گرفتم سر به پيمان درنياري

گرفتم سر به پيمان درنياري شاعر : انوري سر جور و جفا باري چه داري گرفتم سر به پيمان درنياري به دشنامي چرا يادم نياري چو ياران گر به پيغامي نيرزم اگر عادت نداري غمگساري به غم باري دلم را شاد مي‌دار چو تو نامم به يخ برمي‌نگاري من از وصلت فقع تا کي گشايم تو کس را از شماري کي شماري شمار از وصل تو کي برتوان داشت مرا گويي تو باري در چه کاري ترا گويم که به زين بايد اين کار تويي يار از که خواهم خواست ياري تو داري دل که خواهد داد دادم ...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گرفتم سر به پيمان درنياري
گرفتم سر به پيمان درنياري
گرفتم سر به پيمان درنياري

شاعر : انوري

سر جور و جفا باري چه داريگرفتم سر به پيمان درنياري
به دشنامي چرا يادم نياريچو ياران گر به پيغامي نيرزم
اگر عادت نداري غمگساريبه غم باري دلم را شاد مي‌دار
چو تو نامم به يخ برمي‌نگاريمن از وصلت فقع تا کي گشايم
تو کس را از شماري کي شماريشمار از وصل تو کي برتوان داشت
مرا گويي تو باري در چه کاريترا گويم که به زين بايد اين کار
تويي يار از که خواهم خواست ياريتو داري دل که خواهد داد دادم
که اين معني به گوش اندر گذاريدل بي‌معني تو کي گذارد
تو بي‌معني از اين غم برکناريترا چه در ميان غم انوري راست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط