تا نپنداري که دستان مي‌کنم

تا نپنداري که دستان مي‌کنم شاعر : انوري اينکه از دست تو افغان مي‌کنم تا نپنداري که دستان مي‌کنم جان خوشست اين ناخوشي زان مي‌کنم کارم از هجران به جان آورده‌اي راست مي‌گويي که از جان مي‌کنم دوستي گويي نه از دل مي‌کني پيش هرکس بر دل آسان مي‌کنم نفي تهمت را اگر دشوار عشق از بن سي و دو دندان مي‌کنم بي‌لب و دندان شيرين تو صبر کان به گل خورشيد پنهان مي‌کنم بر من از خورشيد هم پيداترست رشوتي نو در گريبان مي‌کنم دامن از من درمکش تا هر دمت...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا نپنداري که دستان مي‌کنم
تا نپنداري که دستان مي‌کنم
تا نپنداري که دستان مي‌کنم

شاعر : انوري

اينکه از دست تو افغان مي‌کنمتا نپنداري که دستان مي‌کنم
جان خوشست اين ناخوشي زان مي‌کنمکارم از هجران به جان آورده‌اي
راست مي‌گويي که از جان مي‌کنمدوستي گويي نه از دل مي‌کني
پيش هرکس بر دل آسان مي‌کنمنفي تهمت را اگر دشوار عشق
از بن سي و دو دندان مي‌کنمبي‌لب و دندان شيرين تو صبر
کان به گل خورشيد پنهان مي‌کنمبر من از خورشيد هم پيداترست
رشوتي نو در گريبان مي‌کنمدامن از من درمکش تا هر دمت
هر زمانت گوهرافشان مي‌کنمزر ندارم ليکن از درياي طبع
جلوه‌ي اهل خراسان مي‌کنماهل شو در عشق تا چون انوريت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط