خداوندا همي دانم که چيزي نيست در دستت خداوندا همي دانم که چيزي نيست در دستتشاعر : انوري گرم چيزي ندادستي بدين تقصير معذوريخداوندا همي دانم که چيزي نيست در دستتکه گويم عشوه اول روز و آخر روز دستوريوليکن گر کسي پرسد چه دادستت روا داري