موفقيت، کسب و کار من است

موفقیت مترادف است با يک زندگي راحت. چه کسي است که اين راحتي را نخواهد؟ مترادف است با شأن اجتماعي داشتن؛ چه کسي است که اين شأن را نخواهد؟ مترادف است با تامين مالي؛ چه کسي است که آن را نخواهد؟ از موفقيت شغلي حرف مي‌زنيم؛ موفقيتي که مي‌تواند يکي از پايه‌هاي سلامت اجتماعي و سلامت رواني‌مان
شنبه، 21 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موفقيت، کسب و کار من است

موفقيت، کسب و کار من است
موفقيت، کسب و کار من است


 

نويسنده: سحر حبيبي




 

10 توصيه ظريف و زيرکانه براي دستيابي به موفقيت شغلي
 

موفقیت مترادف است با يک زندگي راحت. چه کسي است که اين راحتي را نخواهد؟ مترادف است با شأن اجتماعي داشتن؛ چه کسي است که اين شأن را نخواهد؟ مترادف است با تامين مالي؛ چه کسي است که آن را نخواهد؟ از موفقيت شغلي حرف مي‌زنيم؛ موفقيتي که مي‌تواند يکي از پايه‌هاي سلامت اجتماعي و سلامت رواني‌مان باشد. چگونه مي‌توان به آن دست يافت؟ با عمل به توصيه‌هاي اين متن مي‌توانيد 10 قدم به موفقيت شغلي نزديک‌تر شويد.
1 هيچ‌گاه مشکلات خودتان را مستقيما به مديرتان انتقال ندهيد. سعي کنيد در مورد راه‌حل‌ها از مديرتان کمک بخواهيد. با استراتژي و روابط از مديرتان کمک بخواهيد. هيچ‌گاه مشکلات را بدون بيان راه‌حل به مديرتان انتقال ندهيد. براي مثال،‌ نگوييد که: «جستجوگري که به تازگي راه‌اندازي کرده‌ايم قابل کنترل نيست و بخش پشتيباني تعداد زيادي تلفن از طرف مردم داشته است. چه‌کار بايد بکنيم؟» به جاي ارائه چنين گزارشي، بهتر است بگوييد: «گروه ما در حال بررسي مشکل است. ما با کاربران مستقيما صحبت کرده‌ايم تا محدوده مشکل را مشخص کنيم. ما به کمک شما براي ارتباط با مديريت بخش پشتيباني احتياج داريم ولي اجازه بدهيد ما روي اين مشکل کار کنيم و ببينيم آيا مي‌شود سريعا حل‌اش کنيم؟»
2 اطلاعات کاري‌تان را روي ديوار اتاق کارتان نصب کنيد. از اطلاعات خام استفاده کنيد. اين يک راه زيرکانه و کارآمد است تا به وسيله آن با همکاران‌تان و مديرتان ارتباط برقرار کنيد و نشان بدهيد که در پروژه‌هاي‌تان جدي هستيد. به اين طريق، شما خدمات و برنامه‌هاي‌تان را (براي هر کسي که به اتاق‌تان بيايد) بدون آنکه از کارهاي‌تان بگوييد به نمايش مي‌گذاريد.
3 وقتي اعضاي گروه‌تان اشتباهي مرتکب مي‌شوند، بپريد اول صف و مسووليت را بر عهده بگيريد. هميشه اشتباهاتي اتفاق مي‌افتد. دنبال فرصت‌ها بگرديد و مسووليت‌پذيري خودتان را نشان بدهيد. مسووليت اشتباهاتي که در گروه‌تان افتاده را بر عهده بگيريد؛ حتي اگر آن اشتباه مستقيما به شما ربطي نداشته باشد. مديرتان را ملاقات کنيد و مسووليت کامل کار را بر عهده بگيريد. ملاقات با مديرتان را بسيار کوتاه ترتيب دهيد. لزومي به معذرت‌خواهي نيست. به جاي آن، مي‌توانيد قاطعانه از کلمات زير استفاده کنيد: «من مسووليت اين افتضاح را بر عهده مي‌گيرم.» «قسمت اصلي اين شکست در بخش من اتفاق افتاده است... من بايد پيامد آن کار را مي‌فهميدم... من درست‌اش خواهم کرد.» يا بهتر است بگوييد: «همه انگشت‌ها گروه پشتيباني را نشانه رفته‌اند به خاطر اين اشتباه. ولي در اصل اشتباه از من بوده است. من بايد اين پيامد را پيش‌بيني مي‌کردم و زودتر با گروه پشتيباني ارتباط برقرار مي‌کردم.»
4 همه پروژه‌هايي که پيش نمي‌روند يا به حاشيه رفته‌اند را کنار بگذاريد. سعي کنيد حرکت رو به جلو و مثبتي در همه پروژه‌هاي‌تان داشته باشيد ولي بايد صادق باشيد. همواره کارتان را ارزيابي کنيد. اگر هيچ پيشرفتي حاصل نکرده‌ايد سعي کنيد موانع را رد کنيد و يک تغيير اساسي در استراتژي‌تان بدهيد. اگر پروژه‌اي را رهبري مي‌کنيد که به نتيجه‌اي نمي‌رسد، شهامت کنار گذاشتن‌اش را داشته باشيد. همکاران و مديرتان به‌خاطر صداقت و مسووليت‌پذيري‌تان شما را تحسين خواهند کرد. براي مثال: «بايد بگويم که اين پروژه من است و به نتيجه نمي‌رسد. اشتباه از من بوده. بياييد آن را تمام‌ کنيم و سراغ پروژه بهتري برويم.»
5 از «قدرت چوب شور» براي ايجاد دوستي‌ها و تحت‌تاثير قرار دادن همکاران استفاده کنيد! يکي از بهترين راه‌هاي مورد توجه قرار گرفتن در شرکت‌هاي بزرگ اين است که همکاران‌تان را با غذا يا تنقلات سورپرايز کنيد؛ مثلا هر بعدازظهر يک بسته چوب شور را از کمدتان بيرون بياوريد و همکاران و مديرتان را براي داشتن استراحتي کوتاه و خوردن چوب شور دعوت کنيد. قدرت بزرگ اين کار کوچک را دست‌کم نگيريد!
6 کامپيوترهاي مديران و بالاسري‌هاي‌تان را درست کنيد يا به آنها آموزش دهيد. گروه ارشد شما در سازمان‌تان ممکن است از لحاظ مهارت‌هاي کامپيوتري ضعيف باشند و ممکن است آنها مايل نباشند که همواره از گروه پشتيباني درخواست کمک بخواهند. راهي پيدا کنيد تا گروه پيشتيباني شخصي رييس و بالادستي‌هاي خود بشويد. مهم نيست که اين کار شما نيست ولي با اين کار فرصت‌هاي طلايي براي اتصال به بالادستي‌هاي خود خواهيد ساخت.
7 فعالانه و به‌طور جدي اعتماد ديگران را جلب و از آنها تشکر کنيد. وقتي يک پروژه تمام مي‌شود، به تمامي دست‌اندرکاران (که شامل مديران بالايي هم مي‌شود) ايميل بزنيد و اعلام کنيد که پروژه کاملا با موفقيت تمام شده و آشکارا از همه آنها تشکر کنيد. اين يک شيوه مفيد است براي اينکه مديريت به شما به چشم يک رهبر نگاه کند. در آخر سال، وقتي همه در حال گزارش کردن عملکرد گروه‌هايشان هستند به گروه‌هايي که با شما همکاري کرده‌اند نيز فکر کنيد و براي آنها ايميلي بفرستيد و نشان بدهيد ارزش کار آنها را مي‌دانيد و بگوييد که انجام شدن پروژه‌تان به دليل همکاري آنها نيز بوده است و دوست داريد که در سال آينده نيز از کمک‌هاي آنها استفاده کنيد.
8 براي انتقال دادن خبرهاي بد و جلوگيري از افرادي که سد راه پروژه‌تان شده‌اند، ملاقات حضوري ترتيب دهيد يا شخصا با تلفن تماس بگيريد. هيچ وقت براي انتقال دادن نظرات مخالف يا خبرهاي بد از ايميل يا چت استفاده نکنيد و حتما يا تلفن کنيد يا حضوري آن را بيان کنيد. اگر ايميلي دريافت کرديد که حاوي نظر مخالف و منفي بود يا اگر ايميلي به شما رسيد که نظرات مخالفان شما در آن کپي شده بود، هرگز از «پاسخ به همه» استفاده نکنيد و اين مجادله ايميلي را تمام کنيد. با شخص مورد نظر مستقيما تماس بگيريد. تعجب خواهيد کرد که چه‌قدر سريع با تماس مستقيم مي‌توانيد اشخاص را آرام کنيد و به مجادله پايان بدهيد. اگر شما همکاري مورد نيازتان را در يک پروژه دريافت نکرديد، با شخص کليدي تماس بگيريد و بگوييد: «من مي‌دانم که شما خيلي گرفتار هستيد ولي گروه شما از منابع اصلي پروژه است. ما به کمک شما احتياج داريم.» ايميل يک کانال مناسب براي انتقال دادن خبرهاي خوب است زيرا به راحتي مي‌توان خبر را به همه ارسال کرد.
9 از جلسه‌هاي طولاني پرهيز کنيد. با قوه ابتکارتان ملاقات‌هاي کوتاه‌مدت سازمان‌دهي کنيد و پاسخ‌هاي کوتاه و صريح به ايميل‌ها و تلفن‌هاي‌تان بدهيد. هيچ‌چيز به اندازه جلسه‌هاي طولاني و کنفرانس‌ تلفني طولاني‌مدت انرژي‌تان را از بين نمي‌برد. اگر پاسخ سريع به ايميل‌ها و تلفن‌هاي‌تان ندهيد، مشکلات مي‌توانند بزرگ شوند و شما به جلسه‌هاي طولاني‌مدت براي بحث در مورد مشکلات احضار خواهيد شد. سعي کنيد در پاسخ دادن سريع به ايميل‌ها و تماس‌هاي‌تان فعال باشيد و براي برقراري تماس بيشتر براي حل مشکلات ملاقات‌هاي مفيد و کوتاه‌مدتي را سازماندهي کنيد.
10يک درجه بالاتر از بقيه همکاران‌تان لباس بپوشيد. اين يک پيشنهاد ظريف و زيرکانه است. اصلا قرار نيست غيرمعمولي يا جدا از همکاران‌تان به نظر برسيد، فقط کافي است کمي بهتر از آنها باشيد. يک فروشگاه خوب پيدا کنيد و به فروشنده بگوييد که هر روز سر کار چه‌جور لباسي مي‌پوشيد و از او بخواهيد پيشنهادهاي بهتري براي خوش‌لباس بودن به شما ارائه کند. نه خيلي معمولي باشيد، نه خيلي غيرمتعارف، فقط بهتر باشيد، همين. اين هزينه را بپردازيد تا ببينيد چقدر در پيشرفت شغلي‌تان موثر است.

حاصل عمر گابريل گارسيا ماركز
 

گابريل گارسيا مارکز، نويسنده کلمبيايي، يکي از محبوب‌ترين چهره‌هاي آمريکاي لاتين، يکي از پيشگامان سبک رئاليسم جادويي و يکي از موفق‌ترين نويسندگان دنياست. خواندن حاصل عمر اين نويسنده موفق از زبان خودش، خالي از لطف نيست:
در 15 سالگي آموختم كه مادران از همه بهتر مي‌دانند و گاهي اوقات پدران هم... در 20 سالگي ياد گرفتم كه كار خلاف فايده‌اي ندارد، حتي اگر با مهارت انجام شود... در 25 سالگي دانستم كه يك نوزاد، مادر را از داشتن يك روز هشت ساعته و پدر را از داشتن يك شب هشت ساعته، محروم مي‌كند... در 30 سالگي پي بردم كه قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه، قدرت زن... در 35 سالگي متوجه شدم كه آينده چيزي نيست كه انسان به ارث ببرد؛ بلكه چيزي است كه خود مي‌سازد... در 40 سالگي آموختم كه رمز خوشبخت زيستن، در آن نيست كه كاري را كه دوست داريم انجام دهيم؛ بلكه در اين است كه كاري را كه انجام مي‌دهيم دوست داشته باشيم... در 45 سالگي ياد گرفتم كه 10 درصد از زندگي چيزهايي است كه براي انسان اتفاق مي‌افتد و 90 درصد آن است كه چگونه نسبت به آن واكنش نشان مي‌دهند... در 50 سالگي پي بردم كه كتاب بهترين دوست انسان و پيروي كوركورانه بدترين دشمن وي است... در 55 سالگي پي بردم كه تصميمات كوچك را بايد با مغز گرفت و تصميمات بزرگ را با قلب... در 60 سالگي متوجه شدم كه بدون عشق مي‌توان ايثار كرد اما بدون ايثار هرگز نمي‌توان عشق ورزيد... در 65 سالگي آموختم كه انسان براي لذت بردن از عمري دراز، بايد بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نيز كه ميل دارد بخورد... در 70 سالگي ياد گرفتم كه زندگي مساله در اختيار داشتن كارت‌هاي خوب نيست؛ بلكه خوب بازي كردن با كارت‌هاي بد است... در 75 سالگي دانستم كه انسان تا وقتي فكر مي‌كند نارس است، به رشد و كمال خود ادامه مي‌دهد و به محض آنكه گمان كرد رسيده شده است، دچار آفت مي‌شود... در 80 سالگي پي بردم كه دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگ‌ترين لذت دنيا است... در 85 سالگي دريافتم كه همانا زندگي زيباست.
منبع: http://www.salamat.com



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط