از متن تا معنا(1)
نویسنده : حجةالاسلام والمسلمين دكتر محمدباقر سعيدي روشن(1)
معناشناسي و تفسير اجتهادي قرآن كريم از كجا آغاز ميشود و چه فرايندي را طي ميكند؟ اين مقال در پاسخ به اين پرسش بر آن است كه شناخت هستههاي اوليه معنا از واژگان جستجو ميشود كه موجِد متن آنها را گزينش نموده و پيام خود را در تركيب ساختاري عبارات ويژه جاي داده است. ملاحظه ويژگيهاي ادبي، دلالي و سياق تركيبي جمله، مرحلهاي ديگر است. نگاه پيوستاري به متن قرآن و نيز سنت معصوم عليهالسلام ، همچنين نظر داشت زمينه پيدايش متن و دانشهاي عصري گام بعدي است. اينها همه فراهمكننده شرايط بيروني معنا در ذهن خواننده متن و بازنمود اراده مؤلف، اقتضائات متن و زمينه معنايي و مانند اينهاست. اما اين انديشه و تدبّر خواننده و قدرت اجتهاد و تفقه ديني اوست كه به نوبه خود در چگونگي كشف معنا اثرگذار است و به عنوان آخرين گام در معناشناسي محسوب ميگردد.
واژههاي كليدي: متن، معنا، تفسير، زمينه، تدبّر.
مقدمه
از اين نظر، قرآن كريم نيز يك متن است كه منعكسكننده رهنمودهاي تعاليبخش خداوند بر انسان است. اين متن با وجود شيوايي و آسانيابي (دخان / 58)، از مخاطبهاي خويش تدبر ميطلبد؛ «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الاْءَلْبَابِ» (ص / 29 و ر.ك: محمد / 24؛ نساء / 82). مدلول التزامي اين دعوت آن است كه راهيابي به سطوح و لايههاي دروني اين كتاب بدون كاربَست ابزار انديشه و فعاليت فكري ناممكن است.
از سوي ديگر، قرآن در عين اينكه يك متن محدود و درنهايتِ ايجاز است، مشتمل بر پايههاي اساسي باور ديني و آموزههاي رفتاري و سلوك معنوي و راهنماي انديشه و كردار آدمي در حركت و حيات معنوي است؛ «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانا لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل / 89). اما روشن است كه بهرهمندي از حقايق قرآن براي راهبرد زندگي ايماني، مستلزم تلاش علمي روشمند، يعني اجتهاد و اكتشاف معارف آن است كه در اصطلاح، تفسير ناميده ميشود. علامه طباطبايي(ره) مينويسد: «تفسير، بيان معاني آيات قرآن و كشف مقصود (مراد) و مدلول (معناي مورد نظر) آنهاست» (طباطبايي، ج1، ص4).
اما پرسش آن است كه فهم يك متن چه سازوكاري دارد و از چه فرآيندي عبور ميكند؟ چنانكه معلوم است، متن، واقعيتي است كه صرفنظر از وجود مفسّر، وجود خارجي دارد و به وسيله پديدآورندهاي به ظهور پيوسته است؛ بدين روي، وقتي سخن از «تفسير متن» به ميان ميآيد، همزمان، با سه حقيقت متمايز و در عين حال مرتبط با هم مواجهيم: توليدكننده متن، كه پيدايش متن وابسته به اراده دروني اوست؛ خودِ متن و ويژگيها و اقتضائاتي كه به حسب قانونِ وضع و دلالتِ محاوره عقلايي داراست؛ و خواننده و مفسّر متن كه پديده نظريه تفسيري، مستند به تلاش فكري اوست.
هويت هستيشناسي هر متن، از جمله قرآن، مرهون دو مؤلفه معنا و محتوا از يك سو و ساختار و هندسه رويين، از سوي ديگر است. تركيب اين دو عنصر برخاسته از توانمنديهاي شخصيِ پديدآورنده هر اثر و در مورد قرآن، دستاورد وحي الهي است و از اين لحاظ، مفسّر هيچ نقشي در تحقق اين هويت ندارد؛ هر چند، از لحاظ غايتانكاري، وجودِ انسان و فلسفه حيات معنوي وي زمينهساز و داعي ايجاد وحي از سوي خداوند است.
با توجه به مطالب پيشگفته، معلوم گرديد كه مفسّر قرآن در فعل تفسيري خود در جستوجوي كشف معاني و حقايقي است كه در متن قرآن وجود دارد، نه جعل، توليد و تحميل معناي ذهني خود بر متن؛ اما اين مسأله جدّي است كه در معناشناسي يك متن، بايد ميان سطوح مختلف معنايي آن تمايز نهاد و براي دريافت معناي هر سطح، ابزار مناسب آن را به كار گرفت.
1. معناشناسي واژگان
نكته درخور تأكيد آن است كه با توجه به تحولاتي كه ممكن است با گذشت زمان در معناي واژهها رخ دهد، ناگزير بايد با تفحص در منابع فرهنگي، لغوي و نظم و نثر عربِ عصر نزول و شناخت فرهنگ رايج زبانِ مردمان جاهليت، معناي واژهها در عصر نزول قرآن را شناسايي كرد تا معاني مستحدثه كه در اثر تطور دلالتِ الفاظ و جملهها در جريان تحولات فرهنگي و اجتماعي پديد ميآيند، موجب گمراهي انسان نگردند.
بازشناسي ريشه و بُنِ واژهها، شناخت هيئت و اشكال گوناگون و تفاوتهاي معنايي كه اشتقاقات مختلف پديد ميآورد و علم صرف در زبانشناسي عهدهدار آن است، از نكات قابل توجه در اين مرحله است. همچنان كه هوشمندي در تشخيص معنا در مشترك لفظي و مشترك معنوي و حقايق خاص قرآني كه در اثر بسامدهاي مكرر، وضع تعيّني و عرف ويژه قرآني گرفتهاند، حايز اهميت بسيار است. افزون بر اينكه پارهاي از واژگان قرآني داراي مصاديق مختلف مادي و غيرمادي است، بدون آنكه معنا متفاوت باشد و استعمال لفظ در بيش از يك معنا تلقي شود. با اين وصف، از جمله نكات مؤثر در دريافت معناي دقيق واژههاي قرآني استقصاي موارد كاربرد آن واژه در قرآن است. به تعبير يكي از قرآنپژوهان معاصر، غفلت از اين نكته منشأ خطاي برخي شده است. آنها كلمه «اجتنبوه» (مائده / 9) را كه در فضاي نهي از خمر بيان شده است، دال بر تحريم قطعي ندانستهاند. اين در حالي است كه با تتبع مشتقات كلمه «اجتناب» در قرآن معلوم ميگردد كه اين واژه در قرآن قرين شرك و محرّمات كبيره است.
«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنْ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج / 30)؛ «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنْ اُعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل / 36)؛ «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَي اللّهِ لَهُمْ الْبُشْرَي» (زمر / 17)؛ «وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الاْءِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ» (شوري / 37)؛ «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ» (نساء / 31)؛ «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الاْءِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ» (نجم / 32).
از موارد استعمال اين كلمه در قرآن معلوم ميشود كه بهرغم ادعاي مورد اشاره، اين واژه از لحاظ دلالت بر منع، صريحتر از كلمه «تحريم» است؛ زيرا تحريم، منع فعل را ميرساند، ولي اجتناب، نزديك شدن به فعل را نيز ممنوع ميكند و از اين لحاظ، مشابه «وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً» (اسراء / 32) است (قرضاوي، ص76).
2. سطح معناشناسي تركيبي جملهها
قرآن كريم نيز متن رساناي پيام خداوند است. گوينده اين متن براي هدايت انسان از ابزار كلام سود جسته، مقاصد خويش را در قالب محاوره عقلايي به بشر رسانده است. بدينسبب شرط لازم در راهيافتن به معاني جملهها و گزارههاي قرآني، آگاهي و بهرهگيري از قوانين محاوره عقلايي است.
پايينترين سطح از قوانين زبانيِ محاوره، نحوشناسي جملههاي قرآن است؛ زيرا تفاوت حركتها و اعراب كلمهها منشأ تفاوت و تغاير معناي جملهها ميشود و هر يك از عناوين علم نحو تأثير خاصي را در معناي جمله ميگذارد. بدينروي شناخت مبتدا، خبر، فاعل، مفعول، صفت، ظرف، حال، معرفه، نكره و... در چگونگي معناشناسي جمله مؤثر است.
1.2. آگاهي از ويژگيهاي ادبي جملهها
قرآن كريم به دليل وسعت قلمرو معنايي و محدوديت متن، از اين نظر سرشار از فنون ادبي و آرايههاي كلامي است و كسي كه ميخواهد در كار تفسير قرآن برآيد، بايد از دانش معاني بيان و زيباييشناسي ادبي برخوردار باشد تا بر دقايق جملههاي قرآن واقف گردد (سيوطي، نوع 77).
2.2. شناخت انواع و حدود دلالتهاي كلام
دلالت كلامي از ميان سه نوع دلالت عقلي، طبعي و وضعي، از نوع دلالت وضعي است. چگونگي دلالت دال بر مدلول كلامي نيز سه نوع است: دلالت مطابقي (دلالت لفظ بر تمام معناي موضوعله)، دلالت تضمني (دلالت لفظ بر جزء معناي موضوعله) و دلالت التزامي (دلالت لفظ بر خارج معناي موضوعله كه تصور معناي موضوعله با تصور آن معنا نوعي تلازم دارد).
با نگاهي ديگر، دلالت كلام گاه منطوقي است، يعني معنايي كه اصالتا يا تبعا لفظ بر آن دلالت دارد؛ و گاه مفهومي است (خراساني، ج1، ص300 و خويي، ج5، ص54)، يعني معنايي كه لازمه عقلي، عرفي و يا عادي معناي منطوقي است. دلالت مفهومي ممكن است به صورت مفهوم موافقت (با مدلول منطوقي) باشد كه در اصطلاح، فحواي خطاب نيز نام دارد؛ چون: «فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ» (بقره / 233)، كه مدلولش آن است كه نبايد پدر و مادر را آزرد؛ نيز ممكن است مفهوم مخالفت باشد، يعني دلالتي كه مخالف حكم منطوق است؛ چون: مفهوم صفت، شرط، حال، ظرف و مانند آن.
جز اقسام نامبرده، در كتابهاي اصول عامه و شيعه، از اقسام ديگري از دلالت، مانند دلالت اقتضا،5 تنبيه،6 اشاره7 و لوازم بيّن8 و جز اينها نيز ياد شده است. در اينكه آيا اقسام دلالتهاي يادشده همه از قبيل دلالت لفظيِ كلام است يا نه، اندكي محل تأمل است. ميرزاي قمي(ره) در قوانين، پس از تقسيم مدلول كلام به دو قسمِ منطوق و مفهوم، منطوق را به صريح و غيرصريح تقسيم نموده، مدلول مطابقي و نيز تضمني را، به مسامحه، از اقسام منطوق صريح و مدلول التزامي را كه دلالت اقتضا، اشاره و تنبيه را نيز در آن جاي داده، منطوق غيرصريح دانسته است (ميرزاي قمي، ص167).
از ميان اقسام ياد شده گمان ميرود كه دلالت اشاره و نيز لازم بيّنِ به معناي اعم، مانند وجوب مقدمه، دلالت عقلي و باقي از قبيل دلالت لفظي كلام باشد.
بالاخره آنكه، سخن يك ظهور تصوري و دلالت استعمالي دارد و يك ظهور تصديقي و دلالت جدّي كه همان مراد واقعي گوينده است. به هر روي احراز ظهور و كشف مراد واقعي گوينده دو مقوله مهم است كه هر يك قواعد خود را دارد.
با توجه به نكات ياد شده معلوم گرديد كه در مرحله معناشناسيِ تركيبي جملهها و گزارههاي قرآن كريم، افزون بر نحوشناسي و توجه به ويژگيهاي ادبي جملهها، توجه وافي به نوع و چگونگي و حدود دلالت، از امور اجتنابناپذير است و غفلت از آنها منشأ دوري از مقصود گوينده است.
3.2. آهنگ و سياق سخن
بر همين اساس، از جمله نكات كاربردي در سطح معناشناسيِ آيات قرآن، در نظرگرفتن سياق آيه در سوره و سياق جمله در جايگاه خود در آيه است. زركشي در اهميت اين اصل مينويسد: دلالتِ سياق بزرگترين راهنما براي دستيابي به مراد متكلم است و هركس آن را ناديده انگارد، بر خطا رفته است. چنان كه در آيه شريفه «ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ» (دخان / 49) سياق نشان ميدهد كه منظور از عبارت «عزيز الكريم»، تحقير و ذلت است (زركشي، ج2، ص3035).
پيش از اين گفته شد كه وجود مصداقهاي گوناگون براي يك واژه، اشتراك لفظي و كاربرد مجازي، اموري متداول در زبان است و قرآن نيز اين ويژگيها را دارد؛ از اينرو، سياقْ اين نقش را ايفا ميكند كه در اين موارد كدام مصداق مراد است و يا كدام معنا مقصود است و آيا كاربرد مجازي مورد نظر است، يا حقيقي؛ به طور مثال، تعبير «كتاب» در قرآن داراي مصداقهاي متعددي چون مطلق كتابهاي آسماني،9 تورات،10 انجيل،11 قرآن،12 هر نوع نوشته،13 لوح محفوظ،14 نامه اعمال انسان15 و جز اينهاست؛ و سياق به ما نشان ميدهد كه در كدام آيه، كدام مصداق موردنظر است.
البته اين پرسش به نوبه خود جدي و در خور يك مقاله مستقل است كه «سياق چيست و حدود دلالت آن كدام است؟» و در اينجا تنها به تعريفي كه شهيد صدر از سياق ارائه نموده بسنده ميكنيم، هر چند ممكن است اين رهيافت به نوبه خود مجال مناقشه داشته باشد؛ «مقصود ما از سياق هر نوع دليل ديگري است كه به الفاظ و عباراتي كه ميخواهيم آن را بفهميم، پيوند خورده است. خواه از مقوله لفظي باشد، مانند واژگان ديگري كه با عبارت ما يك سخن پيوسته را تشكيل ميدهد؛ يا قرينه حالي، چون اوضاع و احوال و شرايط وقوع سخن باشد و در موضوع كلام، نوعي رهنمود داشته باشد» (حلقة الاولي، ص103).
به هر روي دانشمندان اسلامي توجه به سياق كلام را در تفسير جملهها و آيات قرآن كريم يك اصل دانستهاند. يكي از انديشمندان معاصر در اين زمينه مينويسد: «بايد خيلي دقت كنيم وقتي ميخواهيم آيهاي را زير موضوعي و عنواني قرار دهيم، آيات قبل و بعد را هم در نظر بگيريم و اگر احتمال ميدهيم كه در آيات قبل و بعد قرينهاي وجود دارد، آن را هم ذكر كنيم... تا موقع مراجعه به آيه، آن قراين كلامي مورد غفلت واقع نشود» (مصباح يزدي، ج1، ص10).
همينطور دانشمند متقدم، طبري، با تأكيد براصل سياق مينويسد: «گرداندن كلام از سياق آن روا نيست، مگر آنكه دليل معتبري، همانند دلالت ظاهر قرآن، يا روايتي از پيامبر، داشته باشيم؛ در غير اين صورت بايد سياق را اخذ كنيم» (مالكي، ص146، نقل از تفسير طبري، ج9، ص282).
از برخي تعبيرات علامه طباطبايي(ره) نيز استفاده ميشود كه دلالت سياق را بر ظاهر ترجيح ميدهند و روايت را بر اساس آن تأويل ميكنند (طباطبايي، ج17، ص9).
3. سطح معناشناسي متناظر
با توجه به پيشانگارههاي مدلّلِ جهانشناختيِ توحيدي كه پديدآورنده قرآن را خداي حكيم و عالِم ميداند، همچنين، لحاظ مبناي متنشناختي قرآن و اذعان به معاني معيّن مركزي متن و نيز، باور به توانمندي انسان در كشف حقيقت، از جمله حقايق و معارف قرآن، بيگمان ظرفيت بشري قابليت دريافت اصول معارف قرآن و محكمات ترديدناپذير آموزههاي آن را دارد.
1.3. راهكارهاي فهم متناظر متن قرآن
البته در اينجا اين سؤال جدّي مطرح است كه آيا اساسا يك متن ميتواند خود را تفسير كند يا نه؟ برخي هرمنوتيستها بر اين نظرند كه نميتوان يك متن را توسط خود آن معنا كرد، بلكه راه استخراج معناي يك متن را بايد در بيرون از آن جست، اما اين نظر دليل قابل پذيرشي ندارد. در برابر اين نظر، ديدگاه ديگري وجود دارد كه قايل است تمامي متون ميتوانند خود را تفسير كنند و اين اصل اختصاص به متن خاصي ندارد و بالاخره، نگاه سوّمي وجود دارد كه ميگويد برخي از متون ميتوانند خودشان را تفسير كنند.
