تا نپنداري که دستان ميکنم شاعر : انوري اينکه از دست تو افغان ميکنم تا نپنداري که دستان ميکنم جان خوشست اين ناخوشي زان ميکنم کارم از هجران به جان آوردهاي راست ميگويي که از جان ميکنم دوستي گويي نه از دل ميکني پيش هرکس بر دل آسان ميکنم نفي تهمت را اگر دشوار عشق از بن سي و دو دندان ميکنم بيلب و دندان شيرين تو صبر کان به گل خورشيد پنهان ميکنم بر من از خورشيد هم پيداترست رشوتي نو در گريبان ميکنم دامن از من درمکش تا هر دمت...