تا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهام تا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهامشاعر : انوري بيرنگ او ببين که چه شيون گرفتهامتا رنگ مهر از رخ روشن گرفتهامدرياي کشتيي که به سوزن گرفتهامدرياي من غذاي دل تنگ من شدستکو را به دست صبر در آهن گرفتهامآهن دلا دلم ز فراق تو بشکنددر تو به اشک خويش به دامن گرفتهاميک روز دامن تو بگيرم که چند شبزان بيتو خويشتن را دشمن گرفتهامتا خود مرا ز بهر تو بودست دوستيکز جملهي جهان کم جان من گرفتهامترسم که جان من کم من گيرد از جهان