نماز مهمترين وسيله تقرب به خدا (4)

برخى چون در وقت نماز مشغول كارها و اعمال شخصى خود هستند فرصت اينكه نماز را در اوّل وقت آن اقامه كنند ندارند و وقتى كه فرصت هاى اوّليه براى اقامه و برپايى نماز از دست برود تدريجاً بعد از استراحت چون دوباره مشغول فعاليت مى شوند اقامه نماز را مانعى براى انجام كارهاى خود مى دانند. البته خواهيم گفت كه اين عامل به بهانه شبيه تر است تا يك علت براى ترك يا بى توجهى به نماز.
چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نماز مهمترين وسيله تقرب به خدا (4)

نماز مهمترين وسيله تقرب به خدا (4)
نماز مهمترين وسيله تقرب به خدا (4)


 





 

مزاحم دانستن نماز براى كارهاى شخصى
 

برخى چون در وقت نماز مشغول كارها و اعمال شخصى خود هستند فرصت اينكه نماز را در اوّل وقت آن اقامه كنند ندارند و وقتى كه فرصت هاى اوّليه براى اقامه و برپايى نماز از دست برود تدريجاً بعد از استراحت چون دوباره مشغول فعاليت مى شوند اقامه نماز را مانعى براى انجام كارهاى خود مى دانند. البته خواهيم گفت كه اين عامل به بهانه شبيه تر است تا يك علت براى ترك يا بى توجهى به نماز.

تكبر و غرور
 

عامل ديگرى كه در ترك نماز و ساير فرايض عبادى مىتواند مؤثر باشد غرور جوانى و تكبر و بزرگ منشى برخى از افراد است. صفت غرور از پستترين اوصاف انسانى است كه شايد بتوان گفت منشأ تمام گناهان و معاصى مىگردد. هرگاه اين خصلت در كسى پا بگيرد و استقرار يابد فرد را به مهلكه هاى بزرگى مىكشاند با متصف شدن به اين صفت فرد چنين مى پندارد كه اگر در مقابل خداى خود سجده كند كوچك مى گردد بنابر اين براى اينكه بزرگى و غرورش محفوظ بماند در مقابل هيچ كس نبايد سر تعظيم فرود آورد ولو در مقابل خداوند متعال. فلذا اين خيالبافى شاعرانه و تصورات جاهلانه او را از همه او امر متعبدانه دور ساخته و مانعش مى شود كه او در مسير سعادت خويش گام بردارد. اين همان وصفى است كه وقتى در ابليس ظاهر و آشكار شد در مقابل دستور صريح خداوند سرباز زد و حاضر نشد امر الهى را در سجده بر آدم امتثال نمايد.

تسويف (واگذارى امور به آينده)
 

برخى از جوانان با توجه به اينكه چند سالى است كه وارد سن تكليف شده و در مقابل تعاليم و دستورات دين مكلف مى باشند و بر آنها واجب است كه به احكام دينى گردن نهند ولى با اين توجيهات كه ما هنوز جوانيم و تازه اوايل عمر ماست و بهانه هايى از اين قبيل اعمال دينى را ترك مى كنند. جوان در بسيارى از مواقع نماز نخواندن خود را اين چنين توجيه مىكند كه من بعداً مى خوانم و يا قضاى آن را بجا مى آورم. عمر طولانى در پيش است پس مى توان اعمالى كه امروز از من ترك مى شود در سنين پيرى و زمان بيكارى انجام داد و يا توبه كرد. بنابر اين عملى كه در آينده قابل جبران باشد و از طرفى مغفرت و بخشش الهى آن را شامل گردد جاى نگرانى نيست.

ضعف اعتقادى
 

عامل ديگرى كه در روحيه جوانان مى تواند تأثير زيادى را بگذارد باورهاى دينى و تقويت روحيات مذهبى است كه بخش عمده اين مسئوليت بر عهده مبلغان دينى مى باشد.
امروزه بخش عظيمى از جوانان كه بهترين و مهمترين، قشر جامعه محسوب مى شوند از ضعف اعتقادى رنج مى برند. در كتب درسى خوانده اند كه خدا و قيامتى هست و مسائل دينى تا حدودى به آنان گفته شده و ليكن به باور و يقين نرسيده است.
اصول اعتقادى را بصورت مستدل و متقن فرا نگرفته بلكه اصول را چون فروع مقلدانه باور دارد. تعاليم دين را با انگيزه و اعتقاد انجام نمى دهد و بيش از آنكه با درايت و بينش همراه باشد با احساس و عاطفه با امور دينى برخورددارد. اين ضعف درعقيده و عدم استوارى آن برپايه منطق موجب مىگردد كه جوان به مسائل دينى آن اهميت خاص را قائل نباشد و يا پاى بندى كامل به تعاليم دينى را نداشته باشد. به همين جهت بسيار ديده مى شود كه بعضى از افراد، نماز خواندشان موسمى و فصلى است. مثلاً در فصل خاصى مثل ماه مبارك رمضان يا ايام ماه محرم و صفر، نمازشان را مى خوانند و بقيه ماههاى سال را با نماز وداع مى گويند.
و يا بعضى فقط به چند تا از نمازهاى واجب عمل مىكنند و نماز صبح را مثلا نمى خوانند. اين نيست مگر از ضعف اعتقادى فرد. و تا اين ضعف جبران نگردد، مشكل فوق قابل حل نخواهد بود.

رفتار نامناسب مبلغان دينى
 

ابتدا اين نكته را متذكر شوم كه منظور از عنوان مزبور، انكار يا زير سئوال بردن مبلغان متعهد و متدّين خصوصاً روحانيون وارستهاى كه حيات خويش را صرف تبليغ دين نموده اند نيست بلكه توجه دادن به اين نكته است كه بايد برخورد با جوانان بسيار با ظرافت و دقّت انجام گيرد. چون چه بسا جوانانى كه مقيد به موازين دينى باشند ولى با يك عكس العمل فردى كه لباس دين بر تن كرده است از دين بىزار گردند. تحقيقات و نظر سنجىها گوياى اين حقيقت است كه برخى از جوانان به خاطر دوستى و صميميت و ارتباط نزديكى كه با طلاّب و روحانيون خصوصاً طلبه جوان پيدا كرده كه بايد از آن بعنوان يك پديده ميمون و مبارك نگريست رفتارى را مشاهده مىكنند و يا سخنانى را مى شنوند كه موجب سستى و وهن آنها از دين مى گردد. بعنوان مثال اگر جوانى مشاهده نمايد كه يك روحانى در محفلى نشسته و مشغول صحبت و احياناً غيبت ديگران است و توجهى به نماز در اول وقتش ندارد و يا در رفتار با كسى تندى مى كند اين اعمال، تأثير منفىاش را بر روحيه ديگران باقى مى گذارد. گاهى گفته مىشود كه اگر واقعاً نماز در اول وقت آن همه فضيلت دارد پس چرا يك روحانى بعنوان مبلغ دين به آن توجه ندارد. اين هم عاملى است كه برخى از جوانان بيان مى دارند. علاوه بر موارد دهگانهاى كه بيان شد عاملى چون مشكلات مادى، كاستى در تبليغات، نداشتن مشوّق، مشكل ازدواج، وجود آلودگى اخلاقى برخى از محيطهاى محلى، عدم جاذبه كافى مساجد و مكانهاى عبادى و عدم رعايت مسائل بهداشتى در مساجد و نمازخانه ها از ديگر عواملى هستند كه در ترك و رويگردانى يا كم توجهى نوجوانان و جوانان به مسائل عبادى خصوصاً نماز تأثير به سزايى دارند كه بايد در رفع و حلّ آن كوشا بود. نمودار زير تحقيق انجام شده را نشان مى دهد.
10 ـ رفتار نامناسب مبلغان دينى
9 ـ ضعف اعتقادى
8 ـ تسويف (واگذار كردن كار به آينده)
7 ـ غرور و تكبّر
6 ـ تزاحم نماز با كارهاى شخصى
5 ـ فساد اخلاقى
4 ـ مجالست با دوستان ناباب
3 ـ سستى و تنبلى
2 ـ عدم آگاهى و بينش كافى از فريضه نماز
1 ـ محيط خانواده و بى توجهى والدين

راه حلها
 

بعد از بيان علل و عوامل به پاسخ و راه حل هر يك از موارد مذكور مى پردازيم تا شايد بتوانيم با ارائه آن گام مثبتى براى اين قشر عزيز كه اكثريت جمعيت جامعه اسلامى و دينى ما را تشكيل مى دهند برداشته و اندكى از مشكلات دينى و مذهبى آنها را رفع كرده باشيم.

1 ـ نقش خانواده در تربيت فرزندان:
 

كانون خانواده اولين و بهترين مدرسهاى است كه نسلهاى جوامع بشرى از آنجا رشد مى يابند بنابر اين اگر والدين يا مربيان خانواده افراد مدير و با مسئوليتى باشند قطعاً كانون خانواده محيط سالمى براى تعالى و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعكس اگر مربى خانواده انسان غير مسئول و بىقيد و شرطى باشد قطعاً افرادى كه از آن خانه وارد اجتماع مىشوند انسانهاى مفيدى براى اجتماع نخواهند بود و به همين خاطر دين مسئوليت سنگين و خطيرى را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربيت فرزند را بعنوان بهترين عمل صالح وارثى ماندگار ياد كرده است. در نصوص وروايات كه از ائمّه معصومين(عليهم السلام) و رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)به ما رسيده بخش عمدهاى از آن را احاديث اخلاقى و تربيتى تشكيل مىدهد كه در اينجا به مناسبت موضوع به چند حديث اشاره مى شود.
على(عليه السلام) در نامهاى خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبى(عليه السلام)مى فرمايند:
فَبادَرْتُكَ بالادبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَيَشْتَغِلَ لبُّكَ.
«فرزند عزيز در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده كردم و قبل از آنكه دل كودكانهات سخت شود و عقلت به انديشه هاى ديگرى مشغول گردد به تربيت تو مبادرت نمودم و وظيفه پدرى خود را انجام دادم»(56).
و نيز از امام صادق(عليه السلام) در روايتى چنين آمده است كه فرمودند: انَّ خيرَ ما ورّث الآباءُ لابنائهم الأدبُ لا المال«بهترين ارثى كه پدران براى فرزندان خود باقى مى گذارند ادب و تربيت صحيح است نه ثروت و مال»(57).
همه اهتمام امامان معصوم(عليهم السلام) بر اين امر مبتنى است كه پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئوليت بار آورند تا حدى كه بى مبالاتى و كم توجهى والدين را نسبت به امور فرزندان و اعضاى خانواده از گناهان و معاصى كبيره بشمار آوردهاند.
امام سجاد(عليه السلام) مى فرمايند: «وامّا حقّ ولدك فان تعلم انّه منك ومضاف إليك فى عاجل الدّنيا بخيره وتسرّه وانّك مسئولٌ عمّا ولّيته به من حسن الأدب والدلالة على ربّه عزّ وجلّ والمعونة له على طاعته فاعمل فى امره عمل من يعلم انّه مثابٌ على الاحسان إليه معاقبٌ على الاسائة إليه».
«وامّا حقّ فرزندت به تو اين است كه بدانى او از تو بوجود آمده و در نيك و بد زندگى وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستى وى، مسئول ادب و تربيت صحيح او هستى و تو مسئولى كه او را به سوى خداوند بزرگ راهنمايى نمايى و در اطاعت از پروردگارش ياريش نمايى بايد رفتار تو در تربيت فرزندت توأم با احساس مسئوليت باشد، رفتار كسى كه بداند در حُسن تربيت فرزنددارى اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق كيفر و عقاب است»(58).
اين مسأله تا آنجا نزد ائمّه(عليهم السلام) اهميت پيدا مى كند كه در حالات عرفانى ادعيه از خداوند استمداد و يارى مى خواستند چنانچه امام سجاد(عليه السلام) در مقابل پروردگارش اين چنين دعا مى كنند كه:
واعنّى على تربيتهم وتاديبهم وبرّهم. «بارخدايا مرا در تربيت و ادب و نيكوكارى فرزندانم يارى و مدد فرما»(59).
در ادبيات فارسى كه سرشار از فرهنگ غنى دينى است و شايد بتوان گفت كه غناى ادب فارسى و نفوذ كلام اديبان ما از مايه و مواد روائى است نثر و نظمهاى فراوانى در اين باره وارد شده است. اُدباى مسلمان كه توجه خاص و ويژهاى در مسائل فرهنگى داشته و براى ارتقاء فرهنگى جامعه از هيچ كوششى دريغ نداشتند اين نكته را هميشه متذكر مىشدند. سعدى كه حكايات او در بوستان جهات تربيتى خوبى را دربردارد در اين باب چنين سروده است:
چو خواهى كه نامت بماند بجاى
پسر را خردمندى آموز و راى
كه گر عقل و طبعش نباشد بسى
بميرى و از تو نماند كسى
بسا روزگار را كه سختى برد
پسر چون پدر نازكش پرورد
خردمند و پرهيزگارش برآر
گرش دوست دارى بنازش مدار
شبيه همين شعر سعدى را شعراى عرب در ادبيات خود دارند. احمد شوقى از شاعران معروف و مشهور مصرى است او مى گويد: «يتيم كسى نيست كه والدينش او را از غم زندگى رها كرده و او را ذليل و خوار گذاشته باشند بلكه يتيم كسى است كه براى او مادرى باشد كه بىقيد و بند باشد و يا پدرى كه مشغول مسائل دنيايى»(60).
اين است نقش تربيتى خانواده كه تأثير ويژهاى دارد و ليكن از اين نكته نبايد غافل بود كه برخى از جوانان با تحصيل علم به حدّى از تأمل و دور انديشى مىرسند كه به واسطه مشورت با مشاوران و مربيان متدّين و دلسوز و يا دوستان آگاه و متعهد، رفتار و آداب خانوادگى خويش را اصلاح نموده و به سمت كمال و سعادت انسانى خويش گامهاى بلندى را برمىدارند و در حقيقت خود را از يتيمى به بلوغ مى رسانند و اين گروه از جوانان جزء كسانى هستند كه پدر و مادر مورد عاق آنان واقع مى شوند.

2 ـ عدم آگاهى از فريضه نماز:
 

چنانچه گفته شد بسيارى از قصور و كوتاهى هاى افراد در مسائل دينى بخاطر عدم آگاهى كافى و معرفت لازم از مبانى دينى است. بديهى است كه تلاش و كوشش در هر عملى منوط به وجود انگيزهاى است كه قبل از انجام عمل در فرد ايجاد شده است و هيچ انگيزهاى بدست نمىآيد مگر با علم و آگاهى و پر واضح است كه هر چه قدر آگاهى انسان در آن عمل بيشتر باشد با رغبت و تمايل بيشترى بدنبال آن مى رود و قدرت و توانايى اش در آن كار شدت مى يابد.
باور ما اين است كه اگر جوانان ما نسبت به نماز و يا ساير فرائض و تعاليم دين اطلاع دقيق و كافى را داشته باشند و از بركات و فضائل و آثار و نتايج آن مطلع باشند هرگز حاضر نمىشوند كه چيزى را جايگزين آن سازند. وقتى يك جوان مسلمان درك كند و يقين نمايد كه نماز پايه محكم و استوار دين اوست، نماز ملاك اصلى تمايز كفار با اوست، نماز مايه آرامش روح اوست، نماز اولين گام مسلمانى است، نماز تخليه همه آلودگى ها و پليدى ها و دواى همه امراض و دردهاى درونى و باعث سبكى و سكينت و آرامش قلبى او و لحظه گفتگوى او با محبوب و معبود او و نماز همه دين اوست و نيز صدها آثار مثبت روحى و روانى در آن گنجانيده شده چگونه راضى خواهد شد كه آن را با امور ديگر معاوضه نمايد.
بنظر مىرسد كه عمدهترين مشكل ما اين است كه در باب نماز از دو امر غفلت كرده ايم يكى از اهميت نماز در اسلام و جايگاه رفيع آن در دين و ديگرى از آثار و اسرار آن كه شايد همين امر يعنى آثار و اسرار مهمى كه در نماز نهفته است آن جايگاه مهم را برايش در دين ايجاد كرده است. اگر از اين دو امر در نماز به مقدار كافى بينش حاصل شود هيچ انسان عاقلى آن را در زندگى و حيات خويش ترك نخواهد كرد چون كدام انسان عاقل است كه سعادت خويش را با شقاوت و نيكبختى را با تيره روزى مبادله نمايد.

3 ـ سستى و تنبلى:
 

براى حل اين معضل كه بيشتر جنبه فردى و خصوصى دارد نخست بايد عوامل پيدايش آن را جستجو نمود سپس در رفع و حلّ آن كوشيد. دانشمندان علوم روانشناسى تنبلى را معلول يك سرى عوامل و علل مىدانند و در واقع معتقدند كه تنبلى مانند بى دقّتى خود به خود وجود ندارد بلكه سستى و تنبلى فقط نشانه يك اختلال يابى ميلى است كه بايد علّت آن را جستجو كرد.
روانشناسان علل تنبلى را به سه دسته تقسيم بندى نمودهاند. علل جسمانى، علل تربيتى و علل عاطفى. علل جسمانى تنبلى را دائمى نمى دانند بلكه موقتى است مثل خستگى كه امرى است مقطعى و موقت. اين علل ممكن است از محيط خانوادگى يا اجتماعى نامساعد بوجود آيد. مثل فقر مادى، كم غذايى، عدم رعايت بهداشت، والدين نالايق و ناتوان كه غالباً در خانه يا مدرسه آنها را هدف سرزنشهايى قراردادهاند كه معمولاً نصيب آدمهاى تنبل مىشد.
تجربه نشان مى دهد كه اكثر تنبلها به علل عاطفى يا منشى تنبل هستند يعنى از لحاظ جسمى سالم و داراى هوش كافى مى باشند امّا كار خواسته شده از آنها متناسب با ذوق و نيازهاى آنان نيست و در واقع اين نوع از تنبلها ناتوان از فعاليت نيستند(61).
يعنى در حقيقت تنبلى يك مرض نيست بلكه نداشتن يك انگيزه و علاقه درونى است كه آن عامل درونى در فعاليت و عدم فعاليت جسم ظاهر مى گردد.
يكى از روانشناسان چنين مى گويد: «در عمق هر فعاليتى يك گرايش درونى عاطفى وجوددارد و در غير اين صورت به امتناع و تنبلى تبديل مى شود. در حقيقت مى توان گفت كه تنبلى اساساً فقدان علاقه است اين عدم علاقه سبب انزجار او از كار خواسته شده مىگردد»(62).
عدم علاقه و نبودن انگيزه را حاكى از يك سرى اختلالات عاطفى مى دانند مثل اضطراب، تناقض، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، حسادت، ترس از سركوفتها و تنبيهات، خيالپرورى، تهديد عاطفى در برابر پدر و مادر و ضعف، همه دلايلى هستند كه ممكن است سبب تنبلى آشكار شوند. و گاهى اين نوع تنبلى فقط در برابر يك كار است مثل تنبلى در درس خواندن يا مطالعه كردن و يا بازى كردن و غيره. مهمترين تدبيرى كه بايد انديشيد اين است كه مربيان و والدين درباره فردى كه تنبلى او نتيجه بى علاقگى و بى دقّتى است او را كمك كنند تا كشمكش روانى و درونى خود را جستجو نمايد كه فعاليت او را تضمين كند(63). يعنى آن شناخت و انگيزه را در او ايجاد كنند به جاى آنكه او را مجبور به عملى نمايند.
علاوه بر آنچه كه از ديدگاه علوم روانشناسى و تجربيات روانشناسان و روانكاران بيان شد لازم است كه ديدگاه دين و ائمّه معصومين(عليهم السلام) را در اين باب ياد آور شويم. امّا قبل از بيان آن بايد بگوئيم كه آنچه روانشناسان در اين زمينه گفته اند مورد تأئيد و تأكيد دين است و از حيث تربيت مذهبى و دينى بايد به همين صورت با افراد تنبل برخورد گردد چون برخورد تند با نوجوان و جوان، انعكاس و نتيجه غير مطلوب و منفى بدنبال دارد.
امام باقر(عليه السلام) از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) حديث كرده است كه فرموده اند:
«اسلام دين محكم و قوى خداوند است، راه مستقيم آن را با مدارا بپيمائيد و تندروى نكنيد افرادى كه رفتار تند دارند همانند مسافرى مىباشند كه در پيمودن راه، زياده روى نموده و به مركب سوارى خودبيش از حد فشار آورده در نتيجه مركبش از كار افتاده و خودش از پيمودن راه بازمانده و سرانجام به منزل مقصود نرسيده است»(64).
اين در حالى است كه در دين از سستى و تنبلى بسيار نكوهش بعمل آمده است و از منظر دين عنصر سستى و تنبلى از مهمترين عامل دورى از سعادت و خوشبختى مى باشد. على(عليه السلام) فرمودهاند:
مَنْ اطاعَ التوانِىَ ضَيَّعَ الحقوقَ. «كسى كه از سستى و تنبلى پيروى كند حقوق خود را در همه شؤون زندگى ضايع كرده است»(65).
و يا در جاى ديگر مى فرمايند: هَيْهاتَ مِنْ نَيْلِ السعادَةِ السُّكُونُ اِلى الهَوانى والبطالَةِ«آرميدن در آغوش تنبلى و بطالت، دورى جستن از سعادت و خوشبختى است»(66).
و آخرين روايت اينكه: امام باقر(عليه السلام) مى فرمايند:
حضرت موسى(عليه السلام) در پيشگاه الهى عرض كرد پروردگارا كدام يك از بندگانت نزد تو مبغوض تر است؟ فرمود: آنكه شبها چون مردارى در بستر خفته و روزها را به بطالت تنبلى مى گذارند»(67).

4 ـ مجالست و مصاحبت با دوستان:
 

براى يك جوان كه ابتداى ورود او به حيات و زندگى اجتماعى است و شخصيت اجتماعى او در حال شكل گيرى مى باشد آنچه در درجه اول اهميت قرار دارد و شايد مهمترين عامل در موفقيت و كسب سعادت او در زندگى بشمار آيد انتخاب دوست يا دوستان خوب است و آنچه كه در اين رابطه مهم است و بلكه اقتضاى زندگى اجتماعى انسان مى باشد شناخت برخى از خصوصيات اجتماعى افراد و آشنايى با ملاك و معيارهايى است كه در انتخاب دوست خوب لازم و ضرورى است. در زندگى و حيات اجتماعى تأثير دوستان بسيار بيشتر از نقش اعضاى خانواده در زمان كودكى است. يك رفيق بد و دوست ناباب در ميان دوستان خوب همانند ميوه پوسيدهاى تشبيه شده است كه در ميان ميوه هاى سالم در جعبهاى قرار گرفته باشد همانطور كه يك ميوه پوسيده مى تواند ميوه هاى زيادى را از بين ببرد يك رفيق شر قادر است كه افراد زيادى را مثل خود شرور سازد. به همين خاطر در روايات زيادى از معصومين(عليهم السلام)وارد شده است كه يك جوان بايد در اين امر حياتى كه گاهى تغيير سرنوشت او بر حول آن محور دور مىزند بسيار مراقب بوده و سنجيده عمل نمايد. على(عليه السلام)مى فرمايند:
مَن اتّخذ اخاً من غير اختباراً اَلجأَهُ الاضطرار الى مرافقة الاشرار«كسى كه ناسنجيده با ديگران پيمان دوستى مى بندد ناچار بايد به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در دهد»(68).
بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه كه روشن شد دوست مىتواند در سرنوشت انسانى مؤثر واقع گردد و خط سير زندگى و حياتش را تغيير دهد به نظر مى آيد كه شناخت ملاكات و معيارهاى دوستان خوب لازم و ضرورى باشد بنابر اين برخى از اهم ملاكات دوست خوب را بيان داشته تا اينكه بدان واسطه به انحراف كشيده نشويم.

پي نوشت ها :
 

56. بحار الانوار، ج1 ص223 روايت 12.
57. الروضه من الكافى، ج8 ص150 روايت 132.
58. بحار الانوار، ج71 ص6 روايت 1.
59. صحيفه سجاديه، دعاى 64.
60. ليس اليتيمُ من انتهى ابواه من***هَمَّ الحياة وخلّفاه ذليلا ***إنَّ اليتيم هو الّذى تلقى لَمُ***اُمّاً تخلّت أَوْ أباً مشغولا
61. تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص141.
62. تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص142.
63. تفاوتهاى فردى «روانشناسى اختلافى»، ص147.
64. بحار الانوار، ج68 ص211 روايت 3.
65. بحار الانوار، ج70 ص160 روايت 7.
66. غرر الحكم، ج6 ص197 (دوره هفت جلدى چاپ دانشگاه تهران).
67. بحار الانوار، ج13 ص354 حديث 52.
68. غرر الحكم، ص416 فصل دوّم
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : saeedbb



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط