مباني و مدل توسعه ي اخلاق در سيره ي نبوي و علوي (2)
هدف حكومت او همان غايت بعثت و حكومت پيامبر اعظم بود و برنامه هاي حكومتي اش، هر چند به تناسب اوضاع و شرايط تنظيم مي شد، بر همان مباني اخلاق محور و دين مدار پيامبر اكرم(ص) استوار بوده و نمونه اي ديگر از حكومت اسلامي و مدلي متفاوت و متناسب با شرايط روزگار خود را از توسعه اخلاق ارايه مي داد.
امام علي (ع)، برخي از راهبردهاي اخلاق گستري پيامبر را همچنان ادامه دادند، نظير مباحث اخلاق جنگ كه حضرت به فرماندهان جنگي خود توصيه مي فرمود:
«بي جهت آنها را نكشيد، جنگ را آغاز نكنيد تا آن ها شروع كنند و آباديي را ويران نكنيد و مجروحي را نكشيد...» (1)
در جنگ جمل فرمود:
«پرده اي را مدريد و به خانه اي در نياييد و زني را هر چند شما را دشنام گويد و اميرانتان را بي خرد خواند بر نيانگيزيد كه آنان طاقت خودداري ندارند». (2)
به طور كلي، پرهيز از خشونت و حمله به زنان، كودكان، افراد فراري، اسيران و مجروحان و منع وارد شدن به حريم خصوصي و منزل افراد و بازداري از شروع به جنگ، اوج اخلاق جنگ و دفاع است كه امام (ع) در سيره ي اخلاق گستري خود بر آن تأكيد داشته، به نيروهاي تحت فرمان خويش آموزش مي دادند.
اما برخي از اصول توسعه ي اخلاق در سيره ي علوي به گونه اي است كه پس از فاصله گرفتن از انقلاب بزرگ نبوي و دور شدن از سال هاي نخست بعثت، به ويژه با تجربه ي انحرافات خلافت بعد از رسول الله، فضاهاي متفاوتي را ايجاد مي كرد و راهبردهاي نويني را براي اخلاق گستري مي طلبيد.
در ادامه، محورهايي از راهبرد متفاوت علوي را بررسي مي كنيم، كه در واقع لايه هاي نهفته ي سيره ي نبوي است و از ماهيّت و هدف حكومت اسلامي ناشي مي شود.
اصول اساسي توسعه ي اخلاق در آيين و سيره ي اميرالمومنين علي(ع)، را مي توان در مواردي شماره نمود كه مهم ترين آنها را در
اينجا بررسي مي كنيم. البته بايد توجه داشت، آنچه در مورد سيره ي نبوي گفته شد در سيره ي علوي نيز وجود دارد.
1ـتغيير نگرش به قدرت
بنابراين، بستر اصلي اخلاق گستري در يك حكومت، زاويه ي ديد نخبگان سياسي به قدرت در حوزه ي عمومي است كه برخورداري از آن، انگيزه ي ايشان در پي جويي اهداف حكومتي را تعيين مي كند.
يكي از مهمترين عملكردهاي حضرت علي(ع) نفي اصالت ارزش قدرت سياسي و بي ارزش معرفي كردن خود حكومت بود. ايشان در آغاز روي آوري مردم به ايشان براي پذيرش حكومت، از قبول آن سرباز زده و مردم را به يافتن فرد ديگري توصيه مي كردند. (3)
در وصف هنگامه ي پذيرش قدرت و حكومت بر مردم نيز فرمود: «دستم را گشوديد و من آن را جمع كردم». (4) در خطبه ي شقشقيه، پس از يادآوري غصب حق ايشان، مي فرمايد: «دنياي شما در چشم من از آب بيني بزغاله اي بي ارزش تر است». (5) آن امام همواره در مذّمت دنيا داد سخن مي داد و سيره ي عملي او گوياترين گواه اين حقيقت بود كه مقام و جاه و مال دنيا در نزد حضرتش هيچ ارزشي نداشت.
اين اصل بزرگ و مهم توسعه ي اخلاق در حكومت اسلامي، امكان نداشت كه در زمان پيامبر به كار گرفته و تعليم داده شود؛ زيرا پيامبر با عزت و جلال نبوي به عرصه ي جامعه آمد و مبارزه كرد و سپس به قدرت سياسي رسيد. نتيجه ي طبيعي اين روند، نه تنها ارزش، بلكه قداست قدرت است، و از اين رو، پس از درگذشت رسول الله(ص) به قدرت به عنوان متاعي گران بها و مرغوب نگريسته شد. پس از اين شرايط، بايد كسي مي آمد و مي گفت اين قدرت هيچ ارزشي ندارد، بلكه اگر كسي با اهداف عالي و مقدس به آن دست يابد، آن گاه ارزشمند است و اگر افراد حقير به آن چنگ اندازند، پليد و بي ارزش خواهد شد.
2ـ اصلاح گري، هدف زمامداري
الف) مبارزه با فقر و ظلم و تبعيض: هر چه مقام اجتماعي كسي بالاتر مي رود، بايد افتاده تر شود؛ زيرا كارهايي كه براي ديگران عادي است ممكن است براي او غرور و تكبر به بار آورد و به تدريج خود را در مرتبه ي برتر از مردم بنشاند و سپس براي خود حقوقي قايل شود و ديگران را از آن محروم سازد و از همين جاست كه ظلم و تبعيض شكل مي گيرد و فقر و نابرابري را به دنبال مي آورد. از اين رو، امام علي(ع) نيز همانند پيامبر، چون بندگان زندگي مي كرد و مانند بندگان مي نشست و مي خورد. اين سرمشق را امام علي(ع) براي حاكمان و واليان حكومتش نيز توصيه مي فرمود.
«اگر قدرتي كه از آن برخورداري، نخوتي در تو پديد آرد و خود را بزرگ بشماري، بزرگي حكومت پروردگار را كه برتر از توست بنگر... كه اين ديدگاه سركشي تو را مي نشاند و تيزي تو را فرو مي كشاند و خرد رفته را باز مي آورد. (6)
امام، هيچ برتريي در قدرت نمي ديد و براي آن ارزشي قايل نبود و مي فرمود:
«به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را پديد آورد، اگر حضور مردم نبود و به جهت وجود ياور، حجت بر من تمام نمي شد و پيماني كه خداوند از آگاهان گرفته تا در برابر پرخوري ستمكاران و گرسنگي ستمديدگان ساكت ننشينند، در ميان نبود، بي ترديد، افسار شتر حكومت را بر كوهانش مي افكندم.» (7)
اين هدف، در فرمايش ديگر آن حضرت نيز بازتاب يافته است:
«به خدا قسم، من مشتاق ديدار خدا هستم و به پاداش نيكوي او اميدوارم، اما از آن خوف دارم كه اموال به دست سفيهان و فاسقان افتد، آن گاه مال خدا را دست به دست كرده و بندگان او را به خدمت گمارند تا با صالحان بجنگند و فاسقان را يار و همراه شوند.» (8)
ب ) اقامه ي دين و خدمت به مردم: دومين شاخص ارزشمندي قدرت سياسي، اقامه ي دين است. به بيان امام:
«خدايا، تو مي داني كه آن چه از ما سرزد [در پذيرش قدرت]، نه به خاطر تمايل به كسب قدرت بود، و نه براي به دست آوردن چيزي از مال بي ارزش دنيا، بلكه براي آن بود كه نشانه هاي دين تو را به جاي خود بازگردانيم و امور شهرها را سامان دهيم تا بندگان ستمديده ي تو ايمني يابند و حدود تعطيل شده ي تو اجرا شود.» (9)
و در جاي ديگر فرمود: «به خدا سوگند، اين [كفش بي ارزش] نزد من بهتر از زمامداري شماست، مگر اين كه حقي را به پا دارم يا باطلي را از ميان بردارم». (10)
همانطور كه در سيره ي نبوي ديدم، بناي دين بر محبت و برادري است و در صورتي كه متوليان امور مردم و مسؤولان حكومتي مردم را دوست داشته و با آنان مهرباني ورزند، تمام ظرفيت خود را براي خدمت به مردم و ايفاي حقوق آنها به كار گرفته و اعتماد و محبت مردم را جلب مي كنند. در اين شرايط، مردم نيز در اداي حقوق و زمامداران و انجام وظايف اخلاقي خود در قبال آنان كوشيده و ارزش هاي اخلاقي را در ميان خود ارج مي نهند.
حاكمي كه به مردم مهر نورزد و به آنها خير و نيكي نرساند، همواره خود را از سوي مردم مورد تهديد احساس كرده و مي پندارد كه آنها براي او و قدرتش تهديدي جدي به حساب مي آيند. اين امر، همواره حاكم را به اضطراب و مردم را به گرفتاري دچار مي سازد. در مقابل، حاکم مهربان هميشه مردم را در صف حمايت خود دارد و با اعتماد به آنها مي تواند بزرگترين و دشوارترين برنامه ها را عملي سازد.
بنابراين، حكومت وسيله اي براي اقامه ي حق و عدالت و نيز رواج دين و هدايت مردم است و تمام ارزش خود را از انگيزه و هدف حاكم زمامدار مي گيرد. اين موضوعي بود كه در عهد نبي از شدت وضوح به چشم نمي آمد و كسي به آن فكر هم نمي كرد. امام علي(ع) نيز با اعلام بي ارزش بودن قدرت و حكومت و در هم كوبيدن فرهنگ دنياگرايي و قدرت طلبي كه در جامعه ي اسلامي شكل گرفته بود، همانند رسول اكرم با تأكيد بر ارزش هاي اخلاقي و ديني به عنوان هدف حكومت، سيره ي نبوي را در استراتژي بسط و دروني سازي ارزش هاي اخلاقي ـ توحيدي دنبال كرد.
3ـ رعايت شايسته سالاري در واگذاري مناصب حكومتي
بر اساس هدف گذاري امام علي(ع) براي حكومت، مي توان معيارهاي احراز صلاحيت حاكمان را شناسايي كرد. به طور كلي، صفاتي نظير دين داري، مردم دوستي، عدالت طلبي و شجاعت براي مبارزه با ظلم،از شروط بارز مسوولان در حكومت اسلامي است. امام در اين باره با تفصيل بيشتر مي فرمايند:
«كسي كه بر ناموس و جان و مال و احكام دين و پيشوايي مردم ولايت و حاكميت يافته، نبايد بخيل باشد تا بر تصاحب اموال مسلمانان حريص گردد و نبايد جاهل باشد تا به واسطه ي جهل خود، مردم را گمراه سازد و نبايد جفا كار باشد تا در اثر ستم خود حقوق مردم را ادا نكند و نبايد از چرخش قدرت و انتقال آن از كسي به كس ديگر بترسد تا گروهي را بي جهت بر گروهي مقدم دارد و نبايد در حكم و داوري رشوه خوار باشد تا حقوق مردم را ضايع كند و آن را به صاحبش نرساند و نبايد سنت پيامبر را تعطيل كند كه در اين صورت گرفتار هلاكت مي گردد». (11)
در مقابل صفات سلبي اي كه حضرت علي (ع) بر مي شمارند، اين صفات ايجابي روشن مي شود كه حاكم بايد بخشنده، دانا، شجاع، پرهيزكار، عادل و مهربان با مردم و خداجود و ديندار باشد. اگر حاكم از مكارم اخلاقي برخوردار نباشد، نمي تواند به عنوان يك الگوي راهنما، رسالت تربيتي خود را به درستي ايفا كنند؛ زيرا مردم همواره به حاكمان خود مي نگرند، پس چنانچه آن ها در مسير اهداف متعالي انساني و متخلق به فضايل و ارزش هاي اخلاقي نباشند، مردم نيز به سوي اين ارزش ها حركت نخواهند كرد. هم از اين رو، امام مي فرمايد: «فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه»؛ (12) مردم اصلاح نمي شوند مگر اين كه زمامداران اصلاح شوند.
در حكومت اسلامي كه برترين رسالت آن توسعه ي اخلاق و تعالي معنوي مردمان است و نه صرفاً رفاه و امنيت، ضروري است كه زمامداران، افزون بر شايستگي ها و كفايت سياسي و مديريتي، از ويژگي هاي اخلاقي هم برخوردار و بهره مند باشند. بسياري از شاخص هاي كفايت مديريتي، نظير اقتدار و قدرت تصميم گيري و تدبير، در صورت فقدان شاخص هاي اخلاقي، وجود نخواهند داشت يا دست كم بروز نخواهند يافت. كسي كه اهل مواضعه و تباني و پي جوي مطامع خود باشد نمي تواند تصميم درست بگيرد و با اقتدار عمل كند، بلكه در فشار ملاحظات و تأمين هوس هاي عمده ي معدودي، از تدبير صحيح عموم مردم در مي ماند. لذا امام كه حكومت را امري الهي مي دانند، فرموده اند: «لا يقيم امرالله الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع.»؛ (13) «امر خدا را برپا نمي كند مگر كسي كه اهل مصالحه و دورويي و سازش با دشمنان نباشد و از طمع ها پيروي نكند.»
در زمان پيامبر، معيارهاي روشني وجود داشت و سابقين حق تقدم داشتند و با سبقت شان به اسلام در زماني كه مسلمانان وضع بسيار سختي داشتند اخلاص و شجاعت و اراده ي قوي و قدرت تشخيص حق و باطل خود را به خوبي اثبات كرده بودند. از اين رو، گزينش افراد شايسته با ويژگي سبقت در اسلام ثبوتاً و اثباتاً حل شده بود. اما در زمان امام علي (ع) اوضاع تغيير كرده بود؛ بخشي از سابقين، مانند طلحه و زبير، صلاحيت خود را از دست داده بودند، و ارزش هاي زمام داري به جهت تغيير ارزش ها بعد از رحلت پيامبر(ص) وضع روشني نداشت و گروهي با معيارهاي عرب و عجم مدعي شايستگي ولايت و حكومت بودند. در اين شرايط، تاكيد بر شايسته سالاري صورت خاصي پيدا مي كند كه در توسعه ي ارزش هاي اخلاقي نقش كليدي را نمايان مي سازد.
4ـ اهتمام به تربيت معنوي مسوولان نظام
امام (ع) خود، پيش و بيش از همه، بر اين امر اهتمام داشت و به مردمي كه از فرمان او سرپيچي مي كردند، فرمود: «تنها چيزي كه مي تواند شما را اصلاح كند، شمشير است. اما من براي اصلاح شما خود را به فساد مبتلا نخواهم كرد. (14)
بر پايه ي اين نقل، پر واضح است كه امام اصلاح خود را به عنوان زمامدار و حاكم مقدم و اولي بر اصلاح مردم دانسته و اصلاح مردم را بر حفظ خود در ارزشهاي اخلاقي مقدم نمي شمارد.
توجه به خودسازي در فرمان هاي حكومتي امام به زمامدارانش نيز به روشني و صراحت پيداست. در نامه به «شريح بن هاني» مي نويسند:
«فكن لنفسك مانعاً رادعاً و لنزوعك عند الحقيقه واقعاً قامعاً. (15) «نگهبان و بازدارنده ي نفس خويش از هواي نفساني باش و به هنگام خشم و برانگيختگي، شكننده ي نفس و براندازنده ي آن باش. امام(ع) راهكار مبارزه با نفس و غلبه بر آن را در عهدنامه ي مالك اشتر اين گونه بيان مي فرمايد:
«هرگز نخواهي توانست زمامدار نفس خود باشي، مگر اين كه قيامت و بازگشت به سوي پروردگارت را بسيار ياد كني. (16)
در منطق علوي، اگر حاكمان به خودسازي و تربيت و تهذيب نفس نپردازند، نمي توانند به توسعه ي اخلاق بپردازند و حكومت و جامعه را به سوي حيات طيّبه رهبري كنند:
«كسي كه خود را پيشوا و متولي امور مردم قرار مي دهد، بايد ابتدا به تعليم خود بپردازد، پيش از آنكه ديگران را آموزش دهد؛ و كسي كه آموزش دهنده و تربيت كننده ي خويش است، بيش از كسي كه به تعليم و تربيت ديگران سرگرم شده، سزاوار بزرگ داشتن و احترام است.» (17)
تربيت مسؤولان در دوران پيامبر(ص) چندان موضوعيت نداشت. معمولاً كساني كه قرآن را به خوبي فرا مي گرفتند و احكام را مي آموختند، مي توانستند به عنوان والي منصوب شوند؛ زيرا با شور انقلابي و حرارت يك تحول دروني و روي آوري به دين جديد، صلاحيت هاي اوليه ي اخلاقي در آنان شكل گرفته و انگيزه هاي قوي معنوي كاملاً در وجودشان برانگيخته بود و روند تدريجي نزول آيات و تتميم شريعت نيز كار تربيتي پيامبر در قبال واليانش را با صورت بندي خاصي تأمين مي كرد. اما در زمان امام علي(ع) بود كه بايد به صورتي متفاوت اين برنامه طراحي و اجرا مي شد و حضرت با تغيير نگرش، انگيزه سازي، ارايه ي الگو و اعطاي بينش، برنامه ي تربيتي مسؤولان حكومتي را دنبال مي كردند.
5ـ نظارت بر رفتار كارگزاران و برخورد قاطع با خاطيان دولتي
امام (ع) با دقت، هوشمندي و حساسيت شگفت انگيزي، سيستم اطلاعاتي گسترده اي را فعال كرده بود كه اگر در مناطق دوردست هم تخلفي انجام مي شد، ايشان مطلع گشته به سرعت اقدام مي فرمود. نمونه اي از اين موضوع، برخورد با «ابن هرمه»، مأمور بازار اهواز است. او موظف بود كه بر بازار نظارت كرده و متخلفان اقتصادي را به حكومت معرفي كند. اما پس از مدتي امام (ع) مطلع شد كه او باج گرفته و در مأموريت خود خيانت كرده است. پس امام فوري به «رفاعه بن شداد» حاكم اهواز نامه اي به اين شرح نوشتند:
وقتي كه نامه ام به دستت رسيد، فوراً ابن هرمه را از مسؤوليت بازار عزل مي كني. به خاطر حقوق مردم او را زنداني كن و همه را از اين كار با خبر نما تا اگر شكايتي دارند بگويند. اين حكم را به همه ي كارمندان زير دستت گزارش كن تا نظر مرا بدانند. در اين كار نسبت به ابن هرمه نبايد غفلت و كوتاهي شود و الا نزد خدا هلاك خواهي شد و من به بدترين وجه تو را از كار بركنار مي كنم و تو را به خدا پناه مي دهم از اين كه در اين كار كوتاهي كني.
«اي رفاعه! روزهاي جمعه او را از زندان خارج كن و سي و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان. پس اگر كسي از او شكايتي با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت حق او را از مال ابن هرمه بپرداز. سپس دست بسته و با خواري او را به زندان برگردان و بر پايش زنجير بزن، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش درآور... و به كسي اجازه نده بر او داخل شود تا راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارشي رسيد كه كسي در زندان چيزي به او ياد داده كه مسلماني از آن ضرر مي بيند آن كس را بزن و زنداني كن تا توبه كند و از عمل خود پشيمان شود...» (18)
اين همان امامي است كه همواره حاكمان و زمامداران را به رحمت و مهرباني با خلق دعوت مي كرد، اما در اين جا كه تضييع حقوق مردم به ميان مي آيد با چنان شدتي برخورد مي كند تا فكر تخلف هم به مخيّله ي هيچ يك از كارگزاران خطور نكند و نمونه هايي نظير آن تكرار نشود.
نظارت امام (ع) بر اعضا و كاركنان حكومتي موارد بسياري دارد. مورد ديگر، علي بن اصمع است كه بر منطقه اي به نام ارجاه گماشته شد و چون خيانت كرد، امام دست او را قطع كرده، از كار بركنار نمود.
و يا عزل قاضياني نظير ابوالاسود دوئلي كه با مراجعان تندخويي مي كرد و شريح قاضي كه به اشرافيت روي آورد. و يا ابن ابي سلمه كه زمامداري خشن بود و با مردم مهرباني نمي ورزيد، يا عثمان بن حنيف كه در مهماني هاي مجلل رفت و آمد مي كرد و مورد عتاب تند امام قرار گرفت و موارد ديگر. (19)
برنامه ي نظارتي امام سه نوع بود:
يكم، نظارت آشكار؛ به اين نحو كه يا از زمامداران مي خواست گزارش كار خود را ارايه دهند و يا اين كه مأموراني را براي سركشي و حسابرسي از كار واليان مي فرستاد. مثلاً به مالك بن كعب ارحبي فرمان داد تا با افراد تحت امرش منطقه ي وسيعي را بازرسي كنند و در فرمان او چنين نگاشت: «با گروهي از همكارانت به سوي منطقه ي كوره السواد حركت كن و عملكرد كارگزاران را از دجله و غريب پرسش كن و حساب و كتاب آنها را به طور دقيق به انجام رسان...» (20)
دوم، نظارت پنهاني؛ كه نمونه هايي از آن را پيش از اين ديديم. امام به مأموران خود نيز دستور مي داد كه جاسوساني قرار دهند تا از امور تحت تدبير خود به درستي مطلع شوند؛ چنان كه به مالك فرمود: «از ميان راستگويان و وفاداران، جاسوساني بر آنها برگزين كه اين كار موجب مي شود در امور پنهان نيز متعهد باشند.» (21)
سوم، نظارت بر اساس اطلاعات مردمي؛ امام (ع) كارگزاران را به ارتباط با مردم و كسب اطلاع از ايشان توصيه مي كردند و رضايت مردم از حاكم را ملاك مهمي براي احراز صلاحيت زمامداران مي دانستند؛ چنان كه در فرمان مالك اشتر آمده: «مبادا كه دور از چشم مردم، ديري در سراپرده بماني كه غيبت مسوولان از ميان مردم بخشي از تنگ خويي و موجب كم اطلاعي از امور است.» (22)
6ـ بسط عدالت اجماعي، محوري ترين برنامه ي حكومت علوي
يكي از مهمترين عوامل شيوع رذايل اخلاقي، فقدان عدالت اجتماعي است؛ يعني اين كه افراد در جايگاه شايسته ي خود قرار نگيرند و نقش ها و تكاليف اجتماعي متناسب و هماهنگ نباشد و همه در برابر قانون برابر نباشند و ثروت به طور مناسب توزيع نشود.
امام (ع) در نامه هاي گوناگوني كه به زمامداران مي فرستاد، به نكات دقيقي در اين باره اشاره مي فرمود. مثلاً در چند مورد نوشته اند: «در نيم نگاه و نگاه مستقيم با همگان برابر رفتار كن، تا بزرگان در تو طمع ستم نبندند و ناتوانان از عدالتت نااميد نگردند». (23)
البته عدالت، همواره مصداق خود را در برابري نمي يابد، بلكه برخورداري به قدر شايستگي حقيقت عدالت است. در جايي كه برتري و امتيازي وجود ندارد، بايد برخورد برابر صورت گيرد. و در جايي كه برتري و ترجيحي در كار است، برخورد برابر، تباه كننده ي حق است.
امير مؤمنان (ع) در اين باره به مالك اشتر توصيه فرمود: «مبادا نيكوكار و بدكار در نظرت برابر آيد، كه رغبت نيكوكار را در نيكي و خير كم كرده، بدكار را به زشتي وا مي دارد و درباره ي هر كدام به آن چه عمل مي كند، ملتزم باش.» (24) يعني با شخص نادرست و بدكار برخورد مناسب با شخصيت و عملش داشته باش و با فرد صالح و نيكوكار چنان كه سزاوار اوست معاشرت كن.
امام (ع) در همان نامه مي فرمايد: «مقدار رنج هر يك را در نظر بگير و رنج يكي را به حساب ديگري مگذار و به اندازه ي رنجي كه ديده و زحمتي كه كشيده در پاداش او كوتاهي مكن. و مبادا بزرگي كسي موجب شود كه رنج اندكش را بزرگ شماري و فرودستي كسي سبب شود كه تلاش سترگ وي را به حساب نياوري. (25)
از برجسته ترين آثار الزام حكومت به عدالت اجتماعي اين است كه مردم به حق احترام گذاشته و آن را در ميان خود مراعات مي كنند و جامعه اصلاح مي شود: «پس هنگامي كه مردم حق حاكم و حاكم حق مردم را ادا كنند، حق عزيز مي شود و راه هاي دين آشكار مي گردد و ... دوران اصلاح فرا مي رسد.» (26)
7ـ نگاه تربيتي به رفاه و امنيت مالي
حضرت علي(ع) عرضه مي دارد:
«خدايا! به توانگري آبرويم را نگه دار و به تنگ دستي حرمتم را ضايع مگذار تا از بندگان روزي خوارت روزي خواهم و از آفريدگان بدكردارت مهرباني جويم و به ستودن كسي مبتلا شوم كه به من عطايي ارزاني داشته و به نكوهيدن آن كسي فريفته گردم كه بخشش خود را از من باز داشته.» (28)
توجه به اين اصل راهبردي در سيره ي علوي به آن سبب است كه در زمان پيامبر(ص) بيشتر مسلمانان در فقر بودند و فرهنگ عمومي همه با سادگي و صبر و تحمل سختي ها نهادينه شده بود. گذشته از اين، شور و انقلاب دروني كه در اثر روگرداني از ارزش هاي جاهلي و روي آوردي به اسلام ايجاد شده بود، سختي تنگدستي را سهل مي كرد. اما در زمان امام علي(ع) عده اي به ثروت هاي گزاف رسيده بودند، خلافت معاويه و عثمان به نوعي پادشاهي تبديل شده بود و چون در درون جامعه و حكومت اسلامي نوعي نگاه مقايسه اي امكان بروز يافته بود و عده اي از مسلمين خود را در كنار گروه ديگري از مسلمين مي ديدند كه غرق ناز و نعمت اند، احساس فقر و محروميت تشديد شده بود. در اين شرايط، فقر به طور آزار دهنده اي خود را نشان مي داد و شخصيت افراد را در هم مي شكست.
مرگ انسان به دو گونه است؛ چنان كه هستي او دو بعد مادي و معنوي يا جسماني و روحاني دارد. اميرالمومنين (ع) فرموده اند: «فقر بزرگترين مرگ است.» (29) يعني فقر موجب مرگ روحاني و معنوي است. لذا امام به محمد حنفيه فرمود: «فقر دين را ناقص كرده و عقل را حيران مي كند. (30)
بنابراين، براي گسترش فضايل در جامعه ناگزير بايد زيرساخت هاي اقتصادي اخلاق گستر را فراهم كرد، موانع اقتصادي را برطرف نمود و اين امر تنها با برقراري عدالت اقتصادي در جامعه تأمين مي گردد؛ امري كه همواره مورد توجه امام علي(ع) بوده، در سيره ي حكومتي ايشان بسيار درخشان و چشمگير است.
امام، در منشور حكومت اسلامي كه در نامه اي به مالك تدوين نموده اند، او را به مراقبت و مراعات حال فقيران توصيه فرموده، تاكيد مي كنند:
«سهمي دايمي از بيت المال براي آنها اختصاص بده و از محصولات مزارع دولتي نيز برايشان قسمتي تعيين كن محرومين را در مناطق مركزي حكومت و نقاط دوردست به طور برابر مورد توجه قرار بده و براي رسيدگي به امور آنها افراد بسيار امين و مورد اطمينان را به كار گمار و همواره خود را در برابر آنها شرمنده بدان كه شايد در حقشان كوتاهي كرده باشي.» (31)
ايشان در مورد تجار توصيه مي فرمايد: «مراقب آنها باش كه در ميانشان بسيار افراد بخيل و مال اندوز است كه در فكر احتكار و گرانفروشي بوده و حاجات مردم را در نظر نمي گيرند. (32)
و در باره ي ماليات مي فرمايند: «همه ي مردم مصرف كننده ي خراج اند و بهبود وضع ماليات در گرو آباداني است و آن كه خراج خواهد و در آباداني نكوشد، شهرها را ويران گرداند. (33) بنابراين، رونق اقتصادي و قدرت اقتصادي مردم به منظور رفع نيازمندي هاي زندگي و برطرف نمودن فقر يكي از پايه هاي اساسي توسعه ي اخلاق و اصل مهم اخلاق گستري در سيره ي علوي است.
8ـ عزت طلبي و افزايش توان نظامي
امام علي(ع)، در آغاز عهدنامه ي مالك اشتر، چهار وظيفه يا كاركرد اصلي براي حكومت اسلامي بر مي شمرد. اين چهار مورد عبارتند از: جمع آوري ماليات، جنگ با دشمنان، اصلاح و تربيت مردم و آباداني سرزمين. (34)
اگر بپذيريم كه تربيت در كلام معصومين مفهوم دارد، آنگاه شرح و تفسير كلام امام اين است كه جمع آوري ماليات و تقويت بنيه ي اقتصادي حكومت كه به عدالت اقتصادي كمك مي كند، در ساير موارد، يعني توان جنگي و قدرت بازدارندگي و اصلاح مردم و آباداني مملكت مؤثر است، و نيز قدرت بازدارندگي امنيتي و نظامي در توسعه ي اخلاق و اصلاح مردم و آباداني سرزمين تأثير و بلكه نقش زيربنايي دارد. هم چنين اصلاح مردم و توسعه ي اخلاق، در آباداني و توسعه ي مادي كشور مفيد و تأثيرگذار است. در ميان اين موارد، به صورت فشرده، به نقش و تأثير قدرت بازدارندگي در توسعه ي اخلاق و اصلاح جامعه اشاره مي كنيم.
ارزش هاي اخلاقي بر پايه ي كرامت انسان استوار است و اگر جامعه اي در برابر دشمن قدرت مقاومت نداشته باشد و پذيراي شكست و ذلت شود، آراستگي به اخلاق براي او دشوار خواهد شد. عكس نقيض حديث شريف «الكريم يأبي العار» (35) اين است كه انسان لئيم و ذليل، پذيراي عار و ننگ است. چنين فردي، ظرفيت كسب معالي و مكارم اخلاق را از دست مي دهد و به راحتي به امور پست و ضد اخلاقي تن مي دهد. جامعه ي كريم و حكومت با كرامت نيز ننگ ذلت را نمي پذيرد. چنين دولتي ـ ملتي مي تواند ارزش هاي اخلاقي را پاس دارد و در مسير تحصيل آن ها حركت كند.
بدين جهت قرآن كريم دستور مي دهد كه «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم». يعني: «تا مي توانيد در برابر دشمنان نيرو آماده كنيد تا دشمنان شما و دشمنان خدا از آن هراسان شوند.» (36) هراس دشمن نوعي آرامش و امنيت داخلي ايجاد مي كند كه با تكيه بر آن مي توان در كسب فضايل اخلاقي كوشيد. در غير اين صورت، دل هاي مضطرب و فكرهاي پريشان نخواهند توانست و نمي توانند به ارزش هاي اخلاقي بينديشند و آنها را در خود ايجاد كنند و نگه دارند.
9ـ اخلاق قضا
امام يكي از مهمترين موارد انحرافات اخلاقي قاضي را طمع مي شمارد و مي فرمايد:
«آفه القضاء الطمع»، (37)
«زياده خواهي آفت قضاوت است.»
هم چنين زشت ترين و پست ترين نوع ظلم را از سوي كسي مي دانند كه بر مسند عدالت گستري نشسته باشد. (38) هم از اين رو، به شُريح توصيه مي فرمايد: «ميان مسلمين در رو كردن به ايشان و همنشيني و هم سخن شدن با آنان برابري را مراعات كن تا آن كس كه به تو نزديك است طمع نورزد و آن كه با تو دشمن است از عدالت تو نااميد نگردد.» (39)
و در نهايت، اين كه قاضي بايد تا حد امكان كسي باشد كه از فضايل اخلاقي هر چه بيشتر برخوردار باشد. با توجه به اين اصل، براي مالك اشتر نوشتند:
«اختر للحكم بين الناس افضل رعيتك.» (40)
«برترين اهل مملكت را براي داوري ميان مردم برگزين.»
10ـ تكامل اخلاق زمامداري
عدل:
«زين الملك العدل». (41)
«خير الملوك من امات الجور و احيا العدل.» (42)
عمران و آباداني:
«فضيله السلطان عماره البلدان». (43)
آبادگري با دادگري رابطه ي تنگاتنگي دارد و ترك آن معلول جور و ستم است.
«آفه العمران جور السلطان.» (44)
منش نيكو:
«آفه الملوك سوء السيره.» (45)
عفت و خودداري:
«افضل الملوك اعفهم نفساً.» (46)
مردم دوستي: امام (ع)، به مالك مي نويسد:
مهرباني و رحمت و لطف مردم را به دل خود راه بده و مانند جانوري شكاري نباش كه خوردنشان را غنيمت انگاري؛ چرا كه مردم دو گروه اند: يا برادر ديني و يا همانند تواند در آفرينش. گره كينه ي مردم را از دل بگشا... و بدان كه هيچ چيز در والي گمان خوب نسبت به مردم ايجاد نمي كند، مگر نيكي كردن به آنان و سبك كردن بارشان ... و حسن ظن به مردم رنج دراز را از تو بر مي گيرد. (47)
تواضع و پرهيزكاري:
«بپرهيز كه در بزرگي فروختن خدا را هم به نبرد خواني و در كبريا و عظمت، خود را همانند او داني كه خدا هر سركش را خوار مي سازد و هر خودبيني را بي مقدار... و بپرهيز از خودپسندي و اعتماد به خودپسندي و دوست داشتن ستايش كه اين ها همه از بهترين فرصت هاي شيطاني است تا بتازد و اعمال نيكوكاران را نابود سازد. (48)
جمع بندي و نتيجه گيري
با توجه به اين كه حكومت ايران يك حكومت اسلامي است، لازم است كه همواره به آرمان هاي بلند اسلام نظر داشته و براي تحقق آنها بينديشيم. به يقين، بهترين راه تحقق آن آرمان ها سيره ي معصومان است كه بايد به طور اجتهادي و با ملاحظه ي مسايل زمان و مكان باز توليد شود و در قالب مدل هاي نوين و كارآمد به اجرا درآيد. امروز نيز توسعه ي اخلاق به عنوان آرمان بلند اسلام بايد در صدر اهداف نظام قرار گيرد و برنامه هاي اقتصادي و سياسي در راستاي آن طراحي و تفسير شود. در اين بين سيره ي امام علي مي تواند محورهاي كارآمدي را پيش روي نهد.
پي نوشت ها :
* دانش آموخته ي حوزه ي علميه ي قم، رئيس مركز مطالعات و پژوهش هاي اسلامي دانشگاه صنعتي شريف 1- نهج البلاغه، خطبه ي 123.
2- سيدجعفر شهيدي، زندگاني امام علي(ع)، ص 108.
3- نهج البلاغه، تصحيح: صبحي صالح، خطبه ي 92.
4- همان، خطبه ي 299.
5- همان، خطبه ي 3.
6- همان.
7- همان.
8- همان، نامه ي 62.
9- همان، خطبه ي 131.
10- همان، خطبه ي 33.
11- همان، خطبه ي 131.
12- همان، خطبه ي 216.
13- همان، حکمت 110.
14- «و لقد علمت ان الذي يصلحکم هو السيف و ما کنت متحرياً صلاحکم بفساد نفسي» (محمدبن محمدبن نعمان، معروف به شيخ مفيد، الارشاد)، تصحيح: رسولي محلاتي، سيد هاشم، صص 277 و 268.
15- نهج البلاغه، نامه ي 56.
16- همان، نامه ي 53.
17- همان، حکمت 73.
18- قاضي نعمان بن محمدمغربي، دعائم الاسلام، ج 2، صص 532 و 533، نوري، ميرزا حسين، مستدرک الوسايل، ج 3، ص 207.
19- براي آشنايي بيشتر نک: دشتي، محمد، امام علي (ع) و امور اطلاعاتي.
20- تاريخ يعقوبي، ج 2، صص 204 و 205، محمودي، نهج السعاده، ج 5، ص 25.
21- نهج البلاغه، نامه ي 53.
22- همان.
23- همان، نامه هاي 27 و 46.
24- همان، نامه ي 53.
25- همان.
26- بحارالانوار، ج 17، ص 93 و ج 41، ص 360.
27- مطهري، مرتضي، فلسفه ي اخلاق.
28- نهج البلاغه، خطبه ي 225.
29- همان، کلمات قصار، ح 16.
30- همان، کلمات قصار، ح 319.
31- همان.
32- همان، نامه ي 53.
33- همان.
34- همان، نامه ي 53.
35- ري شهري، محمدي ميزان الحکمه، حديث 17243.
36- انفال/ 60.
37- خوانساري، آقاجمال، شرح غررالحکم، ج 3، ص 924.
38- «افضح الشيء ظلم القضاه.» (همان، ج2، ص 924).
39- وسايل الشيعه، ج 18، ص 155.
40- نهج البلاغه، نامه ي 53.
41- شرح غررالحکم، ج 4، ص 1061.
42- همان، ج 3، ص 1062.
43- همان، 4، ص 1062.
44- همان، 3، ص 498.
45- همان، 3، ص 1062.
46- همان، 1، ص 1061.
47- همان.
48- همان.
1ـ محمدبن محمدبن نعمان معروف به شيخ مفيد، الارشاد، تصحيح: سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران: انتشارات علميه اسلاميه. بي تا.
2ـ احمدي ميانجي، علي، مكاتيب الرسول، قم: دارالحديث، 1998م.
3ـ شيخ ابومحمد حراني، تحف العقول عن آل الرسول، قم: انتشارات آل علي، 1385، چاپ پنجم.
4ـ زرياب، عباس، سيره ي رسول الله از آغاز تا هجرت، تهران، انتشارات سروش، 1376.
5ـ جعفريان، رسول، سيره ي رسول خدا، چاپ اول، 1380، انتشارات دليل ما.
6ـ جمعي از نويسندگان، اخلاق كاربردي، قم، 1386، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
7ـ مظاهري سيف، حميدرضا، تحقق جامعه مدني. تهران: انتشارات موفق 1379.
8ـ اندوروينست، ايدئولوژي هاي مدرن سياسي، ترجمه مرتضي ثابت فر، انتشارات ققنوس، 1378.
9ـ تاريخ يعقوبي، بيروت: دار صادر.
10ـ قاضي نعمان بن محمد مغربي، دعائم الاسلام. نعمان بن محمد تميمي مغربي، دعائم الاسلام، 2 جلد، دارالمعارف مصر، 1385 هجري قمري.
11ـ دشتي، محمد، امام علي و امور اطلاعاتي. قم: مؤسسه ي فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين، 1379.
12ـ خوانساري، آقا جمال، شرح غررالحكم.
13ـ مطهري، مرتضي، فلسفه ي اخلاق. مجموعه آثار ج 22، انتشارات صدرا، 1383، ص 396.
14ـ شيهدي، سيدجعفر، زندگاني امام علي.
15ـ شيخ صدوق، معاني الأخبار، يك جلد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1361 هجري شمسي.
16ـ محدث نوري، مستدرك الوسائل، 18 جلد، موسسه ي آل البيت، قم، 1408هجري قمري.
17ـ علي الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي. كنزالعمال. بيروت: موسسه ي الرساله 1993.
18ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، 110 جلد، موسسه ي الوفاء بيروت ـ لبنان، 1404 هجري قمري.
19ـ محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، قم انتشارات دارالحديث.
20ـ محمودي، نهج السعاده.
21ـ عاملي، شيخ حر، وسائل الشيعه، 29 جلد، موسسه ي آل البيت قم، 1409هجري قمري.
22ـ نهج البلاغه، موسسه ي فرهنگي انتشاراتي قم، 1379.
23. Daniel Warner, citizenship, Encyclopedia of Applied Ethics, Vol. 1, pp. 493 – 500.
فصلنامه اخلاق 13-14
/ج