چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(4)

افزون بر بعضي ضوابط کلي و عام مربوط به بومي سازي چارچوب نظري که پيش از اين به آن اشاره شد، به طور طبيعي، بومي سازي چارچوب نظري با رويکرد اسلامي و در ارتباط با مسائل اجتماعي و تاريخي جوامع اسلامي، لوازم خاص خود را دارد. محمد امزيان در اين زمينه، تحقيقات مفصلي انجام داده و اصول و قواعدي را براي نيل به اين هدف پيشنهاد کرده
شنبه، 23 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(4)

چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(4)
چارچوب نظري، زوايا و بايسته هاي آن(4)


 

نويسنده:محمد دشتي




 

7. بومي سازي چارچوب نظري با رويکرد اسلامي
 

افزون بر بعضي ضوابط کلي و عام مربوط به بومي سازي چارچوب نظري که پيش از اين به آن اشاره شد، به طور طبيعي، بومي سازي چارچوب نظري با رويکرد اسلامي و در ارتباط با مسائل اجتماعي و تاريخي جوامع اسلامي، لوازم خاص خود را دارد. محمد امزيان در اين زمينه، تحقيقات مفصلي انجام داده و اصول و قواعدي را براي نيل به اين هدف پيشنهاد کرده است. او از اين فرايند، گاه با عنوان «اصول گرايي» يا «روش اصولي» در عرصه فرهنگ و سنت اجتماعي اسلام (1) و گاه با عنوان «اسلامي کردن علوم انساني و علوم اجتماعي» (2) ياد مي کند نظريه اهميت و ضرورت مسئله چارچوب نظري با رويکرد اسلامي، ديدگاه ها و آراي اين انديشمند را به طور خلاصه بررسي مي کنيم:

1-7. مباني چارچوب نظري به رويکرد اسلامي
 

امزيان ابتدا به بيان شماي کلي و مباني ديني چارچوب نظر ي با رويکرد اسلامي و به تعبير وي «روش اصول گرا» به عنوان روشي متناسب با بوم اسلامي، پرداخته و در اين زمينه، اصولي چون قداست وحي و سازگاري عقل و دين و پرداختن دين به مسائل جامعه را مباني روش اصول گرا مطرح کرده است.

الف- قداست وحي و عصمت انبياء
 

امزيان مي نويسد:
منظور ما از روش اصول گرا آن روشي است که انديشمندان اسلامي براي پي ريزي انديشه ها و فرهنگ و اعمال خود بر طبق اصول کلي شرع، از آن تبعيت کردند تا اعمال و انديشه هايشان صبغه ديني به خود بگيرد و مشروعيت خود را از اصول توحيد به دست آورد؛ همان ميزاني که همه آراء و فلسفه ها و اعتقادات، هر چند منابع و مفاهيم متعددي داشته باشند؛ به وسيله آن کنترل مي شوند، به عبارت ديگر، روش اصول گرا مجموعه موازيني است که تقدس وحي و عصمت و رسالت [انبيا] را تضمين مي کند.(3)
از ديدگاه امزيان، شيوه اصول گرايي در مطالعات اجتماعي، همچون حوزه اعتقادي و حقوقي و قانون گذاري، التزام به اصول و ارزش ها و آموزه ها و نگرش هاي ثابت دين است، زيرا آنچه مغاير و ناهماهنگ با اصول ثابت دين باشد، جز خيالات و اوهام نيست.(4)

ب - عدم امکان تلفيق فرهنگ الهي و فرهنگ مادي
 

امزيان معتقد است که روش اصول گرا نمي تواند ميان دو فرهنگ مادي و توحيدي که مباني متضاد دارند، آشتي دهد هماهنگي برقرار کند، چرا که ميان آن دو، تعارض جوهري وجود دارد و طبعا، اين گونه تلاش ها به تحريف بسياري از آموزه هاي ديني مي انجامد. (5) امزيان در همين ارتباط و همسو با ساميه خشّاب (6) تلاش برخي انديشمندان مسلمان، نظير فارابي در اثر معروفش، آراءاهل المدينه الفاضله و انجمن اخوان الصفا در رسائلشان براي آشتي دادن مکاتب مختلف فلسفي، سياسي و اجتماعي را اقدامي ناصحيح و انحرافي تلقي مي کند. (7)

8. سازگاري عقل و دين و دين و دنيا
 

اين انديشمند در ادامه گفتارش براي ترسيم و تثبيت روش اصول گرا در حوزه مطالعات اجتماعي، با رد نظريه جدايي عقل و دين و برکنار بودن آموزه هاي ديني از حوزه حيات دنيوي و اجتماعي، ديدگاه برخي پژوهشگران عرب نظير ساطع حصري(8) را که در پي آنند تا نظام فکري و انديشه اجتماعي ابن خلدون را مبتني بر جدايي عقل و دين جلوه دهند، مردود دانسته، معقتد است که چنين برداشتي از انديشه ابن خلدون صرفاً تحت تأثير انديشه ها و مفاهيم وارداتي سکولاريستي صورت گرفته است. (9) چرا که اصول گرايي در مسائل اجتماعي به اين معنا نيست که هيچ موضوع و مسئله اي وجود ندارد که بدون نياز به شريعت، رتق و فتق شود،(10) همچنان که مقتضاي اصول گرايي اين نيست که پژوهشگر، مطلقا از تفکر و انديشيدن درباره مسائل اجتماعي بپرهيزد، بلکه مقتضاي روش اصول گرا اين است که پژوهشگر در تفکر اجتماعي و مطالعات خود، به مباني و آموزه هاي اجتماعي و اين جهاني (دنيوي) دين نيز توجه داشته باشد و آنها را در انديشه خود لحاظ کند. مشارکت دهد و در صورت وجود تضاد ميان آموزه هاي اجتماعي دين و انديشه هاي عقلاني، دين را مقدم دارد، نه اينکه ديدگاه شريعت را طبق حکم عقل تأويل و توجيه کند. وي مي افزايد: ما در اين زمينه به هيچ موردي برخورد نمي کنيم که ابن خلدون در انديشه هاي اجتماعي خود، حکم عقل را بر ديدگاه شريعت مقدم داشته باشد. بنابراين، ادعاي پژوهشگران مزبور درباره انديشه اجتماعي ابن خلدون، پذيرفته نمي شود.(11)
در تأييد ديدگاه محمد امزيان در زمينه مباني روش اصول گرا و نظريه ها مي توان گفت که نه تنها دين به حيات اجتماعي و دنيوي بشر همچون حيات فردي و عقايد او توجه دارد، بلکه آموزه هاي ديني، به ويژه آموزه هاي اسلامي در اين زمينه، طيفي وسيع از معارف و گزاره ها را در برمي گيرد که اين معارف و گزاره ها به تناسب موضوع و اهداف آنها، رويکردهاي گوناگوني به حيات اجتماعي بشر دارند؛ گاه به صورت اخبار از غيب و دخالت دست غيبي الهي در فرايند تحولات اجتماعي سخن مي گويند، گاه به صورت امر و نهي و تکليف، و گاه به صورت موعظه و حکمت، گاه به صورت استدلال عقلي و گاه به صورت استنادات عيني و تجربي و تاريخي، همچنان که گاهي به بيان نقش و مسئوليت افراد و گروه ها نيز مي پردازند. از سوي ديگر، جامعه شناسي و نظريه اجتماعي نيز به تبيين و تفسير واقعيت هاي عيني جامعه و تاريخ و ماهيت روابط اجتماعي و عوامل نقش آفرين در فرآيند تحولات اجتماعي مي پردازد.(12) در چنين شرايطي، دور از انتظار نيست که در پاره اي موارد، تفکرات اجتماعي، به ويژه نظريه هاي برخاسته از حوزه هاي فکري و جغرافيايي غير اسلامي و غربي، با آموزه ها و گزاره هاي اجتماعي اسلام برخورد و تضاد داشته باشد.در اين صورت، اصول گرايي علمي و داشتن يک نظريه براساس فرهنگ خودي و رويکرد اسلامي، اقتضا دارد که ابعاد و اجزايي از نظريه مأخوذه که مغاير آموزه هاي مسلم اسلامي است، نقد و اصلاح شود.

2-7. ضوابط چارچوب نظري با رويکرد اسلامي
 

امزيان که مسئله چارچوب نظري با رويکرد اسلامي را در برخي از فصول کتابش، «روش اصول گرا» در علوم اجتماعي خوانده و در توضيح اين روش، مباني و چارچوب کلي آن را بيان داشته، در بخش ديگري از تأليف خود با عنوان «اسلامي کردن علوم اجتماعي» ، به طور جزئي نگرانه تري به تبيين و ترسيم آن پرداخته است. (13) گفتار امزيان در اين بخش، مشتمل بر اصول و ضوابط متعددي است که مقتضاي بومي سازي نظريه اجتماعي و چارچوب نظري پژوهش با رويکرد اسلامي است. با بيان خلاصه اي کوتاه از ديدگاه وي در اين باب، مهم ترين ضوابطي را که او در اين زمينه شمرده ، مرور مي کنيم.
امزيان در ابتداي گفتار خود يادآور مي شود که او در اين بخش از سخنانش در پي ايجاد نوعي توافق و سازگاري ميان اصول کلي انديشه و نگرش جامعه شناختي با انديشه اسلامي است.(14) تا اينکه پژوهشگر مسلمان بتواند با نگاه و متد جامعه شناختي به مطالعه و بررسي موضوعات اجتماعي بپردازد و در همان حال، اعتقادات ديني خود را نيز خفظ کند.(15) امزيان راه حل کلي اسلامي کردن علوم اجتماعي را نگرش انتقادي به مباني روش شناختي جامعه شناس و تئوري هاي اجتماعي مي داند که حاصل اين نگاه انتقادي، تبيين وجوه انحرافي و کاستي هاي مباني روش شناختي جامعه شناسي غربي است.(16) او در اين زمينه، ضوابط چندي را مي شمارد که اهم آنها عبارت است از:

الف - ضرورت بازشناسي مفهوم علم و علم گرايي
 

اين ضابطه، ناظر به نقد تئوري پوزيتيويسم (اثبات گرايي) و اصالت تجربه، مبني بر منحصر کردن «علم» به «مشاهده» و تجربه «حسي» و نفي هر گونه حقيقت غير مادي و معرفت غيرتجربي و غير حسي و ناديده گرفتن تفاوت ميان علوم طبيعي و فيزيکي و علوم انساني و اجتماعي است. (17) از نگاه هواداران اسلامي کردن علوم انساني و علوم اجتماعي، برخلاف نظريه اثبات گرايي، عينيت گرايي علمي و به عبارت ديگر، «شناخت علمي» منحصر به شناخت برآمده از شيوه تجربي و حسي نيست، بلکه هر شيوه اي که ما را به معرفتي يقيني برساند، شيوه اي علمي و دستاورد آن «شناخت علمي» خواهد بود، هر چند که نظام استدلالي آن متفاوت از نظام تجربي باشد، مانند شناخت وحياني که با روش و سازوکار خاص خود، معرفت جامعه شناختي و انسان شناسي وسيع و عميقي را عرضه مي کند.(18)

ب - ضرورت گنجاندن وحي در زمره منابع معرفتي جامعه شناسي
 

جامعه شناسي اثبات گرا مدعي آن است که در حوزه علوم اجتماعي، علم تجربي و حسي جايگزين دين است و معرفت ديني در اين حوزه هيچ ارزش و اعتباري ندارد، در حالي که دستاورد مطالعات ده ها ساله جامعه شناسي پوزيتيويستي (اثبات گرا) نيز چيزي جز ظهور نظريه هاي متضاد در اين زمينه نبود و تجربه نشان داد که هنوز هم غور در اين گونه مسائل، فراتر از توان انسان است، علاوه بر اين، گرايش هاي ذهني و انديشه هاي شخصي پژوهشگران، خواه ناخواه در ساخت و سمت و سوي تئوري هاي اجتماعي نقش ايفا مي کنند و اين موضوع قهراً، عينيت گرايي علمي اثبات گرايان را زير سوال مي برد. بنابراين، لغزش ها و انحرافات نظريه هاي جامعه شناختي، اگر بيشتر از اختلافات در انديشه و معرفت اصيل وحياني و قدسي نباشد، کم تر نيست.(19)
امزيان همسو با ماوردي(20) مي افزايد: چنانچه اديان راستين آسماني به درستي بازشناسي شوند و براي کسب معرفت وحياني، مطالعه و تلاش درخور صورت گيرد و از تنبلي و کوتاهي در اين زمينه پرهيز شود، دستاورد اين مطالعات در زمينه جامعه شناسي و ديگر علوم انساني بسيار مطمئن تر از مطالعات تجربي و پوزيتيويستي خواهد بود و معرفت وحياني با آن آموزه هاي قطعي و يقيني مي تواند اشتباهات جامعه شناسي و ايده هاي آن را تصحيح کند،(21) چرا که منبع شناخت وحياني، يقيني است، در حالي که بسياري از منابع علم جامعه شناسي از قبيل تاريخ، انسان شناسي و مردم شناسي، غالباً يقيني نيستند.(22) بنابراين، «وحي اهميت بسياري در ارزيابي منابع معرفتي جامعه شناسي و جهت دادن به پژوهشگر مسلمان براي اجتناب از اشتباهات دارد.»(23)علاوه بر اين، با توجه به نقش نيت ها و اهداف و اراده آزاده انسان در رفتار اجتماعي او و در ماهيت پديده هاي اجتماعي و روابط ميان آن پديده ها از سويي، و عدم امکان کنترل نيت و اراده انسان از سوي ديگر، اساساً کشف و تبيين قوانين ثابت و کلي اجتماعي که به عنوان معيار «علمي شدن جامعه شناسي» مطرح است»(24) دست کم به صورت قضايا و گزاره هاي يقيني، امکان پذير نيست و اين آرمان، فراتر از توان انسان است.(25) در چنين شرايطي، شناخت وحياني، تنها منبع معرفتي است که مي تواند اين کمبود جامعه شناسي را جبران کند.(26) دست کم، پژوهشگران مسلمان در کنار ارج نهادن به دستاوردهاي علم جامعه شناسي (27) بايد به «امکانات وحي در طرح مجموعه اي از قوانين عام که پديده هاي اجتماعي در حرکت تاريخي خود تابع آن هستند و نيز در اعطاي سيمايي پيشگويانه از آينده سير عامي که انسان رو به سوي آن دارد.» (28 ) توجه داشته باشند و آنها را در پژوهش هاي خود لحاظ کنند و به کار گيرند؛ يعني در موارد تضاد نظريه هاي جامعه شناختي با آموزه هاي اجتماعي اسلام، در نظريه هاي جامعه شناختي بازنگري کنند.(29)

ج- دوري گزيدن از نگاه تک بعدي به انسان و جامعه و التزام به نگرش شمول گرا
 

ارباب مکاتب اجتماعي غربي با توجه به نظم فکري و جهان بيني خاص خود، عموماً نگرشي جزئي و تک بعدي و تک ساحتي به انسان و جامعه دارند. به طور مثال، انسان از نگاه مکتب مارکس، موجودي است ذاتاً خنثي و متغير و تابع تغييرات ابزار توليد و عاري از اراده آزاد. همچنين انسان از نگاه اگوست کنت و مکتب پوزيتيويسم (اثبات گرايي)، موجودي است با ابعاد فيزيکي و مادي درهم تنيده و در همان حال، از نظر رفتار و ارزش ها و افکار، تابع قهر و جبر اجتماع. و از نگاه مکتب داروينيسم اجتماعي، انسان نيز حيواني است پيشرفته و اجتماعي که صفات و ارزش هاي اخلاقي اصيلي براي خود ندارد.(30) طبعاً اين گونه نگرش هاي محدود به ماهيت و چيستي انسان، در تحليل رفتار اجتماعي افراد و پديده هاي اجتماعي تأثير خاص خود را دارد و همين نگرش هاي انسان شناسانه تک ساحتي و تک بعدي است که زمينه پيدايش نظريه هاي جامعه شناختي تک عاملي را فراهم آورده است.(31) اين در حالي است که از نگاه اسلام، ماهيت و چيستي انسان و جامعه انساني بسي فراتر از نگرش هاي مورد اشاره است. اسلام، ضمن اذعان به نقش عوامل محيطي در شکل گيري ابعاد شخصيتي و رفتار انسان، شخصيت انسان را ذاتا داراي ابعاد روحي و فطري ثابتي مي داند که خاستگاه ارزش ها و مفاهيم اخلاقي نوع بشر است و همين داشته هاي فطري است که منشأ اوليه رفتار اوست و انسان به کمک همين سرمايه هاي دروني خود به تعامل و کنش متقابل با واقعيت اجتماعي و عوامل محيطي مي پردازد.(32)
به عقيده امزيان، مهم ترين عناصر درهم تنيده شخصيت انسان از منظر انسان شناسي اسلامي عبارت است از :
1-دين مداري و خداگرايي انسان و گرايش او به اينکه همه رفتارها و برخوردهاي خود را بر اساس ديدگاه ديني و خواست خداوند سامان دهي و تنظيم کند؛ اين ويژگي يکي از مهمترين تفاوت هاي انسان با ديگر موجودات است؛
2- برخورداري از نيروي «عقل» به عنوان راهنما و مراقب رفتار انسان در جهت همسويي با هنجارهاي الهي و ديني؛
3- مرکب بودن وجود انسان از جسم و روح (نفس) و ارزش و اهميت والاي روح و نفس انسان که سر تکريم و تفضيل موجود بشري بر بسياري از موجودات ديگر، از سوي خداوند متعال است و انسان، مکلف به رعايت و حفظ شئون آن، از جمله حفظ عرض و آبرو و سلامت و امنيت آن است؛
4- علقه پايدار خانداني و نسبي و فاميلي. اين ويژگي نيز از امتيازات مهم جامعه انساني در برابر جوامع حيواني است؛
5- علقه مالکيت و تمايل به داشتن مال و ثروت، به منظور پشتوانه مادي و منبع تأمين نيازهاي زيستي و رفاهي وي، از قبيل خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش، بهداشت و درمان.(33)
در ارزيابي گفتار و ديدگاه هاي امزيان مي توان گفت که اولا: ترديدي نيست که اصول و ضوابطي که امزيان در خصوص طرح اسلامي کردن نظريه هاي اجتماعي و به طور کلي علوم انساني، و به بيان ديگر، براي نظريه هاي جامعه شناسي و ساير علوم انساني مطرح کرده، تأثير زيادي در شناخت و تحليل مسائل اجتماعي و انساني و سمت و سو بخشيدن به نظريه هاي جامعه شناسي و انسان شناسي دارد؛ ثانياً: اين قواعد، جزء مسلمات معارف و آموزه هاي اسلامي و طبعاً بي نياز از استدلال هاي پيچيده و فني است، از اين رو اين اصول و ضوابط نه تنها مورد تأييد نگارنده که مورد تأييد عموم آشنايان به مفاهيم و آموزه هاي اسلامي است. براين اساس، به جاست که اين ضوابط در ترسيم و تبيين چارچوب نظري پژوهش هاي محققان مسلمان و در ارزيابي نظريه هاي موجود علوم اجتماعي و انساني، مد نظر قرار گيرد.
ضوابط مورد اشاره، وراي جنبه اعتقادي آن و از نگاه پديدارشناسي صرف نيز جا دارد که در مقام نظريه هاي جامعه شناسي مورد توجه قرار گيرد، چرا که مسائل اجتماعي، نهادها و رفتار اجتماعي مردمان هر جامعه، به ويژه مردمان مشرق زمين و مخصوصاً مسلمانان، با مباني فکري ايشان عجين است و طبعا تحليل و تفسير فرايندها و تحولات جوامع اسلامي بدون توجه به مباني فرهنگي ايشان و در قالب خشک نظريه هاي جامعه شناسي برگرفته از مسائل اجتماعي جوامع غير اسلامي و چگونگي تعاملات آنان، نارسا و گمراه کننده خواهد بود.

8- چارچوب نظري و مدل تحليل
 

از نظر روش تحقيق، پس از تبيين مشروح و شفاف چارچوب نظري مسئله تحقيق و حک و اصلاح آن، پژوهشگر بايد براساس چارچوب نظري انتخابي و فرضيه هاي تحقيق «مدل تحليلي»، تحقيق خود را تبيين کند.(34) از اين رو، گفته شده است: «طرح نظري (چارچوب نظري) مسئله تحقيق، مدل تحليلي، مفاهيم و فرضيه ها از يکديگر جدا نشده اند.» (35) بنابراين، يکي از مباحثي که پژوهشگر بايد در«مقدمه» و قبل از ورود به مباحث و فصول اصلي پژوهش، ارائه دهد، «مدل تحليل»است.
مدل (36) از نظر لغت به معناي «الگو» است.(37) و اما مدل تحليلي يا مدل تحليل عبارت است از: تعريف دقيق مفاهيم اساسي مرتبط با موضوع و مسئله تحقيق(38) و تطبيق فرضيه ها و اصول چارچوب نظري بر موضوع و مسئله مورد پژوهش و ابعاد و زوايا و فرضيه هاي آن با توجه به واقعيت ها و حقايق عيني و خارجي و اسناد و داده هاي پژوهشي. مدل تحليلي، ارائه شمايي است کلي و مختصر و در عين حال مستند از مباحثي که به طور مفصل طي فصول تحقيق ارائه خواهد شد.(39)
ثمره مهم ساختن مدل تحليلي اين است که با وجود کوشش پژوهشگر براي ارائه چارچوب نظري دقيق و کامل و شفاف که همه ابعاد مسئله تحقيق را پوشش دهد، در عين حال، صورت نهايي و قطعي چارچوب نظري در ساختمان مدل تحليلي مشخص مي گردد.(40) از اين رو، گفته مي شود که مدل تحليل به منزله حلقه اتصال ميان چارچوب نظري و مرحله بررسي و تحليل اطلاعات و اسناد است.(41)
آنچه چارچوب نظري مسئله تحقيق را از ساختمان مدل تحليلي متمايز مي کند، خصلت عملي بودن مدل تحليلي است که بايد به عنوان راهنماي تحليل اسناد و مدارک، به کار رود. (42) البته کارکرد ارشادي مدل تحليلي به معناي اين نيست که پژوهشگر به هر قيمت که بخواهد فرضيه هاي مندرج در مدل تحليل را به کرسي بنشاند، بلکه با وجود تحليل داده ها و اسناد در پرتو مدل تحليلي، متقابلاً مدل تحليلي نيز در برخورد با داده ها و اسناد به پرتو آزمايش گذاشته شده، در صورت لزوم، فرضيه هاي مدل تحليلي، تصحيح و تعديل و حتي احياناً کنار گذاشته يا به عکس، تعميق و توسعه داده مي شود.(43)

نتيجه
 

براساس آنچه گذشت، مشخص شد که زمينه اقبال مورخان از نظريه هاي جامعه شناسي و کاربرد آنها به منظور چارچوب نظري تحقيق، نشانه اشتراکات بسيار دو رشته جامعه شناسي و تاريخ و تناسب نظريه هاي جامعه شناسي با مسائل پژوهشي مورخان است. چارچوب نظري که بيانگر نوع نگاه پژوهشگر به ماهيت جامعه وانسان است، در بردارنده فوايد متعددي در روند پژوهش است؛ فوايدي چون شفاف سازي مسئله تحقيق و ابعاد آن، پرتوافکني به ماهيت حيات اجتماعي و عوامل موثر در روند تحولات جامعه، راهنمايي پژوهشگر براي گردآوري اطلاعات مفيد وموثر به منظور شناخت و تحليل پديده هاي اجتماعي و ارائه الگويي منسجم به منظور چگونگي تحليل اطلاعات گردآوري شده، با وجود اين، چارچوب نظري محدوديت ها و مشکلاتي نيز دارد که صاحب نظران براي رفع آن معضلات، پيشنهادهايي ارائه کرده اند که براساس آن، براي پژوهشگر حق حک و اصلاح و چارچوب نظري طبق مباني فکري و فرهنگي خود و متناسب با ويژگي هاي خاستگاه مسئله تحقيق به رسميت شناخته شده است. در اين ميان، چارچوب نظري تحقيق با رويکرد اسلامي مبتني بر اصول و ضوابطي است که محور آن اصول و ضوابط، به رسميت شناختن دين به عنوان يکي از منابع شناخت است. در نهايت، ارائه مدل تحليل، يعني تعريف دقيق مفاهيم و اصول و فرضيه هاي چارچوب نظري منتخب و تطبيق آن بر مسئله پژوهش و فرضيه هاي آن به صورت عيني و مستند و بر اساس اطلاعات جمع آوري شده، شکل نهايي چارچوب نظري پژوهش را تعيين مي کند.

پي نوشت ها :
 

1. محمد محمد امزيان ، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، ص392.
2. همان، 235.
3. همان، 392.
4. همان، ص398- 393.
5. همان، ص 392.
6. محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، ص406، به نقل از ساميه خشاب، علم الاجتماعي الاسلامي، ص 104.
7. محمد امزيان، همان، ص406.
8. حصري، دراسات عن مقدمه ابن خلدون، ص 498، 494؛ محمدعابد جابري، فکر ابن خلدون: العصيبه و الدوله، معالم نظريه ابن خلدون في التاريخ الاسلامي؛ ناصف نصّار، الفکرالواقعي عند ابن خلدون، ص297،298: به نقل از: محمد امزيان، همان، ص429.
9. محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، همان، ص 429، 440-432.
10.همان، ص 437.
11. همان، ص 431- 429.
12. اچ. ترنر جاناتان، مفاهيم و کاربردهاي جامعه شناسي، ص 23؛ غلام عباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي، ص234.
13. محمد محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، ص 235به بعد.
14. گفتني است که آنچه امزيان در اينجا مطرح کرده با آنچه پيش از اين وي نقل شد مبني بر اينکه «روش اصول گرا نمي تواند ميان دو فرهنگ مادي و توحيدي که داراي مباني متضاد هستند، آشتي دهد»، منافاتي ندارد. چنان که ملاحظه مي شود، سخن قبلي امزيان درباره عدم امکان سازش ميان دو فرهنگ توحيدي ومادي بود، ولي گفته او در اينجا در مورد سازگاري اصول کلي نگرش جامعه شناسي، يعني داشتن رويکرد جامعه شناختي در بررسي وتحليل مسائل جامعه و تاريخ با اصول و مباني انديشه اسلامي است.
15. محمد محمد امزيان، علوم اجتماعي از اثبات گرايي تا هنجارگرايي، ص237.
16. همان، ص238.
17. همان، ص241- 239.
18. همان، ص255.
19. همان، ص258- 256.
20. ماوردي ، اديب الدنيا والدين، ص 45.
21. همان، ص 259- 257.
22. همان، ص 259، 261.
23. همان، ص262.
24. همان، ص 274.
25. همان، ص 274،276.
26. همان، ص 272،271.
27. همان، ص 276، 275.
28. همان، ص276.
29. همان، ص 286،277- 280.
30. همان، ص362،361.
31. همان، ص361.
32. همان، ص362.
33. همان، ص 363،362.
34. ريمون کيوي و لوک وان کامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ص 97،96،82.
35. همان، ص132.
36. Model
37. غلام عباس توسلي، نظريه هاي جامعه شناسي، ص 144،143.
38. ريمون کيوي ولوک وان کامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ص103.
39. همان، ص 132،133،113،112،103،101،97.
40. همان، ص 96.
41. همان، ص101.
42. همان، ص95.
43. همان، ص112.
 

منابع:
آئينه وند، صادق، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامي، تهران پژوهشگاه علوم انساني، 1377.
باقر زاده، احد، روش تحقيق در علوم اجتماعي، قم، وثوق، 1383.
ببي، ارل، روش هاي تحقيق در علوم اجتماعي، ترجمه رضا فاضل، تهران، سمت، 1381.
برايان اس. ترنر، وبر و اسلام، ترجمه حسين بستان و ديگران، زير نظر محمود رجبي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چ دوم، 1385.
البرو، مارتين، مقدمات جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري کاشاني، تهران، نشر ني، 1380.
ترنر، جاناتان اچ، مفاهيم و کاربردهاي جامعه شناسي، ترجمه محمد عزيز بختياري و محمد فولادي، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، 1378.
توسلي، غلام عباس، نظريه هاي جامعه شناسي، تهران، سمت، چ هشتم، 1380.
حافظ نيا، محمد رضا، مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم انساني، تهران، سمت، چ سيزدهم، 1386.
دلاوري، علي، مباني نظري و عملي پژوهش در علوم انساني و اجتماعي، تهران، رشد، 1380.
رفيع پور، فرامرز، تکنيک هاي خاص تحقيق در علوم اجتماعي، تهران، شرکت سهامي انتشار، 1382.
روشه، گي، تغييرات اجتماعي، ترجمه منصور وثوقي، نشر ني، چ دوم، 1368.
ريتزر، جورج، نظريه هاي جامعه شناسي، ترجمه محمد صادق مهدوي و همکاران، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي، 1374.
عميد حسن، فرهنگ فارسي، تهران اميرکبير، چ پنجم، 1363.
گولد، جوليوس، و ويليام کولب، فرهنگ علوم اجتماعي، گروه مترجمان، تهران، مازيار، چ دوم، 1384.
فورن، جان، نظريه پردازي هاي انقلاب ها، ترجمه فرهنگ ارشاد، تهران، نشر ني، 1382.
کيوي، ريمون ولوک وان کامپنهود، روش تحقيق در علوم اجتماعي، ترجمه عبدالقادر سواري، قم، پژوهشکده حوزه دانشگاه والمعهد العالمي للفکر الاسلامي، 1380.
معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، اميرکبير، چ نوزدهم، 1381.
نبوي، بهروز، مقدمه اي بر روش تحقيق در علوم اجتماعي، تهران، کتابخانه فروردين، چ هفدهم، 1375.
وثوقي، منصور و نيک خلق، علي اکبر، مباني جامعه شناسي،تهران، خردمند، چ دوازدهم ، 1377.
ولوي، علي محمد، ديانت و سياست در قرون نخستين اسلامي، تهران، دانشگاه الزهرا سلام الله عليها، 1380. Hornby I.S.Oxford Advanced Learmer,s Dictionary, Fisthedition by jonathan Crowther, London, Oxford,University, 1998
تاريخ در آينه پ‍ژوهش-شماره 25



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط