تحول مأموم، زمينه ساز ظهور(1)
چکيده
واژگان کليدي
مقدمه
آماده نبودن مأموم براي پذيرش و تحقق فلسفه امامت، يکي از عوامل اصلي غيبت است و وقتي در مأموم تغيير لازم حاصل شود، زمينه ظهور فراهم خواهد گرديد . بر همين اساس، فلسفه وجود امام، راهنمايي و جهت دهي به جنبش ها و تکاپوهاي مردم براي برپايي امر خدا، از جمله قسط و عدالت است . در نتيجه، جامعه فاقد اراده اصلاح، زمينه پذيرش امام را ندارد .اراده اصلاح زماني پديد مي آيد که مجموعه اي از ويژگي ها در ميان افراد جامعه ايجاد شود که آمادگي مردم براي بذل جان در راه برپايي امر خدا، در رأس اين ويژگي ها قرار دارد. چنين اراده اي جز در مقاطعي در دوران پيش از غيبت و بعد از آن ديده نشده است. انديشه اصلاح وجود داشته، اما جز اندکي قليل، کسي حاضر به گذشت از مال و جان در اين راه مقدس نبوده است. آن دسته قليلي هم که اراده اصلاح داشتند، در امام شناسي و پذيرش امامت و حرکت حول محورامام، دچار ضعف بوده اند و انجام به انحراف رفته اند. بر اين اساس، تربيت مردم براي حرکت حول محور امام، شرط ديگر ظهور است.
در ادامه، به بررسي اين مسائل، به تفکيک خواهيم پرداخت. ابتدا گفتاري درباره فلسفه وجودي امام، آن گاه چيستي اراده اصلاح و در پايان، حرکت حول محور امامت را تبيين و تشريح خواهيم کرد .
الامام کالکعبه
امام معصوم ازآن جهت که امام بود، ديگر وظيفه نداشت که سراغ مردم رود و آنها را دعوت و تبليغ کند.(1) اين وظيفه اي بود برگرده خردهاي ورزيده شده و نمو يافته مردم در جامعه. (2)خداي کريم جايگاه امامت را جعل نمود تا شاخصي باشد براي پيدايي راه و مرجعي براي حل اختلافات؛ اختلافاتي که جنبش هاي اصلاح مدارانه مردم ورزيده خرد در جهت برپايي شريعت اسلام منشأ آن بود.
پيامبر اکر م (ص) به امام علي (ع) مي فرمايند:
إنّک کالکعبة نؤتي و لا تأتي .(3)
کعبه سوي مردم نمي رود، بلکه مردم راه مي جويند و به طواف کعبه مي آيند؛ يعني امام وظيفه ندارد سراغ ديگران رود، بلکه مردم بايد به سراغ او روند و اين کليد راه يابي و تفسير سيره امامان معصوم (ع) در گذر تاريخ پرهياهو و پرکشاکش پس از رحلت آخرين پيامبر خدا (ص) است.
حضرت علي (ع) وظيفه پيامبري نداشت، لذا مادامي که مردم در درياي مواج و پرتلاطم جامعه اسلامي، به طواف فانوس هدايتش نيامدند، ريسمان خلافت را برنگرفت و آن گاه که چون رمه هاي سرگردان بردر خانه اش ريختند، نيت آنها را محکي زد و فرمود :
دعوني و التمسوا غَيري؛ (4)
برويد و به ديگري التماس کنيد.
اما احتياجي به خلافت ندارد؛ بلکه کشتي شکستگان، براي درمان سرگشتگي خود، به طواف اين فانوس هدايت محتاجند .
