سير تكوّن تلمود (1)
نويسنده:باقر طالبى دارابى
«اگر در ميان تو امرى كه حكم به آن مشكل شود به ظهور آيد... آنگاه برخاسته به مكانى كه خدايت يَهُوه برگزيند برو* و نزد لاويان كَهَنه و نزد داورى كه در آن روزها باشد، رفته، مسئلت نما و ايشان تو را از فتواى قضا مخبر خواهند ساخت* و بر حسب فتوايى كه ايشان از مكانى كه خداوند برگزيند براى تو بيان مى كنند، عمل نما و هوشيار باش تا موافق هر آن چه بر تو تعليم دهند عمل نمايى* موافق مضمون شريعتى كه به تو تعليم دهند و مطابق حكمى كه به تو گويند عمل نما و از فتوايى كه براى تو بيان كنند، به طرف راست يا چپ تجاوز مكن*».
دين و دين دارى هيچ گاه از حيات مادى و معنوى انسان جدا نبوده است. دين به هر معنايى كه تعريف شود و تدين به هر شكلى كه ترسيم گردد، مقوله اى جدايى ناپذير از فرآيند تكاملى انسان است. شناخت مصاديق مقوله دين مستلزم پژوهشى ژرف در هفت آسمان معنوى و برچيدن خوشه اى از اين هستى روحانى است. در اين راه بايد از حصار تنگ تعصبات نابه جا كه مانعى بزرگ بر سر راه دين پژوهى است، رهيد و پاى در عرصه اى نهاد كه رنج تحقيق و تفحصِ آن را، سرانجامى شيرين و آكنده از رضايت و آرامش باشد.
نگاه ما در اينجا نگاهى پديدار شناسانه است و از حق و باطل و يا صدق و كذب گزاره ها كه وظيفه دين پژوهىِ ارزش داورانه است، سخن نمى گوييم.
محور و موضوع اصلى اين پژوهه، يكى از مؤلفه هاى اصلى شريعت يهود است: دينى كه به نظر صاحب اين قلم آموزه هاى مشترك آن با اسلام بيشتر از هر دين ديگرى است. برخلاف مسيحيت، كه مدعى است «يوغ شريعت» يهود مقايسه كرد، در عين حال كه ممكن است تفاوتهايى نيز با هم داشته باشند.
قوم يهود كه همواره مطابق شريعت موسوى زندگى مى كرد، به «كتاب»، يعنى همان تورات يا به طور كلى تر «عهد عتيق» نيز به يادگار گذاشته، اعتقادى نداشتند. البته وقتى از سنت شفاهى يهود سخن مى گوييم، چيزى فراتر از صرف سنت شفاهى موسوى منظور است. آنچه امروز از سنت يهودى مد نظر است، مجموعه اى از نظرات و فتاواى فقيهان و عالمان يهود نيز هست، و به نظر مى رسد كه افتراق ميان سنت، در آموزه هاى اسلام با شريعت يا سنت شفاهى در يهوديت، اساساً در همين نكته باشد. در اينجا مجال آن نيست كه از تفاوتهاى مفهومى و مصداقى سنت در نگاه اسلام و يهوديت سخن بگوييم و آن را به فرصتى ديگر وا مى نهيم.
كاربرد سنت شفاهى در يهوديت، بيشتر در تأويل و تفسير نص و تجزيه و تحليل واژگان، اصطلاحات و عبارات «كتاب» است. با گذشت زمان و دور شدن از عصر نزول، بسيارى از واژگان و اصطلاحات براى نسل هاى بعدى غريب، نامأنوس و مشكل آفرين مى شود. از اين رو، هميشه تلاش شده است كه معانى، شرح يا تفسيرى را كه مخاطبان اوليه متون مقدس گفته اند يا از طرف پيامبر يا اصحاب او نقل كرده اند، حفظ، ثبت و ضبط شود، تا در آينده به كار تفسير و تأويل متون آيد. در اين راه، يهوديان كه اتكايى بس عظيم به شريعت مكتوب داشته اند، همتى بلند نشان داده و تلاش بسيار كرده اند. شريعت موسوى مانند هر آيين ديگرى به چارچوبهايى كه با توسل به آنها بتوان مشكلات فهم متون را حل كرد، يا به تعبير ديگر، به سنتى زنده و پويا كه عالمان و خبرگان در هر دو شريعت شفاهى و مكتوب عهده دار انتقال آن به ديگران باشند، سخت نيازمند بود و اين مهم مورد تأكيد تورات نيز هست: «نزد لاويان كهنه و نزد داورى كه در آن روزها باشد، رفته، مسئلت نما و ايشان تو را از فتواى قضا مخبر خواهند ساخت».
در اين نوشتار، ما در پى معرفى اجمالى اين مجموعه عظيم و بااهميت ـ كتابى كه از آن به «وطن منقول و قابل حمل يهود» و «تلمود»، فعاليتهاى علمى و حوزوى در اين مسير، عالمان و فقيهانى كه در تدوين تلمود نقش اصلى را ايفا كرده اند و نيز از مطالب ديگرى مانند تفاوتهاى تلمود بابلى و فلسطينى، طبقه بندى مطالب تلمود، زبان، تفسيرها و چاپ و نشر اين كتاب سخن خواهيم گفت.
جان ناس واقعه را اين چنين شرح مى دهد:
«در سال 69 يا 70 م.
و اين آغاز راهى بس طولانى به درازاى چند قرن بود كه لحظه لحظه آن پر از حوادث خوش و ناخوش است. اگر چه رياست شورايى كه «زكاى» تأسيس كرده بود، از سوى روميان به رسميت شناخته شد و رئيس آن لقب «بطرك» (پاتريارك) داشت .
1. زراعيم (بذرها) در يازده رساله: در اين بخش، از مسايل مربوط به كشاورزى، غذاها، سرزمين فلسطين و مسايل متفرقه ديگر سخن به ميان آمده است.
2. مَوْعِد(شنبه) و مناسبتها و اعياد سال.
3. ناشيم (زنان) در هفت رساله: درباره مسايل و احكام مربوط به ازدواج، طلاق، نذر و قسم.
4. نزاقين (خسارتها) در ده رساله: درباره حقوق مدنى و كيفرى، ساختار قضايى و دادگاههاى حقوقى و كيفرى و آيين دادرسى.
5. قداشيم (مقدسات) در يازده رساله: درباره معبد و مراسم عبادى تقديم قربانى.
6. طهاروث (طهارت) در دوازده رساله: درباره احكام طهارت و نجاست شرعى.
امّا ميشنا بسيار گسترده و در عين حال از ايجاز و اختصارى شديد در عبارات و جملات برخوردار بود; اين ايجاز و اختصار مفرط و بيش از اندازه بدان خاطر بود كه از بركردن آن براى حافظان آسان تر شود. از اين رو، ميشنا «براى كسى كه به تاريخ و سوابق زندگى يهود معرفتى نداشته باشد، به نحو عاجز كننده اى مختصر و مبهم است». (شارحان) ملقب بودند، همانند شش نسل پديد آورندگان ميشنا يعنى تناييم، طى شش نسل تلاش فكرى و فقهى خود، دو اثر گرانبها را به جامعه يهود تقديم داشتند.
اموراييم بابل و فلسطين، همان كارى را كه تناييم آن دو ديار در قبال تورات انجام داده بودند، درباره ميشنا كرده اند; يعنى اگر تناييم به شرح و تفسير و روزآمد كردن تورات پرداختند و در نتيجه «ميشنا» را به جامعه عرضه داشتند، اينان به توضيح و تبيين ميشنا و اجتهاد در تعاليم آن همت گماردند، كه ثمره تلاش آنها دو تفسير يا دو «گمارا» تحت عناوين «گماراى اورشليم» از اموراييم بابل بود.
اين دو تفسير، صرف نظر از تفاوتى كه از نظر مكان كتابت و هويت تدوين كنندگان دارند، از لحاظ كمّى و كيفى نيز با هم تفاوتهايى دارند، كه از افتراق كمّى آن دو مى توان به اختلاف در حجم مطالب هر يك اشاره كرد; گماراى اورشليم در مقايسه با گماراى بابلى از حجم مطالب كمترى برخوردار است و اين تفاوت به حدى است كه حتى نقل شده است كه «تفسير بابلى يازده برابر خود ميشناست».
با گذشت زمان، طى حدود 150 سال، با كار جدى و جرح و تعديل هاى سابوراييم(استدلاليان) تفسير بابلى متحول گشت و در قرن پنجم ميلادى به شكل مجموعه اى به نام «تلمود بابلى» مركب از ميشنا و گماراى بابل، در آمد. در مقابل، با ادغام گماراى اورشليم و ميشنا «تلمود اورشليمى يا فلسطينى» شكل گرفت. وجه مشترك هر دو تلمود، ميشنا، و نقطه افتراق آنها گماراست. در اينجا پيش از پرداختن به معرفى اجمالى سرشناس ترين اموراييم اين شش نسل، كه در تدوين تلمود نقش اساسى را ايفا كرده اند، تفاوتهاى تلمود بابلى و اورشليم را مرور مى كنيم.
1. تلمود اورشليمى يا فلسطينى، از مباحثى نظير مسايل مربوط به سرزمين فلسطين، و وضعيت كشاورزى در آن مرز و بوم، به اطناب سخن مى گويد، در حالى كه در تلمود بابلى از اين گونه مباحث سخنى به ميان نيامده است.
2. بر خلاف تلمود بابلى كه پر از حكايات، داستان و افسانه است، در تلمود اورشليم از اين قبيل موارد كمتر مى توان سراغ گرفت.
3. گذشته از ناهمگونى در سازمان دهى موضوعات و روشهاى فكرى و تحقيقى، هر دو تلمود، از نظر كيفيت تدوين نيز متفاوت اند; انشاى تلمود بابلى با احتياط زياد و صرف وقت صورت پذيرفته است; در حالى كه شتاب در ويرايش و عدم دقت و صرف وقت لازم و كافى از مشخصات بارز تلمود فلسطينى است.
4. از لحاظ تاريخى نيز تلمود بابلى و اورشليمى با هم تفاوت دارند; تلمود بابلى بعد از تلمود اورشليم تدوين شد و از اين رو، در مقايسه با آن از اعتبار بيشترى برخوردار است.
5. روشهاى تحقيقى و تعليمى تلمود بابلى با توجه به قلمرو وسيع و تحليل عقلانى دقيق آن، نسبت به تلمود فلسطينى، فضاى بازترى براى بسط و توسعه مباحث فكرى و عقلى فراهم آورده است.
6. و آخرين نكته اين كه: تا قرنها توجه جهانيان به تلمود بابلى معطوف بود و تنها در اين صد ساله اخير، علايق نهفته نسبت به تلمود فلسطينى بيدار گشته است; امّا با اين همه، هنوز از تلمود فلسطينى به عنوان يك منبع درجه دوم بعد از تلمود بابلى ياد مى كنند.
«سموئيل» نقل مكان كرد.
«راو يهودا» (ابن حزقيال) متوفاى 299 م. او رئيس حوزه علميه پامبديتا بود.
«راو نحمان» (ابن يعقوب)
«ربّا (ابن نحمانى) لقب دادند.
با اين همه، تلمود اثرى متجانس و يكدست كه حاصل كار يك نويسنده باشد، نيست. تلمود حاصل و ثمره تقرير انديشه ها و گفتار فقيهان زيادى است كه در يك دوره نسبتاً طولانى مى زيسته اند و هدف هيچ كدام از آنها خلق يك اثر مدون نبوده است. به همين دليل، ما در تلمود با مباحث و موضوعات پراكنده و غير مرتبطى مواجه مى شويم كه در برگيرنده طيف وسيعى از ديدگاهها و علايق تلموديان است. در تلمود نمى توان از گرايش روشن يا هدف خاصى سراغ گرفت. به طور كلى، هر بحث تلمود، نسبت به ديگر مباحث، در عين حال كه داراى نوعى علقه و ارتباط هست، امّا بيگانه و مستقل مى نمايد.
از سوى ديگر، از نحوه و روش بيان مطلب كه در تلمود به استخدام گرفته شده، يعنى شكل نقل قول مستقيم نظير «اَبّاى مى گويد...» يا «ربّا بيان مى دارد...» برمى آيد كه اثر مزبور تاريخچه نظرات فقيهان اعصار گذشته يهود نيز هست. از ويژگيهاى ديگر تلمود مى توان به فضاى آزاد حاكم بر مباحث تلمود نيز اشاره كرد; طرح ابهام و ايراد شبهه نه تنها مجاز كه از نظر تلمود مطالعه و تحقيق پيرامون مسايل مختلف و طرح ايراد و اشكال يك ضرورت پژوهشى و لازمه علم آموزى است. از نظر تلمود، هيچ پرس و جويى ناصواب نيست و از طلبه انتظار مى رود حتى در خود تلمود تأمل كرده، آن را زير سؤال برده و به نقد بكشد.
ادامه دارد ...
دين و دين دارى هيچ گاه از حيات مادى و معنوى انسان جدا نبوده است. دين به هر معنايى كه تعريف شود و تدين به هر شكلى كه ترسيم گردد، مقوله اى جدايى ناپذير از فرآيند تكاملى انسان است. شناخت مصاديق مقوله دين مستلزم پژوهشى ژرف در هفت آسمان معنوى و برچيدن خوشه اى از اين هستى روحانى است. در اين راه بايد از حصار تنگ تعصبات نابه جا كه مانعى بزرگ بر سر راه دين پژوهى است، رهيد و پاى در عرصه اى نهاد كه رنج تحقيق و تفحصِ آن را، سرانجامى شيرين و آكنده از رضايت و آرامش باشد.
نگاه ما در اينجا نگاهى پديدار شناسانه است و از حق و باطل و يا صدق و كذب گزاره ها كه وظيفه دين پژوهىِ ارزش داورانه است، سخن نمى گوييم.
محور و موضوع اصلى اين پژوهه، يكى از مؤلفه هاى اصلى شريعت يهود است: دينى كه به نظر صاحب اين قلم آموزه هاى مشترك آن با اسلام بيشتر از هر دين ديگرى است. برخلاف مسيحيت، كه مدعى است «يوغ شريعت» يهود مقايسه كرد، در عين حال كه ممكن است تفاوتهايى نيز با هم داشته باشند.
قوم يهود كه همواره مطابق شريعت موسوى زندگى مى كرد، به «كتاب»، يعنى همان تورات يا به طور كلى تر «عهد عتيق» نيز به يادگار گذاشته، اعتقادى نداشتند. البته وقتى از سنت شفاهى يهود سخن مى گوييم، چيزى فراتر از صرف سنت شفاهى موسوى منظور است. آنچه امروز از سنت يهودى مد نظر است، مجموعه اى از نظرات و فتاواى فقيهان و عالمان يهود نيز هست، و به نظر مى رسد كه افتراق ميان سنت، در آموزه هاى اسلام با شريعت يا سنت شفاهى در يهوديت، اساساً در همين نكته باشد. در اينجا مجال آن نيست كه از تفاوتهاى مفهومى و مصداقى سنت در نگاه اسلام و يهوديت سخن بگوييم و آن را به فرصتى ديگر وا مى نهيم.
كاربرد سنت شفاهى در يهوديت، بيشتر در تأويل و تفسير نص و تجزيه و تحليل واژگان، اصطلاحات و عبارات «كتاب» است. با گذشت زمان و دور شدن از عصر نزول، بسيارى از واژگان و اصطلاحات براى نسل هاى بعدى غريب، نامأنوس و مشكل آفرين مى شود. از اين رو، هميشه تلاش شده است كه معانى، شرح يا تفسيرى را كه مخاطبان اوليه متون مقدس گفته اند يا از طرف پيامبر يا اصحاب او نقل كرده اند، حفظ، ثبت و ضبط شود، تا در آينده به كار تفسير و تأويل متون آيد. در اين راه، يهوديان كه اتكايى بس عظيم به شريعت مكتوب داشته اند، همتى بلند نشان داده و تلاش بسيار كرده اند. شريعت موسوى مانند هر آيين ديگرى به چارچوبهايى كه با توسل به آنها بتوان مشكلات فهم متون را حل كرد، يا به تعبير ديگر، به سنتى زنده و پويا كه عالمان و خبرگان در هر دو شريعت شفاهى و مكتوب عهده دار انتقال آن به ديگران باشند، سخت نيازمند بود و اين مهم مورد تأكيد تورات نيز هست: «نزد لاويان كهنه و نزد داورى كه در آن روزها باشد، رفته، مسئلت نما و ايشان تو را از فتواى قضا مخبر خواهند ساخت».
در اين نوشتار، ما در پى معرفى اجمالى اين مجموعه عظيم و بااهميت ـ كتابى كه از آن به «وطن منقول و قابل حمل يهود» و «تلمود»، فعاليتهاى علمى و حوزوى در اين مسير، عالمان و فقيهانى كه در تدوين تلمود نقش اصلى را ايفا كرده اند و نيز از مطالب ديگرى مانند تفاوتهاى تلمود بابلى و فلسطينى، طبقه بندى مطالب تلمود، زبان، تفسيرها و چاپ و نشر اين كتاب سخن خواهيم گفت.
سير تاريخى گردآورى و تدوين تلمود
الف) انهدام معبد و آوارگى يهود
ب) آغاز فعاليت حوزه هاى علوم دينى يهود
جان ناس واقعه را اين چنين شرح مى دهد:
«در سال 69 يا 70 م.
و اين آغاز راهى بس طولانى به درازاى چند قرن بود كه لحظه لحظه آن پر از حوادث خوش و ناخوش است. اگر چه رياست شورايى كه «زكاى» تأسيس كرده بود، از سوى روميان به رسميت شناخته شد و رئيس آن لقب «بطرك» (پاتريارك) داشت .
ج) گرد آورى ميشنا
فهرست مطالب ميشنا
1. زراعيم (بذرها) در يازده رساله: در اين بخش، از مسايل مربوط به كشاورزى، غذاها، سرزمين فلسطين و مسايل متفرقه ديگر سخن به ميان آمده است.
2. مَوْعِد(شنبه) و مناسبتها و اعياد سال.
3. ناشيم (زنان) در هفت رساله: درباره مسايل و احكام مربوط به ازدواج، طلاق، نذر و قسم.
4. نزاقين (خسارتها) در ده رساله: درباره حقوق مدنى و كيفرى، ساختار قضايى و دادگاههاى حقوقى و كيفرى و آيين دادرسى.
5. قداشيم (مقدسات) در يازده رساله: درباره معبد و مراسم عبادى تقديم قربانى.
6. طهاروث (طهارت) در دوازده رساله: درباره احكام طهارت و نجاست شرعى.
«گمارا» يا تفسير ميشنا
امّا ميشنا بسيار گسترده و در عين حال از ايجاز و اختصارى شديد در عبارات و جملات برخوردار بود; اين ايجاز و اختصار مفرط و بيش از اندازه بدان خاطر بود كه از بركردن آن براى حافظان آسان تر شود. از اين رو، ميشنا «براى كسى كه به تاريخ و سوابق زندگى يهود معرفتى نداشته باشد، به نحو عاجز كننده اى مختصر و مبهم است». (شارحان) ملقب بودند، همانند شش نسل پديد آورندگان ميشنا يعنى تناييم، طى شش نسل تلاش فكرى و فقهى خود، دو اثر گرانبها را به جامعه يهود تقديم داشتند.
اموراييم بابل و فلسطين، همان كارى را كه تناييم آن دو ديار در قبال تورات انجام داده بودند، درباره ميشنا كرده اند; يعنى اگر تناييم به شرح و تفسير و روزآمد كردن تورات پرداختند و در نتيجه «ميشنا» را به جامعه عرضه داشتند، اينان به توضيح و تبيين ميشنا و اجتهاد در تعاليم آن همت گماردند، كه ثمره تلاش آنها دو تفسير يا دو «گمارا» تحت عناوين «گماراى اورشليم» از اموراييم بابل بود.
اين دو تفسير، صرف نظر از تفاوتى كه از نظر مكان كتابت و هويت تدوين كنندگان دارند، از لحاظ كمّى و كيفى نيز با هم تفاوتهايى دارند، كه از افتراق كمّى آن دو مى توان به اختلاف در حجم مطالب هر يك اشاره كرد; گماراى اورشليم در مقايسه با گماراى بابلى از حجم مطالب كمترى برخوردار است و اين تفاوت به حدى است كه حتى نقل شده است كه «تفسير بابلى يازده برابر خود ميشناست».
با گذشت زمان، طى حدود 150 سال، با كار جدى و جرح و تعديل هاى سابوراييم(استدلاليان) تفسير بابلى متحول گشت و در قرن پنجم ميلادى به شكل مجموعه اى به نام «تلمود بابلى» مركب از ميشنا و گماراى بابل، در آمد. در مقابل، با ادغام گماراى اورشليم و ميشنا «تلمود اورشليمى يا فلسطينى» شكل گرفت. وجه مشترك هر دو تلمود، ميشنا، و نقطه افتراق آنها گماراست. در اينجا پيش از پرداختن به معرفى اجمالى سرشناس ترين اموراييم اين شش نسل، كه در تدوين تلمود نقش اساسى را ايفا كرده اند، تفاوتهاى تلمود بابلى و اورشليم را مرور مى كنيم.
تفاوتهاى تلمود بابلى و تلمود فلسطينى
1. تلمود اورشليمى يا فلسطينى، از مباحثى نظير مسايل مربوط به سرزمين فلسطين، و وضعيت كشاورزى در آن مرز و بوم، به اطناب سخن مى گويد، در حالى كه در تلمود بابلى از اين گونه مباحث سخنى به ميان نيامده است.
2. بر خلاف تلمود بابلى كه پر از حكايات، داستان و افسانه است، در تلمود اورشليم از اين قبيل موارد كمتر مى توان سراغ گرفت.
3. گذشته از ناهمگونى در سازمان دهى موضوعات و روشهاى فكرى و تحقيقى، هر دو تلمود، از نظر كيفيت تدوين نيز متفاوت اند; انشاى تلمود بابلى با احتياط زياد و صرف وقت صورت پذيرفته است; در حالى كه شتاب در ويرايش و عدم دقت و صرف وقت لازم و كافى از مشخصات بارز تلمود فلسطينى است.
4. از لحاظ تاريخى نيز تلمود بابلى و اورشليمى با هم تفاوت دارند; تلمود بابلى بعد از تلمود اورشليم تدوين شد و از اين رو، در مقايسه با آن از اعتبار بيشترى برخوردار است.
5. روشهاى تحقيقى و تعليمى تلمود بابلى با توجه به قلمرو وسيع و تحليل عقلانى دقيق آن، نسبت به تلمود فلسطينى، فضاى بازترى براى بسط و توسعه مباحث فكرى و عقلى فراهم آورده است.
6. و آخرين نكته اين كه: تا قرنها توجه جهانيان به تلمود بابلى معطوف بود و تنها در اين صد ساله اخير، علايق نهفته نسبت به تلمود فلسطينى بيدار گشته است; امّا با اين همه، هنوز از تلمود فلسطينى به عنوان يك منبع درجه دوم بعد از تلمود بابلى ياد مى كنند.
چهره هاى برجسته شش نسل از اموراييم
1. نسل اول
«سموئيل» نقل مكان كرد.
2. نسل دوم
«راو يهودا» (ابن حزقيال) متوفاى 299 م. او رئيس حوزه علميه پامبديتا بود.
3. نسل سوم
«راو نحمان» (ابن يعقوب)
«ربّا (ابن نحمانى) لقب دادند.
4. نسل چهارم
5. نسل پنجم
6. نسل ششم
طبقه بندى مطالب تلمود
با اين همه، تلمود اثرى متجانس و يكدست كه حاصل كار يك نويسنده باشد، نيست. تلمود حاصل و ثمره تقرير انديشه ها و گفتار فقيهان زيادى است كه در يك دوره نسبتاً طولانى مى زيسته اند و هدف هيچ كدام از آنها خلق يك اثر مدون نبوده است. به همين دليل، ما در تلمود با مباحث و موضوعات پراكنده و غير مرتبطى مواجه مى شويم كه در برگيرنده طيف وسيعى از ديدگاهها و علايق تلموديان است. در تلمود نمى توان از گرايش روشن يا هدف خاصى سراغ گرفت. به طور كلى، هر بحث تلمود، نسبت به ديگر مباحث، در عين حال كه داراى نوعى علقه و ارتباط هست، امّا بيگانه و مستقل مى نمايد.
از سوى ديگر، از نحوه و روش بيان مطلب كه در تلمود به استخدام گرفته شده، يعنى شكل نقل قول مستقيم نظير «اَبّاى مى گويد...» يا «ربّا بيان مى دارد...» برمى آيد كه اثر مزبور تاريخچه نظرات فقيهان اعصار گذشته يهود نيز هست. از ويژگيهاى ديگر تلمود مى توان به فضاى آزاد حاكم بر مباحث تلمود نيز اشاره كرد; طرح ابهام و ايراد شبهه نه تنها مجاز كه از نظر تلمود مطالعه و تحقيق پيرامون مسايل مختلف و طرح ايراد و اشكال يك ضرورت پژوهشى و لازمه علم آموزى است. از نظر تلمود، هيچ پرس و جويى ناصواب نيست و از طلبه انتظار مى رود حتى در خود تلمود تأمل كرده، آن را زير سؤال برده و به نقد بكشد.
ادامه دارد ...