من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود

من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود شاعر : انوري دل زمانه و برگ جهان تواند بود من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود قضاي بد ز همه کس نهان تواند برد نهان شد از من بيچاره راز محنت تو در اين چنين سر و توشم توان تواند بود خوش آنکه گويي چوني همي تواني نه که حال من ز غمت بر چه‌سان تواند بود اگر ز حال منت نيست هيچ‌گونه خبر به طعنه گويي کار فلان تواند بود چرا اگر به همه عمر ناله‌اي شنوي برات عهد و وفا ناروان تواند بود جفا مکن چه کني بس که در...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود
من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود
من آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود

شاعر : انوري

دل زمانه و برگ جهان تواند بودمن آن نيم که مرا بي‌تو جان تواند بود
قضاي بد ز همه کس نهان تواند بردنهان شد از من بيچاره راز محنت تو
در اين چنين سر و توشم توان تواند بودخوش آنکه گويي چوني همي تواني نه
که حال من ز غمت بر چه‌سان تواند بوداگر ز حال منت نيست هيچ‌گونه خبر
به طعنه گويي کار فلان تواند بودچرا اگر به همه عمر ناله‌اي شنوي
برات عهد و وفا ناروان تواند بودجفا مکن چه کني بس که در ممالک حسن
همه صداي خم آسمان تواند بوددر اين زمانه هر آوازه کز وفا فکنند
در اين جهان چو نيابي در آن تواند بوداگر ز عهد و وفا هيچ ممکنست نشان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط