موحدان دروز
نويسنده: مرسل نصر ؛ حميد رضا شريعتمدارى
دروزيها از فرقه هايى محسوب مى شوند كه به دليل پنهانكارى هاى تاريخى شان، در هاله اى از ابهامات و احياناً اتهامات گرفتار آمده اند. از اين رو، نگاهى به باورهاى دينى آنان از منظر و زبان يكى از عالمان بزرگشان مى تواند در خور اهميت باشد; هر چند كه همواره به هر فرقه و آيينى ـ به ويژه از لحاظ نقش و كاركرد تاريخى و اجتماعى و ويژگيهاى آمارى ـ بايد نگاهى از بيرون داشت. اين فرقه و اين نوشته نيز از اين جهت مستثنا نيست. با سپاس از جناب شيخ مرسل نصر و نيز جناب آقاى محمدرضا وصفى از رايزنى جمهورى اسلامى ايران در بيروت، كه اين مقاله را تهيه و ارسال كردند، ترجمه كامل مقاله شيخ مرسل نصر را تقديم مى نماييم.
دروزيهاى موحّد، از پيروان مكتب توحيدى اى هستند كه پس از رحلت پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زعامت امام على(علیه السّلام) و با مشاركت سلمان فارسى، ابوذر غفارى و مقداد بن اسود(رضى ا... عنهم) شكل گرفت. باور اين سه صحابى بزرگ اين بود كه هم كتاب خدا و فرموده هاى پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ مبنى بر اينكه امام على(علیه السّلام) جانشين پيامبر و داراى منزلت هارون نسبت به موسى و شمعون نسبت به عيسى است ـ و هم اشارتهاى اديان گذشته، گواه منزلت والاى امام على(علیه السّلام) است.
موحّدان همراه با ديگر شيعيان امام على(علیه السّلام) در ولايت اهل بيت(عليهم السلام) باقى ماندند و با هم براى به كرسى نشاندن حقيقت و بازگرداندن حق به صاحبان اصلى اش و براى پيروزى ولايت حقه آل البيت(عليهم السلام) مبارزه كردند و در اين راه، كشتارهاى هولناكى دامنگير اينان شد.
در هر حال، پيوستگى ميان ياران اهل بيت و پيروان اين مكتب توحيدى، تا زمان وفات امام جعفر صادق(علیه السّلام) به سال 148 هـ . ادامه يافت. پس از وفات امام جعفر صادق(علیه السّلام) گروهى به ولايت اسماعيل، فرزند ايشان، اذعان كردند و به نام «اسماعيليه» معروف شدند و گروهى ديگر فرزند ديگر ايشان، حضرت موسى كاظم(علیه السّلام) را امام خود قرار دارند.
اسماعيليان و از جمله موّحدان، تا زمان امام «حاكم بامرالله» نسبت به ذريه اسماعيل وفادار ماندند; امّا موحدان دروز بر «حاكم بامرالله» توقف كردند، و ديگر اسماعيليان، ولايت «على الظاهر» و ذريه اش را پذيرا شدند: نام گذارى موّحدان به «دروز» نيز از اين زمان شروع شد، چون فردى به نام «دروز» به دليل انحراف از اسلام و تحريف تأليفات فقهى فاطميون، مورد لعن و نفرين موحدان قرار گرفت و در نهايت توسط پيشوايان موحدان كشته شد. از اينرو موحدان به نام دروزى موسوم گشتند و اين نام بر نام حقيقى موحدان غالب گشت.
موحدان در سوريه، در جبل العرب و در شمال، در معرّة النعمان و حومه آن و در فلسطين و لبنان زندگى مى كنند و تعدادشان بالغ بر يك ميليون نفر است. در حال حاضر، در كشورهاى غربى و در بيشتر كشورهاى جهان نيز موحدان با عناوين مختلف زندگى مى كنند و برخى از آنان به دليل برخوردارى از باورهاى مشترك و يكسان، جمعيتهاى شناخته شده اى هستند.
موحدان دروز بر اين باورند كه همه اديان و مذاهب نمودهاى مختلف حقيقتى يگانه هستند; از اين رو، به اديان آسمانى و به همه پيامبران ايمان دارند و گواهى مى دهند كه معبودى جز الله نيست و حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پيامبر خداست و به وجوب نماز، روزه، حج، زكات، ولايت و جهاد اذعان دارند و اين همان وجه مشترك آنان و ديگر مذاهب اسلامى است. ميان آيين موحدان و ديگر مذاهب فرقهايى نيز وجود دارد كه عبارتند از:
1. نفى تعدد زوجات;
2. حرمت رجوع به مطلَّقه;
3. آزادى مطلق در وصيت كردن.[1]
اين تفاوتها را آياتى از كتاب خدا و گفته هاى پيشوايان تأييد مى كند.
دروزيها در ارث و نيز برخى از احوال شخصى، از مذهب امام جعفر صادق(علیه السّلام) تبعيت مى كردند. اين وضعيت تا دوران عثمانيها ادامه يافت. در اين دوران، اجراى مذهب حنفى در مورد ارث و غير از آن، بر موحدان تحميل شد.
در حال حاضر، فرقه موحدان از محاكمى دينى برخوردار است كه قوانين خاص خود را در مورد احوال شخصى، از قبيل: ازدواج، طلاق، وصيت، ارث، نفقه و ولايت اعمال مى كنند. اصول محاكمات شرعىِ مورد قبول محاكم شرعى سنى و جعفرى نيز اجرا مى شود. موحدان به كتابهاى فقهى سنى و جعفرى نيز استناد مى كنند و در صورت اختلاف و تعارض، به آنچه كه موافق عقل و مصلحت عمومى است، عمل مى كنند.
موحدان از ديدگاههاى فلسفى عرفانى نيز برخوردارند. اين ديدگاهها به بعد ديگر نماز و روزه مربوط مى شود. هر كارى در نماز، معناى فلسفى خود را داراست. دروزيها، از اين جهت، در مواضع متعددى باسرّالصلاة يا صلاة العارفين امام خمينى(قدس سره الشريف) اشتراك رأى دارند. مشايخ تقوا پيشه دروز ، تأويل نماز را بدون انجام دادن آن نمى پذيرند; زيرا نماز مثالى است كه به ممثَّل و حقيقت خود رهنمون مى شود.
نمازِ ظاهرى، ستون شريعت است و بايد بدان تمسّك كرد و آن را در زمانهاى معينى به جا آورد، آن چنان كه خدا، پيامبر و پيشوايان گذشته فرموده اند.
موحدان نماز پنهانى را بر نماز آشكار ترجيح مى دهند و در اين كار به فرموده امام على(علیه السّلام) نظر دارند كه «نماز پنهانى هفتاد بار بيشتر بر نماز آشكار برترى دارد.»
و نيز ذكر گفتن به صداى بلند را جز در حالاتى خاص نيكو نمى شمارند و دليلشان اين فرموده خداوند متعال است كه «پروردگارت را در دل خويش از روى زارى و ترس، بى صدايى بلند، ياد كن.»[2]
هم اينان درود گفتن به پيامبر اكرم و خاندانش و خواندن قرآن را با صداى بلند، بر نفس و بدن اثر گذارتر مى دانند.
موحّدان در مورد تقيّه برداشتهايى دارند كه با پاره اى از برداشتهاى برخى مذاهب ديگر متفاوت است. در نظر اينان، تقيه به معناى ترس از آزار و شكنجه نيست; زيرا تقيه در اصل، در عقيده عرفان توحيدى معنا پيدا مى كند; به ويژه آنكه در دين سطوح فكرى اى وجود دارد كه برخى از آنها براى عموم مناسب است و برخى از آنها براى خواص و برخى ديگر تنها براى خواص خواص. بالاترين مرتبه در سطح فكرى طبقه اول(عموم)، مرتبه پايين طبقه دوم است و بالاترين مرتبه در طبقه دوم، پايين ترين مرتبه براى طبقه سوم است. اين ديدگاه با سخنان امام جعفر صادق(علیه السّلام) تأييد مى شود:
«تقيه دين من و دين پدران من است و هر كس كه تقيه ندارد، دين ندارد.»
«تقيه دين خداست و رازدارى شمشير اوست و اگر اين دو نبودند، خداوند پرستيده نمى شد.»
«در مورد دينتان پرواى خدا را داشته باشيد و تقيه را حجاب آن قرار دهيد; كسى كه تقيه ندارد، ايمان ندارد. شما در ميان مردم به سان زنبور عسل در ميان پرندگان هستيد; اگر پرندگان از آنچه كه درون زنبور عسل است، مطلع بودند، همه آنها را طعمه خويش مى ساختند...».
امام على(علیه السّلام) نيز مى فرمايد:
«به خدا سوگند! اگر در اين لشكرم، از حقى سخن بگويم كه خدا آن را بر پيامبرش فرو فرستاد و آن را آشكار سازم و طبق آنچه كه از پيامبر خدا شنيدم، شرح و تفسير كنم، در اين لشكر جز اندكى ناچيز نخواهند ماند و همه از من دهشت كرده و از پيرامون من پراكنده خواهند شد.»
امام زين العابدين(علیه السّلام) نيز در قالب شعرى فرموده است:
«انى لاكتم من علمى جواهره ***كيلا يرى الحقَّ ذو جهل فيفتننا;
من از دانشهايم گوهرهايش را پنهان مى دارم از آن رو كه مبادا فرد ناآگاهى كه ظرفيت و آمادگى لازم را ندارد حق را ببيند و ما را در فتنه بيندازد.»
آنچه گذشت، گواه آن است كه تقيه وصفى است ملازم عرفان، كه آشكار كردن آن از طرف معتقدان به آن، براى نامحرمان جاهل جائز نيست.
موحّدان هيچ كسى را در مذهبشان نمى پذيرند و متعرّض كسى كه از آن بيرون رود، نيز نمى شوند. به همين جهت، برخى، آنان را به در لاك خود فرو رفتن متهم مى كنند و اين با گوهر حقيقت مخالف است. موحّدان، همه اديان و مذاهب را نمودهاى مختلفى از حقيقتى واحد مى دانند و انتقال از دينى به دين ديگر يا از مذهبى به مذهب ديگر را حرام مى دانند; زيرا در اين كار منفعت دنيايى مطرح است; نه مصلحتى دينى، و نيز گوهر توحيد در همه اديان و مذاهب وجود دارد و روى گردانى از دينى به دين ديگر، جز حاصل نادانى نيست; زيرا تفاوت گذاشتن و برترى نهادن ميان اجزاى يك حقيقت، مانند تفاوت گذاشتن ميان دو نور يا دو شعاع يك خورشيد است. توحيد نسبت به همه شرايع آسمانى، مانند نخ تسبيحى است كه دانه هاى متفاوت در شكل، رنگ و اندازه را گرد هم مى آورد. هيچكدام از اين دانه ها نمى تواند مدعى شود كه توحيد فقط در درون اوست. چون در مضمون هر دانه اى عميق شويم، توحيد را در آن جارى و سارى خواهيم يافت.
حكيمان، مذهب توحيد را به آبهاى زيرزمينى تشبيه مى كنند كه هر انسانى اگر با تلاش خويش در آن غور كند، آب به سوى او جريان خواهد يافت. اينان سخنى دارند كه معنا و مضمون آن چنين است:
«اى انسان! بر هر چه كه بر آن هستى، باقى بمان، ولى بيشتر تعمّق كن.»
يعنى بر انسان است كه بر مذهب و دينش باقى بماند، ولى در حقيقت آموزه هاى آن و در عمل به اوامر و نواهى آن تعمّق كند. اين كار او را به سمت تعامل و اشتراك با ديگر اديان و مذاهب سوق مى دهد، همانها كه نمودشان متفاوت است، ولى جوهرشان يكى است و در اين صورت است كه او خود را با ديگران يكى و يگانه مى يابد; البته پس از آنكه انانيّت و خودخواهى را از خود دور كند، بى آنكه نيازى به انتقال و پيوستن به اين و آن باشد.
و اين گواهِ انسانى بودنِ آيين توحيد است كه از انسانى بودن و فراگير بودن اسلام مدد گرفته است و بر احترام و سعه صدر آن در رفتارها و توجهات درونى نسبت به همگان مبتنى است، به دور از انزواگرايى اى كه برخى مى خواهند آن را به ناحق به اين مذهب ببندند.
گاهى برخى مى پندارند كه مى توانند از فرايض يك دين دست بشويند و تابع اعمال و آداب دين ديگر، كه آسانتر است، بشوند. در اين پندار، گناهى بزرگ نهفته است; زيرا وقتى كه خداوند متعال ما را در كتاب عظيم خود به نماز، روزه، حج، زكات و غير آن امر كرده است، بر ماست كه دستورات او را با رغبت و اخلاص تمام به جا آوريم; زيرا خداوند متعال و پيامبرش مصلحت ما را از خود ما بهتر مى دانند. همين نكته در مورد مسيحيان و پيروان ديگر اديان نيز صادق است. بر همگان است كه فرائض خود را به جا آوردند. توحيدِ انسانها به عدد نفوس آنهاست. هر كسى را شيوه اى است كه برايش رسم شده است و بر اوست كه بدون تعصب بدان تمسك بورزد و بر ماست كه به اين فرموده خداوند متعال تمسك كنيم كه «براى هر كدام از شما راه و روشى قرار داديم; اگر خدا مى خواست، همه را امّتى يگانه قرار مى داد.»[3]
جامعه توحيدى از رنجها و مصيبتهاى بسيارى كه از دوران عباسى تا دوران تركها و فرانسويها دامنگير آن شده، رنج برده است; مصيبتهايى كه آرامش را از او سلب كرده و موجب كوتاهى در ايجاد مؤسسات فرهنگى در سطح مطلوب شده است. هم اكنون مدارس خاصى وجود دارد كه طبق برنامه هاى رسمى و مصوّب به امر تعليم اشتغال دارند و در كنار آن، اصول دينى را نيز آموزش مى دهند. هستند مخلصانى كه در پى ايجاد و توسعه مؤسساتى فرهنگى بر آمده اند و در انتظار پشتيبانى جدّى براى تحقق اهداف خود هستند... .
دروزيهاى موحّد، از پيروان مكتب توحيدى اى هستند كه پس از رحلت پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زعامت امام على(علیه السّلام) و با مشاركت سلمان فارسى، ابوذر غفارى و مقداد بن اسود(رضى ا... عنهم) شكل گرفت. باور اين سه صحابى بزرگ اين بود كه هم كتاب خدا و فرموده هاى پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ مبنى بر اينكه امام على(علیه السّلام) جانشين پيامبر و داراى منزلت هارون نسبت به موسى و شمعون نسبت به عيسى است ـ و هم اشارتهاى اديان گذشته، گواه منزلت والاى امام على(علیه السّلام) است.
موحّدان همراه با ديگر شيعيان امام على(علیه السّلام) در ولايت اهل بيت(عليهم السلام) باقى ماندند و با هم براى به كرسى نشاندن حقيقت و بازگرداندن حق به صاحبان اصلى اش و براى پيروزى ولايت حقه آل البيت(عليهم السلام) مبارزه كردند و در اين راه، كشتارهاى هولناكى دامنگير اينان شد.
در هر حال، پيوستگى ميان ياران اهل بيت و پيروان اين مكتب توحيدى، تا زمان وفات امام جعفر صادق(علیه السّلام) به سال 148 هـ . ادامه يافت. پس از وفات امام جعفر صادق(علیه السّلام) گروهى به ولايت اسماعيل، فرزند ايشان، اذعان كردند و به نام «اسماعيليه» معروف شدند و گروهى ديگر فرزند ديگر ايشان، حضرت موسى كاظم(علیه السّلام) را امام خود قرار دارند.
اسماعيليان و از جمله موّحدان، تا زمان امام «حاكم بامرالله» نسبت به ذريه اسماعيل وفادار ماندند; امّا موحدان دروز بر «حاكم بامرالله» توقف كردند، و ديگر اسماعيليان، ولايت «على الظاهر» و ذريه اش را پذيرا شدند: نام گذارى موّحدان به «دروز» نيز از اين زمان شروع شد، چون فردى به نام «دروز» به دليل انحراف از اسلام و تحريف تأليفات فقهى فاطميون، مورد لعن و نفرين موحدان قرار گرفت و در نهايت توسط پيشوايان موحدان كشته شد. از اينرو موحدان به نام دروزى موسوم گشتند و اين نام بر نام حقيقى موحدان غالب گشت.
موحدان در سوريه، در جبل العرب و در شمال، در معرّة النعمان و حومه آن و در فلسطين و لبنان زندگى مى كنند و تعدادشان بالغ بر يك ميليون نفر است. در حال حاضر، در كشورهاى غربى و در بيشتر كشورهاى جهان نيز موحدان با عناوين مختلف زندگى مى كنند و برخى از آنان به دليل برخوردارى از باورهاى مشترك و يكسان، جمعيتهاى شناخته شده اى هستند.
موحدان دروز بر اين باورند كه همه اديان و مذاهب نمودهاى مختلف حقيقتى يگانه هستند; از اين رو، به اديان آسمانى و به همه پيامبران ايمان دارند و گواهى مى دهند كه معبودى جز الله نيست و حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پيامبر خداست و به وجوب نماز، روزه، حج، زكات، ولايت و جهاد اذعان دارند و اين همان وجه مشترك آنان و ديگر مذاهب اسلامى است. ميان آيين موحدان و ديگر مذاهب فرقهايى نيز وجود دارد كه عبارتند از:
1. نفى تعدد زوجات;
2. حرمت رجوع به مطلَّقه;
3. آزادى مطلق در وصيت كردن.[1]
اين تفاوتها را آياتى از كتاب خدا و گفته هاى پيشوايان تأييد مى كند.
دروزيها در ارث و نيز برخى از احوال شخصى، از مذهب امام جعفر صادق(علیه السّلام) تبعيت مى كردند. اين وضعيت تا دوران عثمانيها ادامه يافت. در اين دوران، اجراى مذهب حنفى در مورد ارث و غير از آن، بر موحدان تحميل شد.
در حال حاضر، فرقه موحدان از محاكمى دينى برخوردار است كه قوانين خاص خود را در مورد احوال شخصى، از قبيل: ازدواج، طلاق، وصيت، ارث، نفقه و ولايت اعمال مى كنند. اصول محاكمات شرعىِ مورد قبول محاكم شرعى سنى و جعفرى نيز اجرا مى شود. موحدان به كتابهاى فقهى سنى و جعفرى نيز استناد مى كنند و در صورت اختلاف و تعارض، به آنچه كه موافق عقل و مصلحت عمومى است، عمل مى كنند.
موحدان از ديدگاههاى فلسفى عرفانى نيز برخوردارند. اين ديدگاهها به بعد ديگر نماز و روزه مربوط مى شود. هر كارى در نماز، معناى فلسفى خود را داراست. دروزيها، از اين جهت، در مواضع متعددى باسرّالصلاة يا صلاة العارفين امام خمينى(قدس سره الشريف) اشتراك رأى دارند. مشايخ تقوا پيشه دروز ، تأويل نماز را بدون انجام دادن آن نمى پذيرند; زيرا نماز مثالى است كه به ممثَّل و حقيقت خود رهنمون مى شود.
نمازِ ظاهرى، ستون شريعت است و بايد بدان تمسّك كرد و آن را در زمانهاى معينى به جا آورد، آن چنان كه خدا، پيامبر و پيشوايان گذشته فرموده اند.
موحدان نماز پنهانى را بر نماز آشكار ترجيح مى دهند و در اين كار به فرموده امام على(علیه السّلام) نظر دارند كه «نماز پنهانى هفتاد بار بيشتر بر نماز آشكار برترى دارد.»
و نيز ذكر گفتن به صداى بلند را جز در حالاتى خاص نيكو نمى شمارند و دليلشان اين فرموده خداوند متعال است كه «پروردگارت را در دل خويش از روى زارى و ترس، بى صدايى بلند، ياد كن.»[2]
هم اينان درود گفتن به پيامبر اكرم و خاندانش و خواندن قرآن را با صداى بلند، بر نفس و بدن اثر گذارتر مى دانند.
موحّدان در مورد تقيّه برداشتهايى دارند كه با پاره اى از برداشتهاى برخى مذاهب ديگر متفاوت است. در نظر اينان، تقيه به معناى ترس از آزار و شكنجه نيست; زيرا تقيه در اصل، در عقيده عرفان توحيدى معنا پيدا مى كند; به ويژه آنكه در دين سطوح فكرى اى وجود دارد كه برخى از آنها براى عموم مناسب است و برخى از آنها براى خواص و برخى ديگر تنها براى خواص خواص. بالاترين مرتبه در سطح فكرى طبقه اول(عموم)، مرتبه پايين طبقه دوم است و بالاترين مرتبه در طبقه دوم، پايين ترين مرتبه براى طبقه سوم است. اين ديدگاه با سخنان امام جعفر صادق(علیه السّلام) تأييد مى شود:
«تقيه دين من و دين پدران من است و هر كس كه تقيه ندارد، دين ندارد.»
«تقيه دين خداست و رازدارى شمشير اوست و اگر اين دو نبودند، خداوند پرستيده نمى شد.»
«در مورد دينتان پرواى خدا را داشته باشيد و تقيه را حجاب آن قرار دهيد; كسى كه تقيه ندارد، ايمان ندارد. شما در ميان مردم به سان زنبور عسل در ميان پرندگان هستيد; اگر پرندگان از آنچه كه درون زنبور عسل است، مطلع بودند، همه آنها را طعمه خويش مى ساختند...».
امام على(علیه السّلام) نيز مى فرمايد:
«به خدا سوگند! اگر در اين لشكرم، از حقى سخن بگويم كه خدا آن را بر پيامبرش فرو فرستاد و آن را آشكار سازم و طبق آنچه كه از پيامبر خدا شنيدم، شرح و تفسير كنم، در اين لشكر جز اندكى ناچيز نخواهند ماند و همه از من دهشت كرده و از پيرامون من پراكنده خواهند شد.»
امام زين العابدين(علیه السّلام) نيز در قالب شعرى فرموده است:
«انى لاكتم من علمى جواهره ***كيلا يرى الحقَّ ذو جهل فيفتننا;
من از دانشهايم گوهرهايش را پنهان مى دارم از آن رو كه مبادا فرد ناآگاهى كه ظرفيت و آمادگى لازم را ندارد حق را ببيند و ما را در فتنه بيندازد.»
آنچه گذشت، گواه آن است كه تقيه وصفى است ملازم عرفان، كه آشكار كردن آن از طرف معتقدان به آن، براى نامحرمان جاهل جائز نيست.
موحّدان هيچ كسى را در مذهبشان نمى پذيرند و متعرّض كسى كه از آن بيرون رود، نيز نمى شوند. به همين جهت، برخى، آنان را به در لاك خود فرو رفتن متهم مى كنند و اين با گوهر حقيقت مخالف است. موحّدان، همه اديان و مذاهب را نمودهاى مختلفى از حقيقتى واحد مى دانند و انتقال از دينى به دين ديگر يا از مذهبى به مذهب ديگر را حرام مى دانند; زيرا در اين كار منفعت دنيايى مطرح است; نه مصلحتى دينى، و نيز گوهر توحيد در همه اديان و مذاهب وجود دارد و روى گردانى از دينى به دين ديگر، جز حاصل نادانى نيست; زيرا تفاوت گذاشتن و برترى نهادن ميان اجزاى يك حقيقت، مانند تفاوت گذاشتن ميان دو نور يا دو شعاع يك خورشيد است. توحيد نسبت به همه شرايع آسمانى، مانند نخ تسبيحى است كه دانه هاى متفاوت در شكل، رنگ و اندازه را گرد هم مى آورد. هيچكدام از اين دانه ها نمى تواند مدعى شود كه توحيد فقط در درون اوست. چون در مضمون هر دانه اى عميق شويم، توحيد را در آن جارى و سارى خواهيم يافت.
حكيمان، مذهب توحيد را به آبهاى زيرزمينى تشبيه مى كنند كه هر انسانى اگر با تلاش خويش در آن غور كند، آب به سوى او جريان خواهد يافت. اينان سخنى دارند كه معنا و مضمون آن چنين است:
«اى انسان! بر هر چه كه بر آن هستى، باقى بمان، ولى بيشتر تعمّق كن.»
يعنى بر انسان است كه بر مذهب و دينش باقى بماند، ولى در حقيقت آموزه هاى آن و در عمل به اوامر و نواهى آن تعمّق كند. اين كار او را به سمت تعامل و اشتراك با ديگر اديان و مذاهب سوق مى دهد، همانها كه نمودشان متفاوت است، ولى جوهرشان يكى است و در اين صورت است كه او خود را با ديگران يكى و يگانه مى يابد; البته پس از آنكه انانيّت و خودخواهى را از خود دور كند، بى آنكه نيازى به انتقال و پيوستن به اين و آن باشد.
و اين گواهِ انسانى بودنِ آيين توحيد است كه از انسانى بودن و فراگير بودن اسلام مدد گرفته است و بر احترام و سعه صدر آن در رفتارها و توجهات درونى نسبت به همگان مبتنى است، به دور از انزواگرايى اى كه برخى مى خواهند آن را به ناحق به اين مذهب ببندند.
گاهى برخى مى پندارند كه مى توانند از فرايض يك دين دست بشويند و تابع اعمال و آداب دين ديگر، كه آسانتر است، بشوند. در اين پندار، گناهى بزرگ نهفته است; زيرا وقتى كه خداوند متعال ما را در كتاب عظيم خود به نماز، روزه، حج، زكات و غير آن امر كرده است، بر ماست كه دستورات او را با رغبت و اخلاص تمام به جا آوريم; زيرا خداوند متعال و پيامبرش مصلحت ما را از خود ما بهتر مى دانند. همين نكته در مورد مسيحيان و پيروان ديگر اديان نيز صادق است. بر همگان است كه فرائض خود را به جا آوردند. توحيدِ انسانها به عدد نفوس آنهاست. هر كسى را شيوه اى است كه برايش رسم شده است و بر اوست كه بدون تعصب بدان تمسك بورزد و بر ماست كه به اين فرموده خداوند متعال تمسك كنيم كه «براى هر كدام از شما راه و روشى قرار داديم; اگر خدا مى خواست، همه را امّتى يگانه قرار مى داد.»[3]
جامعه توحيدى از رنجها و مصيبتهاى بسيارى كه از دوران عباسى تا دوران تركها و فرانسويها دامنگير آن شده، رنج برده است; مصيبتهايى كه آرامش را از او سلب كرده و موجب كوتاهى در ايجاد مؤسسات فرهنگى در سطح مطلوب شده است. هم اكنون مدارس خاصى وجود دارد كه طبق برنامه هاى رسمى و مصوّب به امر تعليم اشتغال دارند و در كنار آن، اصول دينى را نيز آموزش مى دهند. هستند مخلصانى كه در پى ايجاد و توسعه مؤسساتى فرهنگى بر آمده اند و در انتظار پشتيبانى جدّى براى تحقق اهداف خود هستند... .
پي نوشت ها :
[1]. ر. ك: الموحدون الدّروز فى الاسلام، اثر نگارنده .
[2]. «و اذكر ربك فى نفسك تضرعاً و خيفة و دون الجهر من القول»(سوره اعراف، آيه 205).
[3]. «لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجاً و لو شاء الله لجعلكم امة واحدة...» (سوره مائده، آيه 48).