به کلاهي بزرگ کرد مرا شاعر : انوري آنکه گيتي به چشمشس آمد خرد به کلاهي بزرگ کرد مرا آب دستار خواجگيش ببرد آنکه آب کلاهداري چرخ بر کله گوشهي زمانه سپرد هر که پيشش کمر به خدمت بست ... در زهرهي سپهر نمود \N پس چو از قلهيالمبالاتش تا کلاهه بخورد و لب بسترد دست از صحبتم چنان بکشيد پس از آن کس مرا به کس نشمرد که نه محرم شدم به شادي و غم پاي بر فرق من چنان بفشرد گفتم آن را کله چگونم نهم نه حريف آمدم به صافي و درد خيز پيرا...