دوستا گر دوستي گر دشمني شاعر : انوري جان شيرين و جهان روشني دوستا گر دوستي گر دشمني انده جانست وان در ميزني در سر کار تو کردم دين و دل ساعتي صد بار در پاي افکني برنيارم سر گرم در سرزنش رغم را پيوسته در خون مني تا همي داني که در کار توام بس به سر بيرون مشو گر کردني چند گويي خونت اندر گردنت چون مصاف من ببوسي بشکني با منت چندين چه بايد کارزار مردمي کن درگذر زين توسني چون فلک با انوري توسن نگشت