انديشه سياسى ملا احمد نراقى (1)
موسى نجفى (1)
ويژه نامه كنگره بزرگداشت فاضلين نراقى 1
*مباحث كتاب
هر چند در ابتدا به نظر نمىآيد كه اين كتاب از سياست و يا موردى كه به سلوك سياسى و يا انديشه سياسى مربوط شود، سخن گفته باشد، با دقت در ريز مطالب و ظرافتهايى كه مرحوم نراقى ذيل مباحث مختلف اخلاقى به خرج داده است، استنباطات و نتايج سياسى و اجتماعى قابل توجهى به دست مىآيد كه در اين تحقيق به آنها خواهيم پرداخت.
لزوم رعايت كرامت ذاتى انسان
«هر كه نسبت ميان خدا و بنده او را فى الجمله ادراك كند و رابطه خاصى را كه ميان خالق ومخلوق است، بفهمد، مىداند كه اهانت بنده، اهانت مولاى اواست و تحقير مخلوق، فى الحقيقه تحقير خالق او است و همين قدر در مذمت او كافى است پس، بر هر عاقلى واجب است كه دايم متذكر اين معنا بوده باشد و اخبار و آثارى را كه در مذمت اهانت بندگان خدا وارد شده، در نظر داشته باشد و آنچه را در خصوص مدح و تعظيم ايشان رسيده است، نصب العين خود نمايد و خود را ازاين فعل شنيع باز دارد تا موجب رسوايى او در دنيا و آخرت نگردد. و مخفى نماند كه ضد اين صفت كه اكرام و تعظيم و احترام بندگان خدا بوده باشد، از شرايف اعمال و فضايل افعال است.» (7)
محورىترين تراز اخلاق و سلوك سياسى
«و پيش ازاين دانستى كه قوه انسانيه كه مدخليت در صفات و اخلاق دارند،چهار قوه عاقله وعامله و غضبيه وشهويهاند. و دانستى كه كمال قوه عامله، انقياد واطاعت او است از براى عاقله ازاستعمال سايردر اعمال حسنه، و عدالت عبارت از آن است ونقض آن از عدم انقياد است پس، هرگاه ساير قوا به مرتبه كمال باشند، عدالت منتفى خواهد بود و هرگاه ناقص باشند عدالت منتفى خواهد بود و تحقق و انتفاى عدالت، تابع كمال و نقص ساير قوا است و عدالت امرى است جامع جميع صفات كماليه پس، از براى كسب عدالت بخصوص كيفيتى خاص و از براى ازاله ضدش كه جور است، معالجه مخصوصى نيست...» (7)
نويسنده در بيان جايگاه عدالت و ريشهيابى آن در انسان و خواص و عوارضش، ضمن بحثى تحت عنوان «در بيان ملكه عدالت» مىنويسد: (بدان كه عدالت، افضل فضايل و اشرف كمالات است زيرا كه دانستى كه مستلزم جميع صفات كماليه است، بلكه عين آنها است، همچنانكه جور كه ضد آن است، مستلزم جميع رذايل، بلكه خود آنها است. و چگونه چنين نباشد و حال آنكه شناختى كه عدالت ملكهاى است حاصل در نفس انسان كه به سبب آن قادر مىشود بر تعديل جميع صفات وافعال و نگاهداشتن در وسط و رفع مخالفت و نزاع فى مابين قواى مخالفه انسانيه به نحوى كه اتحاد و مناسبت و يگانگى والفت ميان همه حاصل شود. پس، جميع اخلاق فاضله و صفات كامله، مترتب بر عدالت مىشود و به اين سبب «افلاطون» الهى گفته است كه چون براى انسان صفت عدالت حاصل شد، روشن و نورانى مىشود، به واسطه آن جميع اجزاى نفس او و هر جزوى از ديگرى كسب ضيا و تلألؤ مىكند و ديدههاى نفس گشوده مىشود و متوجه مىشود به جا آوردن آنچه را در خواستهاند بر نحو افضل پس سزاوار بساط قرب مبدأ كل جل شأنه مىشود و غايت تقرب در نزد ملك الملوك از براى او حاصل مىشود.» (9)
آنگاه بعد از ذكر تمهيداتى چند پيرامون عدل و عدالت، به اقسام آن اشاره مىكند و مىنويسد :
«بدان كه علماى اخلاق، عادل را سه قسم گفتهاند: اول: عادل اكبر و آن شريعت الهيه است، كه از جانب حق سبحانه و تعالى صادر شده كه محافظت مساوات ميان بندگان را نمايد، دوم : عادل اوسط و آن سلطان عادل است كه تابع شريعت مصطفويه بوده باشد و آن خليفه ملت و جانشين شريعت است، سوم: عادل اصغر و آن طلا ونقره است كه محافظت مساوات درمعاملات را مىنمايد و در كتاب الهى اشاره مىفرمايد: «و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد ومنافع للناس ما فرستاديم قرآن را كه مشتمل است بر احكام شريعت و ترازوى عدل را كه مردم به واسطه آنها بر حد وسط بايستند وازحد خود تجاوز نكنند و فرستاديم آهن را كه در آن است عذاب شديد و منفعت بسيار از براى مردمان».
پس، قرآن عبارت است از شريعت پروردگار. و ميزان اشاره به درهم و دينار است؛ و آهن، اشاره به شمشير سلطان عادل است كه مردم را به راه راست دارد و از جور و تعدى در جميع امور محافظت نمايد. و ضد عادل كه جابر است نيز بر سه وجه است: اول جابر اعظم و آن كسى است كه از حكم شريعت بيرون رود و از حكم صاحب شرع سرباز زند و متابعت شرع را ننمايد؛ و او را كافر دانند؛ دوم جابر اوسط وآن شخصى است كه ازاطاعت سلطان عادل واحكام او سرپيچد؛ و او را ياغى و طاغى خوانند؛ سوم جابر اصغر و آن كسى است كه به حكم درهم و دينار نايستد و مساوات آن را ملاحظه نكند؛ بلكه زيادتر از آنچه حق او است، بردارد و آنچه حق ديگران است، كمتر بدهد؛ و او را خائن گويند.» (10)
ملا احمد نراقى بعد از ذكر عدالت درامور مختلف و شئونات متعدد اجتماعى و فردى، به بحث درباب عدالت پادشاه مىنشيند؛ ولى قبل از آن، بحثى را در اينكه پادشاه حقيقى كيست و چه صفاتى دارد، مطرح مىكند ومىگويد: ( هر كه قوا و صفات خود را به اصلاح آورد و تعديل در شهر بند نفس خود نمود واز طرف افراط و تفريط دورى كرد ومتابعت هوى و هوس نفس خود را ننمود و بر جاده وسط ايستاد، چنين شخصى قابليت اصلاح ديگران را دارد و سزاوار سرورى مردمان است و خليفه خدا و سايه پروردگار است در روى زمين....» (11)
(معراج السعاده» بعد از برشمردن صفات عاليه و بايسته و شرايط لازم براى حاكم عادل و تفاوت قائل شدن بين حاكم عادل و حاكم جابر، با اين ملاك، به تبيين ثمرات و بركات اين عدالت مىپردازد:
«چون چنين شخصى در ميان مردم حاكم و فرمانروا شد و زمام امور ايشان در قبضه اقتدار او در آمد، جميع مفاسد به اصلاح مىآيد و همه بلاد روشن و نورانى مىشود وعالم آباد و معمور مىگردد و چشمهها و نهرها پر آب مىگردد و زرع محصول فراوان و نسل بنى آدم زياد مىشود و بركات آسمان، زمين را فرو مىگيرد و بارانهاى نافعه نازل مىشود؛ وازاين جهت است كه اقسام عدالت و اشرف وافضل انواع سياست، عدالت پادشاه است، بلكه هر عدالتى نسبت به عدالت او است و هر خير و نيكى منوط به خيريت او. و اگر عدالت سلطان نباشد، احدى متمكن از اجراى احكام عدالت نخواهد بود. چگونه چنين نباشد و حال اينكه تهذيب و تحصيل معارف و كسب علوم و تهذيب اخلاق وتدبير امر منزل و خانه و تربيت عيال و اولاد موقوف است به فراغ بال و اطمينان خاطر و انتظام احوال؛ و با وجود ظلم پادشاه،احوال مردم مختل و اوضاع ايشان پريشان مىشود. از هر طرفى فتنه بر مىخيزد، از هر جانبى محنتى رو مىآورد، دلها مرده و خاطرها افسرده مىشود و از هر گونه عايقى سر بر مىآورد و در هر كنارى مانعى پيدامىشود، طالبين سعادت و كمال در بيابانها و صحراها حيران و سرگردان مىمانند وارباب علوم و دانش در زواياى خفا و گمنامى متوارى و منزوى مىشوند، نه ايشان را به سرمنزل كمال راهى و نه از براى شاهراه هدايت،راهنما و آگاهى.
آثار عرصات علم و عمل مندرس و كهنه مىشود و در و ديوار منازل دانش و بينش تيره و تار مىگردد. پس آنچه لابد است در تحصيل سعادت از جمعيت خاطر وانتظام معاش كه ضرورى زندگانى است ، هم نمىرسد. بالجمله، مناط كلى در تحصيل كمالات و وصول به مراتب سعادات وكسب معارف و علوم و نشراحكام، عدالت سلطان است والتفات او به اعلاى كلمه دين و سعى او در ترويج شريعت سيد المرسلين. و از اين جهت در اخبار وارد است كه پادشاه عادل شريك است در ثواب هر عبادتى كه از هر رعيتى از اوصادر شود و سلطان ظالم شريك است در گناه هر معصيتى كه از ايشان سر زند.» (12)
ريشه يابى ظلم در نفس (عقوبت و عوارض اجتماعى و مهار آن)
«ظلم در اصل لغت به معناى كار بى جا كردن است و تعدى نمودن از حد وسط. و ظلم به اين معنا، جامع همه رذايل و ارتكاب هر يك از قبايح شرعيه و عقليه است؛ و اين ظلم به معناى اعم است. واز براى ظلم معناى ديگر است كه عبارت است از ضرر واذيت رسانيدن به غير، از كشتن يا زدن يا دشنام و فحش دادن يا غيبت او كردن يا مال او را به غير حق تصرف كردن و گرفتن يا غير اين ها از كردار يا گفتارى كه باعث اذيت غير باشد؛ و اين ظلم به معناى اخص است كه در بيشتر آنچه در آيات واخبار متعارف مردم ذكر مىشود، اين معنا مراد است. و باعث اين ظلم اگر عداوت و كينه باشد، از نتايج قوه غضبيه خواهد بود و اگر موجب آن حرص و طمع در مال باشد، از جمله رذايل قوه شهويه محسوب خواهد شد.» (13)
نويسنده آن گاه قبيح بودن ظلم را طبق عقول بشرى مدنظر قرار مىدهد و آن را مطابق مذهب اسلام از اعظم محرمات بر مىشمرد؛ سپس با استناد به آيات و روايات متعدد،به ابعاد قضيه مىپردازد و به نقل از حضرت امام جعفر صادق(ع) روايت مىكند كه خداوند از طريق پيامبر قوم بنى اسرائيل، خطاب به پادشاه ظالم آنجا چنين مىفرمايد:
«من تو را وا نداشتهام از براى ريختن خون بيگناهان و گرفتن اموال مردمان، بلكه تورا صاحب اختيار كردم به جهت آنكه صداهاى مظلومان را از درگاه من باز دارى و نالههاى ايشان را كوتاه كنى. من نخواهم گذشت از ظلمى كه بر احدى شود، اگر چه از جمله كفار باشد.
پادشاه، حكم شبانى دارد كه آفريدگار عالم او را بر رعيت گماشته واز او محافظت ايشان را خواسته و چنانچه اندكى در حفظ و حراست ايشان اهمال و مسامحه نمايد، زود دست او را از شبانى ايشان كوتاه فرمايد و محاسبه روز قيامت، حساب جزا را از او مىطلبد.» (14)
«معراج السعاده» آن گاه به اين نكته اشاره مىكند كه اثرات اخروى و دنيوى ظلم با گذشت زمان محو نمىشود و وبال اعمال ظالم است. به غير ازاين، اين گناه نسلهاى بعدى گردن وى را هم گرفته، آنان نيزمكافات پس مىدهند. كتاب در بيان فلسفه اين سنت الهى، چند وجه قائل مىشود؛ اول آن كه : «والد ماجد حقير در جامع السعاده (15) نقل فرموده است كه ظاهر آن است كه مؤاخذه اولاد به سبب ظلم پدران، مخصوص اولادى است كه به ظلم پدران خود راضى بودهاند يا اولادى كه از ظلم پدر به ايشان اثرى رسيده باشد، چون مالى به ايشان منتقل شده باشد» (16) حكمت ديگر آن كه: «بعضى علما در سر اين گفته كه دنيا دار مكافات و انتقام است و بايد هر ظلمى در دنيا بشود گو بعضى از آن به روز قيامت افتد و اين انتقام هم از براى ظالم فايده دارد، هم براى مظلوم؛ به جهت اين كه چون اين را شنيد، مطلع شد كه هر ظلمى را در دنيا مكافاتى است، بسا باشد از ظلم كردن باز ايستد و اما از براى مظلوم به جهت اين كه او از اطلاع بر اين شاد و مستبشر مىگردد و علاوه بر ثواب اخروى، فرح در دنيا نيز از براى او حاصل مىشود.
لب خشك مظلوم را گو بخند
كه دندان ظالم بخواهند كند
پس آنچه ازظلم به اولاد اولاد اولاد ظالم مىرسد اگرچه ظاهرا بر او ظلم است و ليكن در معنا نعمتى است از خدا بر او كه فايده از براى ديگران نيزدارد» (17) «معراج السعاده» تمامى ابعاد و اثرات ظلم را بررسى كرده و همه منفذهايى را كه حكام و ظلمه براى توجيه ظلم خود به كار بردهاند، بسته است و تا آن جا پيش مىرود كه آه مظلومى را در خرابى جلال و جبروت دستگاه حكومتى مؤثر مىداند ومىنويسد:
«آرى بسا باشد كه ستمكار ظالم، بيدادى بر بيچاره كند كه در چاره جويىاش از هر جا بسته و دست اميدش از همه جا گسسته مىشود؛ ناچار شكوه و داد خواهى به درگاه پادشاهى برد كه ساحت رحمتش گريزگاه بى پناهان و غم خوارى مرحمتش فرياد رس داد خواهان است، مير ديوان عدلش گداى بى سروپايى خسرو تاجدارى را دست اقتدار در زير تيغ انتقام مىنشاند و سرهنگ سياستش براى خاطر پريشانى، سلطان والاشأن را در پالهنگ عجز در گردن افكند و به پاى دار مكافات مىدراند. مظلومى از ضرب چوب ظالمى برخود پيچد كه شحنه غضبش با وى درنپيچد و ستم كيشى اشكى از ديده درويشى فرو نريزد كه سيلاب عقوبتش بنيان دولت وى ازهم بريزد:
نخفته مظلوم ز آهش بترس
زدود دل صبحگاهش بترس
نترسى كه پاك اندرونى شبى
برآرد ز سوز جگر ياربى
چراغى كه بيوه زنى برفروخت
بسى ديده باشى كه شهرى بسوخت
پريشانى خاطر داد خواه
براندازد از مملكت پادشاه
ستاننده داد آن كس خداست
كه نتواند از پادشه داد خواست» (18)
پىنوشتها:
1) عضو هيئت علمى علوم سياسى دانشگاه تهران.
2) مرحوم ملااحمد نراقى، فرزند عالم شهير شيعه مرحوم ملامحمد مهدى نراقى است. وى در دوران پرآشوب و سخت، به خوبى از عهده وظايف و امور دينى واجتماعى بر آمده و با آن كه يكى از معتبرترين و دقيقترين كتب اخلاقى را نگاشته و اين موضوع، از روح معنوى و جنبههاى رياضتى و مراقبه نفسانى در وى خبر مىدهد، از مسئوليتهاى اجتماعى و سياسى شانه خالى نكرده و نام ايشان در جنگهاى اول و دوم ايران و روس، در رأس علماى جهادگر ثبت شده است . «ناسخ التواريخ» در طرح مبارزات علماى فعال در قضيه جنگ اول ايران و روس، از وى با تعبير «فحل فضلاى ايران» ياد مىكند. «ناسخ التواريخ» همچنين ذيل وقايع سنه 1241ق. در مورد رخدادهاى قبل از صدور فتاواى جهاديه علما عليه روسها و آماده كردن لشكر و ترغيب و تحريض مردم به جنگ با روسها، از حضور علامه نراقى در اردوگاه چمن سلطانيه سخن به ميان مىآورد و مىنويسد: «روز شنبه هيجدهم ذيقعده، جناب حاجى ملااحمد نراقى كاشانى كه از تمامت علماى اثنى عشريه فضيلتش بر زيادت بود، از راه برسيد ».
از مرحوم نراقى، كتب و آثار ارزشمند علمى و فقهى به يادگار مانده است. كتاب «وفيات العلماء» در اين باره مىنويسد: او تأليفات بسيارى از خود به يادگار گذاشته است كه مشهورترين آنها عبارتند از: .1 كتاب معراج السعاده؛ .2 كتاب خزائن، گرد آمده از هر چيز نفيس از لطايف و الفرايد و قصص و مطايبات؛ .3 كتاب طاقديس؛ .4 كتاب مفتاح الاحكام؛ .5 كتاب مناهج الوصول الى علم الاصول؛ .6 كتاب سيف الامه، كه رد نوشته بر شخص نصرانى كه ايرادات و شبهات بر دين اسلام وارد كرده بود.
كتب تراجم در مورد علامه نراقى خبر از آن مىدهند كه وى در نجوم و رياضيات هم تبحر داشته است. از نكات برجسته ديگر در باب نظريههاى علمى مرحوم نراقى، طرح مسئله ولايت فقيه است كه همواره در طول دو قرن اخير، كانون بحث علما و مجتهدان بوده است. در اين مورد، ارجاع به مآخذ زير مفيد است:
ـ حدود ولايت حاكم اسلامى، ملااحمد نراقى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1365،چاپ اول.
ـ شئون فقيه، ملااحمد نراقى، مترجم سيد جمال موسوى، تهران، بنياد بعثت، 1367 چاپ اول .
ـ شيخ انصارى ومسئله ولايت فقيه، محمد حسن فاضل گلپايگانى، قم، كنگره شيخ انصارى، 1373، چاپ اول. قسمت «احمد نراقى و ولايت فقيه»، ص 33 تا .38
ـ ولايت فقيه از ديدگاه فقها و مراجع، على عطايى، قم، چاپخانه نمونه، چاپ اول.
در هر حال، زندگى و حيات طيبه اين عالم ربانى واستاد مجسم فضيلت و اخلاق، در ربيع الاول 1244ه.ق. به پايان رسيد. فوت وى را به جهت مرض وبا و طاعون نوشتهاند. جنازه او در صحن مطهر مولاى متقيان امام على بن ابيطالب ـعليه السلام ـ به خاك سپرده شده است. با نقلى از «روضات الجنات» در مورد مقام علامه نراقى، شرح حال مختصر ايشان را به اتمام مىرسانيم و طالبان را براى مطالعه بيشتر ، به كتب تراجم و احوالات علما ارجاع مىدهيم. روضات مىنويسد: ان بحرا مواجا ويما عجاجا و استادا ماهرا و عمادا.
3) اين باب ، فصولى دارد در شناخت نفس انسانى و بحث از حقيقت آن.
4) در اين باب ، در مورد مصدر همه نيكىها و بديها به چهار قوه در انسان به بحث مىنشيند .
5) در اين باب، به بحث از تربيت و كسب اخلاق حسنه مىپردازد و سپس در بيان قاعده معالجه كليه اخلاق رذيله سخن مىگويد.
6) اين باب، در چند مقام، به بحثهاى مفصل مىنشيند: در بيان آنچه متعلق به قوه عامله است؛ در معالجه اخلاق ذميمه كه متعلق به قوه عاقله است؛ در معالجه رذايل متعلق به قوه غضبيه؛ در معالجه اخلاق ذميمه كه متعلق به قوه شهويه است؛ در معالجه اخلاق ذميمه كه متعلق به سه يا دو قوه مذكور است.
7) ملااحمد نراقى، معراج السعاده، چاپ 2، تهران، انتشارات رشيدى، 11361، ص . 361
8) همان ، ص .47
9) همان ، ص .48
10) همان ، ص 50 ـ .51
11) همان، ص .55 اين گونه ملاك دادن و شرايط سلطان عادل را طرح كردن، خواه ناخواه ذهن و وجدان عمومى مردم را به يك ديد تطبيقى نسبت به حاكم و سلطان زمانشان سوق مىداده و آنان را از ميزان و شدت ظلمى كه بر آنها مسلط بوده، آگاه مىكرده است. به نظر مى رسد «معراج السعاده» و كتابهاى مانند آن، وجدان بيدار و ترازوى سنجش براى زمانى بودهاند كه سايه سياه استبداد و ظلم بر مردم مستولى بوده است.
12) معراج السعاده، ص .56
13) همان، ص .363
14) همان، ص .364
15) منظور علامه ملامحمد مهدى نراقى پدر مرحوم ملااحمد نراقى است، كه ايشان هم كتابى اخلاقى به نام «جامع السعاده» تأليف كرده است. وفات مرحوم ملامحمد مهدى نراقى را به سال 1209ه.ق. در نجف اشرف نوشتهاند. براى اطلاع از آثار و نظريههاى وى، رجوع كنيد به:
ـ ملااحمد نراقى، جامع السعاده يا علم اخلاق اسلامى، ج 1، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، چاپ اول، تهران، حكمت، 1405ه.ق.
ـ ملااحمد نراقى، علم اخلاق اسلامى،ج2، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، چاپ دوم، تهران، حكمت ، .1365
ـ ملامحمدمهدى نراقى، انيس الموحدين، ترجمه قاضى طباطبائى، تهران، الزهراء.
ـملامحمد مهدى نراقى، مشكلات علوم، تهران، بىنا، بىتا.
ـ حسن حسن زاده آملى، مجموعه مقالات، قم، دفترتبليغات اسلامى، 1364 ، ص 185 تا .203
ـ سيد محمد باقر خوانسارى، روضات الجنات، ج1، مترجم: محمدباقر ساعدى خراسانى، تهران، اسلاميه، 1356، ص 34 ـ .44
ـ ملامحمد مهدى نراقى، عبدالرحيم اباذرى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى،1372، چاپ اول، كتابخانه مرحوم نراقى، ص 103 تا .104
ـ عبدالله نعمه، فلاسفه شيعه، مترجم: سيد جعفر غضبان، تبريز، كتابفروشى ايران، 1374، ص 56 ـ .57
ـ مصطفى صدرى، شرح حال رجال و مشاهير نامى ايران، تهران، شقايق، 1367، ص 407 ـ .414
ـ محمد تقى صرفى، داستانهايى از زندگى علما، قم،برگزيده، 1372ه. ق.، ص 77 ـ .82
مرحوم ملامحمد مهدى نراقى از نظر فرزندش ملااحمد نراقى اينگونه توصيف مىشود:
«والدى واستادى و من اليه فى جميع العلوم العقليه والنقليه استنادى كشاف قواعد الاسلام و حلال معاقد الاحكام ترجمان الحكماء والمتألهين و لسان الفقهاء والمتكلمين الامام الهمام والبحر القمقام واليم الزاخر والسحاب الماطر مولى محمد مهدى بن ابى ذر نراقى».
16) معراج السعاده، ص . 366 براى اطلاع، از نظر جامع السعاده در مورد مبحث ظلم و عدل، رجوع كنيد به:
ملامحمد مهدى نراقى، علم اخلاق اسلامى، ج2، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، چاپ دوم، تهران، حكمت ، 1366 ، ص 291 ـ .298
17) معراج السعاده، ص .366
18) همان، ص .368