چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(4)
7. بومي سازي چارچوب نظري با رويکرد اسلامي
1-7. مباني چارچوب نظري به رويکرد اسلامي
الف- قداست وحي و عصمت انبياء
منظور ما از روش اصول گرا آن روشي است که انديشمندان اسلامي براي پي ريزي انديشه ها و فرهنگ و اعمال خود بر طبق اصول کلي شرع، از آن تبعيت کردند تا اعمال و انديشه هايشان صبغه ديني به خود بگيرد و مشروعيت خود را از اصول توحيد به دست آورد؛ همان ميزاني که همه آراء و فلسفه ها و اعتقادات، هر چند منابع و مفاهيم متعددي داشته باشند؛ به وسيله آن کنترل مي شوند، به عبارت ديگر، روش اصول گرا مجموعه موازيني است که تقدس وحي و عصمت و رسالت [انبيا] را تضمين مي کند.(3)
از ديدگاه امزيان، شيوه اصول گرايي در مطالعات اجتماعي، همچون حوزه اعتقادي و حقوقي و قانون گذاري، التزام به اصول و ارزش ها و آموزه ها و نگرش هاي ثابت دين است، زيرا آنچه مغاير و ناهماهنگ با اصول ثابت دين باشد، جز خيالات و اوهام نيست.(4)
ب - عدم امکان تلفيق فرهنگ الهي و فرهنگ مادي
8. سازگاري عقل و دين و دين و دنيا
در تأييد ديدگاه محمد امزيان در زمينه مباني روش اصول گرا و نظريه ها مي توان گفت که نه تنها دين به حيات اجتماعي و دنيوي بشر همچون حيات فردي و عقايد او توجه دارد، بلکه آموزه هاي ديني، به ويژه آموزه هاي اسلامي در اين زمينه، طيفي وسيع از معارف و گزاره ها را در برمي گيرد که اين معارف و گزاره ها به تناسب موضوع و اهداف آنها، رويکردهاي گوناگوني به حيات اجتماعي بشر دارند؛ گاه به صورت اخبار از غيب و دخالت دست غيبي الهي در فرايند تحولات اجتماعي سخن مي گويند، گاه به صورت امر و نهي و تکليف، و گاه به صورت موعظه و حکمت، گاه به صورت استدلال عقلي و گاه به صورت استنادات عيني و تجربي و تاريخي، همچنان که گاهي به بيان نقش و مسئوليت افراد و گروه ها نيز مي پردازند. از سوي ديگر، جامعه شناسي و نظريه اجتماعي نيز به تبيين و تفسير واقعيت هاي عيني جامعه و تاريخ و ماهيت روابط اجتماعي و عوامل نقش آفرين در فرآيند تحولات اجتماعي مي پردازد.(12) در چنين شرايطي، دور از انتظار نيست که در پاره اي موارد، تفکرات اجتماعي، به ويژه نظريه هاي برخاسته از حوزه هاي فکري و جغرافيايي غير اسلامي و غربي، با آموزه ها و گزاره هاي اجتماعي اسلام برخورد و تضاد داشته باشد.در اين صورت، اصول گرايي علمي و داشتن يک نظريه براساس فرهنگ خودي و رويکرد اسلامي، اقتضا دارد که ابعاد و اجزايي از نظريه مأخوذه که مغاير آموزه هاي مسلم اسلامي است، نقد و اصلاح شود.
2-7. ضوابط چارچوب نظري با رويکرد اسلامي
امزيان در ابتداي گفتار خود يادآور مي شود که او در اين بخش از سخنانش در پي ايجاد نوعي توافق و سازگاري ميان اصول کلي انديشه و نگرش جامعه شناختي با انديشه اسلامي است.(14) تا اينکه پژوهشگر مسلمان بتواند با نگاه و متد جامعه شناختي به مطالعه و بررسي موضوعات اجتماعي بپردازد و در همان حال، اعتقادات ديني خود را نيز خفظ کند.(15) امزيان راه حل کلي اسلامي کردن علوم اجتماعي را نگرش انتقادي به مباني روش شناختي جامعه شناس و تئوري هاي اجتماعي مي داند که حاصل اين نگاه انتقادي، تبيين وجوه انحرافي و کاستي هاي مباني روش شناختي جامعه شناسي غربي است.(16) او در اين زمينه، ضوابط چندي را مي شمارد که اهم آنها عبارت است از:
الف - ضرورت بازشناسي مفهوم علم و علم گرايي
ب - ضرورت گنجاندن وحي در زمره منابع معرفتي جامعه شناسي
امزيان همسو با ماوردي(20) مي افزايد: چنانچه اديان راستين آسماني به درستي بازشناسي شوند و براي کسب معرفت وحياني، مطالعه و تلاش درخور صورت گيرد و از تنبلي و کوتاهي در اين زمينه پرهيز شود، دستاورد اين مطالعات در زمينه جامعه شناسي و ديگر علوم انساني بسيار مطمئن تر از مطالعات تجربي و پوزيتيويستي خواهد بود و معرفت وحياني با آن آموزه هاي قطعي و يقيني مي تواند اشتباهات جامعه شناسي و ايده هاي آن را تصحيح کند،(21) چرا که منبع شناخت وحياني، يقيني است، در حالي که بسياري از منابع علم جامعه شناسي از قبيل تاريخ، انسان شناسي و مردم شناسي، غالباً يقيني نيستند.(22) بنابراين، «وحي اهميت بسياري در ارزيابي منابع معرفتي جامعه شناسي و جهت دادن به پژوهشگر مسلمان براي اجتناب از اشتباهات دارد.»(23)علاوه بر اين، با توجه به نقش نيت ها و اهداف و اراده آزاده انسان در رفتار اجتماعي او و در ماهيت پديده هاي اجتماعي و روابط ميان آن پديده ها از سويي، و عدم امکان کنترل نيت و اراده انسان از سوي ديگر، اساساً کشف و تبيين قوانين ثابت و کلي اجتماعي که به عنوان معيار «علمي شدن جامعه شناسي» مطرح است»(24) دست کم به صورت قضايا و گزاره هاي يقيني، امکان پذير نيست و اين آرمان، فراتر از توان انسان است.(25) در چنين شرايطي، شناخت وحياني، تنها منبع معرفتي است که مي تواند اين کمبود جامعه شناسي را جبران کند.(26) دست کم، پژوهشگران مسلمان در کنار ارج نهادن به دستاوردهاي علم جامعه شناسي (27) بايد به «امکانات وحي در طرح مجموعه اي از قوانين عام که پديده هاي اجتماعي در حرکت تاريخي خود تابع آن هستند و نيز در اعطاي سيمايي پيشگويانه از آينده سير عامي که انسان رو به سوي آن دارد.» (28 ) توجه داشته باشند و آنها را در پژوهش هاي خود لحاظ کنند و به کار گيرند؛ يعني در موارد تضاد نظريه هاي جامعه شناختي با آموزه هاي اجتماعي اسلام، در نظريه هاي جامعه شناختي بازنگري کنند.(29)
ج- دوري گزيدن از نگاه تک بعدي به انسان و جامعه و التزام به نگرش شمول گرا
به عقيده امزيان، مهم ترين عناصر درهم تنيده شخصيت انسان از منظر انسان شناسي اسلامي عبارت است از :
1-دين مداري و خداگرايي انسان و گرايش او به اينکه همه رفتارها و برخوردهاي خود را بر اساس ديدگاه ديني و خواست خداوند سامان دهي و تنظيم کند؛ اين ويژگي يکي از مهمترين تفاوت هاي انسان با ديگر موجودات است؛
2- برخورداري از نيروي «عقل» به عنوان راهنما و مراقب رفتار انسان در جهت همسويي با هنجارهاي الهي و ديني؛
3- مرکب بودن وجود انسان از جسم و روح (نفس) و ارزش و اهميت والاي روح و نفس انسان که سر تکريم و تفضيل موجود بشري بر بسياري از موجودات ديگر، از سوي خداوند متعال است و انسان، مکلف به رعايت و حفظ شئون آن، از جمله حفظ عرض و آبرو و سلامت و امنيت آن است؛
4- علقه پايدار خانداني و نسبي و فاميلي. اين ويژگي نيز از امتيازات مهم جامعه انساني در برابر جوامع حيواني است؛
5- علقه مالکيت و تمايل به داشتن مال و ثروت، به منظور پشتوانه مادي و منبع تأمين نيازهاي زيستي و رفاهي وي، از قبيل خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش، بهداشت و درمان.(33)
در ارزيابي گفتار و ديدگاه هاي امزيان مي توان گفت که اولا: ترديدي نيست که اصول و ضوابطي که امزيان در خصوص طرح اسلامي کردن نظريه هاي اجتماعي و به طور کلي علوم انساني، و به بيان ديگر، براي نظريه هاي جامعه شناسي و ساير علوم انساني مطرح کرده، تأثير زيادي در شناخت و تحليل مسائل اجتماعي و انساني و سمت و سو بخشيدن به نظريه هاي جامعه شناسي و انسان شناسي دارد؛ ثانياً: اين قواعد، جزء مسلمات معارف و آموزه هاي اسلامي و طبعاً بي نياز از استدلال هاي پيچيده و فني است، از اين رو اين اصول و ضوابط نه تنها مورد تأييد نگارنده که مورد تأييد عموم آشنايان به مفاهيم و آموزه هاي اسلامي است. براين اساس، به جاست که اين ضوابط در ترسيم و تبيين چارچوب نظري پژوهش هاي محققان مسلمان و در ارزيابي نظريه هاي موجود علوم اجتماعي و انساني، مد نظر قرار گيرد.
ضوابط مورد اشاره، وراي جنبه اعتقادي آن و از نگاه پديدارشناسي صرف نيز جا دارد که در مقام نظريه هاي جامعه شناسي مورد توجه قرار گيرد، چرا که مسائل اجتماعي، نهادها و رفتار اجتماعي مردمان هر جامعه، به ويژه مردمان مشرق زمين و مخصوصاً مسلمانان، با مباني فکري ايشان عجين است و طبعا تحليل و تفسير فرايندها و تحولات جوامع اسلامي بدون توجه به مباني فرهنگي ايشان و در قالب خشک نظريه هاي جامعه شناسي برگرفته از مسائل اجتماعي جوامع غير اسلامي و چگونگي تعاملات آنان، نارسا و گمراه کننده خواهد بود.
8- چارچوب نظري و مدل تحليل
مدل (36) از نظر لغت به معناي «الگو» است.(37) و اما مدل تحليلي يا مدل تحليل عبارت است از: تعريف دقيق مفاهيم اساسي مرتبط با موضوع و مسئله تحقيق(38) و تطبيق فرضيه ها و اصول چارچوب نظري بر موضوع و مسئله مورد پژوهش و ابعاد و زوايا و فرضيه هاي آن با توجه به واقعيت ها و حقايق عيني و خارجي و اسناد و داده هاي پژوهشي. مدل تحليلي، ارائه شمايي است کلي و مختصر و در عين حال مستند از مباحثي که به طور مفصل طي فصول تحقيق ارائه خواهد شد.(39)
ثمره مهم ساختن مدل تحليلي اين است که با وجود کوشش پژوهشگر براي ارائه چارچوب نظري دقيق و کامل و شفاف که همه ابعاد مسئله تحقيق را پوشش دهد، در عين حال، صورت نهايي و قطعي چارچوب نظري در ساختمان مدل تحليلي مشخص مي گردد.(40) از اين رو، گفته مي شود که مدل تحليل به منزله حلقه اتصال ميان چارچوب نظري و مرحله بررسي و تحليل اطلاعات و اسناد است.(41)
آنچه چارچوب نظري مسئله تحقيق را از ساختمان مدل تحليلي متمايز مي کند، خصلت عملي بودن مدل تحليلي است که بايد به عنوان راهنماي تحليل اسناد و مدارک، به کار رود. (42) البته کارکرد ارشادي مدل تحليلي به معناي اين نيست که پژوهشگر به هر قيمت که بخواهد فرضيه هاي مندرج در مدل تحليل را به کرسي بنشاند، بلکه با وجود تحليل داده ها و اسناد در پرتو مدل تحليلي، متقابلاً مدل تحليلي نيز در برخورد با داده ها و اسناد به پرتو آزمايش گذاشته شده، در صورت لزوم، فرضيه هاي مدل تحليلي، تصحيح و تعديل و حتي احياناً کنار گذاشته يا به عکس، تعميق و توسعه داده مي شود.(43)
نتيجه
پي نوشت ها :
1. محمد محمد امزيان ، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، ص392.
2. همان، 235.
3. همان، 392.
4. همان، ص398- 393.
5. همان، ص 392.
6. محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، ص406، به نقل از ساميه خشاب، علم الاجتماعي الاسلامي، ص 104.
7. محمد امزيان، همان، ص406.
8. حصري، دراسات عن مقدمه ابن خلدون، ص 498، 494؛ محمدعابد جابري، فکر ابن خلدون: العصيبه و الدوله، معالم نظريه ابن خلدون في التاريخ الاسلامي؛ ناصف نصّار، الفکرالواقعي عند ابن خلدون، ص297،298: به نقل از: محمد امزيان، همان، ص429.
9. محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، همان، ص 429، 440-432.
10.همان، ص 437.
11. همان، ص 431- 429.
12. اچ. ترنر جاناتان، مفاهيم و کاربردهاي جامعه شناسي، ص 23؛ غلام عباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي، ص234.
13. محمد محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، ص 235به بعد.
14. گفتني است که آنچه امزيان در اينجا مطرح کرده با آنچه پيش از اين وي نقل شد مبني بر اينکه «روش اصول گرا نمي تواند ميان دو فرهنگ مادي و توحيدي که داراي مباني متضاد هستند، آشتي دهد»، منافاتي ندارد. چنان که ملاحظه مي شود، سخن قبلي امزيان درباره عدم امکان سازش ميان دو فرهنگ توحيدي ومادي بود، ولي گفته او در اينجا در مورد سازگاري اصول کلي نگرش جامعه شناسي، يعني داشتن رويکرد جامعه شناختي در بررسي وتحليل مسائل جامعه و تاريخ با اصول و مباني انديشه اسلامي است.
15. محمد محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، ص237.
16. همان، ص238.
17. همان، ص241- 239.
18. همان، ص255.
19. همان، ص258- 256.
20. ماوردي ، اديب الدنيا والدين، ص 45.
21. همان، ص 259- 257.
22. همان، ص 259، 261.
23. همان، ص262.
24. همان، ص 274.
25. همان، ص 274،276.
26. همان، ص 272،271.
27. همان، ص 276، 275.
28. همان، ص276.
29. همان، ص 286،277- 280.
30. همان، ص362،361.
31. همان، ص361.
32. همان، ص362.
33. همان، ص 363،362.
34. ريمون کيوي و لوک وان کامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ص 97،96،82.
35. همان، ص132.
36. Model
37. غلام عباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي، ص 144،143.
38. ريمون کيوي ولوک وان کامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ص103.
39. همان، ص 132،133،113،112،103،101،97.
40. همان، ص 96.
41. همان، ص101.
42. همان، ص95.
43. همان، ص112.
آئينه وند، صادق، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامي، تهران پژوهشگاه علوم انساني، 1377.
باقر زاده، احد، روش تحقيق در علوم اجتماعي، قم، وثوق، 1383.
ببي، ارل، روش هاي تحقيق در علوم اجتماعي، ترجمه رضا فاضل، تهران، سمت، 1381.
برايان اس. ترنر، وبر و اسلام، ترجمه حسين بستان و ديگران، زير نظر محمود رجبي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چ دوم، 1385.
البرو، مارتين، مقدمات جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري کاشاني، تهران، نشر ني، 1380.
ترنر، جاناتان اچ، مفاهيم و کاربردهاي جامعه شناسي، ترجمه محمد عزيز بختياري و محمد فولادي، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، 1378.
توسلي، غلام عباس، نظريه هاي جامعه شناسي، تهران، سمت، چ هشتم، 1380.
حافظ نيا، محمد رضا، مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم انساني، تهران، سمت، چ سيزدهم، 1386.
دلاوري، علي، مباني نظري و عملي پژوهش در علوم انساني و اجتماعي، تهران، رشد، 1380.
رفيع پور، فرامرز، تکنيک هاي خاص تحقيق در علوم اجتماعي، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1382.
روشه، گي، تغييرات اجتماعي، ترجمه منصور وثوقي، نشر ني، چ دوم، 1368.
ريتزر، جورج، نظريه هاي جامعه شناسي، ترجمه محمد صادق مهدوي و همکاران، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي، 1374.
عميد حسن، فرهنگ فارسي، تهران اميرکبير، چ پنجم، 1363.
گولد، جوليوس، و ويليام کولب، فرهنگ علوم اجتماعي، گروه مترجمان، تهران، مازيار، چ دوم، 1384.
فورن، جان، نظريه پردازي هاي انقلاب ها، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، نشر ني، 1382.
کيوي، ريمون ولوک وان کامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ترجمه عبدالقادر سواري، قم، پژوهشکده حوزه دانشگاه والمعهد العالمي للفکر الاسلامي، 1380.
معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، اميرکبير، چ نوزدهم، 1381.
نبوي، بهروز، مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم اجتماعي، تهران، کتابخانه فروردين، چ هفدهم، 1375.
وثوقي، منصور و نيک خلق، علي اکبر، مباني جامعه شناسي،تهران، خردمند، چ دوازدهم ، 1377.
ولوي، علي محمد، ديانت و سياست در قرون نخستين اسلامي، تهران، دانشگاه الزهرا سلام الله عليها، 1380. Hornby I.S.Oxford Advanced Learmer,s Dictionary, Fisthedition by jonathan Crowther, London, Oxford,University, 1998
تاريخ در آينه پژوهش-شماره 25
/ك