البته اينكه چه متوني ميتوانند خود را تفسير كنند و تفاوت آنها با متوني كه نميتوانند خود را تفسير كنند چيست، نيازمند بررسي و تأمل است. ميتوان گفت: اگر متني خود را نور و كتاب روشن دانست (نساء / 176) و دعوي كمال و جاودانگي و هدايت تمامي مردم را داشت و به تحدي همگان را در پوشش دعوت خويش قرارداد و خود را تجلّي علم الهي (هود / 14) و قول فصل (طارق / 14) معرفي كرد، به دلالت التزامي، چنين متني ميتواند خود را تفسير كند.
اين برداشت در مورد قرآن، باور تمامي فرق اسلامي است و به قاعده روايت «فان القرآن يفسّر بعضه بعضا» (مجلسي، ج75، ص27)، ناظر به اصل ياد شده است. همينطور به احتمال زياد، روايت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله «انّ القرآن لمينزل ليكذب بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعضٍ» (سيوطي، ج2، ص5) و سخن حضرت علي عليهالسلام «كتاب الله ينطق بعضه ببعضٍ و يشهد بعضه علي بعضٍ» (نهجالبلاغه، خطبه 133)، نيز روشگذار همين موضوع است.
در پرتو اين نگاه، با آنكه آيات قرآن، در مدت زماني قريب به بيست و چند سال، نزول تدريجي يافت، اما چون مبدأ اين متن مقدس علم مطلق خداوند است (رك: فرقان / 6 و نساء / 166)، قرآن يك متن منسجم است كه تمامي اجزاي آن نسبت به يكديگر همگرايي و ارتباط معنايي دارند، از اينرو و به دليل عدم امكان غفلت و فراموشي در گوينده قرآن، اين اصل عقلايي در مورد قرآن قابل بازيابي است كه صرفنظر از فرايند پيشگفته، معناشناسيِ متناظر و كشف ديدگاه وحياني در مفهومي از مفاهيم قرآني، بدون لحاظ بخشهاي مفسّر ديگر، تلاشي ناكام است (مطهري، ج2ـ1، ص21؛ ج3، ص133؛ ج9، ص234).
الف) الگوهاي درونمتني
به طور نمونه، براي شناخت نظر قرآن درباب ايمان، پس از جستوجوي مفهومشناسي لغوي و كاربردهاي آن در فرهنگ عرب پيش از قرآن، كاربردهاي قرآنيِ اين واژه و مشتقات آن را مورد مطالعه و تجزيه و تحليل قرار ميدهيم. سپس از گروههاي مختلفِ گزارهها و جملههاي قرآني مؤلفهها و عناصري را به دست ميآوريم.
1) از برخي تعبيرها استفاده ميشود كه ايمان، هر چه هست، ذومراتب و زيادشدني است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَي رَسُولِهِ...» (نساء/ 136) و «قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَي وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» (بقره / 260).
2) در برخي تعبيرها عوامل و منشأهاي ازدياد ايمان مورد توجه قرار گرفته است: «وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانا» (احزاب / 22).
3) از برخي گزارهها برميآيد كه ايمان حقيقتي دروني و نوعي سرسپردگي قلبي است: «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّا للّهِِ» (بقره / 165)؛ «إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِيمَانِ» (نحل / 106) و «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ» (يوسف / 106).
4) از برخي گزارهها استفاده ميشود كه ايمان امري اختياري است: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لاَمَنَ مَنْ فِي الاْءَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعا» (يونس / 99).
5) اظهار ايمان و فقدان واقعيت ايمان از برخي آيات قرآن استفاده ميشود: «وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ» (بقره / 8) و يا «وَإِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ» (مائده / 61).
6) در بخش نسبتا پربسامد آيات مربوط به ماده ايمان، از عوارض و لوازم ايمان سخن به ميان آمده است و هويت ايمان متوقف بر پايبندي به اين لوازم و قيود است. نمونههايي از اين دسته آيات را ملاحظه ميكنيم: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّا» (مريم / 96)؛ «إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ» (سبأ / 37)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا» (آلعمران / 200)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ للّهِِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ» (مائده / 8)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» (العمران / 149)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ» (نساء / 29)؛ «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ» (عنكبوت / 2) و «وَلِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ» (آلعمران، 141).
ارسال توسط کاربر : sm1372
/ن