کوفيان نيز درنامه هايشان به امام حسين (ع) نوشته بودند:«اکنون ما جز شما، کسي را به امامت امت نمي شناسيم. روجانب ما کن، بلکه خدا به وسيله شما، ما را به راستي رهنمون کند.»(5)امام حسين (ع) ابتدا به اين نامه ها توجهي نکرد تا آن جا که روزانه شش صد نامه با امضاي بزرگان کوفه، به دست امام رسيد؛ آن گاه امام اراده کوفه نمود .(6)
امام علي (ع) در ماجراي اجتماع مردم بر در خانه امامت، گويي فتنه هاي امت رسول (ص) را در ناصيه اين قوم سرگشته مي ديدو تاريخ پرکشاکش و پر خون و فساد آينده را مشاهده مي کرد که بر سر جمعيت گرد آمده نهيب زد:
دعوني و التمسوا غيري فإنّا مستقبلون أمراً له وجوه و ألوان ....وإنّ الآفاق قد اغامت و المحجة قد تنکّرت ؛(7)
برويد و از ديگري خواهش کنيد و بدانيد که راه آينده روشن نيست وامر جامعه مشتبه و نامشخص است...و افق هاي امت را مه گرفته و چشم، چشم را نمي بيند و شاه راه در سايه روشن فتنه ها، به کوره راه تبديل شده است .
اما آن گاه که اين گم گشتگان، به هيچ روي سر از خانه برنگرفتند و ميثاق فرمان برداري در دست فشردند، امام پذيرفت، ولي سوگند خورد که اگر مردم جانبش نيامده بودند، هيچ گاه مهار کار را بر نمي گرفت :
لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود النّاصر ...لألقيت جبلها علي غاربها و لسقيت آخرها بکأس اوّلها ؛ (8)
اگر بر در اين خانه جمع نشده بوديد و امر نشده بود که حجت خدا برروي زمين با گرد آمدن مردم برگرد خانه هدايتش قيام کند، ريسمان اين ناقه را رها مي کردم .
گويي 25سال غيبت امام از اين مسند در نخستين دو راه امامت، نتيجه بي اعتنايي مردم به کعبه روشني و فانوس هدايت بود و ظهور امام براين مسند، حاصل اراده مردم براي اصلاح امور؛ اين است مجرا و مرساي غيبت منجي کل و ظهور آن حضرت (عج) لذا جامعه منتظر که جايگاه امام را شناخت، در فقدان امام فرياد شکوه سر مي دهد :
اللهمّ إنّا نشکو إليک فقد نبيّنا (ص) و غيبة وليّنا ؛ (9)
خداوندا، ما به سبب فقدان پيامبر و غيبت وليّمان شکايت به پيش تو آورده ايم .
اشتباه افرادي که به «قاعدين زمان»معروفند، در همين است که تصور مي کنند فلسفه وجودي امام زمان (عج) اين است که بيايد و يک تنها، دست به کار برپايي قسط و رفع ظلم شود. براين اساس، به اين نتيجه مغالطه آميز مي رسند که براي مهيا کردن کار ظهور، بايد ظلم و فساد، عالم را فراگيرد و هر حرکت اصلاح جويانه اي را تأخير در روز قيام ايشان مي دانند . اما شرط ظهور، پيدايي شعور حرکت در جان مردم و بلوغ انديشه ها براي برپايي قسط است تا جايي که هر فرد، يک نهاد براي برپايي امرخدا شود ؛ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ .(10)
امامان معصوم (ع) در دوران جاهليت اموي و ستم عباسي، هيچ گاه در پي شوراندن مردم عليه دستگاه استبدادي يا تبليغات براي کشاندن مردم به ميدان نبودند. آنها هيچ گاه به روش هاي سياست بازانه و دغل کارانه براي گردآوري مردم يا برگرفتن زمام قدرت متوسل نشدند. در سيره ايشان نه تهديدي وجود داشت، نه تحميلي و نه تزويري ؛ اين بستري براي پرورش انديشه خودجوش انساني براي برپايي قسط در گيتي بود.
به امام علي (ع) اعتراض مي شد که چرا مانند معاويه، از روش هاي گوناگون براي جلب مردم در گرداگرد خود بهره نمي جويد. آن حضرت براي جمع کردن مردم در گرداگرد پرچم اسلام، پول کافي در اختيار داشت. اعتراض مي شد که چرا امام از اين روش معاويه استفاده نمي کند که با پول يارجمع مي کرد . امام علي (ع) در پاسخ به صاحبان اني انديشه، نهيبي زد و فرمود :
والله ما معاوية بأدهي منّي و لکنّه يغدر و يفجر و لو لا کراهية الغدر لکنت من ادهي النّاس ؛(11)
به خدا سوگند معاويه از من زيرک تر نيست، بلکه او نيرنگ باز است و نيرنگ و دغل، سزاوارراه هدايت نيست، و گرنه مي ديديد که من از ديگران زيرک ترم !
آري، امام بنا ندارد که براي اجراي عدالت و برپايي قسط، به مدد حيله ها و ترفندها، لشکري انبوه فراهم شود. مردم خود بايد اراده اصلاح در وجودشان پديد آيد .
از همان زمان امير مؤمنان (ع)کلاس درس امام شناسي آغاز شد و مردم، وارد فرآيندي شدند که طي آن اراده شان در برپايي آرمان هاي نبوي، محکي چند باره خورد و تدريجاً جايگاه امام شناخته شد و اين دگرديسي تاريخي، نقاط عطفي داشت؛ مانند ماجراي سقيفه و تعيين جانشين براي پيامبر (ص)، ماجراي حکميت و تشخيص جبهه حق از باطل در نبرد صفين، ماجراي عاشورا و محک خوردن ايمان مردم و آمادگي جان فشاني در راه برپايي عدل، ماجراي انتقال خلافت از اموي به عباسي و محک خوردن دوباره فرصت شناسي و آمادگي مردم، و از همه مهم تر، ماجراي غيبت امام آخر (عج) و محک خوردن خردهاي مردم در اقامه امر خدا. در اين بازه زماني که دو قرن و نيم طول مي کشد، جهت گيري امام وقت، تشويق اراده هاي انساني به تشخيص راه راست و تقويت قواي انديشه آنان در کوره تحولات سياسي است .
255سال به جامعه اسلامي فرصت داده شد تا انديشه عدالت جويي اش بالغ شود و بااراده اصلاح، برحول محور امامت گرد آيد و چون اين مهلت سرآمد، امام عصر (ع) به غيبت رفت تا مردم در کشاکش حوادث واقعه، درس اصلاح گري آموزند و خردهاي خويش را پرورش دهند . عصر غيبت، عصر کودکي خرد امت در مسئله امامت و عصر ظهور عصر بلوغ فکري آن و آمادگي براي خيزشي بزرگ وجهاني است که امام آخر راه بري خواهند کرد. بر اين اساس، مسئله غيبت امام آخر (عج) بزرگ ترين راه کار براي پرورش مردم است تا خود در کشاکش حوادث واقعه و فتنه هاي روزگار، مهياي برپايي قسط حول محور امام گردند .
امت اسلامي در دوران غيبت، با رجوع به عقل خويش، در پي حل مشکلات برآمده اند و در اين کشاکش انديشه ها، گرايش هاي مختلفي پديد آمده و مي آيد و در گذر اين اختلافات و انحرافات، خرد ديني و سياسي آنان پرورده مي شود. اين تشتت واشتباه امر در عصرغيبت، تا جايي خواهد رسيد که براساس روايات در دوره نزديک به ظهور، دوازده پرچم هم رنگ که در واقع نماد دوازده گرايش مختلف هستند، ولي شعاري واحد مي دهند و هر کدامشان ادعاي حقانيت دارد، اعلام وجود مي کنند، ولي فقط يکي ازآنها حق است. البته وقتي از امام صادق (ع) مي پرسند که چگونه بايد پرچم حقيقت را در ميان اين پرچم هاي مشتبه تشخيص داد، مي فرمايند که «نور ما از اين آفتاب، روشن تر است .»بي شک پختگي امت موعود، بدان حد خواهد رسيد که از اين ميان، راه راست را بيابند و اين ره يابي، حاصل جدال خردها و تضارب آرا و پرورش انديشه ها و تشخيص ها در گذر سود و زيان سياسي و ديني تاريخ است .
برهمين اساس، پرورش خردها يکي از وظايف دولت اسلامي است تا بتوانند با تکيه بر اصول تبيين شده اسلام، راه درست را تشخيص دهند. سيره امام خميني (رحمه ) نيز شخصيت دهي به افراد براي پرورش دادن خرد آنان بود. بلوغ فکري ملت ايران، از اين سيره رفتاري حاصل شد. امام خميني (رحمه) نظام اسلامي را تشکيل داد و درون چارچوب اين نظام اسلامي، تشخيص امر را برعهده انديشه مردم نهاد و فرمود :«ميزان رأي ملت است .»به اين ترتيب، قواي فکري مردم را در آزمون سترگ سياسي انتخابات و ديگر مسائل مستحدثه پرورش داد. وي اصول سياست اسلام را تبيين نمود و تفريع امر را برعهده مردم نهاد و همين روي کرد الهام بخش، بلوغ فکري ملت ايران در فاصله اندک چند دهه را سبب شد واکنون مردم ايران به چنان پختگي رسيده اند که مي توانند حوادث صدر اسلام را بر مسائل مستحدثه سياسي تاريخ معاصر، مطابقت کنند و رفتار درست سياسي را تشخيص دهند . امام علي (ع) معاشرت با چنين امتي را آرزو داشت.
کميل بن زياد، صحابي برجسته و شاگرد خاصه امام علي (ع) نقل مي کند که روزي در معيت امام، به بيرون از کوفه رفتند و اما از فقدان مردمي که ظرفيت پذيرش انديشه اهل بيت (ع) را داشته باشند . با وي سخن گفتند و چون از شهر خارج شدند، امام (ع) را در اثناي گفت و گويشان آهي کشيدند و سخناني گفتند . سپس به سينه شان اشاره کردند و فرمودند :
يا کميل!...إنّ ها هنا لعلماً جمّاً ...لو أصبتُ له حَمَلة؛ (12)
در اين سينه، دانشي و انديشه اي فراوان است که اي کاش کسي بود که ظرفيت شنيدن و گرفتنش را داشت .
آن گاه فرمود :
آري تيز هوشاني مي يابم که اعتمادي به آنان نيست و دين را وسيله دنيا قرار مي دهند . وبا نعمت هاي خدا، بر بندگان و با برهان هاي الهي بر دوستان خدا فخر مي فروشند . گروهي هم تسليم حاملان حق هستند، اما ژرف انديشي لازم را در شناخت حقيقت ندارند و با کوچک ترين شبهه اي، ترديد در دلشان ريشه مي زند. نه آنها و نه اينها سزاوار فراگيري اين دانش فراوان نيستند.(13)
تشخيص ملت ايران در مقاطع گوناگون و انتخاب سياسي و ديني شان، آزموده شده و همين تشخيص و درايت ورزيده، زمينه ساز ظهور حضرت مهدي (عج) و تفسير کننده روايت «يخرج ناس من المشرق فيوطّئون للمهدي سلطانه »(14)است. ملت ايران که تا چند دهه پيش، دچار عقب ماندگي فکري و سياسي بود. به مدد اين پرورش سياسي، به حد اعلاي پختگي و درايت سياسي و ديني رسيده است و امام خميني (رحمه)در هر مناسبتي به اين امر مهم اشاره داشته اند :
ـ نام بزرگ ملت ايران در عالم، به رشد سياسي ثبت شد .(15)
ـ در مدت کمتر از دو سال، يک تحول پيدا شد که تمام قشرهاي ملت افکار سياسي پيدا کردند .(16)
ـ حالا شما در هر جاي مملکت برويد، مي بينيد مردم روشن هستند، مردم تکليفشان را مي فهمند ...اين خيلي اميدواري براي ما دارد که ديگر قيام، به شخص و اين آدم و آن بستگي ندارد .(17)
ـ من با کمال مباهات، از رشد سياسي و تعهد اسلامي ملت شريف ايران تشکر مي کنم...من در ايام آخر عمر، با اميدواري کامل و سرافرازي از نبوغ شما به سوي رحمت حق کوچ مي کنم.(18)
امام علي (ع) در پايان سخن با کميل، از مردمي سخن به ميان مي آورد که ظرفيت پذيرش اين انديشه را دارند و تعدادشان اندک است، ولي نزد خدا بزرگ مقدارند . بعد مي فرمايد :«آه آه شوقاً الي رؤيتهم »؛ آه که چقد مشتاق ديدارشان هستم. چنين مردمي درايران زمين، پديد آمده اند و بنيان گذار جمهوري اسلامي در وصفشان مي گويد :
من با جرئت مدعي هستم که ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله (ص) و کوفه و عراق در عد امير المؤمنين و حسين بن علي-صلوات الله و سلامه عليهما -مي باشند .(19)
ما اگر در زماني ديگر بوديم، شايد بهتر مي توانستيم به تحليل پديده شگرف رشد سياسي ايرانيان بپردازيم و متوجه اين حقيقت شويم که ايرانيان، بستر ساز انديشه عدالت خواهي موعود گشته و الهام بخش جنبش هاي اصلاح طلبانه در سراسر گيتي شده اند. تحولات بي نظير منطقه خاورميانه، حاصل پرورش خردهاي انساني در سايه تحولات سياسي و ديني ايران است. انقلاب اسلامي ايران، فرزنداني در خاور ميانه تربيت کرده که هر يک مبنايي براي خيزش رهايي بخش قسط جهاني هستند.
آماده بذل جان
درهمين حال، هارون مکي که مؤمني وارسته و از ياران حقيقي امام بود، وارد شد. امام بي هيچ مقدمه به وي فرمود:«کفش هايت را بکن و وارد تنور آتش شو!»او بي درنگ چنين کرد و در تنور نشست و امام گفت و گوي خمس و زکات را با آن خراساني که وحشت زده نگران او بود، ادامه داد. اندکي بعد، امام به سهل رخصت داد تا داخل تنور را نگاه کند. سهل برخاست و ديد که هارون مکي با آرامش تمام در ميان آتش نشسته است. آن گاه امام پرسشي کرد که چونان پتک بر سر اين شيعه برجسته خراسان فرود آمد :«درخراسان چند نفرمثل اين مرد داريد؟ »و حاصل اين مذاکره اعترافي تاريخي بود:«به خدا سوگند حتي يک نفر هم اين گونه نيست!»امام نيز جمله اي راه بردي فرمود و شرط خيزش امام عصر را براي هميشه بيان نمود:
انا لا نخرج في زمان لا نجد فيه خسمة لا نجد فيه خمسة معاضدين لنا؛(20)
تا وقتي پنج نفر همراه حقيقي نباشد، قيام نخواهيم کرد.
بي شک سهل خراساني از اصحاب خاص و به اصطلاح محرم اين درگاه بوده که امام (ع) چنان ماجرايي را برايش پيش آورده است. اما اراده اصلاح به حرف نيست؛ وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعبُدُ اللهَ عَلَي حَرفٍ ....وَ إِن أَصَابَتهُ فِتنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجهِهِ .(21) برخي عبادتشان فقط به حرف است و همين که مصيبت ببينند، از راه بي راه مي شوند .اما برپايي امر خدا در گرو پرورش مرداني است پا به رکاب که هماره آماده اند تا نثار خويش را نثار آرمان حق کنند و هر کسي را ياراي اين راه نيست. نماز خوان، روزه گير، زکات ده، حج رو و آرزومند شهادت بسياراست، اما کجايند مرداني که چنگال مرگ ببينند و ميدان خالي نکنند .امام صادق (ع) به گواه تاريخ، چهار هزار شاگرد در زمينه هاي گوناگون علم و حکمت تربيت نمود، اما در همان انبوه مردم نيز پنج يار پا به رکاب حقيقي پيدا نمي شود. اينها شايد انديشه اصلاح داشتند اما فاقد اراده اصلاح بودند .
و اين فقدان اراده اصلاح حکايت هميشه تاريخ است. جمعي از مردمي که انديشه اصلاح داشتند به پيامبر بعد از موسي (ع) عرض کردند :(ابعَثُ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِل فِي سَبِيلِ اللهِ )(22). فرمان روايي منصوب کن تا در راه خدا بجنگيم . اما وقتي طالوت به عنوان فرمان روا تعيين شد، تَوَلَّوا إِلَّا قَليِلاً مِنهُم؛ همه شان فرار کردند مگر عده اي اندک . اينها انديشه اصلاح داشتند اما فاقد اراده اصلاح بودند .
امام حسين (ع) در دومين روز ورودشان به کربلا، پس از آن که از خلف وعده کوفيان تحت تأثير زر و زور اموي آگاه شدند و خبر شهادت مسلم را شنيدند، فرمودند:
النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعقٌ علي ألسنتهم...فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّيّانون ؛(23)
مردم بنده دنيا هستند و شعار برپايي امر خدا، لقلقه زبانشان است لذا آن گاه که برق سکه ها چشمان را خيره کند يا برق شمشيرها و چکاچک تيغ و تيرها، قرار از کف بربايد، جمعيت دين دارها آب مي رود
زيرا نيازهاي متعالي وجود انسان براي مردم اصل نشده و در اين حال، شعار برپايي امر خدا مادامي برزبان است که منافع مردم به خطرنيفتد. اما اراده اصلاح، آن گاه پديد مي آيد که نيازهاي متعالي وجود برصدر بنشيند و قدر ببيند و حاميان اين امر، جان خود را بر دست گيرند و سپر امر خدا شوند .
انديشه فداکاري در مردم بعد از رحلت رسول اکرم (ص)، در پاي شجره طيبه نضج نگرفته بود. در رخداد عاشورا هم بسياري معتقد بودند که بايد ظلم يزيدي برچيده شود؛ يعني انديشه اصلاح داشتند اما فاقد اراده اصلاح بودند. معروف است افرادي که در مسير کربلا با امام ديدار مي کردند، در توصيف وضعيت حاکم بر جامعه اسلامي آن روز مي گفتند :
قلوبهم مع و سيوفهم عليک؛ (24)
اينها دل هايشان با توست، اما شمشير هايشان را روي تو گرفته اند .
يعني انديشه اصلاح دارند اما اراده اصلاح ندارند. بسياري از حاجيان آن زمان، با نداي «هل من ناصر»امام حسين، بعد از خروج از مکه در معيت امام به راه افتادند، اما همين که فهميدند مسلم شهيد شده و کوفه خلف وعده کرده، متفرق شدند. بسياري از کساني که در خيزش حسيني به کاروان کربلا نپيوستند، از دشمنان سرسخت ستم و فساد يزيد بودند، اما پاي در گل تعلقات دنيوي داشتند و از حرکت بازماندند .
آن روز که ارزش هاي متعالي بر صدر بنشيند و مردم، آماده بذل جان براي برپايي قسط و عدل شوند، زمينه ظهور فراهم مي گردد. بايد انديشه مردم تا جايي بالنده شود که در راه برپايي اين رسم، آماده افشاندن جان و مال و آبروي خود باشند و اين جان فشاني شرط شرکت دراين حرکت جهاني است. امام باقر (ع) مي فرمايد :
اگر مردم مي دانستند که حضرت قائم (عج)چه برنامه اي دارد و چه مسيري را طي خواهد کرد، بيشترشان آرزو مي کردند که هرگزآن حضرت را نبينند .(25)
امام عصر (عج) مظهر لطف خداست و واسط فيض رحمت او. در کشاکش بلاهاي روزگار، هر که وسيله نجات از گرفتاري ها بخواهد، اما ياري اش مي کند، اما بر پايي امرخدا در گرو حضور مرداني است که به پيشواز گرفتاري ها روند. شيخ کفعمي در کتاب البلد الامين آورده است(26) که امام زمان (عج) به مردي که گرفتار بند و زنجير زندان بود و در خواست کمک از حضرت داشت، دعاي «الهي عظم البلاء» را تعليم داد و نتيجه بخش هم شد، اما اگر بناست ياوري پيدا شود که پرچم قسط را بر دوش کشد، بايد از زندان و بند و زنجير و تلخي نهراسد . امر خدا، مرداني پاک باخته مي خواهد که گاه پاي مردي در راه خدا و ارزش هاي عالي اسناني، محبت شهوات از زن و فرزند گيرند تا زر و زيور و مال و منال در چشمشان خرد آيد .
امام عصر (عج) خود را به خورشيد پشت ابر تشبيه کرده اند؛(27) يعني حرارت و فايده اش براي مردم برقرار است و لو خود از مردم در غيبتند ؛ مثل پدري که از دور، مراقب طفل دبستاني خود است تا سالم به مدرسه برسد و هم راهش است، اما خود را نشان نمي دهد تا بچه در طي اين مسير، به خود اتکا کند و پرورده شود. اگر هم خطري پيش آيد، فوري مداخله مي کند؛ يعني حضور دارد اما ظهور ندارد. اين مضمون دعاي عهد که «اللهم اکشف هذه الغمّة عن هذه الامّة (ع) بحضوره»، يعني همين حالا مشکلات امت با حضور ايشان رفع مي شود. اما زمينه ظهور هنوز محقق نشده است. لذا اين مفهوم را تفکيکي مي کند و در ادامه دعا مي فرمايد :
و عجّل لنا ظهوره .
خورشيد امت از ابر برون نايد مگر آن هنگام که اراده ها تا به خورشيد اوج گيرد. آري آن زمان که مردم آماده شوند تا براي اعتلاي کلمه خداوند، خويش را فدا کنند، زمينه ظهور فراهم مي گردد؛ گويي حجاب ميان مأموم و امام، همين خود مأموم است که بايد از ميان برخيزد تا امام را ببيند؛ «تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز.»آري، آن هنگام که مردم آماده بذل جان خويش دراين راه متعالي شوند، زمينه ظهور حضرت تا حدودي پديد خواهد آمد. امام صادق (ع) در توصيف ياران حضرت مي فرمايد که آنها عاشق شهادتند .(28) هم چنين مجموعه اي از روايات علايم ظهور، حامل توصيه اي براي شيعيان عصر ظهور است که «چون نداي آسماني را-که از جمله نشانه هاي قطعي ظهور حضرت مهدي (عج) است -شنيديد، هرچه داريد رها کنيد و به جانب حضرت بشتابيد .»(29)
امام خميني (رحمه) در تأسيس انديشه انقلاب اسلامي که از جمله با هدف راه بردي برپايي قسط شکل گرفت، بر ايجاد چنين اراده اي در نهاد مردم تلاش کرد، لذا جوان پاک باخته و از جان گذشته اي هم چون حسين فهميده را الگوي حاميان انقلاب اسلامي معرفي نمود. آن امام سفر کرده، به راستي باخيزش تاريخي خود، زمينه ساز بزرگ ظهور حضرت (عج) گرديد. پيروزي انقلاب ايران مرهون تدبير بي بديل خميني کبير و البته همراهي مردمي بود که خرد سياسي شان در گذر ايام ورزيده شده بود و جان خويش را سپرآرمان خويش کرده بودند. بر همين اساس، ظهور ملت ايران در دوران معاصر، از علامات نزديکي ظهور منجي کل است؛ زيرا ظهور انسان هايي را نويد مي دهد که آماده بذل جان خويش بر سرآرمان دين هستند .
در علامات ظهور است که در نزديکي ظهور حضرت، خون هاي فراوان به راه مي افتد. امام علي (ع) در بيان آخر الزمان و ظهور پرچم عدالت مي فرمايد :
حتّي تقوم الحرب بکم علي ساقٍ بادياً نواجذها، مملوءةً اخلافها؛ (30)
اندکي پيش از اقامه پرچم عدالت در زمين، جنگ و خون ريزي سخت و پيچيده اي روي مي دهد، طوري که جنگ دندان هايش را آشکار مي کند .
آري، برپايي قسط و عدل خون مي خواهد . لذا آن زمان که انسان هاي از جان گذشته فراوان شوند، زمينه ظهور نيز فراهم خواهد گرديد . اما اراده اصلاح فقط به آمادگي براي بذل جان نيست. آن هنگام که پرچم قسط افراشته مي شود، مأموم بايد براي مسائلي سخت تر از بذل جان آمادگي داشته باشد .
پي نوشت ها :
*پژوهش گر مسائل جامعه شناختي .
1.مرتضي مطهري،خاتميت،ص 50-53تهران:انتشارات صدرا،1373.
2.البته امام نيز از جهت آن که فردي از افراد جامعه است، چنين وظيفه اي را دارد اما نه از آن جهت که امام است،بلکه از آن جهت که مؤمني از مؤمنان به شمار مي آيد. (نک:خاتميت ).
3.علي بن يونس العاملي، صراط المستقيم ،ج2،ص91،تهران :المکتبة المرتضوية ،1384ق .
4.نهج البلاغه ،خ92.
5.سيد بن طاووس ،اللهوف علي قتل الطفوف ،ترجمه :عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، ص53، انتشارات نويد اسلام،1381ش.
6.همان .
7.نهج البلاغه ،خ92.
8.نهج البلاغه ،خ3.
9.حاج شيخ عباس قمي ،مفاتيح الجنان ،دعاي افتتاح .
10.سوره حديد،آيه 25.
11.نهج البلاغه ،خ200.
12.همان،کلمات قصار 147.
13.همان.
14.محمد بن يزيد قزويني ،سنن ابن ماجه ،تحقيق :محمد فؤاد عبدالباقي ،ح4088،بيروت :داراحياء التراث العربي ،1395ق.
15.صحيفه امام (مجموعه سخنان امام خميني رحمه الله)،ج7،ص132،تهران:دفتر تنظيم و نشر آثارامام خميني رحمه الله .
16.همان،ج9،ص196.
17.همان،ج10،ص154.
18.همان،ج 12،ص149.
19.همان،ج21،ص410.
20.محمد باقر مجلسي ،بحار الانوار ،ج47،ص123،بيروت :مؤسسة الوفاء،1403ق.
21.سوره حج،آيه 11.
22.سوره بقره،آيه 246.
23.بحار الانوار،ج44،ص382.
24.محمد بن جرير طبري،دلائل الامامة ،تحقيق:البعثة ،ص74،قم:مؤسسة البعثة ،1413ق.
25.بحارالانوار،ج52،ص354.
26.مفاتيح الجنان،مقدمه دعاي عظم البلاء .
27.بحار الانوار ،ج78،ص380.
28.حسين نوري طبرسي،مستدرک الوسائل ،ج11،ص114،قم :مؤسسة آل البيت عليهم السلام .
29.بحارالانوار ،ج52،احاديث نداي آسماني .
30.نهج البلاغه ،خ138.
ادامه دارد ....
ae