يار با من چون سر ياري نداشت

يار با من چون سر ياري نداشت شاعر : انوري ذره‌اي در دل وفاداري نداشت يار با من چون سر ياري نداشت هيچ‌کس کس را بدين خواري نداشت عاشقان بسيار ديدم در جهان طاقت چندين جگرخواري نداشت جان به ترک دل بگفت از بيم هجر هيچ عاشق برگ هشياري نداشت تا پديد آمد شراب عشق تو گفت دارم صبر پنداري نداشت دل ز بي‌صبري همي زد لاف عشق کاندرو در هجر سرباري نداشت بار وصلش در جهان نگشاد کس توتياي از صبر پنداري نداشت درد چشم من فزون شد بهر آنک ...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يار با من چون سر ياري نداشت
يار با من چون سر ياري نداشت
يار با من چون سر ياري نداشت

شاعر : انوري

ذره‌اي در دل وفاداري نداشتيار با من چون سر ياري نداشت
هيچ‌کس کس را بدين خواري نداشتعاشقان بسيار ديدم در جهان
طاقت چندين جگرخواري نداشتجان به ترک دل بگفت از بيم هجر
هيچ عاشق برگ هشياري نداشتتا پديد آمد شراب عشق تو
گفت دارم صبر پنداري نداشتدل ز بي‌صبري همي زد لاف عشق
کاندرو در هجر سرباري نداشتبار وصلش در جهان نگشاد کس
توتياي از صبر پنداري نداشتدرد چشم من فزون شد بهر آنک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط