محدث شجاع
تاريخ پرشكوه تشيع، در فراگيري و توسعه حديث و آموزه هاي ديني، از پربارترين فرهنگ هاي بشري است و جايگاه محدثان شيعه دراين زمينه كم نظير مي باشد. از اين منظر، شناخت سيما و پي بردن به شخصيت آنان، ضمن اينكه ذهن و انديشه انسان را به گذشته افتخارآميز تشيع پيوند مي زند، قدر و منزلت آنان را بيش از پيش براي ما روشن مي سازد.
نام و لقب و زادگاه
از چگونگي زندگي او اطلاعي در دست نيست، ولي روشن است كه روزگار نوجواني و جواني اش را در جمع خاندان، برادران و دودمان خود سپري كرده باشد.
به نظر مي رسد كه پدرش «حكيم» يكي از پويندگان و مهرورزان به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و در خط ولايت اميرمؤمنان عليه السلام و فرزندان معصومش بوده است. از اين رو، فرزندانش در شمار نخبگان و برجستگان عالم شيعي قرار دارند كه در ادامه به معرفي آنان خواهيم پرداخت.
حركت در مسيري درست
در محضر دو آفتاب
او نه تنها از اصحاب و شاگردان و دست پروردگان برجسته حضرت صادق عليه السلام به شمار مي رفت، بلكه از خادمان و كارگزاران آن بزرگوار نيز محسوب مي شد كه در سفر و حضر، آن اما را همراهي مي كرد. گاهي اتفاق مي افتاد كه در مسافرت هاي امام صادق عليه السلام به عراق، مرازم در خدمت آن بزرگوار بود. (2)
بلنداي مقام و منزلت
استادان و شاگردان
مرازم بن حكيم آن گاه درقامت محدث سترگي در ميان رهروان مكتب اهل بيت عليهم السلام شناخته شد؛ به گونه اي كه جماعت بزرگي از محدثان ولايت مدار و متعهد و آگاه شيعي، برگرد شمع وجودش جمع شدند و از محضر او بهره ها بردند. در اينجا نام چند تن از چهره هاي ماندگار از شاگردان حوزه حديث او، اشاره مي شود:
محمد بن ابي عمير، جميل بن درّاج كوفي، اسماعيل بن مهران، احمد بن محمد بن ابي نصربزنطي، محمد بن مرازم، علي بن جديد، حماد بن عثمان، حريز بن عبدالله، صفوان بن يحيي، يونس بن عبدالرحمن، سندان بن علم. (5)
نكته هايي از زندگي مرازم
1.مقاومت در مقابل خواست هارون
2. مرازم و امام صادق عليه السلام درحيره كوفه
هنگامي كه حضرت امام صادق عليه السلام از زندان حيره آزاد شد و منصور دوانيقي اجازه داد تاحضرتش به مدينه برگردد، ما سه نفر، از شهر حيره خارج شديم و به سمت حجاز حركت كرديم، همين گونه كه مي رفتيم، به يك شهري رسيديم به نام سالحين. ناگهان با برخي از مأموران حكومت روبه رو شديم كه راه را بر ما بستند و اجازه حركت به ما ندادند. آن مأمور پليد وخشن به حضرت صادق عليه السلام گفت: من اجازه نمي دهم تو از اينجا بروي. حضرت از او اجازه رفتن مي خواست، ولي او امتناع ورزيد و گوشش به سخن امام بدهكار نبود. مدتي در آنجا معطل شديم. مصادف به امام عرض كرد: جانم به فدايت! اين عنصر حبيث و پست، شما را اذيت و آزار مي كند و مي ترسم كه شما را برگرداند و اگر برگرديم، معلوم نيست كه سرنوشت ما چه خواهد شد!
مرازم مي گويد: من به حجت خدا، امام صادق عليه السلام گفتم: آيا به ما اجازه مي فرمايي تا شر اين مأمور جنايت پيشه را از شما كم كنيم و او را بكشيم و بدن نحس او را داخل اين رودخانه بيفكنيم؟ حضرت فرمود: شكيبايي كن! حضرت ازمأمور اجازه عبور مي خواست، او هم قبول نمي كرد، تا اينكه اين جريان به طول انجاميد. شب تقريباً داشت به آخر مي رسيد، در اين هنگام بود كه آن مأمور اجازه حركت داد و من و مصادف با حضرت امام صادق عليه السلام از آنجا حركت كرديم. در اينجا حضرت رو كرد به من و فرمود: مدارا و بردباري خوب بود يا آنچه شما مطرح كرديد؟!. گفتم جانم به فدايت! روش و راهكار شما بهتر بود. آنگاه امام اين جمله زيبا و حكيمانه را فرمود: «گاهي بر انسان لازم و واجب مي شود كه براي فرو نغلتيدن در ذلّت و خواري بزرگ تر، برخي توهين ها و ذلت هاي كوچك راتحمل كند. اي مرازم! گاه انسان از يك ذلت كوچك رهايي مي يابد و به ذلت بزرگ تري دچار مي شود». (7)
3. شجاعت مرازم
مرازم در ادامه مي گويد: روزي هواي مكه بسيار گرم بود. من از شهر خارج شدم و براي فرار از گرما به چادرهايي كه در اطراف مكه نصب بود، پناه بردم. در آنجا با عده اي رو به رو شدم و با آنها گرم گرفتم و دمخور شدم، ولي ناگهان فهميدم كه اينان از مخالفان امامان شيعي اند. شنيدم كه يكي از آنان به وجود مقدس امام صادق عليه السلام اسائه ادب كرد. سخن آن حضرت را به ياد آوردم و بدين جهت، در برابر اين بي حرمتي چيزي نگفتم و اگر سخن امام نبود، قطعاً او را مي كشتم. (8)
فرزندان
1. محمد بن مرازم؛ نجاشي در معرفي او مي نويسد: محمد بن مرازم ازدي، يكي از چهره هاي موجه و ارزشي شيعي است. او از شاگردان حوزه حديثي پدرش مرازم است. كتابي نيز تأليف كرده است. (9)
2. جرير بن مرازم؛ او نيز همانند برادرش در گروه راويان شيعي است. جرير به سان پدرش، محدثي متعصب و شجاع و نترس بود. داستان ذيل، شاهدي گويا بر اين مطلب است.
او مي گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من قصد عمره دارم، مرا با سخنان بلند خود سفارش كن. حضرت فرمود: «اتق الله و لا تعجل؛ تقواي الهي را پيشه كن و در كارها عجله مكن» دوباره به حضرت گفتم: سفارشي كن! حضرت همان سخن را تأكيد كرد و چيزي بدان نيفزود، از محضر امام خداحافظي كردم. جرير مي گويد: از شهر مدينه به سوي مكه مي آمدم كه مردي از اهل شام در راه با من برخورد كرد و با من رفيق و هم صحبت شد. من سفره غذاي خود را آوردم و او هم سفره خود را آورد و مشغول صرف نهار شديم، تا اينكه در ضمن حرف و حديث ها، نام شهر بصره و كوفه به ميان آمد، آن مرد اهل بصره و كوفه را به بدي ياد كرد و به آنان دشنام داد، سپس نام حضرت صادق عليه السلام را برد و از حضرت نيز بدگويي كرد. من در برابر اين هتك حرمت ها خواستم كه دستم را بلند كنم و بيني او را بشكنم و حتي قصد كردم كه او را بكشم، امام به ياد سخن امام صادق عليه السلام افتادم كه فرموده بود: «اتق الله و لا تعجل». با اينكه من اين بي ادبي را از مرد شامي مي شنيدم، ولي از دستور و فرمان حجت خدا، سرپيچي نكردم. (10)
خاندان
1. حديد بن حكيم؛ كنيه اش ابوعلي است و بهترين شاهد بر مقام رفيع اين راوي، سخن بلند نجاشي است كه در معرفي او چنين مي نگارد:
حديد بن حكيم، ثقه، عين، متكلم، محدث موجه و قابل اعتماد، برجسته و از پرورش يافتگان مكتب امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام است. او از جمله پديدآورندگان كتاب حديث است. (11)
2. محمد بن حكيم ازدي؛ اين بزرگوار نيز مانند برادرش مرازم، در ارتقا و تعالي و تكامل بخشيدن معارف بلند شيعي، از هيچ تلاشي فروگذار نكرد. شيخ طوسي او را در شمار ياران امام صادق عليه السلام قرار داده است. (12)
تأليف
رحلت
«و مات في ايام الرضا عليه السلام؛ در روزگار امامت حضرت رضا عليه السلام از دنيا رفت».
تقريباً در اواخر نيمه دوم هجري از دنيا رفت. مرقد و آرامگاه او معلوم نيست.
مجموعه گل
1. ان شاء الله
2. سرعت در كار خير
3. در قهر، خيري نيست
4. دستورالعمل هاي اخلاقي
پي نوشت ها :
1. رجال نجاشي، ص300؛ فهرست طوسي، ص170.
2. رجال طوسي، ص359و319؛ جامع الروات، ج2، ص290.
3. رجال نجاشي، ص300؛ رجال شيخ طوسي، ص359؛ وسائل الشيعه، ج20، ص348؛ تنقيح المقال، ج3، ص208.
4. تنقيح المقال، ج3، ص208؛ معجم الرجال الحديث، ج18، ص111؛ جامع الروات، ج2، ص224.
5. رجال نجاشي، ص300؛ تنقيح المقال، ج3،ص208.
6. همان.
7. بحارالانوار، ج47، ص206، ح48.
8. همان، ص145.
9. رجال نجاشي، ص258؛ فهرست طوسي، ص155؛ رجال علامه الحلي، ص149.
10. بحارالانوار، ج47، ص34، ح30.
11. رجال نجاشي، ص108؛ فهرست طوسي، ص63؛ تنقيح المقال، ج1، ص258.
12. رجال نجاشي، ص108و300؛ رجال طوسي، ص258؛ تنقيح المقال، ج3، ص109.
13. الذريعه، ج6، ص366؛ رجال نجاشي، ص300.
14. اصول كافي، ج2، ص673.
15. همان، ص142.
16. همان، ص345، باب الهجره.
17. امالي، شيخ مفيد، ص186.