منتظرشانس باشيم يا راه بيفتيم!
به نظر شما راه افتادن و به سوي شانس قدم برداشتن بهتراست يا بي حرکت بودن و منتظر شانس نشستن؟!
شما به عنوان مدير و اداره کننده زندگي و جسم و روح و سرنوشت خود دو راه بيشتر نداريد! يا مي توانيد تصميم بگيريد و دست به عمل بزنيد يا اين که دست روي دست بگذاريد و منتظر زمان باشيد تا تصميمات و عملکردهاي ديگران سرنوشت شما را رقم بزند.
اگر فکرمي کنيد در عمل کردن، زحمت و سختي و خطر وجود دارد، پس بدانيد که اشتباه مي کنيد و زحمت و دردسر و مشقت و دشواري هاي يکجا نشستن صدها مرتبه بيشتر از دست به عمل زدن و راه افتادن است. در واقع هميشه حرکتي انجام دادن و تصميمي گرفتن، آسان تر و نتيجه بخش تر از توقف و ايستايي است.
اگر خودتان تصميم به حرکت نگيريد و به راه نيفتيد، هرگز نمي توانيد ازاين حالت نااميدي و افسردگي بيرون بياييد. شما دلمرده ايد! مي دانيد چرا؟ چون دستان خود را بالاي سر برده و تسليم شده ايد! بله، بسيار ساده است. شما تسليم زندگي شده ايد و به همين خاطرانجام هر حرکتي بي فايده گمان مي کنيد. مادامي که خودتان تصميم به راه افتادن نگيريد و به اين باور نرسيد که راه نجات شما دراقدام و عمل کردن است، چيزي در زندگي شما تغييرنمي کند.
دست روي دست گذاشتن و کاري نکردن بدترين اتقافي است که مي تواند در زندگي يک انسان رخ دهد. به مروراعتماد به نفس شخص از بين رفته و شعله اميد فرد براي زندگي کم رنگ مي شود. ترس و دلهره از دست دادن هميني که هست، تمام وجود فرد را پر مي کند و به مرور زمان شخص ديگر هيچ راه روشني را مقابل خود نمي بيند.
دست روي دست گذاشتن، توقع آدمي را از زندگي پايين مي آورد و هراتفاق بدي که رخ دهد، شخص به آن راضي مي شود و با آن کنار مي آيد. اين سرازيري آن قدرادامه مي يابد که شخص همه چيزهايي را که به خاطر ترس از دست دادن شان قادر به انجام آنها نبود، از دست مي دهد. خود را از جاده زندگي کنار کشيدن و دست ازاقدام شستن و به ديوارتکيه کردن و عبور رهگذران را به تماشا نشستن، در عمل، فرد را از درون تهي مي سازد و درکمترين زمان قابل تصورهيچ اميد و اشتياقي براي ادامه زندگي باقي نمي ماند. اگر دلهره و تهديد تمام وجودتان را لبريز ساخته است و اگر احساس مي کنيد اعتماد به نفسي ديگر در وجود شما باقي نمانده، راه چاره شما فقط يک چيز است:
برخيزيد و کاري بکنيد! همين. مهم نيست اين کار چيست. مي تواند تلفن کردن به چند نفرازدوستان باشد، مي تواند تميزو مرتب کردن وسايل باشد، مي تواند هرکاري باشد به جز تسليم شدن و نشستن و درخود فرورفتن. به هر حال هيچ کس براي کسي که روي زمين افتاده است دست کمک دراز نمي کند، اما کسي که خود را کشان کشان به اطراف مي کشاند هميشه مي تواند اميدوار دست هاي نجات بخشي از محيط اطراف خودش باشد.
راه افتادن بسيار راحت تر و کم دردسرتر از يکجا نشستن و تسليم شدن است.
آنتوني رابينز
منبع: نشريه کوچه ما، شماره12.
/ج
شما به عنوان مدير و اداره کننده زندگي و جسم و روح و سرنوشت خود دو راه بيشتر نداريد! يا مي توانيد تصميم بگيريد و دست به عمل بزنيد يا اين که دست روي دست بگذاريد و منتظر زمان باشيد تا تصميمات و عملکردهاي ديگران سرنوشت شما را رقم بزند.
اگر فکرمي کنيد در عمل کردن، زحمت و سختي و خطر وجود دارد، پس بدانيد که اشتباه مي کنيد و زحمت و دردسر و مشقت و دشواري هاي يکجا نشستن صدها مرتبه بيشتر از دست به عمل زدن و راه افتادن است. در واقع هميشه حرکتي انجام دادن و تصميمي گرفتن، آسان تر و نتيجه بخش تر از توقف و ايستايي است.
اگر خودتان تصميم به حرکت نگيريد و به راه نيفتيد، هرگز نمي توانيد ازاين حالت نااميدي و افسردگي بيرون بياييد. شما دلمرده ايد! مي دانيد چرا؟ چون دستان خود را بالاي سر برده و تسليم شده ايد! بله، بسيار ساده است. شما تسليم زندگي شده ايد و به همين خاطرانجام هر حرکتي بي فايده گمان مي کنيد. مادامي که خودتان تصميم به راه افتادن نگيريد و به اين باور نرسيد که راه نجات شما دراقدام و عمل کردن است، چيزي در زندگي شما تغييرنمي کند.
دست روي دست گذاشتن و کاري نکردن بدترين اتقافي است که مي تواند در زندگي يک انسان رخ دهد. به مروراعتماد به نفس شخص از بين رفته و شعله اميد فرد براي زندگي کم رنگ مي شود. ترس و دلهره از دست دادن هميني که هست، تمام وجود فرد را پر مي کند و به مرور زمان شخص ديگر هيچ راه روشني را مقابل خود نمي بيند.
دست روي دست گذاشتن، توقع آدمي را از زندگي پايين مي آورد و هراتفاق بدي که رخ دهد، شخص به آن راضي مي شود و با آن کنار مي آيد. اين سرازيري آن قدرادامه مي يابد که شخص همه چيزهايي را که به خاطر ترس از دست دادن شان قادر به انجام آنها نبود، از دست مي دهد. خود را از جاده زندگي کنار کشيدن و دست ازاقدام شستن و به ديوارتکيه کردن و عبور رهگذران را به تماشا نشستن، در عمل، فرد را از درون تهي مي سازد و درکمترين زمان قابل تصورهيچ اميد و اشتياقي براي ادامه زندگي باقي نمي ماند. اگر دلهره و تهديد تمام وجودتان را لبريز ساخته است و اگر احساس مي کنيد اعتماد به نفسي ديگر در وجود شما باقي نمانده، راه چاره شما فقط يک چيز است:
برخيزيد و کاري بکنيد! همين. مهم نيست اين کار چيست. مي تواند تلفن کردن به چند نفرازدوستان باشد، مي تواند تميزو مرتب کردن وسايل باشد، مي تواند هرکاري باشد به جز تسليم شدن و نشستن و درخود فرورفتن. به هر حال هيچ کس براي کسي که روي زمين افتاده است دست کمک دراز نمي کند، اما کسي که خود را کشان کشان به اطراف مي کشاند هميشه مي تواند اميدوار دست هاي نجات بخشي از محيط اطراف خودش باشد.
راه افتادن بسيار راحت تر و کم دردسرتر از يکجا نشستن و تسليم شدن است.
آنتوني رابينز
منبع: نشريه کوچه ما، شماره12.
/ج