الارشاد و تاريخ نگاري زندگاني ائمه (1)

کتاب الارشاد شيخ مفيد علي رغم عظمت و جايگاه رفيع خود در تاريخ نگاري تشيع و نيز زندگي نامه نگاري ائمه عليهم السلام، کمتر مورد بررسي درون متني قرار گرفته است؛ در حالي که به نظر مي رسد بررسي محتوايي و سندي، بتواند راهگشاي بسياري از ناگشوده ها باشد. در يک بررسي محتوايي مي توان در آغاز، پيگير سبک تاريخ نگاري شيخ و
چهارشنبه، 6 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الارشاد و تاريخ نگاري زندگاني ائمه (1)

الارشاد و تاريخ نگاري زندگاني ائمه (1)
الارشاد و تاريخ نگاري زندگاني ائمه (1)


 

نويسنده: دکتر نعمت الله صفري فروشاني




 
چکيده
کتاب الارشاد شيخ مفيد علي رغم عظمت و جايگاه رفيع خود در تاريخ نگاري تشيع و نيز زندگي نامه نگاري ائمه عليهم السلام، کمتر مورد بررسي درون متني قرار گرفته است؛ در حالي که به نظر مي رسد بررسي محتوايي و سندي، بتواند راهگشاي بسياري از ناگشوده ها باشد. در يک بررسي محتوايي مي توان در آغاز، پيگير سبک تاريخ نگاري شيخ و چگونگي ارتباط آن با مباي کلامي او شد؛ ضمن آنکه توجه به برخي از کاستي هاي کتاب، همچنين دقت در تناقضات يا تناقض نماها و کشف موارد مختلفي از گرته برداري هاي غير روشمند از منابع مختلف، از موارد ديگري است که لزوم بررسي اين گونه کتب را بيشتر آشکار مي سازد.
کليد واژه ها: شيخ مفيد، الارشاد، بررسي محتوايي، بررسي سند، منابع، تاريخ نگاري، زندگي نامه نگاري ائمه عليهم السلام.
مقدمه
کتاب الارشاد شيخ مفيد، در موضوع زندگي نامه نگاري ائمه اطهار عليهم السلام در ميان اماميه، جايگاه رفيعي براي خود کسب کرده است؛ به گونه اي که کمتر نوشته اي در اين موضوع مشاهده مي شود که به اين کتاب استناد نداده باشد؛ از سوي ديگر در طول تاريخ اماميه کمتر شاهد آن هستيم که شخصيتي به بزرگي شيخ مفيد با آن جايگاه کلامي و فقهي خود، در اين عرصه وارد شده و به تفصيل به نگارش پرداخته باشد.
اين کتاب، گرچه در يک طبقه بندي در زمره کتاب هاي ترکيبي ـ که همزمان به جنبه هاي تاريخي و فراتاريخي زندگاني ائمه عليهم السلام مي پردازندـ به شمار مي آيد، اما بررسي دقيق تر آن، نشان مي دهد توجه به جنبه هاي تاريخي، سهم بيشتري را به خود اختصاص داده است.
با توجه به اهميت و جايگاه عظيم کتاب، در طول تاريخ اماميه، شرح ها، حاشيه ها وترجمه هاي فراواني از آن انجام گرفته است، اما کمتر شاهد يک نقد و بررسي دروني از آن مي باشيم؛ در حالي که يک بررسي روشمند سندي و محتوايي و نشان دادن نقاط قوت و نقاط ضعف و کاستي ها و نيز دقت در چگونگي ارتباط مطالب کتاب با مباني کلامي شيخ، مي تواند پاسخ مناسبي براي بسياري از مبهمات تاريخي ـ چه در مورد کيفيت تاريخ نگاري شيخ و چه در راستاي تاريخ نگاري تشيع ـ فراهم آورد؛ در حقيقت مي توان کتاب الارشاد را ـ که با محتواي زندگاني امامان دوازده گانه به نگارش درآمده است ـ نوعي کتاب تاريخي، کلامي و روايي دانست.
سه امام آغازين اماميه، يعني امام علي و حسنين(ع) که در حوادث تاريخي صدر اسلام داراي نقش سياسي برجسته اي بودند، بخش بزرگي از اين کتاب را به خود اختصاص داده اند؛ به گونه اي که مي توان تقريباً اين بخش را معادل 2/3 کل کتاب دانست که از اين مقدار، امام علي(ع) بيشترين سهم، يعني حدود نصف کل کتاب را به خود اختصاص داده است.
بررسي مفصل زندگاني امام علي(ع) از ولادت تا شهادت در بخش هايي همچون عصر پيامبر(ص) (دوران مکه، دوران مدينه)، دوران خلفا و دوران حکومت وي و اشاره به حوادثي از جنگ هاي سه گانه آن حضرت(ع)- که البته در مواردي بدون نظم و انسجام منطقي به دنبال هم آمده ـ از ويژگي هاي اين کتاب است. بررسي تاريخي زندگاني امام حسن(ع) و پيگيري جريان صلح آن حضرت(ع) با معاويه و بررسي علل صلح، از ديگر بخش هاي تاريخي سياسي اين کتاب است که محل مراجعه هر محقق در بررسي اين حادثه ي تاريخي است.
از مهم ترين بخش هاي اين کتاب، بررسي جريان قيام امام حسين(ع) و حوادث عاشورا به سبک تاريخي و به دور از مباحث فراتاريخي و لاهوتي است که نمونه هاي اين اثر را در منابع اماميه نگاشته شده در اين باره، بسيار اندک سراغ داريم. شيخ مفيد رحمه الله در اين بخش، با سبک خاص خود به پيگيري اين جريان تا ورود اسراي اهل بيت عليهم السلام به شام ادامه مي دهد.
در ميان ائمه باقيمانده، بيشترين سهم، از آن آخرين امام، يعني حضرت حجت (عج) مي باشد که به جاي مباحث تاريخي، بيشتر به مباحث کلامي همچون استدلال بر وجوب امام قائم (عج)، نصوص امامت و نيز بحث هاي روايي، همچون مسئله علائم الظهور پرداخته شده است.
از مهم ترين بخش هاي تاريخ سياسي اين کتاب، مطالبي است که در تاريخ زندگاني امام رضا(ع) آمده که در آن، به صورت موشکافانه به جريان ولايتعهدي آن امام(ع) و علل قبول آن با سبک بررسي تاريخي و روايي پرداخته شده است.
عنوان کتاب، يعني «الارشاد الي معرفه حجج الله علي العباد» که در آن واژه ي کلامي «حجج» به کار رفته، انگيزه مولف را از تأليف اين اثر به خوبي روشن مي سازد که بررسي نوشته نيز اين انگيزه را به بهترين وجه به اثبات مي رساند؛ چنانچه اختصاص بخش هايي در باب هر امام و ذکر دلايل امامت وي و نصوص وارد شده در اثبات امامت هر امام و نيز بيان شمه اي از معجزات امامان مختلف براي اثبات امامت آنان، مويد اين ادعاست.
در نگاه اول، آوردن معجزات درباره بيشتر ائمه عليهم السلام (1) اين تصور را پديد مي آورد که کتاب به سمت يک اثر فراتاريخي، همچون نوشته هاي مشابه، مانند بصائر الدرجات، الهدايه الکبري و دلايل الامامه پيش مي رود؛ اما دقت بيشتر در محتوا و توجه به اندک بودن اين بخش، در مقايسه با بخش هاي ديگر به ويژه بخش هاي تاريخي و نيز تفکيک مشخص آن از ديگر بخش ها اين تصور را از بين مي برد و صبغه تاريخي بودن اين اثر را به ويژه در بخش هاي آغازين تقويت مي کند؛ هر چند آوردن معجزات باعث مي شود اين اثر را در زمره آثار ترکيبي، يعني آثاري که مباحث تاريخي و فراتاريخي را با هم آورده اند، طبقه بندي کنيم.
نکته ي قابل توجه در معجزات مندرج در اين کتاب، آن است که شخصيت کلامي و نيز منش عقل گرايي شيخ رحمه الله در گزينش بسياري از اين معجزات، از ميان حجم فراوان معجزات منقول در کتب اماميه در زمان وي موثر بوده است؛ به گونه اي که بيشتر معجزات آورده شده، تا حد زيادي معقول و قابل پذيرش مي باشند؛ به ويژه آنکه بيشترين حجم اين معجزات، در مورد علم فراوان ائمه عليهم السلام بوده است که کمتر آنها را از بعد تاريخي خارج مي سازد. اهميت اين نکته تنها در سايه مقايسه معجزات آورده شده در اين کتاب، با معجزات مندرج در کتبي همچو الهدايه الکبري خصيبي(2) و دلايل الامامه منسوب به طبري (3)آشکار مي شود که نوع معجزات مندرج در دو کتاب اخير، معمولا چهره اي خرافي و وهن آميز و غير طبيعي از امامان ارائه مي دهد؛ به گونه اي که بيشترين بهانه را براي به تمسخر گرفتن عقايد آنها به دست مخالفان اماميه مي دهد.
علاوه بر آن، از موارد مختلف کتاب مي توان به خوبي انگيزه کلامي شيخ را استنباط کرد؛ همچنان که آخرين عبارت کتاب ـ که در آن، از عبارت «الاحتجاج علي امامه الائمه(ع)» بهره گرفته شده ـ نيز به خوبي پرده از اين انگيزه بر مي دارد.(4)
بخش هاي روايي اين اثر- که منظور از آن، رواياتي است که سند آن منتهي به معصوم عليهم السلام مي شودـ بيشتر در مجموعه هايي همچون ذکر فضائل و مناقب هر امام(ع)، آوردن نصوص امامت ائمه مختلف، بيان جايگاه شيعيان و پيروان امام علي(ع) و در خطبه ها و کلمات حکمت آميز امام علي(ع) و برخي ديگر از امامان جلوه گر مي شود؛ همچنين در بيان بيشترين مباحث مربوط به آخرين امام(ع)، همچون نصوص امامت، فضائل و مناقب، علامت هاي قيام، دوران حکومت، چگونگي ظهور، چگونگي سيره و روش آن حضرت(ع) در هنگام ظهور، از روايات استفاده شده است.
از جالب ترين بخش هاي اين نوشته ـ که اتفاقاً مختصرترين آن نيز مي باشدـ اختصاص قسمتي در پايان زندگي هر امام(ع) به بيان نام فرزندان آن امام(ع) است که معمولا با معرفي نام مادران آنها همراه است. اين بخش، مي تواند براي شناخت امامزادگان، تعداد همسران ائمه عليهم السلام به صورت اجمالي و نيز چگونگي تعامل برخي از امامزادگان با ائمه عليهم السلام مفيد باشد؛ به ويژه با توجه به آنکه شيخ رحمه الله در برخي از موارد، همانند فرزندان امام حسن(ع) (زيد بن حسن(ع) و حسن بن حسن(ع)) و فرزندان امام سجاد تا امام کاظم(ع) از اختصار خارج شده و مفصل تر به بيان گوشه هايي از زندگاني آنان پرداخته است (مفيد، 1380، صص 360-368، 506-509، 524، 553-559 و 588-591).
از نکات مورد توجه اين بخش، ديدگاه شيخ مفيد رحمه الله درباره محسن فرزند امام علي(ع) است که عبارت وي به گونه اي است که نشانگر ترديد او در اصل وجود اين فرزند است؛ زيرا بعد از بيان نام تمامي 27 فرزند امام علي(ع)، از قول عده اي از شيعيان، اعتقاد به وجود فرزندي به نام محسن(ع) که بعد از وفات پيامبر(ص) سقط شده را نقل مي کند (همان، ص 343. عبارت وي چنين است: «و في الشيعه من يذکران فاطمه(ع) اسقطت بعد النبي(ص) ذکراً کان سماه رسول الله (ص) و هو حمل محسناً فعلي قول هذه الطائفه اولاد اميرالمؤمنين(ع) ثمانيه و عشرون ولداً و الله اعلم و احکم».) که اين نکته، نشانگر عدم اتفاق اماميه در آن زمان بر وجود اين فرزند است.
شيخ مفيد همچنين در هنگام ذکر فرزندان امام حسين(ع)، علي اکبر(ع) را همان امام سجاد(ع) دانسته، نام مادر او را « شاه زنان» دختر يزدگرد ذکر مي کند و علي اصغر(ع) را همان جواني مي داند که در سرزمين کربلا به شهادت رسيد و هم اکنون در ميان مردم به نام علي اکبر شهرت دارد. او همچنين نام طفل شيرخوار امام(ع) را عبدالله ذکر مي کند.
همچنين در اين بخش، از دختري با نام «رقيه» و مرگ او در ماجرايي با عنوان خرابه شام که عمدتاً از قرن هفتم به بعد در ميان کتب اماميه راه يافته است (براي آشنايي با اين شخصيت و کيفيت منابع آن، ر.ک به: رباني خلخالي، 1378) سخني به ميان نمي آورد (مفيد، همان، ص 491).
از ديگر مطالب جالب توجه اين بخش، معرفي شخصيت هاي منفي، از ميان فرزندان و نوادگان ائمه عليهم السلام است که به خوبي مي تواند براي شناخت برخي از جريانات دروني اماميه آگاهي بخش باشد (براي شناخت مجموعه ي اين افراد که نام آنها با استفاده از منابع اوليه اماميه آورده شده است. ر.ک به: شوشتري، 1410 ق، ج11، ضميمه آن، با عنوان «رساله في تواريخ النبي(ص) و لآل»، ص 66-72). از جمله اين شخصيت ها مي توانيم به : زيد فرزند امام حسن(ع) (مفيد، همان، ص 363، شيخ مفيد رحمه الله پس از ستايش هاي فراوان نسبت به اين شخصيت، تنها نکته منفي اي که درباره او ذکر مي کند، چنين است: «کان مسالماً لبني اميه و متقلداً من قبلهم الاعمال»)، عبدالله فرزند امام جعفر صادق(ع) معروف به عبدالله افطح (همان، ص 554-555. «کان بالخلاف علي ابيه في الاعتقاد و يقال انه کان يخالط الحشويه و يميل الي مذهب المرجئه و ادعي بعد ابيه الامامه ...»)، موسي فرزند امام جواد(ع) معروف به موسي المبرقع (همان، ص 644) و جعفر فرزند امام هادي(ع) معروف به جعفر کذاب (همان، ص 671) ياد کنيم.
از ديگر مطالب قابل توجه اين کتاب، آن است که بر خلاف شيخ صدوق رحمه الله و نيز قول مشهور ميان اماميه، قائل به شهادت همه امامان نيست و با آوردن عباراتي در به شهادت رسيدن برخي از امامان، همچون امام جواد(ع) تشکيک روا داشته (همان، ص 634) و درباره اماماني به جز امام علي(ع)، امام حسن(ع)، امام حسين(ع) ، امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) از کلمه «مات» بهره گرفته است؛ بدون آنکه به کيفيت رحلت آنان اشاره اي بنمايد.
عدم اصرار شيخ مفيد رحمه الله بر تغسيل و تکفين هر امام(ع) به دست امام قبلي، از ديگر نکات جالب توجه اين کتاب است که در بيشتر موارد، متذکر غسل دهنده و کفن کننده ائمه عليهم السلام نشده است و از اين رو نيازي نبوده تا به صورت غير عادي اماماني همچون امام سجاد(ع) و يا امام جواد(ع) را با طي الارض در يک لحظه، از راهي دور براي اجراي مراسم غسل و کفن به بالين پدر ببرد (شيخ مفيد رحمه الله در مواردي همچون دفن جسد امام حسين(ع) (همان، ص 470) مراسم تغسيل و تفکين امام کاظم(ع) (همان، ص 587) و وفات امام رضا(ع) ( همان، ص 614) هيچ سختي از حضور امام بعدي در اين مراسم به ميان نياورده و بلکه در برخي از موارد به صراحت عدم حضور امام(ع) و انجام مراسم به وسيله ديگران را نقل کرده است).
اهميت اين نکته هنگامي روشن مي شود که دريابيم بزرگاني همچون کليني با آوردن رواياتي کلي با عنوان «الامام لا يغسله الا الامام» (کليني، [بي تا]، ج2، ص 224-225) در اين مورد ديدگاه اثباتي دارند که همين ديدگاه، مورد قبول اکثريت جامعه ي اماميه در دوران هاي مختلف تاکنون بوده است. با بررسي تاريخي اينگونه روايات به اين نتيجه مي رسيم که محتواي آنها منسوب به امام صادق(ع) بوده است که پس از وفات امام موسي کاظم(ع) به صورت گسترده براي رد امامت امام رضا(ع) مورد استفاده ي واقفيه قرار گرفته است؛ زيرا به صورت ظاهري، مراسم تغسيل و تکفين امام کاظم(ع) به وسيله امام رضا(ع) انجام نشد (براي اطلاع بيشتر ر.ک به: حبيب الناصري، 1409، ج1، ص 95-98).
به نظر مي رسد بهترين توجيه براي اينگونه روايات- که نيازي به ورود به مباحث فراتاريخي ندارد- توجيه شيخ صدوق رحمه الله است که محتواي آنها را نهي تحريمي دانسته است؛ يعني اينکه در هنگام حضور امام بعدي، اجراي مراسم تغسيل امام قبلي به وسيله ديگري حرام است و دلالت آنها بر امري تکويني که مورد ادعاي واقفيه بوده را منکر شده است (صدوق، [ بي تا]، ج1، ص 106، عبارت چنين است: «... ولا حجه لهم [الواقفيه] علينا في ذلک لان الصادق(ع) انما نهي ان يغسل الامام الامن يکون اماماً فان دخل من يغسل الامام في نهيه فغسله لم يبطل بذلک امامه الامام بعده و لم يقل(ع) ان الامام لا يکون الا الذي يغسل من قبله من الائمه(ع) فبطل تعلقکم بذلک علينا») که با اين توجيه، ديگر نيازي به مسئله طي الارض ائمه ي مختلف براي حضور در بالين احتضار ائمه پيشين وجود ندارد.
از ديگر مطالب قابل توجه اين اثر، آن است که شيخ مفيد رحمه الله همگام با بزرگان ديگر شيعه، همچون صفار، کليني و صدوق از معرفي افرادي به عنوان ابواب ائمه عليهم السلام خودداري کرده است؛ در حالي که اين انديشه که مي توان به راحتي غاليانه بودن آن را اثبات کرد، در کتب و منابع مختلف امامي همچون منتخب الانوار محمدبن همام اسکافي، الهدايه الکبري حسين بن حمدان خصيبي، دلائل الامامه منسوب به طبري، مناقب ابن شهر آشوب و مصباح کفعمي آمده است و در برخي از موارد، شخصيت هاي مجهولي همچون قيس بن روقه (باب امام حسن مجتبي(ع))، رشيد هجري (باب امام حسين(ع)) و يا شخصيت هاي متهم به غلوي همچون مفضل بن عمر جعفي و محمدبن سنان (باب امام صادق(ع)) و عمربن فرات (باب امام رضا(ع)) معرفي شده اند (براي آگاهي از ديدگاه اثباتي کنوني جامعه ي اماميه به مسئله بابيت و نيز منابع اين ايده و همچنين وظايف و کارکردهاي ادعايي براي ابواب، ر.ک به: جباري، 1382، ص 431-482/ سليماني، 1381، ص 127-150/ همو، 1381) و اين در حالي است که در اين سلسله از شخصيت هاي بزرگ شيعي، همچون عبدالله بن ابي يعفور، زراره، هشام بن حکم، مومن الطاق، يونس بن عبدالرحمان که معمولاً نمايندگاني جناح اعتدالي و نزديک تر به ائمه عليهم السلام را داشته اند، ياد نشده است.
همچنين بايد توجه داشت قاعدتاً با تعريفي که منابع مختلف از باب ارائه مي دهند، به گونه اي که او را داراي بالاترين درجات علمي، معنوي و تکويني مي دانندـ که حتي توان آوردن معجزه نيز داردـ نبايد جز امام بعدي به عنوان باب امام قبلي معرفي شود؛ همچنان که امام علي(ع) به عنوان باب پيامبر(ص) معرفي شده بود. به نظر مي رسد پديدار شدن انديشه ي بابيت در ميان شيعه اماميه از سوي غالبان و به منظور رقيق سازي مسئله غلو صورت گرفته است؛ زيرا غاليان در آغاز کار خود، ائمه عليهم السلام را به عنوان خدا يا پيامبر معرفي کرده، خود را به عنوان امام منصوب از سوي آنان به مردم مي شناساندند که اين عقيده به شدت مورد استنکار ائمه عليهم السلام و جامعه شيعي قرار گرفت (براي اطلاع بيشتر ر.ک به: صفري، 1387، ص 175-183) و آنها را مجبور کرد امامت ائمه عليهم السلام را پذيرفته، بابيت رهبران خود را مطرح کنند؛ در حالي که تمام وظايفي که قبلاً براي مقام امامت آنها قائل بودند، به مقام بابيت منتقل ساختند و تنها، تغييري در عنوان دادند.(5)
کاستي ها
در اين بخش، اشاره به برخي از کاستي هاي محتوايي کتاب الارشاد با توجه به توقع و انتظاري که از آن وجود داشت، مناسب است. کمرنگ مطرح شدن روابط و تعاملات سياسي ائمه عليهم السلام پس از امام حسين(ع) با حکومت ها، از جمله اين کاستي هاست که چنان که اشاره شد، اين روابط تنها در مورد امام رضا(ع) با تفصيل بيشتري مطرح شده است.
همچنين نپرداختن به بيشتر جريانات و انشعابات دروني تشيع، همچون کيسانيه، زيديه، اسماعيليه و واقفيه و بيان نشدن موضع گيري ائمه ي مختلف در مقابل اين جريانات، از ديگر کاستي هاي اين کتاب است که با توجه به تسلط شيخ بر اينگونه مباحث و تناسب آن با زندگاني ائمه عليهم السلام، انتظار طرح آن در چنين کتابي، انتظار بيهوده اي نيست؛ و بالاخره بايد گفت: از جمله کاستي هاي شگفت آور و شک برانگيز، آن است که شيخ رحمه الله در بخش مربوط به امام زمان(عج) به معرفي وکلاي چهارگانه آن حضرت (عج) که هم اکنون به عنوان نواب اربعه مطرحند، نپرداخته است و در عوض، همانند کليني بخشي کلي با عنوان «ذکر من رأي الامام الثاني عشر(ع)» آورده که در اين بخش نيز يادي از اين چهار وکيل نکرده است (مفيد، 1380، ص 679-680).

پي نوشت ها :
 

1- شيخ مفيد رحمه الله در اين کتاب، معجزات امام حسن(ع) تا امام صادق(ع) را نمي آورد.
2- براي اطلاع از وضعيت اين کتاب و نويسنده آن و نيز شمه اي از معجزات آورده شده در آن، ر.ک به: صفري فروشاني، «الف»،1384، ص 15-47.
3- براي اطلاع از جايگاه و اعتبار علمي و نيز وضعيت نويسنده اين کتاب، ر.ک به : صغري فروشاني، « ب»، 1384، ص 223-241.
4- مفيد، 1380، ص 709. عبارت چنين است: «و فيما رسمناه من موجز الاحتجاج علي امامه الائمه(ع) و مختصر من اخبارهم کفايه فيما قصدناه
5- اثبات اين نکته، تنها از راه باب پانزدهم کتاب الهدايه الکبري خصيبي امکان پذير است که به معرفي ابواب و جايگاه آنها اختصاص دارد و هنوز اين بخش به زيور طبع آراسته نشده است و به صورت خطي با شماره 2973 در کتابخانه آيت الله العظمي مرعشي نجفي موجود است.
 

ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط