جانا دلم از غمت به جان آمد

جانا دلم از غمت به جان آمد شاعر : انوري جانم ز تو بر سر جهان آمد جانا دلم از غمت به جان آمد آن نيز به دولتت گران آمد از دولت اين جهان دلي بودم چون پاي غم تو در ميان آمد آري همه دولتي گران آيد چونان که بخواستم چنان آمد در راه تو کارها بناميزد چون عشق تو در ميان جان آمد در حجره‌ي دل خيال تو بنشست دستوري هست در توان آمد جان بر در دل به درد مي‌گويد چون پاي دلم در آستان آمد از دست زمانه داستان گشتم خود هر دو نواله استخوان آمد گفتم...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جانا دلم از غمت به جان آمد
جانا دلم از غمت به جان آمد
جانا دلم از غمت به جان آمد

شاعر : انوري

جانم ز تو بر سر جهان آمدجانا دلم از غمت به جان آمد
آن نيز به دولتت گران آمداز دولت اين جهان دلي بودم
چون پاي غم تو در ميان آمدآري همه دولتي گران آيد
چونان که بخواستم چنان آمددر راه تو کارها بناميزد
چون عشق تو در ميان جان آمددر حجره‌ي دل خيال تو بنشست
دستوري هست در توان آمدجان بر در دل به درد مي‌گويد
چون پاي دلم در آستان آمداز دست زمانه داستان گشتم
خود هر دو نواله استخوان آمدگفتم که تو از زمانه به باشي
با او همه وقت بر توان آمديکباره سپر بر انوري مفکن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط