بتي دارم که يک ساعت مرا بي‌غم بنگذارد

بتي دارم که يک ساعت مرا بي‌غم بنگذارد شاعر : انوري غمي کز وي دلم بيند فتوح عمر پندارد بتي دارم که يک ساعت مرا بي‌غم بنگذارد نمي‌داند که عشق او رگي با جان من دارد نصيحت‌گو مرا گويد که برکن دل ز عشق او مگر از جان به سير آمد دلم کش باز مي‌خارد دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف چگويي جان بدان ارزد که او از من بيازارد مرا گويد بيازارم اگر جان در غمم ندهي مرا چرخ کهن هردم بلايي نو به روي آرد نتابم روي از او هرگز اگرچه در غم رويش ...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بتي دارم که يک ساعت مرا بي‌غم بنگذارد
بتي دارم که يک ساعت مرا بي‌غم بنگذارد
بتي دارم که يک ساعت مرا بي‌غم بنگذارد

شاعر : انوري

غمي کز وي دلم بيند فتوح عمر پنداردبتي دارم که يک ساعت مرا بي‌غم بنگذارد
نمي‌داند که عشق او رگي با جان من داردنصيحت‌گو مرا گويد که برکن دل ز عشق او
مگر از جان به سير آمد دلم کش باز مي‌خارددلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف
چگويي جان بدان ارزد که او از من بيازاردمرا گويد بيازارم اگر جان در غمم ندهي
مرا چرخ کهن هردم بلايي نو به روي آردنتابم روي از او هرگز اگرچه در غم رويش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط