از متن تا معنا(1)

معناشناسي و تفسير اجتهادي قرآن كريم از كجا آغاز مي‏شود و چه فرايندي را طي مي‏كند؟ اين مقال در پاسخ به اين پرسش بر آن است كه شناخت هسته‏هاي اوليه معنا از واژگان جستجو مي‏شود كه موجِد متن آنها را گزينش نموده و پيام خود را در تركيب ساختاري عبارات ويژه جاي داده است. ملاحظه ويژگي‏هاي ادبي، دلالي و سياق تركيبي جمله،
پنجشنبه، 14 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از متن تا معنا(1)

از متن تا معنا(1)
از متن تا معنا(1)


 

نویسنده : حجة‏الاسلام والمسلمين دكتر محمدباقر سعيدي روشن(1)




 

معناشناسي و تفسير اجتهادي قرآن كريم از كجا آغاز مي‏شود و چه فرايندي را طي مي‏كند؟ اين مقال در پاسخ به اين پرسش بر آن است كه شناخت هسته‏هاي اوليه معنا از واژگان جستجو مي‏شود كه موجِد متن آنها را گزينش نموده و پيام خود را در تركيب ساختاري عبارات ويژه جاي داده است. ملاحظه ويژگي‏هاي ادبي، دلالي و سياق تركيبي جمله، مرحله‏اي ديگر است. نگاه پيوستاري به متن قرآن و نيز سنت معصوم عليه‏السلام ، همچنين نظر داشت زمينه پيدايش متن و دانش‏هاي عصري گام بعدي است. اينها همه فراهم‏كننده شرايط بيروني معنا در ذهن خواننده متن و بازنمود اراده مؤلف، اقتضائات متن و زمينه معنايي و مانند اينهاست. اما اين انديشه و تدبّر خواننده و قدرت اجتهاد و تفقه ديني اوست كه به نوبه خود در چگونگي كشف معنا اثرگذار است و به عنوان آخرين گام در معناشناسي محسوب مي‏گردد.

واژه‏هاي كليدي: متن، معنا، تفسير، زمينه، تدبّر.
 

مقدمه
 

عقلاي عالم، متون علمي، فلسفي و ديني را بازنمود ايده‏هاي دروني و خواست‏هاي قلبي پديدآورندگانشان مي‏دانند و با تفسير و تحليل آن متون به ديدگاه‏ها و مقاصد صاحبانشان دست مي‏يازند.
از اين نظر، قرآن كريم نيز يك متن است كه منعكس‏كننده رهنمودهاي تعالي‏بخش خداوند بر انسان است. اين متن با وجود شيوايي و آسان‏يابي (دخان / 58)، از مخاطب‏هاي خويش تدبر مي‏طلبد؛ «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الاْءَلْبَابِ» (ص / 29 و ر.ك: محمد / 24؛ نساء / 82). مدلول التزامي اين دعوت آن است كه راه‏يابي به سطوح و لايه‏هاي دروني اين كتاب بدون كاربَست ابزار انديشه و فعاليت فكري ناممكن است.
از سوي ديگر، قرآن در عين اينكه يك متن محدود و درنهايتِ ايجاز است، مشتمل بر پايه‏هاي اساسي باور ديني و آموزه‏هاي رفتاري و سلوك معنوي و راهنماي انديشه و كردار آدمي در حركت و حيات معنوي است؛ «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانا لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل / 89). اما روشن است كه بهره‏مندي از حقايق قرآن براي راهبرد زندگي ايماني، مستلزم تلاش علمي روشمند، يعني اجتهاد و اكتشاف معارف آن است كه در اصطلاح، تفسير ناميده مي‏شود. علامه طباطبايي(ره) مي‏نويسد: «تفسير، بيان معاني آيات قرآن و كشف مقصود (مراد) و مدلول (معناي مورد نظر) آنهاست» (طباطبايي، ج1، ص4).
اما پرسش آن است كه فهم يك متن چه سازوكاري دارد و از چه فرآيندي عبور مي‏كند؟ چنانكه معلوم است، متن، واقعيتي است كه صرف‏نظر از وجود مفسّر، وجود خارجي دارد و به وسيله پديدآورنده‏اي به ظهور پيوسته است؛ بدين روي، وقتي سخن از «تفسير متن» به ميان مي‏آيد، هم‏زمان، با سه حقيقت متمايز و در عين حال مرتبط با هم مواجهيم: توليدكننده متن، كه پيدايش متن وابسته به اراده دروني اوست؛ خودِ متن و ويژگي‏ها و اقتضائاتي كه به حسب قانونِ وضع و دلالتِ محاوره عقلايي داراست؛ و خواننده و مفسّر متن كه پديده نظريه تفسيري، مستند به تلاش فكري اوست.
هويت هستي‏شناسي هر متن، از جمله قرآن، مرهون دو مؤلفه معنا و محتوا از يك سو و ساختار و هندسه رويين، از سوي ديگر است. تركيب اين دو عنصر برخاسته از توانمندي‏هاي شخصيِ پديدآورنده هر اثر و در مورد قرآن، دستاورد وحي الهي است و از اين لحاظ، مفسّر هيچ نقشي در تحقق اين هويت ندارد؛ هر چند، از لحاظ غايت‏انكاري، وجودِ انسان و فلسفه حيات معنوي وي زمينه‏ساز و داعي ايجاد وحي از سوي خداوند است.
با توجه به مطالب پيش‏گفته، معلوم گرديد كه مفسّر قرآن در فعل تفسيري خود در جست‏وجوي كشف معاني و حقايقي است كه در متن قرآن وجود دارد، نه جعل، توليد و تحميل معناي ذهني خود بر متن؛ اما اين مسأله جدّي است كه در معناشناسي يك متن، بايد ميان سطوح مختلف معنايي آن تمايز نهاد و براي دريافت معناي هر سطح، ابزار مناسب آن را به كار گرفت.

1. معناشناسي واژگان
 

نخستين سطح در معناشناسيِ هر متن، شناخت معناي مفردات و واژگان آن است. قرآن به لغت عربي و در روزگاري معيّن نازل شده است؛ «وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ.... بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» (شعراء / 195)؛ بنابراين لازم است الفاظ قرآن كريم را برابر مفاد لغت عربي معنا نمود.
نكته درخور تأكيد آن است كه با توجه به تحولاتي كه ممكن است با گذشت زمان در معناي واژه‏ها رخ دهد، ناگزير بايد با تفحص در منابع فرهنگي، لغوي و نظم و نثر عربِ عصر نزول و شناخت فرهنگ رايج زبانِ مردمان جاهليت، معناي واژه‏ها در عصر نزول قرآن را شناسايي كرد تا معاني مستحدثه كه در اثر تطور دلالتِ الفاظ و جمله‏ها در جريان تحولات فرهنگي و اجتماعي پديد مي‏آيند، موجب گمراهي انسان نگردند.
بازشناسي ريشه و بُنِ واژه‏ها، شناخت هيئت و اشكال گوناگون و تفاوت‏هاي معنايي كه اشتقاقات مختلف پديد مي‏آورد و علم صرف در زبان‏شناسي عهده‏دار آن است، از نكات قابل توجه در اين مرحله است. همچنان كه هوشمندي در تشخيص معنا در مشترك لفظي و مشترك معنوي و حقايق خاص قرآني كه در اثر بسامدهاي مكرر، وضع تعيّني و عرف ويژه قرآني گرفته‏اند، حايز اهميت بسيار است. افزون بر اينكه پاره‏اي از واژگان قرآني داراي مصاديق مختلف مادي و غيرمادي است، بدون آنكه معنا متفاوت باشد و استعمال لفظ در بيش از يك معنا تلقي شود. با اين وصف، از جمله نكات مؤثر در دريافت معناي دقيق واژه‏هاي قرآني استقصاي موارد كاربرد آن واژه در قرآن است. به تعبير يكي از قرآن‏پژوهان معاصر، غفلت از اين نكته منشأ خطاي برخي شده است. آنها كلمه «اجتنبوه» (مائده / 9) را كه در فضاي نهي از خمر بيان شده است، دال بر تحريم قطعي ندانسته‏اند. اين در حالي است كه با تتبع مشتقات كلمه «اجتناب» در قرآن معلوم مي‏گردد كه اين واژه در قرآن قرين شرك و محرّمات كبيره است.
«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنْ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج / 30)؛ «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنْ اُعْبُدُوا اللّه‏َ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل / 36)؛ «وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَي اللّه‏ِ لَهُمْ الْبُشْرَي» (زمر / 17)؛ «وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الاْءِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ» (شوري / 37)؛ «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ» (نساء / 31)؛ «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الاْءِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ» (نجم / 32).
از موارد استعمال اين كلمه در قرآن معلوم مي‏شود كه به‏رغم ادعاي مورد اشاره، اين واژه از لحاظ دلالت بر منع، صريح‏تر از كلمه «تحريم» است؛ زيرا تحريم، منع فعل را مي‏رساند، ولي اجتناب، نزديك شدن به فعل را نيز ممنوع مي‏كند و از اين لحاظ، مشابه «وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً» (اسراء / 32) است (قرضاوي، ص76).

2. سطح معناشناسي تركيبي جمله‏ها
 

هر متن برخوردار از يك گفتمان و محاوره با مخاطب خويش است. زبان متن ترجمان پيام متكلم و جانشين وي است. گفتمان عرف عقلا در درون چارچوب‏ها و قواعد معين دلالي2 به تفهيم و تفاهم مي‏پردازد و روي‏برتافتن از هنجارهاي3 ارتكازي عقلا در محاورات متعارف مردود است.
قرآن كريم نيز متن رساناي پيام خداوند است. گوينده اين متن براي هدايت انسان از ابزار كلام سود جسته، مقاصد خويش را در قالب محاوره عقلايي به بشر رسانده است. بدين‏سبب شرط لازم در راه‏يافتن به معاني جمله‏ها و گزاره‏هاي قرآني، آگاهي و بهره‏گيري از قوانين محاوره عقلايي است.
پايين‏ترين سطح از قوانين زبانيِ محاوره، نحوشناسي جمله‏هاي قرآن است؛ زيرا تفاوت حركت‏ها و اعراب كلمه‏ها منشأ تفاوت و تغاير معناي جمله‏ها مي‏شود و هر يك از عناوين علم نحو تأثير خاصي را در معناي جمله مي‏گذارد. بدين‏روي شناخت مبتدا، خبر، فاعل، مفعول، صفت، ظرف، حال، معرفه، نكره و... در چگونگي معناشناسي جمله مؤثر است.

1.2. آگاهي از ويژگي‏هاي ادبي جمله‏ها
 

چنانكه مي‏دانيم، كاربرد الفاظ در تركيب جملات داراي گستره‏اي فراخ‏تر از محدوده معاني وضعي است. همچنان كه به ضرورت وسعت معنا و تنگناي الفاظ و يا به انگيزه آرايش كلام به محسّنات لفظي و معنوي، به‏كار بردن آرايه‏هاي ادبي چون مجاز، كنايه و استعاره، ايجاز و اطناب، تقديم و تأخير و مانند اينها در محاورات كلامي، امري متداول است.
قرآن كريم به دليل وسعت قلمرو معنايي و محدوديت متن، از اين نظر سرشار از فنون ادبي و آرايه‏هاي كلامي است و كسي كه مي‏خواهد در كار تفسير قرآن برآيد، بايد از دانش معاني بيان و زيبايي‏شناسي ادبي برخوردار باشد تا بر دقايق جمله‏هاي قرآن واقف گردد (سيوطي، نوع 77).

2.2. شناخت انواع و حدود دلالت‏هاي كلام
 

سخن، مجموعه‏اي از نشانه‏ها4 و دالّ بر معنايي است كه در درون ذهن و جان متكلم وجود دارد. البته دال، هميشه يك واژه نيست و يك تابلو يا يك تصوير نيز نوعي نشانه و دال است؛ اما زبان رايج در ميان عموم عقلا، بيش از هر چيز از نشانه‏هاي آوايي و واژگاني بهره مي‏گيرد. در هر نشانه سه عنصر وجود دارد: دال يا نشانه، مدلول يا معنا، و رابطه ميان آن دو، كه دلالت (انتقال ذهن از چيزي به چيز ديگر) نام دارد.
دلالت كلامي از ميان سه نوع دلالت عقلي، طبعي و وضعي، از نوع دلالت وضعي است. چگونگي دلالت دال بر مدلول كلامي نيز سه نوع است: دلالت مطابقي (دلالت لفظ بر تمام معناي موضوع‏له)، دلالت تضمني (دلالت لفظ بر جزء معناي موضوع‏له) و دلالت التزامي (دلالت لفظ بر خارج معناي موضوع‏له كه تصور معناي موضوع‏له با تصور آن معنا نوعي تلازم دارد).
با نگاهي ديگر، دلالت كلام گاه منطوقي است، يعني معنايي كه اصالتا يا تبعا لفظ بر آن دلالت دارد؛ و گاه مفهومي است (خراساني، ج1، ص300 و خويي، ج5، ص54)، يعني معنايي كه لازمه عقلي، عرفي و يا عادي معناي منطوقي است. دلالت مفهومي ممكن است به صورت مفهوم موافقت (با مدلول منطوقي) باشد كه در اصطلاح، فحواي خطاب نيز نام دارد؛ چون: «فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ» (بقره / 233)، كه مدلولش آن است كه نبايد پدر و مادر را آزرد؛ نيز ممكن است مفهوم مخالفت باشد، يعني دلالتي كه مخالف حكم منطوق است؛ چون: مفهوم صفت، شرط، حال، ظرف و مانند آن.
جز اقسام نامبرده، در كتاب‏هاي اصول عامه و شيعه، از اقسام ديگري از دلالت، مانند دلالت اقتضا،5 تنبيه،6 اشاره7 و لوازم بيّن8 و جز اينها نيز ياد شده است. در اينكه آيا اقسام دلالت‏هاي يادشده همه از قبيل دلالت لفظيِ كلام است يا نه، اندكي محل تأمل است. ميرزاي قمي(ره) در قوانين، پس از تقسيم مدلول كلام به دو قسمِ منطوق و مفهوم، منطوق را به صريح و غيرصريح تقسيم نموده، مدلول مطابقي و نيز تضمني را، به مسامحه، از اقسام منطوق صريح و مدلول التزامي را كه دلالت اقتضا، اشاره و تنبيه را نيز در آن جاي داده، منطوق غيرصريح دانسته است (ميرزاي قمي، ص167).
از ميان اقسام ياد شده گمان مي‏رود كه دلالت اشاره و نيز لازم بيّنِ به معناي اعم، مانند وجوب مقدمه، دلالت عقلي و باقي از قبيل دلالت لفظي كلام باشد.
بالاخره آنكه، سخن يك ظهور تصوري و دلالت استعمالي دارد و يك ظهور تصديقي و دلالت جدّي كه همان مراد واقعي گوينده است. به هر روي احراز ظهور و كشف مراد واقعي گوينده دو مقوله مهم است كه هر يك قواعد خود را دارد.
با توجه به نكات ياد شده معلوم گرديد كه در مرحله معناشناسيِ تركيبي جمله‏ها و گزاره‏هاي قرآن كريم، افزون بر نحوشناسي و توجه به ويژگي‏هاي ادبي جمله‏ها، توجه وافي به نوع و چگونگي و حدود دلالت، از امور اجتناب‏ناپذير است و غفلت از آنها منشأ دوري از مقصود گوينده است.

3.2. آهنگ و سياق سخن
 

اين مطلب در جاي خود يك اصل عقلايي در گفتمان متعارف بشري است كه در تحليل، تفسير و معناشناسيِ يك متن، نوشتار يا گفتار يك انديشمند، فضاي كلي و آهنگ سخن وي را مورد عنايت قرار مي‏دهند و با توجه به آن جهت‏گيريِ محوري، از ميان معانيِ نهفته و محتمل در كلام، احراز ظهور مي‏كنند و در پرتو تناسب سياق كلام، مراد وي را بازشناسي مي‏نمايند.
بر همين اساس، از جمله نكات كاربردي در سطح معناشناسيِ آيات قرآن، در نظرگرفتن سياق آيه در سوره و سياق جمله در جايگاه خود در آيه است. زركشي در اهميت اين اصل مي‏نويسد: دلالتِ سياق بزرگ‏ترين راهنما براي دست‏يابي به مراد متكلم است و هركس آن را ناديده انگارد، بر خطا رفته است. چنان كه در آيه شريفه «ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ» (دخان / 49) سياق نشان مي‏دهد كه منظور از عبارت «عزيز الكريم»، تحقير و ذلت است (زركشي، ج2، ص3035).
پيش از اين گفته شد كه وجود مصداق‏هاي گوناگون براي يك واژه، اشتراك لفظي و كاربرد مجازي، اموري متداول در زبان است و قرآن نيز اين ويژگي‏ها را دارد؛ از اين‏رو، سياقْ اين نقش را ايفا مي‏كند كه در اين موارد كدام مصداق مراد است و يا كدام معنا مقصود است و آيا كاربرد مجازي مورد نظر است، يا حقيقي؛ به طور مثال، تعبير «كتاب» در قرآن داراي مصداق‏هاي متعددي چون مطلق كتاب‏هاي آسماني،9 تورات،10 انجيل،11 قرآن،12 هر نوع نوشته،13 لوح محفوظ،14 نامه اعمال انسان15 و جز اينهاست؛ و سياق به ما نشان مي‏دهد كه در كدام آيه، كدام مصداق موردنظر است.
البته اين پرسش به نوبه خود جدي و در خور يك مقاله مستقل است كه «سياق چيست و حدود دلالت آن كدام است؟» و در اينجا تنها به تعريفي كه شهيد صدر از سياق ارائه نموده بسنده مي‏كنيم، هر چند ممكن است اين رهيافت به نوبه خود مجال مناقشه داشته باشد؛ «مقصود ما از سياق هر نوع دليل ديگري است كه به الفاظ و عباراتي كه مي‏خواهيم آن را بفهميم، پيوند خورده است. خواه از مقوله لفظي باشد، مانند واژگان ديگري كه با عبارت ما يك سخن پيوسته را تشكيل مي‏دهد؛ يا قرينه حالي، چون اوضاع و احوال و شرايط وقوع سخن باشد و در موضوع كلام، نوعي رهنمود داشته باشد» (حلقة الاولي، ص103).
به هر روي دانشمندان اسلامي توجه به سياق كلام را در تفسير جمله‏ها و آيات قرآن كريم يك اصل دانسته‏اند. يكي از انديشمندان معاصر در اين زمينه مي‏نويسد: «بايد خيلي دقت كنيم وقتي مي‏خواهيم آيه‏اي را زير موضوعي و عنواني قرار دهيم، آيات قبل و بعد را هم در نظر بگيريم و اگر احتمال مي‏دهيم كه در آيات قبل و بعد قرينه‏اي وجود دارد، آن را هم ذكر كنيم... تا موقع مراجعه به آيه، آن قراين كلامي مورد غفلت واقع نشود» (مصباح يزدي، ج1، ص10).
همين‏طور دانشمند متقدم، طبري، با تأكيد براصل سياق مي‏نويسد: «گرداندن كلام از سياق آن روا نيست، مگر آنكه دليل معتبري، همانند دلالت ظاهر قرآن، يا روايتي از پيامبر، داشته باشيم؛ در غير اين صورت بايد سياق را اخذ كنيم» (مالكي، ص146، نقل از تفسير طبري، ج9، ص282).
از برخي تعبيرات علامه طباطبايي(ره) نيز استفاده مي‏شود كه دلالت سياق را بر ظاهر ترجيح مي‏دهند و روايت را بر اساس آن تأويل مي‏كنند (طباطبايي، ج17، ص9).

3. سطح معناشناسي متناظر
 

علي‏رغم اينكه آيات و سوره‏هاي قرآن، به ظاهر پراكنده و هر يك مشتمل بر موضوعات متفاوت است، اين حقيقت در جاي خود محرز است كه با توجه به استناد قرآن به علم احاطيِ خداوند و حكمت و هدف‏داريِ پديدآورنده، متن قرآن داراي همگراييِ موضوعي و محتوايي در راستاي هدف آموزشي و تربيتي است و عناصر محتوايي قرآن، همانند اجزاي يك ساختمان، به هم پيوسته و ناظر بر يكديگر است. با توجه به اصل ياد شده، اين سؤال پيش مي‏آيد كه ما چه وقت و چگونه مي‏توانيم يك ديدگاه را به قرآن نسبت دهيم؟ به عبارت ديگر، چه وقت ما مي‏توانيم در موضوعي از موضوعاتِ طرح شده در قرآن، به يك نظريه روشن و نهايي دست يابيم؟ و به ديگر سخن، آيا ما مي‏توانيم در مواجهه با قرآن به يك سلسله نظريه‏هاي روشن در مسائل كليدي مرتبط با حيات انسان برسيم؟ آيا مي‏توان در معناشناسي قرآن به سطحي از شناخت معنا دست يافت كه درباره جهان، خدا، انسان، معنا و مفهوم زندگي، فلسفه حيات، ايده‏آل‏هاي مطلوب و راه چگونه زيستن، انحاي گوناگون تعامل رفتاري درست در زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي انسان و مانند اينها به چشم‏اندازي واضح برسيم؟ اگر اين امر ميسور است، راهكار آن چيست؟
با توجه به پيش‏انگاره‏هاي مدلّلِ جهان‏شناختيِ توحيدي كه پديدآورنده قرآن را خداي حكيم و عالِم مي‏داند، همچنين، لحاظ مبناي متن‏شناختي قرآن و اذعان به معاني معيّن مركزي متن و نيز، باور به توانمندي انسان در كشف حقيقت، از جمله حقايق و معارف قرآن، بي‏گمان ظرفيت بشري قابليت دريافت اصول معارف قرآن و محكمات ترديدناپذير آموزه‏هاي آن را دارد.

1.3. راهكارهاي فهم متناظر متن قرآن
 

1.1.3. هم‏پوشي متن: همان‏طور كه پيش از اين بيان شد، قوانين وضع و دلالت، مبناي مفاهمه اجتماعي و تعامل گفتماني در تشخيص معنا و معناداري است.16 اكنون بايد افزود كه با توجه به تنوع گستره كاربرد و معاني كاربردي كلمات، مفسرِ يك متن بايد مرزهاي مشترك سمانتيك و هرمنوتيك را بازشناسد و مورد توجه قرار دهد. هر واژه در زبان، يك معناي دلالي وضعي دارد؛ اما همان واژه وقتي در جمله‏اي خاص و درون يك متن قرار مي‏گيرد، آن متن پوششي بر آن معناي وضعي مي‏گذارد (معنا در متن) و از تركيب معناي اضافي، كه دستاوردِ هم‏پوشيِ متن است، و معناي مطلق، مفهوم غايي آن واژه به دست مي‏آيد. اين اصل، همان تفسير متن با استمداد از خود متن است.
البته در اينجا اين سؤال جدّي مطرح است كه آيا اساسا يك متن مي‏تواند خود را تفسير كند يا نه؟ برخي هرمنوتيست‏ها بر اين نظرند كه نمي‏توان يك متن را توسط خود آن معنا كرد، بلكه راه استخراج معناي يك متن را بايد در بيرون از آن جست، اما اين نظر دليل قابل پذيرشي ندارد. در برابر اين نظر، ديدگاه ديگري وجود دارد كه قايل است تمامي متون مي‏توانند خود را تفسير كنند و اين اصل اختصاص به متن خاصي ندارد و بالاخره، نگاه سوّمي وجود دارد كه مي‏گويد برخي از متون مي‏توانند خودشان را تفسير كنند.
البته اينكه چه متوني مي‏توانند خود را تفسير كنند و تفاوت آنها با متوني كه نمي‏توانند خود را تفسير كنند چيست، نيازمند بررسي و تأمل است. مي‏توان گفت: اگر متني خود را نور و كتاب روشن دانست (نساء / 176) و دعوي كمال و جاودانگي و هدايت تمامي مردم را داشت و به تحدي همگان را در پوشش دعوت خويش قرارداد و خود را تجلّي علم الهي (هود / 14) و قول فصل (طارق / 14) معرفي كرد، به دلالت التزامي، چنين متني مي‏تواند خود را تفسير كند.
اين برداشت در مورد قرآن، باور تمامي فرق اسلامي است و به قاعده روايت «فان القرآن يفسّر بعضه بعضا» (مجلسي، ج75، ص27)، ناظر به اصل ياد شده است. همين‏طور به احتمال زياد، روايت پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله «انّ القرآن لم‏ينزل ليكذب بعضه ببعض و يشهد بعضه علي بعضٍ» (سيوطي، ج2، ص5) و سخن حضرت علي عليه‏السلام «كتاب الله ينطق بعضه ببعضٍ و يشهد بعضه علي بعضٍ» (نهج‏البلاغه، خطبه 133)، نيز روش‏گذار همين موضوع است.
در پرتو اين نگاه، با آنكه آيات قرآن، در مدت زماني قريب به بيست و چند سال، نزول تدريجي يافت، اما چون مبدأ اين متن مقدس علم مطلق خداوند است (رك: فرقان / 6 و نساء / 166)، قرآن يك متن منسجم است كه تمامي اجزاي آن نسبت به يكديگر هم‏گرايي و ارتباط معنايي دارند، از اين‏رو و به دليل عدم امكان غفلت و فراموشي در گوينده قرآن، اين اصل عقلايي در مورد قرآن قابل بازيابي است كه صرف‏نظر از فرايند پيش‏گفته، معناشناسيِ متناظر و كشف ديدگاه وحياني در مفهومي از مفاهيم قرآني، بدون لحاظ بخش‏هاي مفسّر ديگر، تلاشي ناكام است (مطهري، ج2ـ1، ص21؛ ج3، ص133؛ ج9، ص234).

الف) الگوهاي درون‏متني
 

در معناشناسي متناظر، از جمله روش‏هاي اساسي، استفاده از «الگوهاي درون‏متني» است. اينك مي‏كوشيم تا به قدر ظرفيت اين نوشتار، اين مدل و عناصر تشكيل‏دهنده و نتايج آن را توضيح دهيم. بر اساس اين مدل، در اين مرحله تلاش مي‏شود به هدف كشف ديدگاه و چشم‏انداز قرآن در هر يك از موضوعات و عناوين مطرح در قرآن، چون: علم، عقل، ايمان، دنيا، آخرت و... به تدريج به سوي بازيابي معناي مورد نظر پيش برويم.
به طور نمونه، براي شناخت نظر قرآن درباب ايمان، پس از جست‏وجوي مفهوم‏شناسي لغوي و كاربردهاي آن در فرهنگ عرب پيش از قرآن، كاربردهاي قرآنيِ اين واژه و مشتقات آن را مورد مطالعه و تجزيه و تحليل قرار مي‏دهيم. سپس از گروه‏هاي مختلفِ گزاره‏ها و جمله‏هاي قرآني مؤلفه‏ها و عناصري را به دست مي‏آوريم.
1) از برخي تعبيرها استفاده مي‏شود كه ايمان، هر چه هست، ذومراتب و زيادشدني است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه‏ِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَي رَسُولِهِ...» (نساء/ 136) و «قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَي وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» (بقره / 260).
2) در برخي تعبيرها عوامل و منشأهاي ازدياد ايمان مورد توجه قرار گرفته است: «وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانا» (احزاب / 22).
3) از برخي گزاره‏ها برمي‏آيد كه ايمان حقيقتي دروني و نوعي سرسپردگي قلبي است: «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّا للّه‏ِِ» (بقره / 165)؛ «إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِيمَانِ» (نحل / 106) و «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّه‏ِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ» (يوسف / 106).
4) از برخي گزاره‏ها استفاده مي‏شود كه ايمان امري اختياري است: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لاَمَنَ مَنْ فِي الاْءَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعا» (يونس / 99).
5) اظهار ايمان و فقدان واقعيت ايمان از برخي آيات قرآن استفاده مي‏شود: «وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّه‏ِ وَبِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ» (بقره / 8) و يا «وَإِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَاللّه‏ُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ» (مائده / 61).
6) در بخش نسبتا پربسامد آيات مربوط به ماده ايمان، از عوارض و لوازم ايمان سخن به ميان آمده است و هويت ايمان متوقف بر پايبندي به اين لوازم و قيود است. نمونه‏هايي از اين دسته آيات را ملاحظه مي‏كنيم: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّا» (مريم / 96)؛ «إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ» (سبأ / 37)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا» (آل‏عمران / 200)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ للّه‏ِِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ» (مائده / 8)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» (ال‏عمران / 149)؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ» (نساء / 29)؛ «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ» (عنكبوت / 2) و «وَلِيُمَحِّصَ اللّه‏ُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ» (آل‏عمران، 141).
ارسال توسط کاربر : sm1372



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط