من آن نيم که مرا بيتو جان تواند بود شاعر : انوري دل زمانه و برگ جهان تواند بود من آن نيم که مرا بيتو جان تواند بود قضاي بد ز همه کس نهان تواند برد نهان شد از من بيچاره راز محنت تو در اين چنين سر و توشم توان تواند بود خوش آنکه گويي چوني همي تواني نه که حال من ز غمت بر چهسان تواند بود اگر ز حال منت نيست هيچگونه خبر به طعنه گويي کار فلان تواند بود چرا اگر به همه عمر نالهاي شنوي برات عهد و وفا ناروان تواند بود جفا مکن چه کني بس که در...