چنين چيزي را تأييد نمي کنند. معجم البلدان 337/2.
30. بلاذري، انساب الاشراف، ج2، ص201 و ج3، ص295.
31. در خصوص زندگي محمد در قرن نخستين، حنفيه کتابي با عنوان اخبار محمد بن الحنفيه به طور جداگانه توسط سه تن به نام هاي ابواحمد عبدالعزيز جلودي، ابو مخنف لوط بن يحيي ازدي (م 157 ق) و ابو المنذر هشام بن محمد بن السائب الکلبي (م 206 ق) نگاشته شده است. آقا بزرگ طهراني، الذريعه، ج1، ص347.
32. دينوري، الاخبار الطوال، ص228/ ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج3، ص26/ ابن کثير، البدايه و النهايه، ج8، ص147-148.
33. ابن کثير، البدايه و النهايه، ج8، ص165.
34. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص349.
35. ابن کثير، البدايه و النهايه، ج8، ص165/ ذهبي، تاريخ الاسلام و وفيات الحشاهير و الاحلام، ج5، ص9/ مزي، تهذيب الکمال، ج6، ص421/ ابن عساکر، تاريخ مدينه دمشق، ج14، ص211.
36. طبسي، الامام الحسين (ع) في مکه المکرمه، ص264-265.
37. طبري، همان، ج5، ص341/ ابن کثير، الکامل في التاريخ، ج، ص16.
38. دينوري، الاخبار الطوال، ص228.
39. محمد علي چلونگر، محمد حنفيه و قيام کربلا، ص149.
40. ابن اعثم کوفي، الفتوح، ج5، ص20-21.
41. مفيد، الارشاد، ج2، ص33-35.
42. طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ج1، ص434.
43. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص240/ طبسي، الامام الحسين (ع) في مکه المکرمه، ص255.
44. سيد ابن طاووس، اللهوف في قتلي الطفوف، ص240.
45. ابن طاووس، اللهوف، ص164.
46. از تعليقه عبد الرزاق مقرم چنين فهميده مي شود که ابن نما کتابي با اين عنوان داشته است. مقرم، مقتل الحسين (ع)، ص135.
47. سيد ابن طاووس، اللهوف، ترجمه عقيقي بخشايشي، ص253.
48. طبسي، الامام الحسين (ع) في مکه المکرمه، ص262-263.
49. مجلسي، بحارالانوار، ج42، ص110.
50. ر.ک: مقرم، مقتل الحسين (ع).
51. در روايتي از امام رضا (ع) آمده است: کان امير المؤمنين يقول: انّ المحامده تأبي ان يعصي الله عزّ و جلّ. قلت من المحامده؟ قال: محمد بن جعفر، محمد بن ابي حذيفه، محمد ابن ابي ابکر و محمد بن امير المؤمنين. شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، 1، 286/ بحارالانوار 33/ 242 و ج 282/34 به نقل از رجال کشي. در منابع ديگر نيز شبيه همين تعبير هست: ثقفي کوفي، الغارات، ج2، ص752. آيت الله خوئي، روايت فوق را ضعيف دانسته است. معجم رجال الحديث، ج17، ص54.
52. رضوي اردکاني، ماهيت قيام مختار، ص164-165 به نقل از مامقاني، تنقيح المقال ج3، ص111-112 کلمه محمد حنفيه.
53. ابن شهر آشوب، المناقب، ج3، ص211/ مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص185.
54. رضوي، ماهيت قيام مختار، ص 165 به از مامقاني ج 3 کلمه محمد حنفيه.
55. طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج5، 32-31؛ ج5، ص341-342/ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص16-17.
56. ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج5، ص21/ ابن اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفي هروي، ص833.
57. مجلسي، 41، ج44، ص329 (به نقل از تسليه المجالس و زينه المجالس تأليف سيد محمد بن ابي طالب حسيني موسوي حائري)/ شيخ عبدالله البحراني، العوالم، الامام الحسين (ع)، ص 178-179/ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، 1/ 588/ همو، لواعج الاشجان ص30/ شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ص558.
58. رضوي اردکاني، ماهيت قيام مختار، ص170.
59. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص211/ مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص185.
60. رضوي، ماهيت قيام مختار، ص165 به نقل از مامقاني، ج3، ص112.
61. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص211/ مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص185.
62. صفار، بصائر الدرجات، ص501/ حلي، مختصر البصائر، ص76/ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص228/ طبري، دلائل الامامه، ص182.
63. کامل الزيارات ص 157/ بحار44/ 330 و ج45 ص87/ ابن طاووس، اللهوف، ص39-40.
64. مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص87/ البحراني، العوالم، ص55 و 196.
65. ابن قولويه، کامل الزيارات، 12 ص158؛ مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص87.
66. مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص87/ بحراني، العوالم، ص55 و196.
67. مجلسي، بحارالانوار، ج42، ص81.
68. طبسي، الامام الحسين (ع) في مکه المکرمه، ص259-260.
69. رضوي، ماهيت قيام مختار، ص169.
 

منابع
ابن طاووس، علي بن موسي، اللهوف في قتلي الطفوف، ترجمه، تعريب، تصحيح و تحقيق عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، قم، نويد اسلام، 1377.
ابن کثير الدمشقي، أبوالفداء اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، بيروت، دار الفکر، 1407/1986.
ابن اعثم الکوفي، أبومحمد أحمد، کتاب الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، 1441ق/1991م.
ابن اثيم، عزالدين أبوالحسن علي بن ابي الکرم، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادرـ دار بيروت، 1387/1965.
ابن بابويه قمي، علي بن الحسين، الامامه و التبصره من الحيره، قم: مدرسه الامام المهدي (ع)، 1404ق/1363ش.
ابن حزم، ابو محمد علي بن احمد بن سعيد، جمهره أنساب العرب، تحقيق لجنه من العلماء، بيروت، دارالکتب العلميه، 1403ق/1983م.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاريخ ابن خلدون، تحقيق خليل شحاده، بيروت، دارالفکر، ط.الخامسه، 1408/1988.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، تحقيق محمد بن صامل السلمي، الطائف، مکتبه الصديق، 1414/1993.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الکتب العلميه، 1410ق/ 1990م.
ابن شهر آشوب مازندراني، محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، نجف، المکتبه الحيدريه، 1376ق/ 1956م.
ابن طاووس، علي بن موسي، اللهوف في قتلي الطفوف، قم، انوار الهدي، 1417ق.
ابن عساکر، علي بن حسن شافعي، تاريخ مدينه دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دار الفکر، 1415ق/1995م.
ابن قولويه، جعفر بن محمد، کامل الزيارات، تحقيق الشيخ جواد قيومي، مؤسسه النشر الإسلامي، 1417ق.
اربلي، علي بن عيسي، کشف الغمه في معرفه الائمه، بيروت، دارالضواء، 1405ق/1985م.
امين عاملي، سيد المحسن، لواعج الاشجان في مقتل الحسين (ع)، قم، مکتبه بصيرتي، 1331.
امين عاملي، سيد محسن، اعيان الشيعه، تحقيق حسن الامين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، بي تا.
بحراني اصفهاني، شيخ عبدالله، العوالم، الامام الحسين (ع)، قم، مدرسه الامام المهدي (ع)، 1407ق/1365ش.
بلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زکار و رياض زرکلي، بيروت، دارالفکر، 1417/1996.
ثقفي الکوفي، ابواسحاق ابراهيم بن محمد، الغارات، تحقيق جلال الدين حسيني ارموي، تهران، انجمن آثار ملي، 1353ش.
چلونگر، محمد علي، « محمد بن حنفيه و قيام کربلا»، حوزه و دانشگاه، ش33، زمستان 1381، ص 150-137.
حسين يعقوب، احمد، کربلا، الثوره و المأساه، بيروت، الغدير، 1418ق/ 1997م.
حلي، حسن بن سليمان، مختصر البصائر، تحقيق مشتاق المظفر، بي جا، بي نا، 1420ق.
حموي، شهاب الدين ابو عبدالله ياقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، 1995م.
خوئي، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه، بي جا، بي نا، 1413ق/1992م.
دينوري، ابوحنفيه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضي، 1368ق.
ذهبي، شمس الدين محمد بن احمد، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبد السلام تدمري، بيروت، دارالکتاب العربي، 1993/1413.
رضوي، اردکاني، سيد ابوفاضل، ماهيت قيام مختار، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1378ش.
صدوق، محمد بن علي بن بابويه قمي، کمال الدين و تمام النعمه، تصحيح علي اکبر غفاري، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1405ق/1363ش.
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تحقيق حاج ميرزا محسن کوچه باغي، تهران: مؤسسه الاعلمي، 1362ش/ 1404ق.
طبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن، إعلام الوري بأعلام الهدي، قم، مؤسسه آل البيت (ع)، 1417ق.
طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، 1387/1967.
طبري، محمد بن جرير بن رستم، دلائل الامامه، قم: مؤسسه البعثه، 1413ق.
طبسي، نجم الدين، الامام الحسين (ع) في مکه المکرمه (مع الرکب الحسيني من المدينه الي المدينه)، قم، مرکز الدراسات الاسلاميه لممثليه ولي الفقيه في حرس الثوره الاسلاميه، 1421ق/1379ش.
فتال النيشابوري، محمد، روضه الواعظين، قم، منشورات الرضي، بي تا.
قمي، حسن بن محمد بن حسن قمي، تاريخ قم، ترجمه حسن بن علي بن حسن عبد الملک قمي، تحقيق سيد جلال الدين تهراني، تهران، توس، 1361ش.
قمي، شيخ عباس، منتهي الآمال، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1338ش.
قمي، شيخ عباس، منتهي الآمال، قم، هجرت، 1411ق.
طهراني، الشيخ آقا بزرگ، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت: دارالاضواء، 1403 ق/1983م.
طوسي، محمد بن الحسن، اختيار معرفه الرجال، تصحيح و تعليق المعلم الثالث ميرداماد الاسترآبادي، تحقيق السيد مهدي الرجائي، قم، مؤسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، 1404ق.
کليني الرازي، محمد بن يعقوب، الکافي، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1363ش.
مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء 1403/1983.
مزي، ابوالحجاج يوسف، تهذيب الکمال في أسماء الرجال، تحقيق بشار عواد معروف، بغداد، مؤسسه الرساله، 1406ق/1985م.
مسعودي، ابو الحسن علي بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409.
مسعودي، أبوالحسن علي بن الحسين، التنبيه و الأشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، القاهره، دارالصاوي، بي تا (افست قم، مؤسسه نشر المنابع الثقافه الاسلاميه).
مفيد البغدادي، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، تحقيق مؤسسه آل البيت (ع) لاحياء التراث، بيروت، دارالمفيد، 1414ق/ 1993م.
مقدسي، مطهربن طاهر، البدء و التاريخ، بور سعيد، بي جا، مکتبه الثقافه الدينيه، بي تا.
مقرم، عبدالرزاق الموسوي، مقتل الحسين (ع)، بي جا، المکتبه الحيدريه، 1423ق.
منقري، نصر بن مزاحم، پيکار صفين، ترجمه پرويز اتابکي، تهران، آموزش انقلاب اسلامي، 1370ش.
تاريخ در آينه پژوهش 24



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط