كربلا از منظر انديشمندان جهان

مسيو ماربين آلماني درباره امام حسين عليه السلام و علل قيام آن حضرت و نتايج حاصله از آن چنين مي نويسد: " حسين بن علي سلام الله عليه نبيره محمد سلام الله عليها كه از دختر محبوبه اش فاطمه سلام الله عليها متولد شده، تنها كسي است كه در چهارده قرن در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كرد، اخلاق و صفاتي كه در دوران
يکشنبه، 22 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كربلا از منظر انديشمندان جهان

كربلا از منظر انديشمندان جهان
كربلا از منظر انديشمندان جهان


 






 
حسين عليه السلام از نظر مسيو ماربين آلماني
مسيو ماربين آلماني درباره امام حسين عليه السلام و علل قيام آن حضرت و نتايج حاصله از آن چنين مي نويسد: " حسين بن علي سلام الله عليه نبيره محمد سلام الله عليها كه از دختر محبوبه اش فاطمه سلام الله عليها متولد شده، تنها كسي است كه در چهارده قرن در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كرد، اخلاق و صفاتي كه در دوران حكومت عرب پسنديده و قابل احترام بود، در فرزند مولاي متقيان مشاهده مي شد.
حسين شجاعت و دلاوري را از پدر خود به ارث برده بود، به دستورات و احكام اسلام تسلط كاملي داشت، درسخاوت و نيكوكاري نظير نداشت، در نطق و بيان زبردست بود و همه را مجذوب بيانات خود مي ساخت، مسلمانان جهان عقيده و ارادت زائدالوصفي به حسين عليه السلام دارند و هر ساله در ماه معيني( منظور ماه محرم است) براي او عزاداري مي كنند. كتب بسياري از فضائل و مناقب حسين عليه السلام توسط مسلمانان نوشته شده و از ملكات حسنه و سجاياي پسنديده او گفتگو مي شود، موضوعي را كه نمي توان ناديده گرفت، اين است كه حسين عليه السلام اول شخص سياستمداري بود كه تا به امروز احدي چنين سياست مؤثري اختيار ننموده است.
براي اثبات اين نكته بايد توجه نمود به تاريخ قبل از اسلام. بني اميه و بني هاشم دو طايفه اي بودند كه با هم قرابت و خويشاوندي داشتند زيرا اميه و هاشم پسران عبدمناف بودند و قبل از اسلام بين اين پسرعموها نقار و كدورت برقرار بود و مكرر با يكديگر نزاع مي نمودند و به اصطلاح اعراب خونخواه يكديگر بودند ، درعرب طايفه قريش و در قريش بني هاشم و بني اميه عزيز و محترم بودند.
بني اميه از لحاظ ثروت و رياست و بني هاشم از لحاظ علم و معنويت. در صدر اسلام كدورت بني هاشم و بني اميه بالا گرفت تا وقتي كه محمد صلي الله عليه و آله مكه را فتح نمود و طايفه قريش را در دست گرفت، بدين لحاظ بني هاشم تفوق و برتري پيدا كردند و بني اميه مجبور شدند از بني هاشم اطاعت نمايند.
اين پيش آمد آتش حسد را در سينه بني اميه شعله ور ساخت و درصدد كشيدن انتقام از بني هاشم برآمدند تا پس از رحلت حضرت محمد صلي الله عليه و آله موقع را مغتنم شمرده با كمال قوا كوشيدند كه جانشيني محمد صلي الله عليه و آله با اصول ولايتعهدي(1) صورت نگيرد. بالاخره براي تعيين جانشين اكثريت آراء مردم را انتخاب كردند و چون بني اميه از لحاظ ثروت و رياست در بين مردم نفوذ كاملي داشتند، بني هاشم غلبه پيدا نمودند و عثمان به خلافت رسيد. به مناسبت همين خليفه تراشي بني اميه مقام بلندي حاصل كرده جاده را براي آينده خويش هموار كردند، هر روز اين جانشينان به ناحق محمد صلي الله عليه و آله بر جاه و جلال خود افزودند و در امور اسلام مداخلات ناروائي مي نمودند. عثمان كه مردي بي اطلاع و جاه طلب بود، هر روز ابزار دست ديگران قرار مي گرفت.
بني اميه از موقعيت استفاده كرده و براي آينده خود جايگاه محكم و استواري به وجود آوردند و بنابر عادت ديرين خود كه دشمن بني هاشم بودند كمتر خلوص عقيده و نيت پاك به اسلام ابراز مي داشتند و در باطن ننگ مي دانستند كه پيرو دين اسلام باشند، زيرا دين اسلام از فداكاري ها و جانبازي هاي بني هاشم پابرجا مانده بود ، ولي چون مسلمين نفوذ كاملي داشتند، بني اميه صلاح را در اين ديدند كه در سايه پيروي از اسلام مقاصد خويش را عملي سازند ، همين كه در دستگاه حكومت و خلافت وارد شدند و پايه جاه و جلال خويش را محكم نمودند، علناً به مخالفت با اسلام برخاستند و اسلام را به باد سخريه گرفتند.
بني هاشم كه كار را بدين منوال ديدند و از خيالات بني اميه واقف شدند، سكوت را جايز ندانسته و حركت عثمان را به مردم نشان دادند و مسلمانان كه اين حركات را مشاهده كردند بر عثمان شوريدند و او را به قتل رسانيدند و اكثريت آراء، خلافت علي عليه السلام را تصويب كرد و علي به خلافت رسيد، پس از اين واقعه بني اميه يقين كردند كه باز بني هاشم داراي سيادت و عظمت اوليه مي شوند، اين بود كه دوباره حكومت هاي سابق بني اميه كه موقعيت خود را در خطر ديدند دست به تظاهرات شديدي زدند و حاكم شام( معاويه) كه يك جرثومه شيطنت بود به بهانه قتل عثمان و به ادعاي اينكه كشته شدن عثمان با اشاره علي بوده، علم مخالفت را برافراشت و اختلاف شديدي بين مسلمانان بروز كرد و مانند عهد جاهليت شمشيرها بين اعراب به كار افتاد و جنگ هاي متعددي به وقوع پيوست تا اينكه علي عليه السلام را در محراب مسجد شهيد كردند. از آن به بعد كاملاً معاويه غالب و حسن فرزند علي عليه السلام و برادر بزرگ حسين عليه السلام با وي صلح كرد و جانشيني محمد صلي الله عليه و آله دوباره به دست بني اميه افتاد.
معاويه از يك طرف اقتدار مي يافت و از طرف ديگر با تدابير عملي در نابودي بني هاشم مي كوشيد و در نابودي و محو ابدي آنان دقيقه اي فروگذار نمي نمود.
حسين عليه السلام به شعار هميشگي خود مي گفت من در راه حق و حقيقت كشته مي شوم و دست به ناحق نخواهم داد. بني اميه از اين شعار حق و حقيقت مي ترسيدند، اين جنگ و جدال باقي بود تا اينكه امام حسن و معاويه درگذشتند و يزيد جانشين معاويه گرديد، حسين عليه السلام ديد از يك طرف حركات بني اميه كه( قدرت) مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پايمال مي كردند، نزديك است يكباره پايه هاي استوار و مستحكم اسلام را در هم ريزد و از طرف ديگر مي دانستند كه به فرض اينكه از يزيد اطاعت بكند يا با او مخالفت ورزد، بني اميه نظر به عداوت و دشمني ديرينه خود از محو و نابودي بني هاشم دست بردار نيستند و اگر بيش از اين مسامحه كند، نام و نشاني از اسلام و مسلمانان باقي نخواهد ماند. اين بود كه تصميم گرفت در برابر حكومت جور و ظلم قدعلم كند و براي پايدارداشتن پرچم اسلام، پرچمي كه بافداكاري و از خودگذشتگي هاي جدش و با ايثار خون پاك صدها مسلمان غيرتمند برافراشته شده بود، جان و مال و خانواده و دوستان خود را فدا نمايد.
اين سرباز رشيد عالم اسلام به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگري پايدار نيست و بناي ستم هر چند ظاهراً عظيم و استوار باشد، در برابر حق و حقيقت چون پركاهي برباد خواهد رفت.
پيروان وجدان اگر با نظر دقيق اوضاع و احوال آن دوره و پيشرفت مقاصد بني اميه و وضع( حكومت) و دشمني و عداوت آنها را با حق و حقيقت بنگرند، بدون تأمل تصديق خواهند كرد كه حسين عليه السلام با قرباني كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميت و حقانيت خود به دنيا درس فداكاري و جانبازي آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. اگر چنين حادثه جانگدازي پيش نيامده بود، قطعاً اسلام به حالت كنوني خود باقي نمي ماند و ممكن بود يكباره اسلام و اسلاميان محو و نابود گردند.
حسين بن علي عليهما السلام كه بعد از پدر مصمم در اجراي اين مقصود عالي بود، بعد از برقراري يزيد به جاي معاويه از مدينه بدين قصد حركت كرد كه در مراكز مهم اسلام مانند مكه و عراق اين خيال بزرگ و ايده آل مهم خويش را منتشر سازد و به جهان و جهانيان بگويد: بايد در راه دفاع از حق و حريت جانبازي كرد و مرگ را به اسارت ترجيح داد. در هر كجا كه حسين عليه السلام قدم مي گذارد و حقانيت اسلام را آشكار مي ساخت در قلوب مردم يك نفرت و انزجار شديدي نسبت به بني اميه توليد مي شد. يزيد هم كه از اين نكات باريك بي خبر نبود، دانست كه اگر در يك نقطه از كشورش صحبت از حق و حقيقت به ميان آيد و حسين در برابر او پرچم مخالفت را برافرازد با آن همه نفرتي كه مسلمانان از وضع سلوك و حكومت بني اميه پيدا نموده بودند و آن همه مهر و محبتي كه نسبت به حسين عليه السلام ابراز مي داشتند زوال( حكومت) او در خواهد رسيد، اين بود كه پس از نشستن بر اريكه " قدرت " قبل از هر اقدام مصمم قتل حسين عليه السلام گرديد و اين بزرگترين خبطهاي سياسي بني اميه بود و به واسطه يك خطاي سياسي نام و نشان خود را از صفحه عالم محو كردند.
حسين عليه السلام از شهيد شدن خود قبل از مرگش خبر مي داد و از آن ساعتي كه از مدينه حركت كرد، بدون پروا و وحشتي با صداي رسا مي گفت كه من براي كشته شدن مي روم و به همراهان خود محض اتمام حجت چنين گفت: " هر كس به طمع جاه و جلال همراه من است، ترك همراهي كند، زيرا من براي مبارزه با ظلم و جور حركت مي كنم و كشته شدن من در راه حق و حقانيت مسلم است. "
اگر منظور حسين عليه السلام اين موضوع نبود به كشته شدن تن نمي داد و در جمع نمودن لشكر كوشش مي كرد نه اينكه جماعتي را كه همراه داشت متفرق سازد، چون قصدي جز كشته شدن كه مقدمه يك نهضت عظيم و عالي بود، نداشت. بزرگترين وسيله را بي كسي و مظلومي مي دانسته و آن را اختيار كرد تا مصائب وي در قلوب عالم مؤثر واقع گردد. حسين عليه السلام به هفتاد و دو تن از ياران خود چنين گفت: " من ننگ دارم كه پسر معاويه شراب مي خورد و اشعار هوس آلود مي سازد و قبايل بيمناك اسلام را با زر و زور مي ترساند و پايه حكومت بيداد را استوار مي كند و دين خدا بي پناه باشد، من بايد قيام كنم و با خون خود دين اسلام را آبياري نمايم. اگر شما از اين راه پرخطر مي ترسيد، فوراً برگرديد و مرا به حال خود گذاريد. ولي يارانش كشته شدن و فداكاري را بر زندگي ترجيح دادند.
حسين عليه السلام مي دانست كه بعد از كشته شدن، زنان و اطفال بني هاشم( كه آل محمد بودند) اسير خواهند شد و اين واقعه در مسلمانان خاصه درعرب بيش از آنچه به تصور آيد، مؤثر است. چنانچه حركات و رفتار ظالمانه بني اميه و سلوك بي رحمانه آنان نسبت به اهل بيت حسين عليه السلام به اندازه اي در قلوب مسلمانان مؤثر افتاد كه اثرش از كشته شدن حسين عليه السلام و همراهانش كمتر نبود و عداوت بني اميه را با خاندان محمد صلي الله عليه و آله و عقايد آنها را با اسلام و رفتارشان را با مسلمانان آشكار ساخت. اين بود كه حسين به دوستان خود كه او را ممانعت از اين سفر مي نمودند، مي گفت: " من براي كشته شدن مي روم " دوستان حسين چون خيالاتشان محدود و از مقاصد عاليه حسين عليه السلام بي اطلاع بودند در منع مسافرت او اصرار مي كردند، حسين به آنها گفت: " خدا چنين خواسته و جدم چنين امر فرموده. "
ياران حسين چون چنين ديدند، به حسين عليه السلام پيشنهاد كردند و گفتند : حال كه براي كشته شدن مي روي زنان و بچه ها را همراه مبر. حسين در پاسخ آنها فرمود): خدا عيال مرا اسير خواسته) و اين سخنان چون مسلم شد، آنها فهميدند كه حسين عليه السلام جز اجراي اوامر خداوند مقصد يگري به خاطر ندارد. اين بود كه فرمود: چون قيام من به واسطه جلوگيري از ظلم و جور است، بعد از كشته شدن من و تحمل مصائب جانكاه، خداوند جماعتي را برانگيزاند كه حق را از باطل جدا مي سازد و قبول ما را زيارت مي كنند و بر مصائب ما گريه مي نمايند و دمار از روزگار دشمنان آل محمد صلي الله عليه و آله برمي دارند. درست اگر در كلمات و گفتار حسين عليه السلام دقت شود، معلوم خواهد شد كه هدف و ايده آل حسين عليه السلام جلوگيري از ظلم و ستم بوده و اين همه قوت قلب و از خودگذشتگي را در راه مقصود عالي خويش به خرج داده است.
حتي در آخرين دقايق زندگي، طفل شيرخوار خود را قرباني حق و حقانيت نمود و با اين عمل انديشه فلاسفه بزرگان عالم را متحير ساخت، كه چگونه در اين دم آخر با آن همه مصائب جانكاه و افكار متراكم و عطش و كثرت جراحات باز هم از مقصد عالي خود دست برنداشت و با اينكه مي دانست بني اميه ستمگر، بر فرزند صغيرش رحم نخواهند كرد، محض بزرگ نمودن مصائب خود، او را هم بر سر دست گرفت و به ظاهر تمناي آب براي طفلش نمود، ولي با تير جواب شنيد، گويا حسين عليه السلام از اين حركت قصدش اين بود كه جهانيان بدانند عداوت بني اميه با بني هاشم تا چه حد است، و مردم گمان نبرند كه يزيد براي دفاع از خود ناچار به اين اقدامات سبعانه دست زده ، زيرا كشتن طفل شيرخواره در چنين حال با آن وضع دهشتناك جز عداوت سبعانه كه منافي با قواعد هر دين و مذهبي است، چيز ديگري نبود و همين نكته مي تواند پرده از روي قبايح اعمال و نيات فاسده و عقايد بني اميه بردارد و بر جهانيان، خاصه مسلمانان ظاهر شود كه بني اميه نه تنها بر خلاف احكام اسلام حركاتي مي كردند، بلكه از روي عصبيت جاهلانه مي خواستند كه از بني هاشم خاصه بازماندگان محمد صلي الله عليه و آله حتي يك طفل شيرخواره باقي نماند.
با اين خيالات عالي كه حسين عليه السلام در نظر داشت و با آن همه دانش و سياستي كه در او بود، تا موقعي كه شهيد گرديد مرتكب امري نگرديد كه بهانه اي به دست بني اميه بيايد و آن را دليل بر كشتن حسين بدانند. حسين بن علي عليه السلام با آن عظمت و اقتدار و نفوذ كلمه اي كه داشت شهري از شهرهاي اسلام را مسخر نكرد و بر حكومتي از حكومت هاي يزيد حمله ننمود، با اين وصف وي را به دستور يزيد در بيابان لم يزرعي محاصره كردند.
حسين عليه السلام فقط فجايع بني اميه و نابودي اسلام را از رويه آنان گفته و از قتل خود خبر مي داد و از مظلوميت خود دلشاد بود، همين نكته است كه سلامت نفس حسين عليه السلام را مي رساند و منتهي درجه اثر را در قلوب مسلمانان بر عليه بني اميه مي بخشيد.
تاريخ عاشورا كاملاً نشان مي دهد كه هيچ يك از شهيدان كربلا عمداً خود را به كشتن نداده اند، يعني هر يك از كشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پاي درآورده اند و به اندازه مظلوميتشان بر عظمت و بزرگي اسلام افزوده شده، ولي شهادت حسين عليه السلام از همه مهمتر و از روي دانش و بصيرت و سياست انجام گرفت و اين شهادت و شهامت در تاريخ بشريت نظير ندارد.
حسين عليه السلام مدتها بود كه خود را آماده پيكار كرد و در انتظار چنين روزي دقيقه شماري مي كرد و مي دانست كه زنده ماندن نام جاويدان اسلام و قرآن مستلزم آن است كه او را شهيد كنند و با خون مقدسش درخت اسلام آبياري شود.
مصائبي كه حسين عليه السلام در راه احياي دين جدش بر خود وارد ساخت، او را بر شهيدان پيش از او برتري داد و بر احدي از گذشتگان چنين مصائبي وارد نيامده، اگر چه گفته مي شود كه ديگران هم در راه ديانت اسلام جان دادند، ولي به وضع حسين كه جان شيرين خود و فرزندان عزيز و برادران و برادرزادگان و دوستان و خويشاوندان و مال و عيال خود را در راه ديانت اسلام داده، نبوده و اين مصائب به طور ناگهاني و غيرمنتظره به وقوع نپيوسته كه در حكم واقعه غيرمنتظره بوده باشد، بلكه به مرور زمان و يكي بعد از ديگري اين مصائب به وقوع پيوست.
در تاريخ دنيا ، هجوم اين گونه مصائب پي در پي مخصوص حسين عليه السلام است، اين است كه به مجرد اينكه حسين شهيد گرديد و زن و فرزند او را اسير كردند و آن واقعات دردانگيز پيش آمد، يك مرتبه قبايح و فجايع اعمال بني اميه ظاهر شد و يك مرتبه جنبش و نهضت عظيمي در مسلمانان پيدا و عليه ( حكومت) يزيد و آل اميه قيام كردند. و بني اميه را مخرب اسلام دانستند و آنها را ظالم و غاصب ناميدند و برعكس بني هاشم را مظلوم و شايسته خلافت دانسته و حقيقت اسلام را رونقي تازه دادند، مسلماناني كه جنبه روحانيت اسلام را به يكباره فراموش نموده بودند با يك جنبش روشني به دنبال حق و حقيقت رفتند و نهضتهاي عظيم اسلامي شروع شد و دنباله آن تا به امروز امتداد يافت و روز به روز واقعه بزرگ كربلا اهميت و درخشندگي بيشتري يافت.
مهم ترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحاني كه در عوالم سياست اهميت شاياني داشت، مجدداً به دست بني هاشم افتاد و به ويژه در بازماندگان حسين عليه السلام مسلم گرديد. چندي طول نكشيد كه ( حكومت) ظلم و جور معاويه و جانشينان او منهدم شد و در كمتر از يك قرن قدرت از بني اميه سلب گرديد. منهدم شدن( قدرت) از بني اميه به قسمي شد كه امروز نام و نشاني از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتب تاريخي نامي از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا هم نوشته شده و اين نيست، مگر به واسطه قيام حسين و ياران با وفاي او.
مي توان ادعا نمود كه تا به امروز تاريخ بشريت نظير چنين شخص مالانديش و فداكار به خود نديده و نخواهد ديد. هنوز اسراي حسين عليه السلام نزد يزيد نرسيده بودند كه علم خون خواهي حسين عليه السلام برافراشته شد و نهضت عظيمي عليه يزيد آغاز شد، مظلوميت حسين عليه السلام بر همه ثابت شد و پرده از روي نيات و جنايات بني اميه برداشته شد و كار به جايي رسيد كه خاندان و حرمسرايان يزيد زبان شماتت بر او دراز كردند و با اينكه ممكن نبود نام حسين و خاندان علي عليه السلام در اطراف و جوانب يزيد به نيكوئي برده شود. پس از اين واقعه در " پايتخت " يزيد، همه جا صحبت از مظلوميت حسين و ياران او بود و خاندان علي عليه السلام را به تقديس و عظمت ياد مي كردند و با اينكه يزيد ياراي شنيدن چنين كلماتي را نداشت، جز سكوت چاره اي نديد و براي تبرئه نمودن خود قصور و گناه را به امراي خود نسبت داد و گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را زيرا من به او دستور دادم كه اگر مي تواند از حسين عليه السلام بيعت بگيرد نه اينكه او را شهيد نمايد و از بس مدح و ثناي حسين عليه السلام را پس از واقعه كربلا شنيد، روزي گفت: "( حكومت) وسيع بني اميه منقرض گرديد و به قسمي آنها را از ميان برداشتند كه حتي نام و نشاني از آنها باقي نماند. فقط چند نفري از آنها يكي بعد از ديگري در آندلس حكومت مي كردند.
امروزه از آن ( قدرت) و جاه و غرور يك نفر ولو اينكه گمنام باشد، پيدا نمي شود و اگر پيدا شود از بس مورد سرزنش مردم مي باشند، ننگ دارند كه خود را معرفي نمايند.(2)

نهضت حسين از نظر مهاتما گاندي
 

من زندگي امام حسين عليه السلام آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه كافي به صفحات كربلا نموده ام و بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستي از سرمشق امام حسين عليه السلام پيروي كند.(3)

محمدعلي جناح درباره حسين سخن مي گويد
 

هيچ نمونه اي از شجاعت بهتر از آنكه امام حسين عليه السلام از لحاظ فداكاري و تهور نشان داد در عالم پيدا نمي شود، به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين شهيدي كه خود را در سرزمين عراق قربان كرد، پيروي نمايند.(4)

حادثه طف از نظر لياقت عليخان
 

اين روز ( عاشورا) براي مسلمانان در سراسر جهان معناي بزرگ دارد، در اين روز يكي از حزن آورترين و تراژيك ترين وقايع اسلام اتفاق افتاد. شهادت حضرت امام حسين در عين حزن، نشانه فتح نهايي روح واقعي اسلامي بود، زيرا تسليم كامل به اراده الهي به شمار مي رفت، شهادت يكي از عظيم ترين پيروان اسلام مثل درخشنده و پايدار براي همه ما است. اين درس به ما مي آموزد كه اشكال و خطرات هر چه باشد نبايد از راه حقيقت و عدالت منحرف شود.(5)

پورشو تامداس توندون(6) حسين را مي ستايد
 

شهادت امام حسين عليه السلام از همان زمان كه طفلي بيش نبودم در من تأثير عميق و حزن آوري مي بخشيد. من اهميت برپا داشتن اين خاطره بزرگ تاريخي را مي دانم. اين فداكاري هاي عالم از قبيل شهادت امام حسين عليه السلام سطح بشريت را ارتقاء بخشيده است و خاطره آن شايسته است هميشه بماند و يادآوري شود.(7)

اثر نهضت حسين از نظر گيبون مورخ مشهور
 

در طي قرون آينده بشريت و در سرزمين هاي مختلف شرح صحنه حزن آور مرگ حسين موجب بيداري قلب خونسردترين قارئين خواهد شد.(8)

چارلز ديكنز درباره نهضت حسين اينگونه مي گويد
 

اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواسته هاي دنيائي خود بود، من نمي فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنين حكم مي نمايد كه او فقط به خاطر اسلام فداكاري خويش را انجام داد.(9)

حسين عليه السلام از نظر توماس كارلايل
 

بهترين درسي كه از تراژدي كربلا مي گيريم، اين است كه حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند، آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوق عددي در جائي كه حق با باطل روبه رو مي شود، اهميت ندارد و پيروزي حسين با وجود اقليتي كه داشت باعث شگفتي من است.(10)

سخنان پروفسور ادوارد براون درباره حادثه طف
 

آيا اقليتي پيدا مي شود كه وقتي درباره كربلا سخن مي شنود، آغشته با حزن و الم نگردد، حتي غيرمسلمانان نيز نمي توانند پاكي روحي را كه اين جنگ اسلامي در تحت لواي آن انجام گرفت، انكار كنند.(11)

نهضت حسين از نظر فردريك جمس
 

درس امام حسين عليه السلام و هر قهرمان شهيد ديگري اين است كه در دنيا اصول ابدي عدالت و ترحم و محبت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند و همچنين مي رساند كه هرگاه كسي براي اين صفات ابدي مقاومت كند و بشر در راه آن پافشاري نمايد، آن اصول هميشه در دنيا باقي و پايدار خواهد ماند.(12)

ل. م. بويد
 

در طي قرون افراد بشر هميشه جرات و پردلي و عظمت روح و بزرگي قلب و شهامت رواني را دوست داشته اند و در همين هاست كه آزادي و عدالت هرگز به نيروي ظلم و فساد تسليم نمي شود. اين بود شهامت و اين بود عظمت امام حسين عليه السلام و من مسرورم كه با كساني كه اين فداكاري عظيم را از جان و دل ثنا مي گويند، شركت كرده ام، هر چند كه 1300 سال از تاريخ آن گذشته است.(13)

حسين از نظر واشنگتن ايروينك مورخ آمريكايي
 

براي امام حسين عليه السلام ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن اراده يزيد نجات بخشد، ليكن مسئوليت پيشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمي داد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودي خود را براي قبول هر ناراحتي و فشاري به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بني اميه آماده ساخت. در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روي ريگ هاي تفتيده عربستان روح حسين فناناپذير است. اي پهلوان و اي نمونه شجاعت و اي شهسوار من، اي حسين.(14)

توماس ماساريك درباره حادثه كربلا سخن مي گويد
 

بسياري از مورخين ما از كم و كيفيت اين رسم و ازدياد عزاداري واقف نبوده، جاهلانه سخن مي گويند و وضع عزاداري پيروان حسين عليه السلام را مجنونانه مي پندارند و ابداً بدين نكته پي نبرده اند كه اين مسئله در اسلام چه تحولاتي را به وجود آورده و با جنبش و نهضت مذهبي كه از تعزيه داري در اين قوم پيدا شده در هيچ يك از اقوام و ملل ديگر عالم پيدا نشده با يك نظر دقيق در ترقيات دويست ساله پيروان علي عليه السلام در هندوستان كه عزاداري را شعار خود نموده اند تصديق خواهيم كرد كه بزرگترين عالم اصلي مزيت را آنها پيروي مي كنند.
دويست سال پيش پيروان علي و حسين عليها السلام در سرتاسر هندوستان در اقليت بودند و همين حال را ممالك ديگر داشتند. امروزه در ممالك مترقي و ثروتمند مسيحي اگر بخواهند چنين ماتم و عزاداري را به پا نمايند با صرف ميليونها دلار باز هم به تأسيس چنين مجامع و مجالس عزاداري موفق نخواهند شد. گرچه كشيشان ما هم از ذكر مصائب حضرت مسيح ، مردم را متأثر مي سازند، ولي آن شور و هيجاني كه در پيروان حسين عليه السلام يافت مي شود، در پيروان مسيح يافت نخواهد شد و گويا سبب اين باشد كه مصائب مسيح در برابر مصائب حسين عليه السلام مانند پركاهي است در مقابل يك كوه عظيم پيكر.(15)

موريس دوكبري مي نويسد:
 

اگر مورخين ما، حقيقت اين روز را مي دانستند و درك مي كردند كه عاشورا چه روزي است اين عزاداري را مجنونانه نمي پنداشتند، زيرا پيروان حسين به واسطه عزاداري حسين مي دانستند كه پستي و زيردستي و استعمار واستثمار را نبايد قبول كنند، زيرا شعار پيشرو و آقاي آنها ندادن تن به زيربار ظلم و ستم بود.
قدري تعمق و بررسي كنيم كه در مجالس عزاداري حسين عليه السلام چه نكات دقيق حيات بخشي مطرح مي شود! در مجالس عزاداري حسين گفته مي شود، كه حسين عليه السلام براي حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگي مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زيربار استعمار و ماجراجوئي يزيد نرفت.
پس بيائيد ما هم شيوه او را سرمشق قرار داده از زيردستي استعمارگران( بيگانگان) خلاصي يابيم و مرگ باعزت را بر زندگي با ذلت ترجيح دهيم زيرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگي با ذلت است. مسلم است ملتي كه از گهواره تا گور تعليماتش چنين است داراي چه مقام و مرتبي است، داراي هر گونه شرافت و افتخاري است، همه سرباز حقيقي عزت و شرافتند. علاوه بر منافع سياسي كه ذكر شد و اثراتش طبيعي است. بزرگترين پاداش اخروي را مسلمانان در اين عمليات( يعني تعزيه داري حسين مي دانند) آشنايان به تاريخ تصديق خواهند نمود كه اصلاح اخلاق و تعليمات بين المللي جز به وسيله مذهب امروزه بلكه در قرنها در ملل خاورميانه غيرممكن است. جمعيت تسليح اخلاقي به خوبي بدين نكته پي برده كه وطن خواهي و اتحاد و اتفاق را در سايه دين و مذهب و ديانت ملل خاور زمين به دست آورده اند. امروزه در ممالك متحده آمريكا مردم را به نام خدمت به وطن دعوت مي كنند، ولي در آسيا مي توان خدمات شاياني را به نام دين و مذهب حاصل نمود.
اگر مسلمانان مذهب را ناديده انگارند و به نام وطن خواهي بخواهند ترقيات سياسي حاصل كنند، بجاي نفع، زيان خواهند برد. زيرا اگر تعليمات سربازي را با دين توأم سازند، سربازان تا خون در بدن دارند، حاضر نيستند حتي يك وجب از خاك مقدس وطن را تسليم اجانب نمايند. امروز اگر استقلالي در مسلمانان مشاهده مي شود، عامل اصلي آن پيروي از دستورات قرآن و اسلام است و خواهيم ديد روزي را كه سلطنت هاي اسلامي در سايه همين نكته اساسي قوت گيرند و بدين وسيله مسلمانان عالم در سايه اتحاد و اتفاق واقعي مانند صدراسلام ممالك مشرق و مغرب عالم را مطيع اوامر خود سازند، حسين عليه السلام شبيه ترين روحانيين به حضرت مسيح است، ولي مصائب او سخت تر و شديدتر است.(16)

عاشورا از نظر دكتر ژوزف فرانسوي
 

دكتر ژوزف مورخ معروف فرانسوي در كتاب " اسلام و اسلاميان " مي نويسد: بعد از رحلت بنيان گذار اسلام يعني محمدبن عبدالله صلي الله عليه و آله اختلاف كلمه و عقيده در تابعين و جانشينان وي پيدا شد. دسته اي به خلافت دامادش علي بن ابي طالب قائل و دسته ديگري خلافت پدرزن او ابوبكر را قبول نمودند، دسته اول را شيعه و دسته دوم را سني ناميدند.
وقتي علي عليه السلام به خلافت رسيد و عايشه زوجه حضرت محمد صلي الله عليه و آله و دختر ابوبكر بر مخالفت او برخاست و معاويه برادرزن ديگر محمد صلي الله عليه و آله در شام پرچم پادشاهي را برافراشت. در اين موقع سه دستگي به وجود آمد و جنگهاي شديدي برپا شد و عده زيادي مقتول و مجروح گرديدند. زماني كه زمامدار شام( معاويه) به قتل و غارت پيروان علي عليه السلام پرداخت و دستور داد كه نام علي عليه السلام را به زشتي ياد كنند در منابر و مساجد نسبت به علي عليه السلام اهانت نمايند.
عداوت و دشمني بين دو دسته شيعه و سني بيش از پيش شد و شيعيان از زيربار اطاعت بزرگان سنت بيرون آمده و تنفر و انزجار خود را از آنها ابراز داشتند. ولي حكومت و اقتدار در دست تسنن بود. از بعد از زمان خلافت، شيعيان از ترس حكومت هاي جابر هيچگونه ابراز عقيده اي نمي نمودند و اين شيوه برقرار بود تا واقعه عاشورا كه در اين روز به دستور حاكم شام( يزيد بدن معاويه) حسين عليه السلام و يارانش را در حوالي كوفه به قتل رسانيدند و اين واقعه حائز اهميت شاياني گرديد و پيروان علي عليه السلام برآشفته و موقع را مغتنم شمرده مشغول پيكار شدند و جنگ ها نموده و خونها ريخته شد و عزاداري برپا گرديد و كار بجائي رسيد كه شيعيان، عزاداري نوه محمد يعني حسين بن علي عليه السلام را جزو مذهب خود قرار دادند و از آن روز تاكنون به پيروي از بزرگان دين خود كه آنها را دوازده نفر از اولاد علي و فاطمه عليها السلام مي دانند و گفتار و رفتار و كردار هر يك از آنها را در مرتبه گفتار و كردار خدا و رسول و تالي قرآن مي شمارند، در عزاداري حسين عليه السلام شركت كرده و رفته رفته اين عزاداري از اركان مذهب شيعه قرار گرفت. با ترقيات سريع السيري كه شيعيان در اندك مدتي كردند مي توان گفت در دو قرن ديگر عدد آنها بر ساير فرق مسلمانان بيشتر خواهد شد و علت اين امر به واسطه سوگواري حسين عليه السلام است.
امروز در هيچ نقطه اي از جهان نيست كه براي نمونه دو الي سه نفر شيعه يافت شوند و اقامه عزاداري ننمايند.
" در بندر مارسيل، عربي را ديدم كه پيرو مذهب تشيع بود و گويا تبعيت بحرين را اختيار نموده بود. در مهمانخانه جنب اتاق من مسكن داشت در روز عاشوراي حسين عليه السلام به تنهايي احوالات حسين را مي خواند و گريه مي كرد و سپس مقداري آش كه با شكر و برنج تهيه نموده بود بين فقرا تقسيم مي نمود. "
شيعيان عقيده دارند كه در روزهاي عاشورا و تاسوعا بايستي فقرا را اطعام نمود از اين جهت همه ساله از اموال خود به قدر استطاعت خويش به فقرا كمك مي نمايند و بعضي اوقات اين كمك ها از ميليونها دلار هم مي گذرد. دسته ديگري از شيعيان براي اقامه مجلس سوگواري وقفياتي نموده اند كه ارزش آن بالغ بر ميليونها دلار مي گردد. بايد اعتراف نمود كه شيعيان از بذل جان و مال خود در راه مذهب و سوگواري حسين عليه السلام دريغ ندارند.
امروز در هر نقطه از عالم مسلمانان شايسته ترين افرادي مي باشند كه به معرفت علم واقف شده و به خصوص فرقه شيعه بر ساير فرق اسلام مزيت و برتري دارند. (17)

پى‏نوشتها:
 

1- انتخاب دوازده جانشين( علي و فرزندانش) براي پيغمبر در اعتقاد شيعه و طبق مدارك قطعي و علمي از جانب خداوند بوده است، نه بخواست و اراده پيامبر.
2- قيام حسين و يارانش، صص 2 تا 17، به نقل از ريدرز دايجست، چاپ نيويورك.
3- مجله نور دانش، شماره 3، سال 1341 شمسي .
4 و5- مجله نور دانش، شماره 3.
6-Pursho Ttamdas Tondon
7- مجله نور دانش، شماره 3.
8 و9 و10و11- مجله نور دانش، شماره 3.
12و13و14- مجله نور دانش، شماره 3.
15- قيام حسين و يارانش، ص 20.
16- همان، ص 21.
17- قيام حسين و يارانش، ص 24، به نقل از ريدرز دايجست، چاپ نيويورك.
 

منبع:سايت حوزه
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : samsam



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط